۲۳ تير ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۰
کد خبر: ۲۱۳۱۹۷
به مناسبت سالروز غزوه بدر؛

بدر کبری، آغازی بر نابودی کفر

خبرگزاری رسا ـ در سال دوم هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه، اتفاقتی رخ داد که سبب جنگی به بلندای تاریخ و افتخاری برای مسلمانان و موحدین در طول دوران ظهور اسلام تا به حال است و نتیجه آن تثبیت بیش از پیش دین نو ظهور اسلام شد.
جنگ بدر
به گزارش خبرگزاری رسا، پیامبر اسلام با فداکاری سرباز پرافتخار خود و مولود کعبه در شب لیله المبیت از مکه بیرون شد و دل به هجرت سپرد تا حیات جدیدی برای همه موحدین و مستضعفان عالم به وجود بیاورد.
پیامبر رحمت(ص) در تاریخ 12 ربیع الاول وارد مدینه شدند و آغاز حکومت اسلام را به همگان اعلان فرمودند؛ کفار قریش که از این پیشامد سخت عصبانی و در عین حال نگران فراگیر شدن اسلام در جزیره العرب بودند، به اعمال بسیار ظالمانه و یک طرفه ای دست زدند.
 
اقدامات قریش برای فشار به مسلمانان
الف) مصادره اموال
یکی از اعمال کفار، مصادره همه اموال و دارایی های مسلمانان مهاجر بود. این اقدام غیر اخلاقی که در هیچ منش و مسلکی پذیرفته نیست، می رفت تا دولت نوپای اسلامی مدینه را به مرز ورشکستگی بکشاند؛ زیرا مسلمانان مهاجر اموال بسیاری در مکه داشتند که با تصاحب آنها توسط کفار مکه، حداقل جلوی گسترش اسلام را در حد توان بگیرند.
ب) غارت شتران و چهار پایان
در ماه جمادی الاول سال دوم هجرت به پیامبر صلّی الله علیه و آله خبر رسید که «کرز بن جابر» با گروهی از قریش تا سه منزلی شهر مدینه آمده و شتران پیامبر را با چهار پایان افراد دیگر به غارت برده و به محصولات مدینه آسیب زدهاند. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله بیدرنگ پرچم جنگ را به علی علیه السلام سپرد. آن حضرت با جمعی از مهاجران به تعقیب آنها رفتند تا به چاه بدر رسیدند و سه روز هم در آن جا توقف کردند. هر چه جستجو کردند، کسی را نیافتند سپس به مدینه برگشتند.
کفار قریش اقداماتی از جمله آزار نزدیکان، نابودی کسب و کار مهاجران و تهدید مسلمانان به کشتن را نیز در دستور کار قرار دادند.
 
پیامبر ناچار به دفاع سخت می‌شود
با این شرایط، محاصره همه جانبه ای شکل گرفته بود. از لحاظ روحی، جسمی و مالی فشار شدیدی به مسلمانان وارد می کرد. در مهمترین اقدام، پیامبر(ص) چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهی حمزه ابن عبدالمطلب، برای کنترل مسیر کاروان ها فرستاد. پیامبر بیست شتر در دسترس آنها قرار داد. این چهل نفر تحت فرماندهی حمزه، به منطقهای بین مدینه و دریای سرخ که راه عبور کاروان های مکه بودند رفتند و از آن جا نگهبانی نمودند. منطقهای که 130 کیلومتر عرض داشت و کاروان های مکه چاره‎‎ای نداشتند جز این که از آن عبور کنند. چند روز گذشت، دیدند کاروانی نمایان شد؛ وقتی کاروان نزدیک آمد، معلوم شد که کاروان قریش است که سیصد نفر همراه کاروان است. حمزه اعلام جنگ کرد، ولی کفار که از دلاوریها و شجاعت حمزه اطلاع داشتند، پیشنهاد صلح کردند. حمزه نیز مصلحت امر را بر صلح دانسته و جنگ واقع نشد.
مدتی به همین حال گذشت و تغییری در رفتار کفار مشاهده نشد؛ بلکه با قبایلی علیه مسلمانان هم پیمان شدند و آنان را به مخالفت با دین آسمانی تهییج می کردند. این اعلام جنگ علنی از سوی کفار سبب شد مسلمانان برای دفاع از خود آماده شوند.
به پیامبر خبر رسید کاروانی بسیار بزرگ با حدود دو هزار شتر به سرپرستی ابوسفیان و حضور افرادی چون عمروعاص عازم شام است و همه کفار قریش در این کاروان سهمی دارند و هدف آنها از این تجارت، سود قابل ملاحظه برای خرید سلاح و تدارک برای حمله به مدینه است.
چون پیامبر(ص) از زمان بازگشت کاروان قریش از شام اطلاع یافت، یاران خود را برای حمله به آن فراخواند و ده شب قبل از حرکت، طلحه ابن عبیدالله و سعید بن یزید را برای اطلاعات دقیق تر به ساحل دریا اعزام کرد. هنگام عبور کاروان، طلحه و سعید بر بلندی آمدند و کاروان قریش را با همه اسباب و وسایل بازرسی کردند.(1)
 
