۳۰ دی ۱۳۹۲ - ۰۸:۳۷
کد خبر: ۱۹۵۴۹۹
مبانی نظام اسلامی 9؛

تاریخ بیداری اسلامی

خبرگزاری رسا ـ سید جمال نخستین کسی است که خیزش سیاسی شرق را در مقابل غرب شکل بخشید و از تمام ملت‌های اسلامی خواست تا در مسیر مبارزه با سلطه‌گری غرب گام بردارند. بنابراین سید جمال را می‌توان طلایه‌دار اسلام سیاسی در قرن نوزدهم دانست.
تاریخ بیداری اسلامی
حمله "ناپلئون بناپارت" در سال 1798م به مصر، فصل جدیدی از ترک‌های فکری - سیاسی اسلامی را به دنبال داشت. حمله ناپلئون شوک بزرگی بود که مسلمانان را به تکاپو انداخته و به اندیشه واداشت. نسل نخستی که به انحطاط جهان اسلام پی برده بود، پیمودن راه غرب را در پیشرفت که همان اخذ علم و فن آوری بود، راه برون شد از انحطاط تشخیص دادند؛ اما نسل دوم که در رأسشان سید جمال الدین اسد آبادی بود، اتحاد جهان اسلام و دمیدن روح تازه در کالبد جهان اسلام و مقاومت در مقابل امپریالیسم غرب و تلاش برای کسب استقلال را راه‌هایی از انحطاط می‌دانستند.
 
سید جمال نخستین کسی است که خیزش سیاسی شرق را در مقابل غرب شکل بخشید و از تمام ملت‌های اسلامی خواست تا در مسیر مبارزه با سلطه‌گری غرب گام بردارند. بنابراین سید جمال را می‌توان طلایه‌دار اسلام سیاسی در قرن نوزدهم دانست.
 
شکل گیری جنبش اخوان المسلمین در سال 1928م مهمترین نقطه عطف در حیات اسلام سیاسی در قرن بیستم است. "حسن البنا" بنیان‌گذار و رهبر جنبش اخوان المسلمین با تأسیس این جنبش در پی تحقق اهداف سید جمال در بسیج توده‌های مسلمان و وحدت امت اسلام بود. وی متفکر سیاسی واقع‌گرا و خواهان اصلاح جامعه و موافق با نظام پارلمانی جدید و اهل مشارکت در انتخابات بود.
 
جنبش فدائیان اسلام به رهبری سید مجتبی نواب صفوی، نسخه ایرانی جنبش اخوان المسلمین بود و ارتباط نزدیکی میان نواب صفوی و اخوانی‌های مصر و شام برقرار بود؛ چنان که حسن حنفی نقل می‌کند، در دوران نوجوانی‌اش نواب صفوی را بر روی دوش اخوانی‌ها در قاهره دیده است.
 
"ابوالاعلی مودودی" یکی از برجسته‌ترین چهره‌های اسلام سیاسی در قرن بیستم و رهبر جماعت اسلامی پاکستان بود؛ از نظر وی، اسلام ناسخ آیین‌های خویش و پس از خود و مسلط بر همه آنها است.
 
"سید قطب" با استفاده از اندیشه‌های مودودی، با به میان کشیدن بحث حاکمیت و نیز بحث مؤلفه‌های جهان‌بینی اسلامی(مقومات التصور الاسلامی) گامی بلند به سوی بنیادگرایی برداشت. اندیشه افراطی سید قطب در تکفیر جوامع بشری کنونی - چه غیر مسلمان و چه مسلمان که در آن شریعت خدا حاکم نیست - نطفه بنیادگرایی اسلامی را پدید آورد.[i]
 
 
بنیادگرایی اسلامی در دستور کار بین‌المللی
 
گر چه اسلام سیاسی به طور مشهود غالباً در قرن بیستم ظاهر شد، اما فقط در اواخر دهه 1970م انگشت‌نمای بین‌الملل گردید. قبل از این، رهبران سکولار همچون "انورسادات" از واژه اسلام‌گرایان برای مقابله با رشد و نفوذ چینی‌ها در کشورشان استفاده می‌کردند؛ اما با ظهور انقلاب اسلامی در ایران و مقاومت اسلامی در افغانستان برابر روس‌ها، اسلام‌گرایان به طور موفقیت‌آمیز به یک تصویر بین‌المللی برای خودشان دست یافتند و به یک نقش فعال‌تری دست زدند.
 
