محی الدین مغربی، ستارهای در آسمان نجوم اسلامی

درآمد
بیست و دوم ربیع الاول سال 682هجری قمری، یکی از ستارگان آسمان نجوم اسلامی و یکی از صاحبان تألیف در سنت ستارهشناسی مراغهای(سنت خواجه طوسی و شاگردانش) و یکی از همکاران خواجه نصیر الملة و الشریعة، محمد بن حسن طوسی، در تأسیس و اداره و پیشبرد پروژههای نجومی، محی الدین ابو الفتح یحی ابن محمد قرطبی اندلسی، مشهور به حکیم مغربی، دار فانی را وداع گفت.
سالروز این ریاضیدان و منجم اسلامی بهانه است برای کاوش در اقالیم علم انسانی - اسلامی که در ادواری از تاریخ بشری مأدبههای پر نعمت و پر برکتی از علم، فن، فلسفه و اخلاق را به تاریخ انسان و انسانیت عرضه داشتند.
اسلام و جهان وطنی علمی
در بادی امر، وقتی به نام محیالدین مغربی نگاه میکنیم، میبینیم که به گواه تاریخ، مغربی دانشمندی بود که ریشه در شهر قرطبه(کردبای کنونی) در اندلس و مغرب اسلامی داشته است. این که مغربی، عمرش را در مراغه ایران و در رصدخانه دانشمندی شیعه گذرانده و شاگردی و همکاری این دانشمند شیعه را انجام میداده و سپس یکی از بزرگان مکتب مراغهای در نجوم اسلامی شده است، پرده از اندیشه درخشانی برمیدارد که به قول دانشمند معاصر "دکتر عبد الحسین زرینکوب"، مادر تمدن انسانی اسلام است و آن رواداری، تسامح و آزادگی علمی در ساحت تعلیم و تعلم دارد که این اندیشه ریشه در متون اصلی اسلامی از جمله قرآن کریم و روایات دارد.
مرحوم دکتر زرینکوب در این باب میگوید: «تمدن اسلامى که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقى، برترى سطح زندگى، سعه صدر و اجتناب نسبى از تعصب، توسعه و ترقى علم و ادب در طى قرنهاى دراز، پیشاهنگ تمام دنیاى متمدن و مربى فرهنگ عالم انسانیت قرار داد، بیشک یک دوره درخشان از تمدن انسانى است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیون است، اگر از دِینى که به یونان دارد بیشتر نباشد، کمتر نیست؛ با این تفاوت که فرهنگ اسلامى هنوز در دنیاى حاضر تأثیر معنوى دارد و به جذبه و معنویتش نقصان راه ندارد.
پیچیدگى عظیم نژادى و فرهنگى دنیاى اسلام حتى در آن روزهاى آمیختگى اقوام و فرهنگها چنان غریب مىنماید که مورخ از خود مىپرسد روابط دینى باید چقدر استوار باشد تا مایه این عناصر نامتجانس را با هم نگه دارد. فعالیت درخشان گذشته چنین تمدنى که اروپا را از قرون وسطى تا قرن شانزدهم در طب، فلسفه و شاید ریاضى هنوز وامدار خویش نگه داشته بود، آیا باید به حساب تشویق و مساعدت اسلام گذاشته آید یا به حساب شور و علاقه اقوام مسلمانى که در ایجاد و به ثمر رسانیدن آن فعالیت داشتهاند؟
شک نیست که سهم اقوام گونهگون که در توسعه این تمدن بذل مساعى آوردهاند، نباید از نظر محقق دور بماند؛ اما آنچه این مایه ترقیات علمى و پیشرفتهاى مادى را براى مسلمین میسر ساخت، در حقیقت همان اسلام بود که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتى، روح معاضدت و تساهل را جانشین تعصبات دنیاى باستانى کرد و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک دنیا و انزوا را توصیه مىکرد، با توصیه مسلمین به «راه وسط» توسعه و تکامل صنعت و علم انسانى بزرگ آن روز دنیا، بیزانس در اثر تعصبات مسیحى که روز به روز در آن بیشتر غرق مىشد، هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع مىکرد.
تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله "ژوستى نیان"، اعلام قطع ارتباط قریب الوقوع بود بین دنیاى روم با تمدن و علم. در ایران هم اظهار علاقه "خسرو نوشیروان" به معرفت و فکر، یک دولت مستعجل بود و باز تعصباتى که "برزویه طبیب" در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد، هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد.
در چنین دنیایى که اسیر تعصبات دینى و قومى بود، اسلام نفحه تازهاى دمید. چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعى آن قرآن بود -نه شام و نه عراق- تعصبات قومى و نژادى را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد و در مقابل تعصبات دینى نصارا و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را».(کارنامه اسلام ص23) همین نگاه اسلام است که منجم اندلسی را به مراغه آورد و او را به محی الدین مغربی مبدل نمود.
نجوم در آسمان علم اسلامی
یکی از مسائل مورد اتفاق مورخین علم در تاریخ علم، این است که دانش نجوم یکی از عرصههایی است که دانشمندان اسلامی در آن پیشرفت بسیاری داشتهاند. "خانم زیگرید هونکه" در کتاب مهم "خورشید اسلام بر فراز اروپا" در باب نجوم اسلامی میگوید: «یک فرانسوی به نام "ردیلت" میگوید: دانشمندان بغدادی نجوم در قرن دهم میلادی تا به آخر، مرز علم نجومی، که بدون عدسی و دوربین نجومی انسان میتوانست برسد، پیش رفتند».(فرهنگ اسلام در اروپا ص179)
البته این پیشرفت در تمدن اسلامی خالی از دلیل نبود و ریشه در تعالیم اسلامی داشت؛ «گذشته از وجود یک زمینه پژوهشهای نجومی در قبل از اسلام، در سرزمینهایی چون ایران، شام و مصر ظهور اسلام نیز به سهم خود تأثیر مثبت در زمینه انجام بررسیهای مربوطه به هیأت و نجوم در برداشت. وجود آیات مختلف در قرآن کریم که در آنها سخن از سودی است که خدا در اجرام آسمانی و حرکات آنها برای همه انسانها قرار داده و توصیه به اینکه لازم است تا بشر به نیکی به آنها نظاره کند و در آنها بیندیشد، عاملی بود تا توجه جامعه را به مسائل فلکی جلب کند. از سوی دیگر ارتباط انجام فرائضی چون گزاردن نماز از هر نقطه به سوی قبله و گرفتن روزه در زمانهای مشخص، خود عاملی بود که به کار پژوهشهای نجومی و ریاضیات توان ببخشد».(کاوش رصد خانه مراغه ص152)
طلوع شمسی از مغرب
از تاریخ تولد او آگاهی نداریم؛ تنها این را میدانیم که در قرطبه به دنیا آمد و در همان شهر نخستین آموزشهای خود را فرا گرفت. پس از آن به دمشق رفت و به خدمت ملک ناصر یوسف ایوبی(آخرین فرمانروای ایوبی منطقه سوریه، فوت در 658) درآمد.(چگونگی پیوستن محیالدین به خواجه نصیرالدین طوسی و شروع به کار او در رصدخانه مراغه،ج 4، ص 339)
محیالدین مغربی پس از پایان کار ملک ناصر به دست هلاکو، در 658 از لشکر ملک ناصر گریخت و به خدمت خواجه نصیرالدین طوسی درآمد. "ابن فوطی" تنها کسی است که محی الدین را اهل تونس دانسته است. اما به نوشته ابن عبری(سراسقف، دانشمند و مورخ برجسته اهل ارمنستان، فوت در 685) که جریان پیوستن محیالدین به خواجه نصیرالدین طوسی را به نقل از خود او و در دیدارش با محی الدین در مراغه به رشته تحریر درآورده، در جریان به قتل رسیدن اطرافیان ملک ناصر به دست سربازان هلاکو، محی الدین فریاد برآورد که من مردی منجّمم و به دانش آسمان و حرکات کواکب آگاه و این جان او را نجات داد. سربازان هلاکو او را به نزد هلاکو بردند و او پس از دانستن احوال محیالدین، وی را به مراغه و نزد خواجه نصیرالدین طوسی فرستاد.