ماجرای خواب عاتکه دختر عبدالمطلب
ابوسفیان برای تشجیع و ترغیب کفار به خروج، به ضمضم ابن عمرو دستور داد گوش ها و بینی شتر خود را ببرد و بدن خود را زخمی و پیراهن خود را تکه تکه کند و به سمت مکه برود و فریاد وا مصیبتا سر دهد و سرعت خروج کفار از شهر را تسریع بخشد.
سه روز قبل از رسیدن ضمضم بن عمرو، عاتکه دختر عبدالمطلب خوابی دید که این گونه برای عباس برادر خود تعریف کرد: خواب دیدم شتر سواری آمد و در ابطح ایستاد و با صدای رسا فریاد زد: ای اهل مکه قریب سه روز دیگر به کشتارگاه های خود می روید و این را سه بار تکرار کرد و به مسجد در آمد و مردم همراهش بودند و همان بانگ را سه بار تکرار کرد. ناگاه شترش او را بر فراز کعبه برد و باز همان بانگ را تکرار کرد و بالای کوه ابوقیس رفت و باز همان را سه بار تکرار کرد و از بالای کوه سنگی گرفت و آن را رها کرد و و چون به پایین رسید، متلاشی شد. هیچ خانه و حجره ای نماند، مگر اینکه قطعه ای از سنگ در آن افتاد. البته در هیچ خانه ای از بنی هاشم و بنی زهره چیزی از آن سنگ نیفتاد.
عباس گفت عجیب خوابی است و بیرون رفت و برای ولید بن عتبه بن ربیعه خواب را تعریف کرد؛ ولی از او خواست به کسی نگوید. عباس گفت: فردایش که در حال طواف بودم، دیدم نقل محافل خواب عاتکه است. ابوجهل به من گفت: این خواب عاتکه چیست؟ ای فرزندان عبدالمطلب به این راضی نشدید که مردانتان پیشگویی کنند تا اینکه زنان شما هم پیشگویی می کنند؟
ما سه روز منتظر می مانیم و به شما مهلت می دهیم و اگر خبری نشد، عهدنامه ای می نویسیم که شما دروغگوترین مردمان عرب هستید.
روز دوم هم با همان کنایه ها و مسخره های کفار گذشت؛ روز سوم همان طور که به طرف او می رفتم و خشمناک از کنایه ها قصد جبران داشتم، ناگاه دیدم از طرف درب بنی سهم شتابان خارج می شود. معلوم شد او صدای ضمضم ابن عمرو را شنیده است که فریاد وامصیبتا سر می دهد و همان شد که عاتکه دختر عبدالمطلب خواب دیده بود. قریش بسیار از خواب عاتکه ترسیده بود؛ به شکلی که ابولهب برای جنگ حاضر نشد.(2)  
 
ابوسفیان از معرکه می گریزد
وقتی کاروان ابوسفیان به منطقه تحت نفوذ اسلام رسید، برای کسب اطلاعات وارد دهکده بدر شد و با مجدی بن عمرو، بزرگ آن دهکده ملاقات کرد. ابوسفیان پرسید: آیا در این اطراف کسانی را دیده ای که به آنها بد گمان باشی؟ عمرو پاسخ داد: بد گمان نه، ولی دو شتر سوار را دیدم که شتران خود را روی تل خواباندند و پایین آمدند و آب خوردند و رفتند. ابوسفیان بلافاصله به بالای تل رفت و چند پشکل شتر را شکافت و میان آنها هسته خرما دید. بلافاصله حرکت کرد و با سرعت به سمت دریا رفت و خود را از محدوده مسلمانان خارج کرد و به سران قریش نیز پیام سلامت کاروان را رساند و گفت به مکه برگردند. اما کفار لجوج قریش به سرکردگی ابوالحکم(ابوجهل) راه بدر را در پیش گرفتند تا برای جنگ آماده شوند.(3)
 
خروج لشکر اسلام
پیامبر(ص) به اصحاب رو کرد و فرمود: «این کاروان قریش است به سوی آن بروید؛ شاید خدا به این وسیله در کار شما گشایشی بدهد.»
پیامبر قصد کشتار کاروانیان را نداشت و فقط قصد ضبط اموال، آن هم تا مدتی که مصادره اموال مهاجران به آنها تحویل داده شود. صبر و بردباری پیامبر سبب تعجب کفار قریش شده بود و بعضی مسلمانان ظاهر بین به این روش پیامبر معترض بودند و خواهان برخورد تند و قهر آمیز شدند.
بعضی افراد که احتمال جنگ نمی دادند، همراه پیامبر(ص) نیامدند. پیامبر در 12 رمضان سال دوم هجرت از مدینه به قصد مصادره اموال کاروان خارج شدند.
 