"راشد الغنوشی"، رهبر اسلام‌گرایان تونس، از این هم فراتر رفته و بحث جدید را در پاسخ به این پرسش مطرح کرده است. او می‌پرسد: آیا جامعه مسلمانان می‌توانند در یک سیستم دموکراتیکِ سکولار مشارکت کنند، هنگامی که از تأسیس یک سیستم دموکراتیک اسلام عاجز هستند؟ پاسخ منفی است؛ چرا که یک وظیفه مذهبی(تکلیف) برای همه مسلمانان است؛ چه فردی و چه جمعی که مساعی خود را در جهت تأسیس یک نظام دموکراتیک اسلامی مبذول دارند. بنابراین دیدگاه سیستم دموکراتیک غربی به عنوان یک سنگ زیر پا در جهت حرکت به تأسیس سیستم سیاسی اسلامی لحاظ می‌گردد. بدون لحاظ هیچ‌گونه سرانجامی برای مبارزه بین اشکال اسلامی و سکولار دولت. به هر حال به نظر می‌رسد که مناظره بر سر سازش ‌پذیری و مسالمت اسلام با دولت‌های دموکراتیک استمرار یابد. علاوه بر این، بررسی‌های انجام شده درباره این مناظره این چنین نتیجه داده که پیشرفت‌های دموکراتیک خاورمیانه، بدون پذیرش ابعاد اسلامی، مدت زمان زیادی امکان ادامه حیات نخواهد داشت.
 
برای اسلام گرایان کنفرانس جمعیت در سال 1994م در قاهره و کنفرانس زنان در سال 1995م در چین، به عنوان نوعی تسلط ارزش‌های غربی بر ارزش‌های مسلمانان شناخته شد؛ اما از ناحیه تمام مسلمانان عکس ‌العملی مشاهده نشد. برای مثال ایران یکی از کشورهای مهم اسلامی در هر دو کنفرانس شرکت کرد و با دیدگاه‌های خود در مورد کنترل جمعیت، تعجب بسیاری را برانگیخت؛ چرا که با بسیاری از اقدامات کنترل جمعیت سازمان ملل متحد موافقت کرد و حمایت خود را از آنها اعلام نمود. البته یک شکاف عمیق بین دیدگاه‌های مسلمانان و غربی‌ها در خصوص زن باقی می‌ماند؛ چرا که مسلمانان حقوق زنان را در یک متن و فضای مذهبی و با نُرم‌های سنتی تفسیر می‌کنند. از نظر مسلمانان، فمینیسم اعتقادی خطرناک و بیگانه تلقی می‌گردد. زنان از دید اسلام‌گرایان دارای جایگاه ویژه و مهمی در جامعه اسلامی هستند. به هر حال تفسیر خانوادگی و طایفه‌ای روابط زن و مرد در اسلام که به جدا کردن زن و مرد در اماکن عمومی معتقد است، به عنوان دیدگاه مسلط در روابط جوامع اسلامی شناخته می‌شود. این دیدگاه مورد تأیید و تصدیق اسلام‌گرایان است.
 
برخی تحلیل‌گران غربی این موضوع را طرح کردند که اکنون بنیادگرایی اسلامی برای نظام سیاسی آمریکا جایگزین کمونیسم شده و به عنوان تهدید اصلی برای امنیت این کشور مطرح است.
 
به طور قطع اسلام‌گرایی برای مدتی موضوعی برای بحث در محافل منطقه‌ای و بین‌المللی بوده است. ناتو و اتحادیه اروپا همگی در مورد برخورد تروریسم در اجلاس سران در مصر در سال 1996م به توافق رسیدند. این سران زمینه ‌ساز فراهم شدن اولین موقعیت مناسب بودند؛ آن زمان که رهبران عربی و خاورمیانه‌ای یک موضع عمومی در برابر اسلام‌گرایان و مخالفان روند صلح اعراب و اسرائیل که بعد از جنگ سرد آغاز شده بود، اتخاذ کردند. در ضمن، این عده مخالف روابط اسرائیل با همسایگان خود از قبیل آذربایجان، اردن، عمان، سازمان آزادی‌بخش فلسطین، قطر، تونس، ترکیه، ترکمنستان و ازبکستان بودند. اسلام‌گرایان که آمریکا را به دلیل حمایت از سیاست‌های اسرائیل در خاورمیانه سرزنش می‌کنند، با شروع فرآیند صلح و ایجاد روابط دیپلماتیک اسرائیل با اردن و سازمان آزادی‌بخش فلسطین، به طور عمده ناتوان شدند.
 
