عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی تبیین کرد؛
سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه
خبرگزاری رسا ـ عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی گفت: یکی از وجوه انقلاب، نفی فرهنگی بود که رژیم پهلوی دنبال میکرد. پس باید همان چیزی را دنبال کنیم که انقلاب ما آن را نفی میکرد. سپس وجه ایجابی آن را سامان دهیم که عمده آن در حوزه علمی و فرهنگی قابل تصور است.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاعرسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، امروزه در موضوع ارتباط و نسبت حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی منتقدین هم الان اذعان دارند که فلسفه هم در کنار فقه در این انقلاب نقش داشته است و این نشاندهنده تأثیر این کار است. ما به اساتید پیشنهاد میدهیم انقلاب اسلامی را با این نگاه تحلیل کنیم. البته این نگرش نیز یک پیشنهاد است و طبعاً اجباری در کار نیست که خوشبختانه ما هم فاقد ابزار اجبار هستیم!
برای بررسی بیشتر این موضوع، گفتگویی با شریف لک زایی عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی انجام شده است که توجه علاقهمندان را به آن جلب میکنیم.
شریف لک زایی در 1352 به دنیا آمد. در سال 1368 وارد حوزه علمیه قم شد. همزمان، تحصیلات دانشگاهیاش را آغاز کرد. در سال 1381 رساله خود را در مقطع کارشناسی ارشد علوم سیاسی با عنوان «رابطه فرد و دولت در نظریههای ولایت فقیه» در دانشگاه باقرالعلوم (ع) قم به پایان رساند. همچنین در سال 1391 از رساله دکتری خود با عنوان «نگرشهای فلسفی – سیاسی در آرای صدرالمتألهین» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهران دفاع کرد. لک زایی هم اکنون عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی است و مدیریت طرح پژوهشی حکمت سیاسی متعالیه را به عهده دارد.
زمینهها و ضرورتهای طرح سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه چه بود؟
نوع نگاه به انقلاب اسلامی و اهداف آن باعث شد چنین دغدغهای برایمان مطرح شود. بحث این است که انقلاب اسلامی آمد بگوید که ما ذیل غرب تعریف نمیشویم. طبیعتاً اگر قرار باشد جمهوری اسلامی بعد از انقلاب خود را در ذیل غرب تعریف کند پارادوکسی شکل خواهد گرفت، یعنی پیش و پس از انقلاب با هم تفاوتی نخواهد داشت. بنابراین من انقلاب را اینگونه میبینم. باید بُعد معرفتی، علمی و فرهنگی را بسیار برجستهتر از ابعاد سیاسی-اقتصادی و نظامی ببینیم. با این نگاه این پرسش پیش میآید که اگر بخواهید خود را متمایز از غرب بدانید چه کارهایی باید صورت گیرد؟ چه نیازهایی باید تأمین شود؟ چه دانشهای مورد نیازی باید تولید شود؟
وقتی خود را در ذیل غرب تعریف نکردیم و از منظر خواستههای جامعه و نظام اسلامی نگاه کردیم، جامعه ما خواستهها و نیازهایی دارد که باید این تمایز در بخشهای علمی مورد توجه قرار گیرد. ما با توجه به تحصیلات حوزوی و دغدغههای دینی و تحصیلات فلسفه سیاسی تصمیم گرفتیم در این حوزه به این نیاز پاسخ دهیم. پاسخ به این نیاز بسیار ضروری است. باید به نیازهای بومی جامعه پاسخ داد. اساساً هویت ما و ریشه ما در دانشی است که در این سرزمین شکل گرفته است.
هویت ملی ما و هویت اسلامی ما که قرنها در این فضا زیست شده است و از طرفی مواجهه با غرب نیز وجود دارد، چه غرب باستان و چه غرب مدرن که با ابعاد تکنولوژی و ظاهری و لایه سطحی آن بیشتر مواجه هستیم، همه اینها میتواند ما را به این برساند که خود را تعریف کنیم.
عمده بحث این است که خود را در حوزه دانشی تعریف کنیم؛ چرا که لایه عمیق هر جامعه همان بخش معرفتی آن است و تولیدات جامعه نشئتگرفته از آن است. مثلاً در حوزه دانش هستهای هر مقدار هم پیشرفت کنیم ممکن است بتوانیم به غرب برسیم و در این صورت، تمایزی با غرب نخواهیم داشت. البته جامعه ما در همین راه هم هزینههای بسیاری میدهد. به بیان بهتر، اگرچه به دانش هستهای نیاز داریم، ولی هویت ما با دانشهای دیگری تعریف میشود؛ مثلا با دانش اسلامی و دانش بومی. ما باید نقاط تمایز را ارائه کنیم.