مسلمانان از فرار ابوسفیان آگاه شدند: «وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّهَا لَکُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَیُرِیدُ اللَّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ؛ و(به یاد آرید) هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه [کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلح آنها] نصیب شما خواهد بود و شما دوست می‌داشتید که کاروان(غیر مسلح) برای شما باشد(و بر آن پیروز شوید)؛ ولی خداوند می‌خواهد حق را با کلمات خود تقویت و ریشه کافران را قطع کند(از این رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد.)»(4)
 
مشخصات جنگ
نام جنگ: بدر الکبری(بدر القتال)
نام منطقه: بدر، به سبب صاحب مجموعه چاه های بدر به این نام معروف شد.
مشخصات منطقه: در جنوب غربی مدینه منطقه ای وسیع و دره مانند، با چاه های فراوان که دهکده ای به همین نام هم در آنجا قرار داشت.
تاریخ جنگ: 17 رمضان سال دوم هجری قمری؛ 19 ماه از حکومت نوپای مدینه گذشته بود.
 
لشکر اسلام
تعداد: 313 نفر(به تعداد یاران اصحاب حضرت طالوت و به تعداد یاران اصلی امام زمان عج الله فرجه)
تدارکات: 80 شتر و 3 اسب.
وسایل جنگی: تعداد شمشیرداران حدود 100 نفر و کمانداران 50 نفر. عده ای با شمشیر شکسته و چوب آمده بودند.
 
لشکر کفار
تعداد: حدود 1000 نفر
تدارکات: حدود 500 شتر و 200 اسب سوار و همه داری شمشیر و غالبا کمان و نیزه. همه غرق در سلاح.
 
نحوه شروع جنگ
سپاه اسلام چاه های بدر را تصرف کرده بود و بعضی از چاه های کم آب را با سنگ پر کرده بود. صبح روز جمعه هفده رمضان بود که سپاه قریش با تجهیزات کامل جنگی از پشت تپه به دشت بدر سرازیر شدند؛ هنوز در میان قریش، اختلاف نظر در مورد جنگ وجود داشت. اما یک موضوع جنگ را حتمی کرد و آن این که یکی از سپاهیان قریش به نام «اسود مخزومی» که مردی خشن بود، چشمش به حوضی که مسلمانان درست کرده بودند افتاد، تصمیم گرفت یکی از این سه کار را انجام دهد؛ یا از آب حوض بنوشد یا آن را ویران کند و یا کشته شود.
در پی این تصمیم، از صف مشرکان بیرون تاخت و تا نزدیک حوض رسید، در آن جا با حضرت حمزه افسر رشید اسلام روبرو شد. حمزه یک ضربت به پای او زد که پایش از ساق جدا شد؛ در عین حال میخواست با حرکت سینه خیز، خود را به آب حوض برساند و از آن بنوشد. حمزه با زدن ضربه دیگر او را در آب کشت. به دنبال این حادثه، به رسم دیرینه عرب، جنگ تن به تن شروع شد.
 
همه مؤمنان کامل در برابر همه کافران
سه نفر از شجاعان دشمن به نام های: «عتبه» و برادرش «شَیبُه»(از فرزندان ربیعه) و سومی ولید(فرزند عتبه) به میدان آمدند و مبارز طلبیدند. سه نفر از انصار در صف مسلمانان در میدان تاختند. ولید آنها را شناخت، گفت: «شما اهل مدینه هستید به شما کاری نداریم، کسانی که از اقوام ما هستند باید به جنگ ما آیند.»
رسول اکرم(ص) پسر عموهایش عْبیده و علی(ع) و عمویش حمزه را به میدان فرستاد. به مناسبت سن، علی(ع) با ولید، حمزه با شیبه و عبیده با عتبه به جنگ پرداختند. طولی نکشید که علی(ع) و حمزه رقیبان خود را از پای در آوردند؛ ولی عبیده کاری از پیش نبرد. هر دو ضربتی به هم زدند. علی(ع) پیش دستی کرد و عتبه را کشت، به این ترتیب در حمله اول، مشرکان به سوگ سه نامور شجاعشان نشستند.
پس از آن «عاص بن سعید» برای مبارزه با علی(ع) به میدان تاخت. علی(ع) او را نیز کشت؛ سپس حنظله پسر ابوسفیان و طعیمه و نوفل به میدان تاختند، علی(ع) آنها را نیز یکی پس از دیگری کشت و پیوسته مبارزانی به میدان میآمدند و کشته میشدند.
از کفار، هفتاد نفر کشته شدند و هفتاد نفر اسیر گشتند؛ 35 یا 36 نفر از کشتهشدگان، بر اثر ضربات پرچمدار اسلام در این جنگ یعنی علی علیه السلام به هلاکت رسیدند. بسیاری از کشتهشدگان از سران شرک، مانند ابوجهل، ولید بن عتبه، حنظله بن ابوسفیان، عتبه و شیبه و... بودند.(5)
 