اما تمایل رو به رشد غرب به حضور در منطقه خاورمیانه و ظهور اسلام‌گرایان در منطقه از زمان پایان یافتن جنگ سرد، این دیدگاه را به وجود آورد که در فقدان تهدید شوروی، نیاز به خلق یک منبع جدید خطر نظام بین‌المللی احساس می‌گردد؛ از این رو، خطر اسلام‌گرایان بنیادگرا به عنوان آلترناتیو تهدید کمونیسم، می‌توانست این منبع تهدید را هموار سازد. ناتو تاکنون قدم‌هایی در جهت مقابله با تأثیر بنیادگرایی برداشته است. به هر حال ناتو برای توسعه و پیشرفت، تمایل دارد که یک تضاد را خلق کند و لذا به این دلیل است که رهبران نظامی ناتو، اسلام‌گرایان را در بی‌ثباتی منطقه خاورمیانه مقصر دانسته و آنها را به عنوان تهدید نام می‌برند و اسلام‌گرایان را نیز در این موضع قرار می‌دهند که از ایشان به عنوان تهدید نام می‌برند و دنبال یک استراتژی در جهت مقابله با این تهدید هستند.
 
 
پس از جنگ سرد
 
از زمان پایان جنگ سرد، موارد زیادی رخ داده که گروه‌های قومی ـ مذهبی در تسریع یک تغییر در موازنه قدرت با دولت موفق بوده‌‌اند؛ از این رو دولت‌ها اغلب در کنترل این گروه‌ها عاجز بوده‌‌اند و این مسأله باعث رشد تنش در بین جوامع دارای اقوام و مذاهب مختلف، شده است. به دنبال این مسأله، در سطوح بالاتر بی‌ثباتی داخلی و بی‌ثباتی بین ‌المللی رخ داده است. در همین زمان اتحادهای جهانی که قبلاً در جنگ سرد نقش داشتند و به حفظ ثبات داخلی و بین‌المللی کمک می‌کردند، مورد سؤال قرار گرفته‌اند. اما موارد دیگری نیز وجود دارند؛ برای مثال فرآیند صلح اعراب ـ اسرائیل که در آن راه‌ حل‌های بین‌المللی مورد توجه قرار گرفته تا بتواند به نزاع و کشمکش پایان دهد؛ کشمکشی که از زمان جنگ سرد باقی مانده است. فرآیند صلح اعراب ـ اسرائیل که از مادرید(1991) آغاز شده، تاکنون تأثیرات مهمی بر فرصت‌های اسلام‌گرایان گذاشته است. اسلام‌گرایان از ابتدای فرآیند صلح، کنار گذاشته شدند و هنگامی که نتایج مثبت این روند بروز کرد، به اضمحلال نزدیک شدند. به ‌هر حال دولت‌های غربی، برای تأمین موفقیت‌های بلند مدت چنین صلحی به دنبال سرکوب اسلام گرایان خواهند بود و این اقدام به ناگزیر عکس ‌العمل سیاسی مهمی را در بر خواهد داشت. بنابراین با وجود یک صلح بین اعراب و اسرائیل، روند اسلام‌گرایی به زوال نخواهد رسید؛ چون اسلام‌گرایان حساس می‌شوند.
 
هم‌چنین پایان جنگ سرد، باعث بروز نتایجی شد که موجبات تقویت اسلام‌گرایان و دیدگاه‌های ایشان در جهان گردد. هم ‌اکنون رشد حمایت از ستیز با اسلام‌گرایان وجود دارد. به جهت فقدان جنگ سرد و تقسیمات داخلی آن زمان، اتحادهای ضد مسلمانان در بین دشمنان سابق، هم‌ اکنون شکل گرفته است. در این راستا یک اتحاد ضد اسلام بین غرب و روسیه و روسیه اسلاو، ظاهر شد.
 
توجه غرب به سیاست روسیه در چچن و مناطق مسلمان‌ نشین شوروی سابق مثل تاجیکستان یا سیاست صرب‌ها در قبال بوسنی، نمونه‌های این پیچیدگی در برابر مسلمانان تلقی می‌شوند. نخست ‌وزیر مالزی در این خصوص می‌گوید: ده‌ها هزار نفر از مسلمانان در بوسنی و هرزگوین مورد تجاوز و وحشی‌گری قرار گرفته‌اند. قربان‌گاه عظیمی به دست صرب‌ها به راه افتاده است. صرب‌های بوسنی آشکارا اعلام کرده‌اند که آنها به دنبال یک پاکسازی قومی به منظور جلوگیری از رشد مسلمانان در اروپا هستند! اما تاکنون و هیچ زمانی، کشتار تروریسم اعمال شده توسط صرب‌های میسحی به عنوان تروریسم مسیحی شناخته نشده است.
 