یکی از وجوه انقلاب، نفی فرهنگی بود که رژیم پهلوی دنبال میکرد. پس باید همان چیزی را دنبال کنیم که انقلاب ما آن را نفی میکرد. سپس وجه ایجابی آن را سامان دهیم که عمده آن در حوزه علمی و فرهنگی قابل تصور است.
متأسفانه کمتر به این مسائل پرداخته شده است. ما در حوزه دانش هستهای و برخی از این دانشها بسیار هزینه میکنیم ولی به حوزه علوم انسانی که یکی از اهداف و تمایزات انقلاب اسلامی با دیگر اندیشههاست، کمتوجهی میکنیم. از یک سو انتظارات فراوانی از علوم انسانی وجود دارد ولی هیچ توجه و هزینهای برای آن نمیشود و بیشتر شعار داده میشود.
یکی از ادعاهای برخی از تحلیلگران و پژوهشگران حوزه انقلاب اسلامی این است که انقلاب ایران فلسفه سیاسی ندارد و مبتنی بر فلسفه سیاسی مارکسیستی بوده است. آیا این پروژه در راستای رد آن نظریات طراحی شده است؟
انقلاب اسلامی ایران فلسفه سیاسی دارد اما قطعاً فلسفهاش مارکسیتی نیست. ما باید این فلسفه را تبیین کنیم. همانگونه که نمیخواهیم خود را در ذیل غرب تعریف کنیم، همانطور هم نمیخواهیم خود را در حوزه شرق تعریف کنیم که بخشی از آن همین نگاههای مارکسیستی است. چگونه میتوان تمایز انقلاب اسلامی را با فلسفه تبیین کرد؟ در بحثها و تحقیقاتی که داشتیم اجمالاً به این نتیجه رسیدیم که حکمت متعالیه پشتوانه تئوریک انقلاب اسلامی است. به دیگر سخن، حکمت متعالیه میتواند این انقلاب را تبیین و به طور تئوریک از آن پشتیبانی کند و خلأها را پر کند. ما شواهد زیادی بر این مسئله ارائه کردیم. هماینک نیز طرحی در قالب نشست و گفتوگو در پژوهشکده در حال انجام است که ابعاد این مسئله را با صاحبنظران در میان بگذارد.
در کتاب اندیشه سیاسی ملاصدرا، نوشته آقای دکتر نجف لکزائی، به تناوب در راستای نقد نویسندگانی چون سید جواد طباطبایی گام برداشته شده است. آیا در ارائه این پروژه چنین دیدگاهی نیز وجود داشته است؟
در منازعاتی که در فضای فکری نخبگان جاری بود اساساً برخی از اساتید، ملاصدرا را اوج زوال سیاسی میدانستند که طبیعتاً نقطه شروع کار ما قرار گرفت. از این رو ما نیاز داشتیم که میراث خود را بشناسیم و با توجه به پرسشی که مطرح شده بود نقطه شروع، مطالعه آثار ملاصدرا قرار گرفت. البته مکاتب دیگر نیز دیده میشود که در آنها شناخت و بازشناسی این میراث اهمیت پیدا میکند تا در اولین گام بتوانیم دیدگاههای ملاصدرا را فهم کنیم. پرسش دیگر این است که چه مقدار از حرفهای ملاصدرا جدید است یا اساساً چگونه میتوان از دستگاه فکری ملاصدرا استفاده کرد و به پرسشها پاسخ داد و اینکه چه نوع دانش سیاسی را میتوان در ذیل این دستگاه فکری تعریف کرد.
به نظرمان رسید که در آثار ملاصدرا هم مواد دانش سیاسی موجود است. اگر هم چنین موادی وجود نداشته باشد، میتانیم بر اساس الزامات این حکمت، دانش سیاسی را پیریزی کنیم. طبعاً اظهار نظرهای برخی از اساتید از قبیل دکتر سید جواد طباطبایی سؤال و انگیزه ایجاد کرد. برخی از طلبههایی که در حوزه و دانشگاه تحصیل کرده بودند با این سؤالات مواجه شدند که ما به چه سمت و سویی میرویم. همه اینها باعث شد دغدغهای شکل بگیرد و نه لزوما در پاسخ به ایشان بلکه در پاسخ به سؤالاتی که ایجاد شده بود. در نتیجه مطالعات به این سمت پیش رفت.