قتل ملک ناصر در زمانی اتفاق افتاد که هلاکو در سوریه و درجنگ با ممالیک به مشکلات عدیده دچار شده بود و از شکست خرد کننده مغول در "عین جالوت" نیز تنها چند ماه گذشته بود. در هر صورت، محی الدین به مراغه رفت و در آنجا به همکاری با خواجه نصیرالدین طوسی پرداخت. در کنار محی الدین، دانشمندان متعددی از سرزمینهای گوناگون را در رصدخانه مراغه میشناسیم. مجمعی بین المللی که به سرپرستی خواجه نصیرالدین طوسی به کار میپرداختند. افرادی چون مؤیدالدین عُرضی دمشقی و البته ستاره شناسی از چین. به نظر میرسد در فاصلهای بین گشوده شدن بغداد به دست هلاکو(در 656 ه.ق) تا تألیف اثری از او که موضوع این مقاله است، یعنی "ادوار الانوار" که آن را بر اساس مختصات جغرافیایی شهر مراغه تألیف کرده است، محی الدین سفری به دمشق کرده باشد.
به نوشته ابن فوطی(ص 432) محیالدین در سال 682 ه.ق در مراغه درگذشت. از او آثار متعددی باقی مانده است. قربانی(ص 462) شش عنوان از آثار ریاضی و دو عنوان از آثار نجومی او را برشمرده است که با اضافه کردن کتابهای تسطیح اسطرلاب و الشکل القطاع، تعداد آنها به 8 عنوان میرسد. به این تعداد باید سه زیج محی الدین شامل تاج الازیاج، عمدة الحساب، غنیة الطالب، ادوار الانوار مدی الدهور، الاکوار و دیگر آثار نجومی او از جمله اثر بسیار مهم و با ارزشش خلاصة المجسطی را نیز افزود. در همکرد این آثار، تعداد آنها را به بیست عنوان میرساند.
میراث مغربی
مهمترین کتاب مغربی، زیج(زیج یا زیگ، جدولی برای تعیین احوال و حرکات ستارگان) اوست، با نام ادوار الانوار. عنوان کامل این اثر "ادوار الانوار مدی الدهور و الاکوار" و یکی از دو زیج اوست که بر اساس مختصات جغرافیایی شهر مراغه تألیف شدهاند. از میان سه زیج تألیفی محیالدین، همین ادوار الانوار و نیز عمدة الحساب و غنیة الطالب، بر اساس مختصات جغرافیایی مراغه تألیف شدهاند. دیگر زیج محیالدین تاج الازیاج بر اساس مختصات جغرافیایی دمشق تألیف شده است.(دورسه، ص 195) به سختی میتوان بین این سه زیج از نظر اهمیّت، ترتیبی قائل شد. حداکثر آنکه ادوار الانوار و عمدة الحساب از نظر حجم بسیار شبیه هم میباشند(اگر چه تبویب آنها بسیار با هم متفاوت است) و تنها تاج الازیاج از حجم و موضوعیت گستردهتری نسبت به دو کتاب دیگر برخوردار است. ادوار الانوار اثری تازه یاب در منابع تاریخ نجوم اسلامی نیست.