هر چند اتحاد مورد قبول غرب‌ ـ اسلاو به عنوان یک جبهه ضداسلامی ملاحظه می‌شود، معاهدات چین و هندی در برابر اقلیت‌های مسلمان کشورها نشان‌ دهنده یک روند جهانی ضد اسلام است. سوزاندن مسجد در هند توسط هندوها و سیاست دهلی نو در سرکوب مسلمانان در کشمیر، از سال 1990م، نمونه دیگری از روند ضد اسلامی است.
 
موج دموکراتیزه شدن که بعد از جنگ سرد دنبال می‌شود، در تلاقی با عدم توانایی رژیم‌های خاورمیانه در تکیه بر ایدئولوژی جنگ سرد و حمایت از سرکوب حرکت‌های سیاسی اسلام‌گرایان این فضا را برای اسلام‌گرایان به وجود آورده است که به اقدامات خود دست زنند و در جهت اصلاح و براندازی رژیم‌ها تلاش کنند. بعد از سال‌ها فساد و بی‌توجهی در بسیاری از دول خاورمیانه، اسلام‌گرایان هم‌اکنون در یک وضعیت بهتر از قبل قرار دارند و راحت‌تر از قبل می‌توانند به فریادخواهی از دولت‌های تحت سلطه اقدام کنند. در همین زمان، اسلام‌گرایان تقاضای کنترل جمعیت و نهاد حقوق بشر را رد کرده‌اند؛ چرا که آن را در راستای اقدامات غربی و خفه کردن اسلام می‌دانند. بنابراین از دید لیبرال‌های غربی، جایگاه اسلام‌گرایی کاملاً پر از تناقضات است؛ اما این رویارویی، مبیّن جدایی فرهنگی دنیای غرب و اسلام می‌باشد.
 
 
فرونشاندن و کنترل بنیادگرایی
 
کوشش برای اسلام‌گرایی، آشکارا در سازمان‌های منطقه‌‌ای بیشتر از سطح جهانی دنبال می‌گردد. سازمان‌هایی چون اتحادیه عرب و اتحادیه اروپا، نمونه‌‌ای از پیگیران این مسأله هستند. پذیرفتن نظام نامه رفتار ضد تروریست در اجلاس سران کشورهای اسلامی کازابلانکا در سال 1994م یک نمونه از اقدامات سازمان‌های منطقه‌‌ای بود.
 
کنفرانس وزیران کشورهای عرب در تونس(1995) به اقدامات چند جانبه برای پاسخ به مبارزه اسلام سیاسی و همکاری بین گروه‌های اسلامی صحه گذاشت. این اقدامات شامل توافق بر تبادل اطلاعات و تجسس در حرکت‌های اسلامی و اجازه به قدرت‌های امنیتی یکدیگر برای دسترسی به اطلاعات گروه‌های اسلامی مخالف که تهدیدکننده وضع موجود بودند، می‌گردید. این اقدامات در گردهمایی بیست نفر از سران کشورهای عربی در اجلاس سران عرب در قاهره(1996) تشدید گردید.
 
اقدام مشترک برای حذف تروریسم و خشونت سیاسی که منظور همان فعالیت‌های اسلامی بود، از سوی این گردهمایی صادر شد. دولت‌های عرب و غیرعرب در سطح منطقه‌‌ای نیز اقدامات خود را بر ضد اسلام‌گرایان توسعه داده‌اند. برای مثال شرکت‌ کنندگان در شورای همکاری خلیج‌ فارس در طول بحران 1994ـ1995 بحرین، از آل‌خلیفه حمایت کردند. این بحران را گروه اسلام‌گرای مخالف به وجود آورده‌ بودند. در این خصوص گفته می‌شود عربستان سعودی حتی به دولت بحرین کمک نیز کرده است. به طور مشابه در چندین ملاقات و اجلاس رده بالا در سال‌های 1995 ـ 1996 رهبران آسیای مرکزی، تمایل جدی خود را به مبارزه با هرگونه چالش اسلام‌گرایی در آسیای مرکزی نشان دادند. برخی دولت‌ها مثل ازبکستان و قزاقستان از این که تاجیکستان، اسلام‌گرایان خود را در حصار قرار داده است، بسیار خوشحال هستند. ترکیه تنها عضو مسلمان ناتو که از پایان جنگ اول جهانی تا سال 1996م دارای یک دولت لائیک بوده، در اقدامات بر ضد اسلام‌گرایان در مناطق جنوب و شرق کشور مصر بوده است. ترکیه در این راستا سعی کرده است از همکاری جمهوری‌های تازه استقلال یافته شوروی و رژیم‌های عربی سکولار، در برابر حرکت‌های اسلام‌گرایان ترکیه بهره گیرد. اما اقدامات ترکیه در حاشیه نگه داشتن اسلام‌گرایان با موفقیت حزب اسلامی رفاه در سال 1996م مورد چالش قرار گرفت. روسیه هنوز به عنوان بازیگر اصلی در آسیای مرکزی به سرکوب اسلام گرایان در تاجیکستان می‌پردازد.
 
