بازخوانی مبارزات شهدای مؤتلفه اسلامی در رادیو معارف
خبرگزاری رسا ـ همزمان با سالگرد شهادت شهدای مؤتلفه اسلامی، رادیو معارف در برنامه «مجله روز» با اسدالله بادامچیان به گفتگو نشست.

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از روابط عمومی رادیو معارف، 26 خرداد سالروز عروج چهار شهید حزب مؤتلفه است. در چنین روزی در سال 1344 شهیدان محمد صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد و رضا صفارهرندی به اتهام شرکت در اعدام انقلابی حسن علی منصور نخست وزیر وقت رژیم طاغوت تیرباران شدند.
به این منظور برنامه «مجله روز» رادیو معارف با اسدالله بادامچیان نایب رییس شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی به گفت و گو پرداخت که به منظور ارج نهادن به این شهدای گرانقدر مشروح اهم مطالب را تقدیم میکنیم:
روند شکلگیری حزب موتلفه اسلامی
ضمن سلام و عرض تبریک به مناسبت اعیاد شعبانیه و تبریک و تهنیت به مناسبت سالگرد شهادت این چهار مجاهد راه خدا که مقام معظم رهبری دربارهشان به صراحت فرمودند: این شهداء حقیقتا از مصادیق «نور الله فی ظلمات الارض بودند»؛ درخشیدند، فضا و دلها را روشن کردند و راه را به خیلیها نشان دادند. لذا لازم است برای افرادی که دوره طاغوت را درک نکردند و کمتر با آن دوران آشنایی دارند به صورت اختصار دلیل اینکه چرا این چهار نفر در یک روز توسط رژیم طاغوت اعدام شدند، انگیزه ایشان چه بود، نتیجه اقدام انقلابی ایشان چه بود و چه وظایفی را بر دوش ما نهادند، برای نسل جوان باید بیان کنم.
این چهار برادر از یاران امام خمینی(ره) بودند که از مهر سال1341 که امام نهضت اسلامی را شروع کردند، لبیک گفتند و برای نصرت ولی فقیه و یاری اسلام خدمت امام رفتند و آن موقع هم هیچ انگیزهای جز خدا نداشتند.
آمریکاییها و انگلیسها توطئه چیده بودند که اسلام را در ایران براندازند و نظامی استبدادی و خفقان آور بدتر از رضاخان مسلط کنند. بر همین اساس بود امام از مردم استمداد طلبیدند و استنصار کردند. براساس آن تودههای متدین از جمله همین شهداء و یارانشان خدمت امام رفتند و بعد جریانات فیضیه و پخش اعلامیهها شکل گرفت در اردیبهشت سال1342 که من هم حضور داشتم امام فرمودند به این اتاق بغل بیایید در آنجا گفتند شما که برای خدا کار میکنید، چرا با هم کار نکنید؟ جمع شوید متشکل شوید و با هم موتلف شوید. از آنجا یک شبکه تشکیلاتی جدید پدید آمد به نام «هیأتهای موتلفه اسلامی» و بعد اسم جمعیت موتلفه اسلامی را گرفت و بعد هم در سالهای اخیر به اقتضای زمان به نام حزب موتلفه اسلامی مطرح شد و در جریان قیام 15 خرداد و راهپیماییهای 1342 این تشکل و روحانیت از سراسر ایران عاشورا و محرم را تبدیل کردند به یک قیام حسینی علیه آمریکا و انگلیس و توطئههای آنها.
در نتیجه آنها احساس خطر کردند و نقشهشان به بن بست خورد. دیدند به جای اینکه اسلام کنار رود، اسلام به صورت یک قدرت دارد رژیم مزدور شاه که با هزینه 5 میلیون دلار آمریکاییها در کودتای 28 مرداد 1332 در سرکار آورده شدند؛ دارد ساقط میکند. لذا این بود که تصمیم گرفتند امام و بزرگان از روحانیت را دستگیر کنند.
دستگیری امام (ره)
با دستگیری امام، این مبارزه خود جوش مردمی ادارهاش نیاز به یک تشکیلات مخفی داشت که موتلفه در آن سال همراه با روحانیت توانست به خوبی از عهده این کار برآید. با اینکه امام محصور بوده و در زندان بودند و سران روحانیت هم دستگیر شده بودند، این تشکل توانست روزهای بعد را اداره کند. حتی در هفتم شهدای 15 خرداد یک اعتصاب سراسری به راه انداخت که توانست رژیم طاغوت را در هم بشکند تا آزادی امام در فروردین 1343 روحانیت و موتلفه این مبارزه را ادامه دادند و رژیم نتوانست سلطه خودش را اعمال کنند و نتیجه آن این شد که رژیم مجبور شد که امام را آزاد کند و دولت علم را برکنار کرد.