تقریبا یک قرن پیش از این، دانشمند ایتالیایی "نالینو" در ضمن شرحهای مفصل و عالمانهای که بر زیج "صابی بتانی" نوشت، از این کتاب یاد کرد و حتی مقایسهای نیز بین تاج الازیاج و ادوار الانوار انجام داد(نالینو، ج 2، ص 14) و کندی در اثر جالب و پر ارزش خود، "پژوهشی در زیجهای دوره اسلامی" از هر دوی این زیجها یاد کرده است. در این میان معلوم نیست به چه دلیل کندی(ص 34) این امکان را نیز بررسی کرده است که ادوار الانوار ممکن است تألیف یکی از پسران محی الدین و نه تألیف خود او بوده باشد. در حالی که این امکان کاملاً از درجه اعتبار ساقط است.
زیج ادوار الانوار ادامه همان سنت زیج نویسی اسلامی است که توسط مکتب نجومی مراغه به وجود آمد؛ اگر چه از نظر شهرت و شمول استفاده، هیچ گاه به پایه سلف خود "زیج ایلخانی" نرسید. زیج ادوار الانوار، همانند زیج ایلخانی نشانه درهمکرد بودن دانستههای نجوم مغول با دانش نجوم ایرانیان است که پس از یورش مغول به ایران، وارد این سرزمین شد و بیش از همه نشانه آن در رواج گاهشماری دوازده حیوانی که یک گاهشماری مغولی میباشد، پیداست. باب سیزدهم از مقاله اول این زیج، کاملا اختصاص به معرفی این گاهشماری، طول مدت ماههای سال در آن و توضیح درباره دورههای مختلف و پیچیده سال شماری در آن دارد. از باب مقایسه، این بخش از ادوار الانوار از آنچه در همین زمینه در زیج ایلخانی آمده، به مراتب مفصلتر است. این تفصیل را تنها میتوان با آنچه غیاث الدین جمشید کاشانی(ریاضیدان و ستارهشناس مشهور ایرانی، فوت در 832) در زیج مشهور خود، "زیج خاقانی" در تکمیل زیج ایلخانی آورده، مقایسه نمود.
یکی از آگاهیهایی که در این کتاب وارد شده و نمونه آن را در کتاب دیگری نمییابیم، آن چیزی است که محی الدین آن را در لابلای جدولی که برای تطبیق چند نمونه گاهشماری مهم طراحی نموده، وارد کرده است. در این جدول که مبادی چند گاهشماری مهم، نسبت به یکدیگر در آن وارد شده، او زمان بین التاریخین(تعداد روزهای سپری شده از نخستین روز یک گاهشماری، نسبت به یک مبداء دیگر) را در گاهشماریهای بختنصری، سلوکی، دیوکلتیانی، هجری قمری و یزدگردی ذکر کرده است.
در این جدول، او از نوعی گاهشماری با عنوان هلاکو یاد کرده و بین التاریخینی در این زمینه را نسبت به گاهشماریهای مختلفی که برشمردیم، به دست داده است. با محاسبه و تبدیل این ارقام به تاریخ اوّل محرم سال 655 هجری میرسیم که محی الدین آنرا به عنوان مبداء گاهشماری هلاکو قرار داده است. این روز احتمالاً زمانی حوالی فوت "منکوقاآن" و آغاز سلطنت رسمی هلاکو در ایران میباشد. بر همین اساس میتوان این گمان را نیز بررسی نمود که این گاهشماری با مبداء مذکور، نوعی گاهشماری قمری بوده است.
منابع:
1. کاوش رصد خانه مراغه- پرویز ورجاوند
2. فرهنگ اسلام در اروپا- زیگرید هونکه- ترجمه مرتضی رهبانی
3. نقش شیعه در فرهنگ و تمدن اسلامی- علی اکبر ولایتی
4. کارنامه اسلام- عبد الحسین زرین کوب
5. علم و تمدن در اسلام- سید حسین نصر- ترجمه احمد آرام
6. نگاهی به زندگی محی الدین مغربی- فرید قاسملو
هادی شاملو
/979/701/ر