این واقعیت آشکار شده است که از زمان پایان جنگ سرد، کشورها جهت ایجاد ارتباط با یکدیگر و نیاز همکاری بیشتر با قدرت‌های خارجی میزان وسیع‌تری از انعطاف سیاسی در ارتباط با یکدیگر را تجربه کردند. هر چند حمایت غربی‌ها برای حفظ متحدان خود و تقویت آنها در برابر سازمان‌های اسلام‌گرا وجود داشته است و هزینه‌های بالایی در این راستا پرداخته‌اند.
 
محاسبات استراتژیک ناتو، کشورهای مشترک ‌المنافع روسیه و سازمان اوراسیای متحد برای امنیت و همکاری در اروپا، نشان دهنده اهمیت خطر اسلام‌گرایی است. اما هیچ ابزار مستقلی برای مواجهه با نفوذ اسلام‌گرایان تاکنون به وجود نیامده است. در ضمن فشار مستقیم و غیر مستقیم در کشورهایی MENA مثل ایران و سودان که متهم به کمک و یاری اسلام‌گرایان هستند، در دهه 1990م بیشتر متجلی بوده است. ایران از مدت‌ها تحت فشار سیاسی و تحریم اقتصادی ایالات متحده به جهت حمایت از تروریست‌های اسلام‌گرا بوده است. سودان از سوی سازمان ملل متحد به اعمال تحریم‌‌های سیاسی و اقتصادی مورد تهدید قرار گرفته است. این عمل به واسطه حمایت سودان از گروه‌ها و نهضت‌‌های اسلام‌گرای تندرو عرب می‌باشد.[ii]
 
 
نقش استعمار در معرفى ناقص و نادرست اسلام‏
 
نهضت اسلام در آغاز گرفتار یهود شد و تبلیغات ضد اسلامى و دسایس فکرى را نخست آنها شروع کردند؛ به طورى‌که دامنه آن تا به حال کشیده شده است. بعد از آنها نوبت به طوایفى رسید که به یک معنى شیطان‏تر از یهود هستند. این‌ها به صورت استعمارگر از سیصد سال پیش، یا بیشتر به کشورهاى اسلامى راه پیدا کردند و براى رسیدن به مطامع استعمارى خود لازم دیدند که زمینه‏هایى فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند. هدف آنان این نیست که مردم را از اسلام دور کنند تا نصرانیت نضجى بگیرد؛ چون نه به نصرانیت اعتقاد داشتند و نه به اسلام؛ در طول این مدت و در اثناى جنگ‌هاى صلیبى، احساس کردند آن‌چه سدى در مقابل منافع مادى آنهاست و منافع مادى و قدرت سیاسى آنها را به خطر مى‏اندازد، اسلام و احکام اسلام است و ایمانى که مردم به آن دارند. پس، به وسایل مختلف بر ضد اسلام تبلیغ و دسیسه کردند. مبلغینى که در حوزه‏‌هاى روحانیت درست کردند و عمّالى که در دانشگاه‌ها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاه‌هاى انتشاراتى داشتند و مستشرقینى که در خدمت دولت‌هاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده، در تحریف حقایق اسلام کار کردند. به طورى‌که بسیارى از مردم و افراد تحصیل کرده نسبت به اسلام گمراه و دچار اشتباه شده‏‌اند.
 
اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالت هستند. دین کسانى است که آزادى و استقلال مى‏خواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما تعریف آنان از اسلام متفاوت است. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه به وجود آورده و شکل ناقصى که در حوزه‏هاى علمیه عرضه مى‏شود، براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلامى را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش، جنبش و نهضت باشند، آزادی خواه باشند، دنبال اجراى احکام اسلام باشند و حکومتى به وجود بیاورند که سعادتشان را تأمین کند؛ چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است. تبلیغ می‌کنند اسلام دین جامعى نیست، دین زندگى نیست، براى جامعه نظامات و قوانین ندارد و طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره جامعه چیزى ندارد.
 
تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. گذشته از عامه مردم، طبقه تحصیل کرده، چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیده‏‌اند و از آن تصور خطایى دارند. همان طور که مردم افراد غریب را نمى‏شناسند، اسلام را هم نمى‏شناسند و اسلام در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مى‏کند.
 
چنان‌چه کسى بخواهد اسلام را آن طور که هست معرفى کند، مردم به این زودی‌ها باورشان نمى‏آید؛ بلکه عمّال استعمار در حوزه‌‏ها هیاهو و جنجال به پا مى‏کنند.
براى آن که اندکی معلوم شود فرق میان اسلام و آن‌چه به عنوان اسلام معرفى مى‏شود تا چه حد است، نگاهی اجمالی به تفاوتى که میان قرآن و کتب حدیث، با رساله‌‏هاى عملیه هست می‌اندازیم. قرآن و کتاب‌هاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‏هاى عملیه، که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مى‏شود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مى‏تواند داشته باشد، به کلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث، که حدود پنجاه کتاب‏ است و همه احکام اسلام را در بردارد، سه- چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است؛ مقدارى از احکام هم مربوط به اخلاقیات است؛ بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست و تدبیر جامعه است.
 
آن زمان که در غرب هیچ خبرى نبود و ساکنانش در توحش به سر مى‏بردند و آمریکا سرزمین سرخ پوستان نیمه وحشى بود، دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم استبداد، اشرافیت، تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حکومت مردم و قانون در آنها نبود. خداى تبارک و تعالى به وسیله رسول اکرم(ص) قوانینى فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت مى‏آید. براى همه امور قانون و آداب آورده است. براى انسان پیش از آن که نطفه‏اش منعقد شود تا پس از آن که به گور مى‏رود، قانون وضع کرده است.
 
همان طور که براى وظایف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حکومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقى و متکامل و جامع است. کتاب‌هاى قطورى که از دیرزمان در زمینه‏هاى مختلف حقوقى تدوین شده، از احکام قضا، معاملات، حدود و قصاص گرفته تا روابط بین ملت‌ها و مقررات صلح، جنگ و حقوق بین الملل عمومى و خصوصى، شمه‏اى از احکام و نظامات اسلام است. هیچ موضوع حیاتى نیست که اسلام تکلیفى براى آن مقرر نداشته و حکمى درباره آن نداده باشد.
 
دست‌هاى پنهان استعمار براى این‌که مسلمین و روشنفکران مسلمان(نسل جوان) را از اسلام منحرف کنند، وسوسه کرده‏اند که اسلام چیزى ندارد؛ اسلام پاره‏اى احکام حیض و نفاس است.
 
تحمیل قوانین بیگانه بر جوامع اسلامى ما، منشأ گرفتاری‌ها و مشکلات بسیار شده است. بیگانگان از طریق تبلیغات گسترده در کتاب‌ها و روزنامه‏هایشان مى‏نویسند که احکام جزایى اسلام احکام خشنى است. حتى یک نفر می‌نویسد احکام خشنى است که از اعراب پیدا شده است و این خشونت عرب است که این گونه احکام آورده است! از طرفى اگر براى ده گرم هروئین چندین نفر را بکشند، مى‏گویند قانون است. وقتى این قوانین خلاف انسانى جعل مى‏شود، به نام اینکه مى‏خواهند جلو فساد را بگیرند، خشونت ندارد! اگر شارب الخمر را هشتاد تازیانه بزنند خشونت دارد، اما اگر کسى را براى ده گرم هروئین اعدام کنند، خشونت ندارد! استعمال هروئین مى‏گویند چه بسا از اعتیاد به شرب خمر است. اگر کسى شراب بخورد اشکالى ندارد؛ چون غرب این کار را کرده است و آزاد مى‏خرند و مى‏فروشند. اگر بخواهند فحشا را، که شرب خمر یکى از واضح‌ترین مصادیق آن است، جلوگیرى کنند و یک نفر را هشتاد تازیانه بزنند، یا زناکارى را صد تازیانه بزنند، یا محصنه یا محصن را رجم کنند. در صورتى که احکام جزایى اسلام براى جلوگیرى از مفاسد یک ملت بزرگ آمده است. فحشا که تا این اندازه دامنه پیدا کرده که نسل‌ها را ضایع، جوان‌ها را فاسد و کارها را تعطیل مى‏کند، همه دنبال همین عیاشی‌هایى است که راهش را باز کردند و به تمام معنا دامن ‏مى‏زنند و از آن ترویج مى‏کنند. حال اگر اسلام بگوید براى جلوگیرى از فساد در نسل جوان یک نفر را در محضر عموم شلاق بزنند، خشونت دارد؟ از آن طرف، کشتارى که قریب پانزده سال است به دست ارباب‌هاى این هیأت‌هاى حاکمه در ویتنام واقع مى‏شود و چه بودجه‌هایى خرج شده و چه خون‌هایى ریخته شده است، اشکالى ندارد! اما اگر اسلام براى این‌که مردم را در برابر قوانینى که براى بشر مفید است خاضع کند، فرمان دفاع یا جنگ بدهد و چند نفر مفسد و فاسد را بکشد، مى‏گویند این جنگ چرا شده است!
 