با برکناری دولت علم، حسنعلی منصور به عنوان نخست وزیر معرفی شد که بیشتر دولت آمریکایی- انگلیسی بود. دولت او به دستور آمریکاییها بر سرکار آمد که ارتشبد فردوست، رفیق شاه در خاطرات خودش این طور شرح میدهد که منصور آمد پیش من و گفت بگو شاه حکم نخست وزیری من را صادر کند و قبلا نیز آمریکاییها این دستور را داده بودند.
اجازه ایجاد سازمان جهاد مسلحانه
پس از قیام 15 خرداد و آزادی امام آمریکایی ها احساس خطر کردند که شاه نتواند طرح های آمریکاییها را اجرا کند و از طرف دیگر متدینین و مبارزین مطمئن بودند که رژیم شاه بعد از این با خشونت بیشتر و شدیدتر از 15 خرداد با مردم روبرو میشود و مسأله بیانیه و سخنرانی و نصیحت و امثالهم به هیچ چیز دیگر نمیرسد. لذا در دورن توده مردم حرکت جهاد مسلحانه شروع شد و همه میگفتند حرف آخر را تفنگ میزند. به همین منظور موتلفه اسلامی نیاز داشت به اجازه شرعی از مرجع تقلید.
امام که آزاد شدند خدمت امام این تحلیلها ارائه شد که به زودی اینها با ما با شدت و سرکوب گرایانه روبرو میشوند. ما باید توان دفاعی داشته باشیم. لذا اجازه ایجاد سازمان جهاد مسلحانه را تحت نظر حضرت آیتالله شهید بهشتی و شهید آیتالله مطهری و آیت الله انواری را گرفتند که با این روند اجرا کنند.
سازمان مسلحانه که شکل گرفت و بعد هم شهید عراقی و شهید اندرزگو و محسن رفیق دوست به آن وارد شدند و زمینه را برای ایجاد حرکت بازدارنده دفاع مسلحانه فراهم آوردند.
مصونیت مستشاران آمریکایی
آمریکاییها احساس خطر کردند و روز به روز بر شدت آن افزوده میشد. چرا که میدانستند ساواک و گارد شاه از عهده آن بر نمیآیند. لذا تصمیم گرفتند کاپیتولاسیون را برای مصونیت مستشاران آمریکایی بگیرند و منصور لایحه کاپیتولاسیون را به سنا و مجلس شورای ملی برد و با آنکه آنها دست نشانده بودند تصویب آن را گرفت.
نتیجه قانون کاپیتولاسیون این بود که آمریکاییها دستشان برای هر جنایتی باز بود. حتی ترور امام و دیگران این را هم مخفیانه انجام دادند. حتی اطلاعات این قانون را به مردم ندادند به این دلیل که میدانستند چه نتیجهای در بردارد.
موتلفه اسلامی به وسیله یک فرد نفوذی در مجلس سنا قانون کاپیتولاسیون را که سه نسخه بیشتر نبود و در گاوصندوقی نگهداری میشد در آوردند از آن عکس گرفتند(آن موقع کپی نبود). فرستاندند خدمت امام. وقتی امام آن را خواند و سند هم در دست داشت آن سخنرانی معروف را در 4 آبان 1343 بر ضد کاپیتولاسیون انجام دادند.
امام فرمودند: اینها خیانت کردند کاپیتولاسیون مورد قبول ملت ایران نیست و شما اگر نوکر آمریکا هستید چرا اینقدر دم از ترقی می زنید؟ و گفتند آمریکا از انگلیس بدتر انگلیس از آمریکا بدتر شوروی از هر دوی اینها بدتر. همه از هم بدتر. همه از هم پلیدتر. اما امروز سروکار ما با این خبیثها است؛ با آمریکاست. رییس جمهور آمریکا بداند که منفورترین افراد بشر نزد ملت ما است که همچین ظلمی را به ملت اسلام روا داشته و بعد فرمودند: والله کبیره کرده است هر کس که فریاد نزن.
تبعید امام خمینی به ترکیه
بعد از این سخنرانی بود که آمریکاییها امام را شبانه دزدیدند و ایشان را به بورسای ترکیه بردند و آنجا را محدود کردند که دیگر دست هیچ کس به امام نرسد. موتلفه اسلامی روشنگری امام را از طریق اعلامیه امام را در یک شب در سراسر تهران و شهرهای دیگر در خانههای مردم ریخت و اطلاع رسانی عمومی خوبی انجام داد. خوب تبعاً رژیم هم اعصبانی شد و تصمیم به سرکوب جدی گرفت. منتهی زورش نرسید.