پس شما لزوما به دنبال اندیشه سیاسی ملاصدرا نیستید؟
یک بخش از کار، این بوده که یک بازشناسی انجام دهیم و این متفکر را به عنوان کسی که در زمانه خودش با مسائلی در زندگی خود مواجه بوده است، بشناسیم. اینکه برخی تصور میکنند ملاصدرا به دور از مردم و در کنج عزلت در کهک به سر میبرده فرض نادرستی است. حداقل در چند اثر ایشان خلاف این مدعا را میتوان مشاهده کرد. کسر اصنام الجاهلیه و رساله سه اصل که تنها رساله فارسی ایشان است، مواجهه ملاصدرا با مسائل عصر خود را مطرح میکند. میتوانیم از مثنوی ملاصدرا و زبان شعری ایشان نیز یاد کنیم.
کتاب دیگر ایشان ایقاظ النائمین به معنای بیدار کردن خفتگان است که باز به نحوه مواجهه ایشان با مسائل جامعه اشاره دارد. در مباحث عرفانی ایشان نیز میتوانید این مسئله را دنبال کنید. در مباحث شرح اصول کافی نیز میتوان شواهدی از نگرشهای سیاسی ایشان یافت. مقدمه اسفار اربعه که یک مقدمه اعتراضی است، به وضعیت زمانه ایشان اشاره دارد و اساسا این سؤال مطرح میشود که چرا ملاصدرا کتاب اسفار را مینویسد و اینکه این مقدمه چه نسبتی با کتاب ایشان دارد. خلأی که ملاصدرا میخواهد به آن پاسخ دهد جای بحث، بررسی و تحقیق دارد.
کاری که اینجا انجام میگیرد طرح یک مسئله در راستای بازشناسی فرهنگ و هویت این کشور است. در ابتدا باید فهرست و محوری ایجاد شود تا بفهمیم این متفکر به دنبال چه بوده است. نکته دوم اینکه ما نیاز به یک بازنگری داریم تا میراث خود را با یک نگرش انتقادی مورد توجه قرار دهیم. بخشهای زمانمند که دیگر مورد نیازمند نیست، باید کنار گذاشته شود. البته کهنگی در موضوعات فلسفی معنا ندارد، ولی ممکن است بعضی از موضوعات، دیگر مورد نیاز ما نباشد. باید دید چه فضاهایی برای استفاده وجود دارد.
نکته سوم اینکه ما به یک نظریهپردازی و بازسازی در آن منظومه فکری نیاز داریم. این بازسازی، نیاز جامعه ماست. جریان یافتن فلسفه سیاسی متعالیه نقطه آخر است و پس از فهم، بازشناسی و بازسازی به آن میرسیم و میتواند نیازهای ما را پاسخ دهد. باید در همه دانشها این بازسازی صورت گیرد از جمله در دانش فقه سیاسی، عرفان سیاسی، کلام سیاسی و احادیث سیاسی. این دانشها، دانشهای بومی ما هستند.
اگر بخواهیم حرفی برای گفتن داشته باشیم نیاز است این بخشها را ارائه کنیم. اینها ریشهها و هویت ما هستند. نمیتوان در خلأ صحبت کرد. اگر میخواهیم زیر چتر معرفتی غرب و شرق قرار نگیریم، باید با توجه به ریشهها صحبت کرد. خیلی چیزها را از غرب گرفتیم ولی آیا وضعیتمان مانند غرب شده است؟ آیا این تفکر توانسته مشکلات ما را حل کند؟ آیا قرار است مثل غرب شویم؟ اگر قرار بود مانند غرب شویم در زمان رژیم پهلوی داشت این اتفاق میافتاد. بحث بر سر این است که تئوریهای غربی پاسخگوی مشکلات جامعه ما نیست. جامعه ما مشکلات و مسائل خودش را دارد. آیت الله جوادی آملی میفرمایند انقلاب اسلامی دانشهای اسلامی را آزاد کرد. بله! تعدادی از زندانیان سیاسی را هم آزاد کرد اما مهم این است که دانشهای اسلامی را آزاد کرد. ایشان اصالت را به آزادی دانشها میدهد که مقدمه آزادی انسانهاست.