تمام این موارد نقشه‏‌هایى است که از چند صد سال پیش کشیده شده و به تدریج اجرا مى‏کنند و نتیجه مى‏گیرند. نقشه آن است که جوامع اسلامی را عقب مانده نگه دارند، تا بتوانند از سرمایه‌‏هاى آنان، از مخازن زیرزمینى و منابع و زمین‌ها و نیروى انسانى آنان استفاده کنند.
 
مى‏خواهند گرفتار و بیچاره بمانند؛ فقرا در بدبختى بمانند و به احکام اسلام، که مسأله فقر و فقرا را حل کرده است، تسلیم نشوند و آنان و عوامل‌شان در کاخ‌هاى بزرگ بنشینند و آن زندگانى مرفه و کذایى را داشته باشند.
 
بیگانگان به واسطه تبلیغاتى که می‌کنند و مبلغینى که دارند، قوانین قضایى و سیاسى اسلام را از اجرا خارج می‌کنند و به جاى آن مطالب اروپایى نشانده‏اند، تا اسلام را کوچک کنند و از جامعه اسلامى طرد کنند و عمالشان را روى کار بیاورند و آن سوء استفاده‌ها را بکنند.
 


 
خودباختگى افراد جامعه در برابر پیشرفت‌هاى مادى غرب‏
 
نقش تخریبى و فاسدکننده استعمار گفته شد؛ حالا عوامل درونى بعضى از افراد جوامع اسلامی را باید بر آن اضافه کرد و آن خودباختگى آنان در برابر پیشرفت مادى استعمارگران است. وقتى کشورهاى استعمارگر با پیشرفت علمى و صنعتى یا به حساب استعمار و غارت ملل آسیا و آفریقا ثروت و تجملاتى فراهم آوردند، اینان خود را باختند. تصور کردند راه پیشرفت صنعتى این است که قوانین و عقاید خود را کنار بگذارند. همین که آنها مثلًا به کره ماه رفتند، این‌ها خیال مى‏کنند باید قوانین خود را کنار بگذارند! رفتن به کره ماه چه ربطى دارد به قوانین اسلامى کشورهایى؟ با قوانین و نظامات اجتماعى متضاد توانسته‌‏اند در پیشرفت صنعتى، علمى و تسخیر فضا با هم رقابت کنند و با هم پیش بروند. آنها به کره مریخ هم بروند، به کهکشان‌ها هم بروند، باز از سعادت و فضایل اخلاقى و تعالى روانى عاجزند و قادر نیستند مشکلات اجتماعى خود را حل کنند.
 
چون حل مشکلات اجتماعى و بدبختی‌هاى آنها محتاج راه‏ حل‌هاى اعتقادى و اخلاقى است و کسب قدرت مادى یا ثروت و تسخیر طبیعت و فضا از عهده حل آن بر نمى‏آید.
 
ثروت و قدرت مادى و تسخیر فضا احتیاج به ایمان، اعتقاد و اخلاق اسلامى دارد تا تکمیل و متعادل شود و در خدمت انسان قرار گیرد؛ نه این‌که بلاى جان انسان بشود و این اعتقاد و اخلاق و این قوانین را ما داریم. بنا بر این تا کسى جایى رفت یا چیزى ساخت، ما نباید فوراً از دین و قوانینى که مربوط به زندگى بشر است و مایه اصلاح حال بشر در دنیا و آخرت است دست برداریم.
 
