۰۸ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۰:۱۰
کد خبر: ۲۱۴۸۷۳
نگاهی به نظر رهبر در حکومت دینی؛

فصل الخطاب رهبری

خبرگزاری رسا ـ مؤمنانی که دل در گرو ولایت دارند، آزاد اندیشانی هستند که به فطرت خداجوی خود مراجعه کرده‌اند و با حبل المتین ولایت می‌خواهند به آسمان انسانیت و خدایی شدن برسند و با عروة الوثقای دین می‌خواهند حیات طیبه را تجربه کنند. آنان نه عقل را تعطیل می‌کنند و نه از آن بت می‌سازند! نه دین را بازیچه می‌دانند نه آن را چماق می‌کنند!
حضرت آيت الله خامنه اي

 

در جوامع استبدادی که شیوه سنتی حکومت بر مردم رواج دارد و در جوامع مدرن که شیوه حزبی و دموکراتیک حکومت، اجرا می‌شود، افرادی که در قاعده هرم حکومتی قرار دارند وظیفه‌ای جز تکرار و پژواک سخن رأس هرم ندارند!

تنها فرق این دو جامعه در این است که احزاب یا نهادهای حزبی و انتخاباتی، گزینش خود برای تصاحب قدرت را به عهده اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات می‌گذارند! این درست بدین معنا است که یک پادشاه، مردم را میان دو فرزند خود برای جانشینی، مخیر کند، سپس جمعی از مردم بجای همه مردم، در یک فرصت مشخص، نظر خود را میان الف و ب، اعلام می‌کنند و نظر نصف بعلاوه یکِ آن جمع به عنوان نظر همه مردم تلقی شده و در نهایت یکی از دو فرزند پادشاه، به جانشینی برگزیده می‌شود!

در این جوامع قدیمی و جدید، مشخص نیست بر چه اساسی یک انسان، حق حکومت و ولایت بر دیگر انسان ها را دارد. این در حالی است که قانون اساسی کشور ما اذعان دارد که حق حاکمیت از آن خدا است.

در نظام ولایی، پیش از آن که شیوه استقرار حکومت، مطرح باشد این مهم است که چه کسی حق و مشروعیت حکومت دارد و پس از آن نوبت به شیوه و راهکار حاکمیت می‌رسد.

از این رو در نظام ولایی، اصل دینیِ مشروعیت که ضدیتی با عقل ندارد، با اصل عقلیِ مقبولیت که ضدیتی با شرع ندارد، توأم می‌شود و در نهایت کسی که حق حکومت دارد با اقبال مردم، در رأس هرم قدرت قرار می‌گیرد.

بدین صورت است که حقانیت و مشروعیت فرد مورد نظر، هیچ گاه با نظر و خواست مردم، افزوده یا کاسته نمی‌شود و استقرار حکومت نیز در مرحله اجرا، هرگز بر مردم تحمیل نمی‌شود و کسی نمی‌تواند به نام دین، خود را بر مردم تحمیل کند و حکومت استبدادی یا دموکراسی به نام دین، راه بیاندازد.

چنین ساختار کامل و جامعی، چه در حکومت نبوی به پایتختی مدینه و چه حکومت علوی به پایتختی کوفه قدیم و چه حکومت ولایت فقیه به پایتختی تهران و چه حکومت جهانی مهدوی به پایتختی کوفه جدید، جاری و ساری بوده و هست و خواهد بود.

البته ملاحظاتی در باب عصمت، بیعت، تفاوت حکومت حضرت امیر علیه السلام با حکومت علوی، محدودیت‌های حکومت ولایت فقیه و شرایط تشکیل حکومت جهانی اسلام وجود دارد که از عهده این مقال، خارج است.

به هر حال، در حکومت ولایی، اصل هدایت که از « آیات محکمات » دین به شمار می رود و «بیت الغزل» آن، حریت و اختیار انسان است، هرگز به حاشیه نمی‌رود و حکومت، اصالت ندارد بلکه ابزاری برای اداره امور جامعه اسلامی و هدایت عامه انسان‌ها است.

این هدایت که برگرفته از آموزه های قرآنی همچون : « لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» و « انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا » است، هیچگاه در یک جامعه چشم و گوش بسته، قابل اجرا نخواهد بود. مردمانی که دعاگو و ثناگوی حضرت سلطان باشند ( که 2500 سال بودیم!) و افرادی که عقل و صلاح خویش را به ارگان های حزبی سپرده و بردگان مدرن احزاب و سیاست بازان باشند ( که بیشتر مردم جهان و غربیان هستند!) چگونه خواهند توانست راه رشد و هدایت را بپیمایند؟!

در جامعه ولایی، انسان تنها عبد و بنده خدا است نه هیچ کس دیگر و هیچ چیز دیگری را حتی در مرتبه اشتراک با خدا نمی‌پذیرد چه رسد که بردگی مطلق او را پذیرا باشد. انسان ولایی، نه حلقه به گوشیِ قدیم را می پذیرد نه بردگیِ مدرن را، نه الحاد را و نه شرک را. انسان ولایی به خدای قادر متعال، ایمان دارد و هدایت خویش را تنها در مسیر ولایت الله می‌جوید.