چرا در حوزه دانش سراغ حکمت متعالیه رفتید؟ آیا مکاتب دیگر فلسفه اسلامی ظرفیت این کار را نداشتند؟
در حوزه فلسفی سه مکتب مطرح است: مکتب مشاء، مکتب اشراق و مکتب متعالیه. برخی آرای فارابی را به عنوان مکتب فاضله فارابی میگیرند و برخی از مکتب یمانی سخن میگویند که منسوب به دیدگاههای میرداماد است اما به دلیل قلم و زبان ثقیلی که ایشان دارد هیچگاه به صورت جدی مطرح نشده است. به نظر میرسد حکمت متعالیه برآیند همه این مکاتب و یک دستگاه جدید است به گونهای که مکاتب فلسفی پیش از خود را جمع کرده است. ضمن آنکه محل تلاقی برهان، قرآن و عرفان هم هست. شما آثا ملاصدار را نگاه کنید. این سه وجه در آن بسیار برجسته است.
ما معتقدیم این دستگاه حرکتزاست. حتی وقتی در مورد حرکت جوهری صحبت میکنیم حرکت جوهری را درباره خود این دستگاه فکری نیز جاری میسازیم؛ به این معنا که خود این دستگاه نیز باید دائما خود را بازسازی کند و با مواجه با سؤالات جدیدی، نگاههای جدیدی ایجاد سازد. اینکه امروزه برخی تعبیر نوصدرایی را به کار میبرند بیشتر به این دلیل است که برخی ابعاد این دستگاه فکری را پیش بردهاند. مثلاً علامه طباطبایی در ادراکات اعتباری نوآوریهایی داشته است. البته من این بحث نوصدرایی را قبول ندارم. چون همه این تفکرات در چارچوب همان دستگاه حکمت متعالیه اتفاق میافتد و بازسازی شده است. اگر ادراکات اعتباری علامه طباطبایی را رکن در نظر بگیریم در ادامه همان دستگاه است و خود را بازسازی کرده است. کسی که در فضای حکمت متعالیه تنفس میکند باید خود را بر اساس اقتضائات جدید بازسازی کند.
در بحث تولید دانش اسلامی و حکمت متعالیه و بحثهایی از این قبیل برخی معتقدند این مباحث در حد کلیات باقی میماند و توان تولید مطالب کاربردی را ندارد. به طور مثال اگر حکمت متعالیه بتواند فلسفه سیاسی بسازد در دیگر گرایشها از قبیل جامعهشناسی سیاسی و مباحث کاربردی توانی ندارد. نظر شما چیست؟
این موضوعات نیازمند بحث و بررسی است. ما در مباحث دیگر نیز نیاز به پشتوانه فلسفی داریم حتی اگر آن موضوع دانش فقه باشد. دانشهای ما باید مبتنی بر یک فلسفه باشد. یعنی پشتوانه فلسفی ما این مبانی باشد. ما الزام و اجباری نداریم که همه را به این سمت و سو ببریم. حتی در خود این پژوهشکده، مباحث سیاسی سینوی و اشراقی نیز کار میشود. کسی مجبور نیست در این فضا کار کند. این یک پیشنهاد است که میتواند بنیان بقیه کارها قرار بگیرد از قبیل علوم سیاسی، جامعهشناسی و… چون بر اساس یک بنیاد فلسفی ممکن است نتایج متفاوتی به دست بیاید؛ چیزی که در علوم انسانی بسیار مشهود است. مبنای جامعه و نظام ما این است که این بنیادها مورد توجه قرار گیرد.
در مورد روند شکلگیری طرح پژوهشی حکمت سیاسی متعالیه توضیحی بفرمایید؟
این کار در ادامه کار اندیشه سیاسی ملاصدرا است که دکتر نجف لک زائی در اواخر دهه هفتاد آن را انجام داده بود و محصول آن در قالب کتاب در سال 81 منتشر شد. در آن زمان مشهور بود که ملاصدرا اندیشه سیاسی ندارد و به نوعی در محافل علمی مورد پذیرش قرار گرفته بود و کسی خلاف این حرفها را نمی زد. یک اجماعی در این مسأله ایجاد شده بود. حال اینکه این اجماع چگونه ایجاد شده بود مسئله ای قابل تأمل است. همین حالا هم برخی این دیدگاه را دارند، اما آن اجماع کاملاً شکسته است. حال بعضی میگویند ملاصدرا اندیشه سیاسی دارد اما فلسفه سیاسی ندارد و این نشان میدهد این کار توفیقاتی را به دست آورده است و با طرح این مسئله ذهن اندیشمندان را به این سمت و سو آورده است. برخی دیگر نیز در فلسفه سیاسی ملاصدرا اختلاف دارند؛ عدهای میگویند دارد و عدهای میگویند نه.