آیات صریح قرآن کریم در مورد جنگ بدر
«وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیَارِهِم بَطَرًا وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ ۚ وَ اللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ؛ و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود به(سوی میدان بدر) بیرون آمدند و(مردم را) از راه خدا باز می‌داشتند(و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آنچه عمل می‌کنند، احاطه(و آگاهی) دارد.»(6)
 
«وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جَارٌ لَّکُمْ ۖ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ وَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ إِنِّی أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ ۚ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ؛ و(به یاد آور) هنگامی را که شیطان، اعمال آنها [= مشرکان‌] را در نظرشان جلوه داد و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی‌گردد! و من، همسایه(و پناه‌دهنده) شما هستم!» امّا هنگامی که دو گروه(کافران و مؤمنان مورد حمایت فرشتگان) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما(دوستان و پیروانم) بیزارم! من چیزی می‌بینم که شما نمی‌بینید؛ من از خدا می‌ترسم، خداوند شدیدالعقاب است.»(7)
 
«إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَٰؤُلَاءِ دِینُهُمْ ۗ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛ و هنگامی را که منافقان و آنها که در دل هایشان بیماری است می‌گفتند: «این گروه(مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته است.»(آنها نمی‌دانستند که) هر کس بر خدا توکّل کند(پیروز می‌گردد؛) خداوند قدرتمند و حکیم است.» (8)
 
دستورات قرآن برای پیروزی مسلمانان در طول تاریخ
شش دستور پیروزی، آیاتی از طرف خدا در این زمینه نازل شد و شش دستور مهم به مسلمانان داد. مسلمانان با به کار بردن آن شش دستور، این چنین دشمن را مفتضحانه تار و مار کردند و اگر ما نیز امروز آن شش دستور را اجرا کنیم، حتماً به پیروزی نائل میشویم.
آن آیات عبارتند از آیه 45 و 46 و 47 سوره انفال که میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، هنگامی که با گروهی در میدان نبرد روبرو میشوید(این شش دستور را رعایت کنید):
1. ثابت قدم باشید.
2. خدا را فراوان یاد کنید تا پیروز گردید.
3. از فرمان خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
4. نزاع و کشمکش نکنید(اتحاد را حفظ کنید) تا سست نشوید و شوکتتان بر باد نرود.
5. استقامت کنید؛ چرا که خداوند با استقامت کنندگان است.
6. و مانند آنها نباشید که از روی غرور و هواپرستی و خودنمایی(یعنی ابوجهل و همراهان او) به میدان(بدر) آمدند تا مردم را از راه خدا باز دارند، خداوند به آن چه عمل میکنند، آگاه است.
 
سرانجام جنگ
ابوجهل محرک اصلی جنگ و فرمانده دشمن که با غرور و تکبر سوگند یاد کرد تا با سپاهش به سرزمین بدر آید و سه روز در آن جا بماند و به سلامتی نجات کاروان، شراب بنوشد و خوانندگان بنوازند و شترانی ذبح کرده و غذای گستردهای به راه اندازد و صدای عربده پیروزی و غرورش را به گوش جهانیان برساند، مفتضحانه در این جنگ شکست خورد. چوپان پیر و ضعیفی به نام عبدالله بن مسعود، سر او را از بدن جدا کرد و به نخی بست و آن را کشان کشان نزد پیامبر آورد. به جای جامهای شراب، جامهای مرگ نوشیدند و در عوض خوانندگان، نوحه گرانشان به نوحه پرداختند.
محمد حسین حسینی نیک
/9462/703/ر
منابع:
1-المغازی، ص 14
2-المغازی، ص 23
3-فروغ ابدیت، ص 483
4-سوره انفال، آیه 7
5- اقتباس از کحل البصر؛ اعلام الوری؛ ناسخ التواریخ هجرت، ج 1؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 270 به بعد؛ ارشاد مفید، ص 32 و...
6-سوره انفال، آیه 47
7-سوره انفال، آیه 48
8- سوره انفال، آیه 49
ارسال نظرات