رژیم برای سرکوب مردم برنامهریزی میکرد و منصور شروع کرده به اهانت و جسارت به امام و مراجع تقلید. کار به جای رسید که نیاز بود این خائنین به مجازات برسند تا دیگر کسی جرأت نکند این اقدامات را انجام دهند و از طرفی نمیشد جلوی کاپیتولاسیون را با تظاهرات و راهپیمایی گرفت.
باید حتما همانطور که شهید امانی در پاسخ به سوال دادستان که گفته بود، عمل میشد. دادستان از شهید امانی پرسیده بود که شما با این تدین و تقوا و مظلومیت هیچ نمیرسید تیراندازی کنید. چطور دست به اسلحه بردید؟ ایشان گفته بود بله همانطور است که شما میگوید، ولی مرجع تقلید ما فرمود والله کبیره کرده است هرکس که فریاد نزند و ما دیدیم فریادی که می تواند آمریکایی ها را در کاخ سیاه برسرجایشان بنشاند از دهان اسلحه خارج میشود لذا منصور را به درک فرستادیم.
شاه و منصور مهدورالدم
وقتی منصور و شاه هر دو قرار بود اعدام شوند، در یک تشکل اسلامی که دنبال تکلیف شرعی هستند، افراد سرخود و به تحلیل سیاسی خود این کار را نمیکند. لذا تصمیم گرفتند از مرجع زمان اجازه شرعی بگیرند با آنکه آیتالله مطهری و آیتالله بهشتی نظر مساعد داشتند منتهی از آیتالله میلانی که مرجع تقلید پرسابقهای در مشهد بودند؛ سوال شد و ایشان فرمودند شاه و منصور مهدورالدم هستند و اجرای حکم را هم اجازه دادند.
دست به شاه نرسید، لذا حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 در جلوی مجلس شورای ملی به مجازات خیانتش به استقلال ایران و نوامیس این ملت از سوی شهید محمد بخارایی رسید.
دستگیری شهید بخارایی و دوستان دیگر
بعد از دستگیری شهید بخارایی و دوستان دیگر، من نیز دستگیر شدم و در دادگاه آنها که به سرعت و محرمانه برگزار شد و حتی یک جلسه دادگاه را بیرون پخش نکردند، 6 نفر را محکوم به اعدام کردند که شهید عراقی و آقای حاج حسین امانی جزءشان بودند که یک درجه تخفیف داده شد و آن چهار نفر در روز 26 خرداد 1344 به شهادت رساندند
ما به تکلیف شرعیمان عمل کردیم
این دادگاه خیلی رژیم شاه را لرزاند برای اینکه اینها در دادگاه اظهار عجز نکردند و به تکلیف شرعی خود تاکید داشتند و روزی که میخواستند آنها را شهید کنند، با نهایت اقتدار و با قاطعیت و با نشاط به شهادت رسیدند.
من آن زمان در زندان انفرادی عشرت آباد بودم. فردای آن روز یکی از سربازانی که در محوطه اعدام بودند و از نگهبانان زندان عشرت آباد نیز بود، به من گفت تو قوم و خویش اینها هستی؟ گفتم بله من خواهرزاده آقای امانی هستم. گفت آنها دیروز کارشان تمام شد. 4 نفر بودند. گفت آنها با نشاط با نگهبانانشان دیده بوسی کردند. مرحوم شهید امانی به آنها گفته بود ما به تکلیف شرعیمان عمل کردیم. اما شما گرفتار این رژیم هستید. ما برای آزادی و نجات همه از جمله شماها این کار را کردیم. اما اگر ما زحمتی به شما دادیم حلالیت میطلبیم که همه آنها گریه میکردند.
زندانبان در ادامه گفت: آنها شاد و سرحال بودند. حتی شهید نیک نژاد آن جوان 23 ساله به شهید امانی که در آن زمان 36 سال داشت میگفت: حاجی زود بیا داریم میرسیم.
حالا خداوند توفیق بدهد برکات شهادت آنها و خونهای پاک آنها و یاران پاکشان مثل شهید عراقی، اندرزگو، لاجوردی و بقیه موجب این بشود که ملت ما همیشه آزاد و مستقل، شاد و انشاالله در راه پیشرفت باشد.
ارسال نظرات