در مورد تبلیغات استعمارگران وضع همین طور است. آنها که دشمن جوامع اسلامی هستند، تبلیغاتى کرده‏اند و متأسفانه بعضى از افراد جامعه تحت تأثیر قرار گرفته‏اند؛ در حالى که نباید قرار مى‏گرفتند. استعمارگران به نظر ما آوردند که اسلام حکومتى ندارد، تشکیلات حکومتى ندارد. بر فرض که احکامى داشته باشد، مجرى ندارد و خلاصه اسلام فقط قانون‌گذار است. واضح است که این تبلیغات جزئى از نقشه استعمارگران است، براى بازداشتن مسلمین از سیاست و اساس حکومت است.
 
استعمارگران از سیصد- چهار صد سال پیش زمینه تهیه کردند. از صفر شروع کردند تا به اینجا رسیدند. مسلمانان هم از صفر باید شروع کنند. قوانین اسلام تعطیل‏ پذیر یا منحصر و محدود به زمان یا مکانى نیست؛ چون اجراى احکام پس از رسول اکرم(ص) و تا ابد ضرورت دارد.
 
 
لزوم انقلاب سیاسى‏
 
پس از رحلت رسول اکرم(ص)، معاندین و بنى امیه‏ لعنهم اللَّه، نگذاشتند حکومت اسلام با ولایت على بن ابی طالب(ع) مستقر شود و حکومتى که مرضىّ خداى تبارک و تعالى و رسول اکرم(ص) بود در خارج وجود پیدا کند. در نتیجه، اساس حکومت را دگرگون کردند. برنامه حکومتشان مقدار زیادی با برنامه اسلام مغایرت داشت.
 
رژیم حکومت و طرز اداره و سیاست بنى امیه و بنى عباس ضد اسلامى بود. رژیم حکومت کاملًا وارونه و سلطنتى شد و به صورت رژیم شاهنشاهان ایران و امپراتوران روم و فراعنه مصر درآمد و در ادوار بعد غالباً به همان اشکال غیر اسلامى ادامه پیدا کرد.
 
شرع و عقل حکم مى‏کند که مسلمانان نگذارند وضع حکومت‌ها به همین صورت ضد اسلامى یا غیر اسلامى ادامه پیدا کند. دلایل این کار واضح است؛ چون برقرارى نظام سیاسى غیر اسلامى به معناى بى‏اجرا ماندن نظام سیاسى اسلام است.
 
هم‌چنین به این دلیل که هر نظام سیاسى غیر اسلامى نظامى شرک‏ آمیز است، چون حاکمش طاغوت است؛ مسلمانان موظف‌اند آثار شرک را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور کنند و از بین ببرند و باز به این دلیل که موظف‌اند شرایط اجتماعى مساعدى براى تربیت افراد مؤمن و با فضیلت فراهم سازند و این شرایط درست ضد شرایط حاکمیت طاغوت و قدرت‌هاى نارواست. شرایط اجتماعى‌‏اى که ناشى از حاکمیت طاغوت و نظام شرک‏آمیز است، لازمه‌‏اش همین فسادى است که مى‏‌بینید. این همان فساد فى الارض است که باید از بین برود و مسببین آن به سزاى اعمال خود برسند. این همان فسادى است که فرعون با سیاست خود در کشور مصر به وجود آورد، و إنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ.
 
در این شرایط اجتماعى و سیاسى، انسان مؤمن و متقى و عادل نمى‏تواند زندگى کند و بر ایمان و رفتار صالحش باقى بماند. دو راه در برابر خود دارد؛ یا اجباراً اعمالى مرتکب شود که شرک‏آمیز و ناصالح است، یا براى این‌که چنین اعمالى مرتکب نشود و تسلیم اوامر و قوانین طواغیت نشود، با آنها مخالفت و مبارزه کند تا آن شرایط فاسد را از بین ببرد. باید دستگاه‌هاى حکومتى فاسد و فاسدکننده را از بین برده شود و هیأت‌هاى حاکمه فاسد و ظالم و جائر را سرنگون کرد. این وظیفه‌‏اى است که همه مسلمانان در کشورهاى اسلامى باید انجام بدهند و انقلاب سیاسى اسلامى را به پیروزى برسانند.

 

علی رضایی پناه


[i]مرادی رودپشتی، مجید، تاریخ اسلام سیاسی معاصر، مقاله، منبع: خردنامه همشهری شماره 73 ، 1392
[ii]اسلامی، محسن، بنیادگرایی اسلامی و اسلام سیاسی، مقاله، باشگاه اندیشه،1382

 975/700/ر

ارسال نظرات