طبیعتاً در چنین فضایی کسی که میگوید ملاصدرا فلسفه سیاسی دارد باید ادعای خود را مطرح کند و نقادها نقد کنند تا تضارب آرا شکل بگیرد. به نظرم کسانی که نقد میکنند، خدمت میکنند. دستشان را میبوسیم که به تعمیق این طرح پژوهشی کمک میکنند.
در اواخر دهه هفتاد برای نخستین بار دکتر نجف لکزایی این کار را انجام داد که بعد از انتشار کتاب اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، بعضی تعجب کردند که مگر ملاصدرا هم اندیشه سیاسی دارد؟! متأسفانه در حوزه علمیه ما اسفار هم که خوانده میشود مقدمهاش را نمیخوانند یا مورد توجه جدی قرار نمیدهند. اینکه ملاصدرا در این مقدمه به نحو اعتراضی صحبت میکند ناظر به چه کسی است؟ چرا ملاصدرا این تفکرات را مطرح میکند؟ برای چه کسی است؟ اگر کسی بتواند توضیح دهد که در این مقدمه چرا این حرفها گفته میشود، میتواند به بعضی از پاسخها در این زمینه دست پیدا کند.
این کتاب که در سال 1381 چاپ شد، بازخوردهایی داشت. بعضی نقد و دیدگاهشان را ارائه کردند که البته به نفع این طرح پژوهشی شد. البته در چاپ این کتاب هم آن زمان تردیدهایی وجود داشت که باعث شد این کتاب در فرایند چاپ، معطل شود. این مبحث بر اساس دغدغههای فردی افراد انجام شد و حالت دستوری نداشت بلکه واقعاً افرادی بودند که با جان و دل این کار را دنبال میکردند.
به مرور جمعی با دغدغههای شخصی شکل گرفت. دوستان هم تحصیلات حوزوی داشتند، هم تحصیلات دانشگاهی و سؤالات جدی برایشان ایجاد شده بود که میخواستند به جامعه خودشان توجه کنند. پرسشهای زمانه را داشتند و به دنبال این بودند که به این پرسشها پاسخ دهند و واقعاً با چنگ و دندان این کار را پیش بردند! برخیها شاید تصور کنند حمایتهای مالی گستردهای پشت این طرح بوده و یا دستور ویژهای برای این طرح و دیگر طرحهای پژوهشی بوده است در حالی که من کاملاً در جریان کار هستم و میدانم که اگر انگیزه و پیگیری شخصی خود دوستان نبود اصلاً چنین کاری صورت نمیگرفت.
چگونه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی راضی شد کتاب اندیشه سیاسی ملاصدرا به مرور به یک پروژه کلان پژوهشی تبدیل شود؟
این کار بیشتر بر اساس انگیزه و علاقه شخصی پیگیری میشد. در ادامه کار اندیشه سیاسی صدرالمتألهین در سال 1383 بنده با توجه به اینکه در موضوع آزادی کارهایی انجام داده بودم علاقهمند شدم مبحث فلسفی این موضوع را در حکمت متعالیه انجام دهم. از این رو پیشنهاد طرحی تحت عنوان «وجوه سیاسی نظریه اختیار در حکمت متعالیه» را ارائه دادم که در سال 1384 با این طرح موافقت شد. البته در کنار این موضوع پیشنهاد همایشی نیز با عنوان وجوه سیاسی حکمت متعالیه داده شد که با برگزاری همایش موافقت به عمل نیامد و گفته شد که در ابتدا مجموعه مقالاتی کار شود تا معلوم شود این طرح با موفقیت همراه خواهد شد یا خیر و ما به لحاظ محتوا میتوانیم این طرح را پوشش دهیم یا نه؛ لذا عناوین دیگری تهیه شد و مجموعه مقالاتی پیشنهاد شد و موضوع «وجوه سیاسی نظریه اختیار در حکمت متعالیه» یکی از عناوین شد.
