مهمترین اصل در تفسیر، پرهیز از تحمیل بر قرآن است/ المیزان؛ الگوی روشمند تفسیر
متن سخنان معاون پژوهش مرکز تخصصی تفسیر به شرح ذیل است:
حجتالاسلام معرفت در اینباره گفت: تفسیر المیزان صرفاً یک تفسیر نیست، بلکه گنجینهای برای دستیابی به بسیاری از علوم است و دانشمندان در عرصههای مختلف مانند جامعهشناسی و علوم اجتماعی میتوانند از آن بهره ببرند. تفسیر المیزان از نظر روششناختی یگانه تفسیر معیار است؛ به این معنا که اگر همه تفاسیر از حیث روش بررسی شوند، بالاترین رتبه متعلق به المیزان خواهد بود. البته نمیتوان ادعا کرد که هیچ کاستی یا آسیبی در آن نیست، اما تأکید ما این است که روش آن روشی صحیح است.
ائمه اطهار و پیامبر اکرم(ص) ما را بهشدت از تفسیر به رأی نکوهش کردهاند؛ امری که به نظر من «تفسیر خودسرانه» است. در مقابلِ آن، تفسیر روشمند قرار دارد و اگر طبق روش و قواعد تفسیر عمل کنیم، کار ما دیگر «تفسیر به رأی» نخواهد بود. ممکن است کسی تفسیر به رأی نکرده باشد اما تفسیرش اشتباه از کار درآید؛ بااینحال، تفسیر به رأی اساساً عملی نادرست است و از آن نهی شده تا انسان در مسیر غلط نیفتد.
مهمترین رکنی که تفسیر را از خودسرانگی دور میکند این است که چیزی بر قرآن تحمیل نشود، و این اصلیترین ملاک در روش صحیح تفسیر است. تحمیل بر قرآن دو گونه است: ۱) وارد کردن اوهام شخصی در قرآن که نادرستی آن بدیهی است؛ ۲) تحمیل امور درست بر قرآن، در مواردی که آیه آن معنا را برنمیتابد. حتی اگر مطلبی صحیح باشد، تا زمانی که نتوان آن را از متن قرآن استخراج کرد، نسبتدادن آن به آیه تحمیل محسوب میشود.
علامه طباطبایی به همین دلیل روایات را مستقیم وارد تفسیر قرآن نمیکنند؛ زیرا در پی ارائه تفسیری روشمند بودند و از هرگونه تحمیل بر آیات پرهیز داشتند. ایشان تلاش میکردند مضامین روایی را از خود آیات شناسایی کنند و تفسیر را از متن قرآن اخذ کرده، سپس با روایت آن را تأیید نمایند. این پرهیز روشمند از تفسیر روایی هرگز به معنای بیاعتقادی به روایات تفسیری نیست.
در تفسیر المیزان، تمرکز اصلی بر خود قرآن است و نتیجه آن «تفسیر قرآن به قرآن» است. هرچند تفاسیر قرآن به قرآن فراواناند، اما تنها تفسیری که واقعاً این روش را بهطور کامل محقق ساخته، المیزان است؛ دیگر تفاسیر نتوانستهاند به این درجه از استیفا برسند. بخشی از روش قرآن به قرآن، تفسیر یک آیه بر اساس سایر آیات است، اما بخش مهم دیگر «سیاق» است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. علامه طباطبایی بیشتر بر سیاق تکیه میکنند و کمتر از آیات دیگر برای تبیین یک آیه استفاده میکنند.
سیاق نیز انواعی دارد؛ علامه از سیاق کلی سوره و حتی سیاق کل قرآن بهره میگیرد. از همین رو پیش از آغاز تفسیر سوره، غرض آن را بیان و چارچوبی اصولی ترسیم میکند تا مباحث تفسیری بر اساس آن ارائه شود. البته سیاق آیات مجاور نیز مورد توجه است، اما تمرکز اصلی علامه بر سیاق سوره است. در المیزان نگاه ساختاری نیز وجود دارد؛ بهگونهای که بسیاری از تفسیرپژوهان آن را تفسیری ساختاری میدانند. یعنی کل سوره مانند یک «درختواره» در نظر گرفته میشود و آیات در یک منظومه بههمپیوسته تفسیر میشوند، نه بهصورت جداگانه و جزیرهای.