در ادامه، از برخی از اساتید و پژوهشگران درخواست شد در موضوعات تهیهشده مقالهای ارائه کنند. جمعی از اساتید و محققان پذیرفتند و عناوین مصوب شده به اساتید ارائه شد. جلد اول کتاب مجموعه مقالات سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه محصول همان مقالات است. دوستانی که در آنجا مقاله داشتند عبارت بودند از: آقایان نجف لکزایی، بهرام دلیر، مرتضی یوسفی راد، محمد پزشکی، احمد رضا یزدانی مقدم، احمد بستانی، عباس حیدری بهنوئیه و خودم. این دوستان عمدتاً اعضای شورای علمی گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده بودند و میدانستند دنبال چه هستیم. از این رو با توجه به دغدغهای که وجود داشت کار را خوب پیش بردند و مقالههای خوبی نگارش شد.
پس از این کار قرار شد در این راستا فضاسازی و فرهنگسازی شود و اساتید دیگری غیر از اعضای گروه فلسفه سیاسی نیز درگیر بحث و در این زمینه فعال شوند تا کار گسترش یافته و در نزد صاحبنظران مطرح شود تا ما از نظرات دیگران نیز مطلع شویم. از این رو با مدیریت بنده مجموعه نشستهایی طراحی شد و از اساتید مختلفی دعوت شد تا ایجاباً و نفیاً در این باره دیدگاههای خود را ارائه کنند. همزمان مقالات نیز توسط دوستانم در حال کار بود و نشستها هم برگزار میشد. آقایان عبدالرسول عبودیت، علیرضا صدرا، محسن غرویان، ابوالفظل کیاشمشکی، مرتضی جوادی آملی، احمد عابدی، عبدالحسین خسروپناه، حمید پارسانیا، عماد افروغ، محمد علی فتح اللهی، احمد بهشتی و برخی از اساتید دیگر در این نشستها حاضر شدند و دیدگاهشان را بیان کردند. در طی این بحثها قرار شد این پرسشها را خدمت آیت الله جوادی آملی هم بفرستیم.
چه انگیزه ای باعث شد سؤالات خدمت آیت الله جوادی آملی ارائه شود؟
در فضایی که ما بحث میکردیم به نظرمان رسید نماد حکمت متعالیه آیت الله جوادی آملی است. از این رو پیشنهاد شد پرسشهای خودمان را از ایشان نیز بپرسیم. با دفتر ایشان و به ویژه از طریق حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی رایزنی شد و ایشان پذیرفتند که خدمتشان برسیم و سؤالات را در خدمت ایشان مطرح کنیم. پیش از هر جلسه پرسشهایی خدمت ایشان ارائه میشد و ایشان نیز در جلسه پاسخهای خود را بیان میکردند. تا برگزاری همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه در سوم بهمن 1387، پنج نشست با حضرت آیت الله جوادی آملی برگزار شد. این کار فضای جدیدی را ایجاد کرد و به نوعی پذیرفته شد که این ظرفیت در حکمت متعالیه وجود دارد؛ به ویژه همزمان با آمادهسازی مقالات برای چاپ، نشستها هم برگزار میشد. در یکی از نشستها هم عنوان همایش از ایشان استمزاج شد که آیت الله جوادی عنوان «سیاست متعالیه از منظر حمکت متعالیه» را پیشنهاد کردند که این عنوان برای کل پروژه نیز پذیرفته شد.
گفتنی است بعد از اینکه نشستها از سال 1385 شروع شد و مجموعه مقالات نیز پیش از آن شروع شده بود از طرف پژوهشگاه پذیرفته شد که همایشی با عنوان وجوه سیاسی حکمت متعالیه برگزار شود که در نهایت عنوان مطرح شده توسط آیت الله جوادی آملی برای این کار انتخاب شد. در هر حال با حضور آیت الله جوادی آملی اعتماد دیگران نیز به این پروژه جلب شد.
واکنش آیت الله جوادی آملی به اصل این کار چه بود و چگونه با این کار تعامل کردند؟
آیت الله جوادی با توجه به اینکه با پرسشهای جدیدی در حوزه حکمت متعالیه از منظر اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی مواجه شدند طبعاً استقبال کردند و پنج نشست را برگزار کردند و همواره از راهنمایی ایشان در این طرح پژوهشی استفاده شده است. حتی ایشان در مورد برخی از عناوین هم نظر دادند و طبعاً مورد عمل هم واقع میشد. در واقع پس از اینکه پذیرفته شد که همایشی با این عنوان برگزار شود، عناوین فراخوان همایش برای اظهار نظر و رهنمود خدمت ایشان ارسال میشد و پیشنهاد ما این بود که ایشان با توجه به اشرافی که بر حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی دارند ریاست عالیه این همایش را بپذیرند. البته این مباحث رسانهای هم میشد و به دست اساتید دیگر نیز میرسید و برای کار ما بسیار خوب بود. البته استقبال از همایش هم بسیار مطلوب و حتی بیشتر از امکانات و ظرفیت ما بود که همین مسئله انگیزه ما را بالا میبرد.
ما در کنار بهرهگیری از فرمایشات ورهنمودهای آیت الله جوادی املی خدمت برخی دیگر بزرگان نیز رسیدیم تا نظر آنان را نسبت به موضوع مورد بحث بشنویم. از این رو خدمت آیت الله سبحانی رسیدیم و ایشان هم ضمن استقبال، پیشنهادات خوبی داشتند.
همچنین خدمت آیت الله انصاری شیرازی شارح بزرگ منظومه رسیدیم و از نظرات ایشان بهرهمند شدیم. سخنان این بزرگان در دفتر دوم نشستها و گفتوگوهای کتاب سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه منتشر شده است. البته ما از دیگر بزرگان هم دعوت کردیم و پرسشهایمان را برایشان ارسال کردیم اما موفق به برگزاری نشستی با آنان نشدیم.
این نشستها به همان روالی که برگزار میشد منتشر شده است؛ به ویژه اینکه پرسشها و نقدهای جدی در این نشستها ارائه شده است که انتشار آنها نیز برایمان موضوعیت داشت. ممکن است همین پرسشها خوانده شود و پاسخهای دیگری به آنها داده شود. به مرور کسانی که میخواستند در این زمینه کار کنند به مجموعه ما مراجعه میکردند که در گسترش کار کمک کرد.
الان که شما از بیرون به این پروژه نگاه کنید چه مقداری از این پروژه انجام شده است؟
با توجه به کاری که انجام شد، زمینهای برای کار در حوزه علوم سیاسی نیز آماده شده است؛ یعنی الان محققان میتوانند با توجه به کارهای مقدماتی که در این زمینه صورت گرفته است با سهولت کار را دنبال کنند. به نظر من ما به نقطه صفر رسیدهایم یعنی از نگاههای منفی که اجازه این کار را نمیداد و مانع بزرگی بر سر راه بود فاصله گرفتهایم و دانشجویان ارشد یا دکتری میتواند با رجوع به منابعی که تولید شده است رسالههای خود را به این موضوع اختصاص دهند. در برخی از دانشگاهها با این موضوعات پایاننامههایی کار شده است. بحمدالله دیگر کار از دست ما خارج شده است و علاقهمندانی پیدا کرده است که جدا از ما، کار را دنبال میکنند؛ یعنی یک فضای علمی به وجود آمده که ایجابی کار میکنند. حالا سؤالات اینگونه مطرح میکنند که مثلاً برای پر کردن فلان خلأ چگونه میتوان از چارچوب صدرایی استفاده کرد. به هر حال نگاههای بنیادی تا حدی شکل گرفته است.
در مورد کتاب هایی که در این زمینه چاپ شده است مقدور توضیحاتی ارئه دهید؟
سه جلد از مجموعه نشستها و گفتوگوها با عنوان سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه چاپ و منتشر شده است که جلد سوم سخنرانیها و نشستهای همایش است. چهار جلد مجموعه مقالهها با همان عنوان چاپ و منتشر شده است. یک جلد هم چکیده مقالات است که برای کسی خوب است که میخواهد همه اینها را به صورت مختصر در کنار هم ببیند.
کتاب دیگری با عنوان مقدمهای بر حکمت سیاسی متعالیه نوشته آقای ابوالحسن حسنی به صورت مستقل چاپ شده است. اثر مستقل دیگر مفهومشناسی حکمت سیاسی متعالیه نوشته دکتر علیرضا صدرا است که چاپ و منتشر شده است. انسانشناسی علامه طباطبایی و هابز نوشته دکتر احمد رضا یزدانی مقدم است که در ذیل این پروژه به چاپ رسیده است. درآمدی بر اخلاق فلسفی از منظر حکمت متعالیه نوشته دکتر سید خلیل الرحمان طوسی است که به تازگی چاپ شده است. درآمدی بر فلسفه سیاسی متعالیه که در دست چاپ است که إن شاء الله به زودی چاپ و منتشر میشود.
جلسهای نیز تحت عنوان خوانش متون حکمت متعالیه داشتیم که بخشهایی از الشواهد الربوبیه با حضور دکتر علیرضا بحث شده که متن آن در دست ویرایش است. با حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی نیز مشهد پنجم الشواهد الربوبیه را با همان سبک حوزوی متنخوانی کردیم که 40 جلسه شد و بحمدالله بیشتر جلسات پیاده شده و إنشاءلله در آینده چاپ خواهد شد. فایلهای صوتی اینها نیز در دسترس است. البته به تازگی متنخوانی کتاب المظاهر الالهیه از آثار خواندنی ملاصدرا را شروع کردهایم.
آیا این کار در محافل و مراکز علمی دیگر نیز ارائه شده است و در صورت ارائه بازخوردها و دیدگاههای اساتید چه بوده است؟
خوشبختانه این بحث در نزد اساتید و صاحبنظران مطرح است. بعضاً اساتید تا اندازهای در جریاناند اما توزیع منشورات خیلی مناسب نبوده است و بعضاً با دغدغهای شخصی به برخی از اساتید رسیده است و تا حدی اساتید مطلع هستند.
منظورم این است که خود متن تولید شده در برخی از اوقات آنقدری قدرت دارد که مورد توجه قرار میگیرد. مثلا جلسات نقد و بررسی در مراکز دیگر مطرح شود یا آنکه برخی از اساتید خارج از کشور ببینند؟
البته این کار وسیع نبوده است اما برای برخی آثار جلسات نقد برگزار شده است. مثلاً یک جلسه کتاب دکتر صدرا در تهران مورد بررسی و نقد قرار گرفت. همچنین اندیشه سیاسی صدرالمتألهین نیز از سوی پژوهشکده مورد نقد قرار گرفته است. در این زمینه البته در فضای رسانهای هم استقبال خوبی شد و در برخی از نشریات و مجلات علمی نیز مقالات منتشر شد. خود این مجلات علمی مشتاق بودند که این مباحث را منتظر کنند. در فضاهای ژورنالیستی هم این بحثها تا حد امکان مطرح شد و استقبال خوبی هم وجود داشت. اگر برخی از دانشجویان تمایل پیدا میکنند که پایاننامه بگیرند نشان از آن دارد که این کار تا حدی توانسته در مراکز علمی ما به دغدغه عمومی تبدیل شود. اما طبیعتاً آن مقداری که مورد انتظار ما بوده است انجام نگرفته است.
آقای دکتر! در محافل علمی و از طرف اساتید این کار چه مقدار جدی گرفته شده است یا اینکه توجه ویژهای به این کار داشته باشند؟
بله! در این سطح هم مطرح بوده است. برخی از اساتید هم در نشستها و بعداً در مقالاتی این کار را نقد و بررسی کردهاند. همین قدر میدانیم که اساتید فلسفه سیاسی سلباً و ایجاباً در کلاسها و محافل علمی دیدگاهشان را درباره این موضوع مطرح میکنند و این نشان از آن دارد که این موضوع به عنوان یک مسئله مهم درآمده است که شما اینها را به راحتی میتوانید مشاهده کنید.
امروزه در موضوع ارتباط و نسبت حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی منتقدین هم الان اذعان دارند که فلسفه هم در کنار فقه در این انقلاب نقش داشته است و این نشاندهنده تأثیر این کار است. ما به اساتید پیشنهاد میدهیم انقلاب اسلامی را با این نگاه تحلیل کنیم. البته این نگرش نیز یک پیشنهاد است و طبعاً اجباری در کار نیست که خوشبختانه ما هم فاقد ابزار اجبار هستیم! ما میگوییم در بحثهایتان از این چارچوب هم استفاده کنید. باب گفتوگو در این باره باز شده است و همین میتواند نشانهای از تأثیر این کار باشد. الان وضعیتی است که کار کاملاً از شخصمحوری خارج شده است و دیگران با بحث و گفتوگو این کار را ادامه میدهند. حتی دکتر سید جواد طباطبایی در کتاب مکتب تبریز در مورد حرکت جوهری اشارهای دارند به مفید بودن این مبحث و استفادههایی که میتوان از این بحث به عمل آورد. نمیگویم این نگرش دکتر طباطبایی تأثیر پذیرفته از کار ماست، ولی نشان میدهد که ایشان تغییراتی در نگاهشان دادهاند. البته ما در فضای علمی به همه احترام میگذاریم و اعتقاد داریم که اساتید دیدگاهشان را مطرح کنند. حتی برخی از اساتید حوزوی به برخی از مقالات یا نشستها انتقادات و نظراتی داشتند که این انتقادات را در راستای تکمیل و تعمیق کار ضروری میدانیم./9191/د101/ن
ارسال نظرات