انسان مؤمن، نه اهل طغیان و سرکشی و انسان سالاری و شیطان پرستی است نه اهل ایمانِ دستوری و ارثی و بی اندیشه! انسان مؤمن، اهل ولایت است و ولایت، موهبتی است الهی که با حجت عقل و برهان قاطع بر دل می‌تابد.

از این رو مؤمنانی که دل در گرو ولایت دارند، آزاد اندیشانی هستند که به فطرت خداجوی خود مراجعه کرده‌اند و با حبل المتین ولایت می‌خواهند به آسمان انسانیت و خدایی شدن برسند و با عروة الوثقای دین می‌خواهند حیات طیبه را تجربه کنند. آنان نه عقل را تعطیل می‌کنند و نه از آن بت می‌سازند! نه دین را بازیچه می‌دانند نه آن را چماق می‌کنند!

بشریت هرگاه، خردورزی کرده و از صمیم قلب، زانوی اطاعت بر زمین زده است، آقای جهان شده و برازنده خلیفةالهیِ انسان کامل؛ و هرگاه سرکشی کرده و خودمحور گشته، در مرداب ندانم کاری خویش گرفتار شده است.

و این راه‌کار سعادت انسان در جهان است که روش اعتدال را برگزیند و صراط مستقیم را بپیماید و در گرداب نفس و امواج شیطان نیافتد.

مؤمنان در کشور اسلامی و ولایی، توده‌هایی از انسان‌های فهیم و صاحب‌نظرند که اطاعت‌شان از سر اعتقاد و فهم است و حرکت‌شان از روی حساب و کتاب. نه مطیعِ بی‌عقل‌اند نه خودکامگان هشیار! درایت اهل خرد، در ایمان به ولایت است چه این که می‌دانند سخن ولی، فصل الخطاب است چون ولایت در مدار عقلانیت و مصلحت و عزت می‌گردد.

در جامعه ولایی، کسی را به کوری و کری، فرا نمی‌خوانند و کسی از سر زبونی و بیگانه‌پرستی، پرچم خودخواهی و جلوه‌گری برنمی‌دارد. در این جامعه «نصیحت» و دعوت به خیر و معروف و نهی و پرهیز دادن از منکر و شر، کارساز است. «ولی» مردم را از روی وظیفه به اطاعت خدا و تقوا فرا می‌خواند و مردم نیز یکدیگر و مسئولان و کارگزاران را از روی خیرخواهی، نصیحت می‌کنند.

این جامعه یک جامعه انسانی پویا است نه مجتمع حیوانات سخن‌گو و نه گروه ماشین‌های رشد‌کننده! در چنین اجتماعی، هر کس به وظیفه خود، آگاه است و منتظر دستور و تشویق دیگران نیست. انسان مؤمن و انسان‌های باایمان، در مسائل شخصی، اجتماعی و بین‌المللی، اهل سکوت و مماشات نیستند، چنان‌چه اهل توطئه و کودتا و آشوب نیستند.

در این میان اما برخی، گاه به ناروا وقتی سخن از تاریخ و عبرت‌های آن می‌شود و بردباری و حلم ائمه‌اطهار علیهم السلام، مطرح می‌گردد، مشخص نیست در کدام جهت می‌ایستند! به صبر علی مثال می‌زنند و توقع دارند حکومت از سخن حق، عدول کند اما خود را نمی‌بینند که در کدام صف قرار دارند!؟ صبر و شمشیر علی هر دو به حق است اما کیست که بگوید آن‌همه بی‌مروتی‌ها و نامردی‌ها، چقدر چهره جامعه را مخدوش ساخت! به عبارت دیگر، درشت‌گویی و چنگ‌اندازی در برابر ولایت، افتخار ندارد گرچه ولایت، اهل صبر است و صبر هرگز به معنای امضای ناحق و باطل نیست!

انسان در جامعه ولایی یا مطیع عاقل است یا نافرمان جاهل و تاریخ اسلام، پر است از خیانت لشکر جهال به اسلام! چه آن زمان که شمشیر در برابر حق کشیدند و چه آن زمان که به ناحق بر مسند نشستند.

افتخار کردن به سکوت و صبر علوی در برابر جهالت، چه مفهومی خواهد داشت؟ مؤمن خردمند، در اندیشه گسترش عدالت در جامعه است نه آن‌که به بهانه انتقاد و اعتراض، از خط عدالت عبور کند و پایه‌های سکون و اقتدار و امنیت جامعه را بلرزاند، آن‌چنان‌که خوارج در طول تاریخ نحس‌شان این چنین بودند. آنان اندیشه سازنده‌ای نداشتند و جز تخریب به بهانه اصلاح، کاری نکردند. چیزی شبیه به حرکت داعشی‌های امروز که تمدن‌سوزی را سرلوحه کار خود قرار داده‌اند.

امروز در نظامی زندگی می‌کنیم که پس از قرن‌ها حکومت‌های استبدادی دینی و غیر دینی به برکت خون شهیدان و مجاهدت بزرگ‌مرد تاریخ اسلام، حضرت روح‌الله خمینی، برقرار شده است و نخستین بار است که مردم ایران، توانسته‌اند همان‌گونه در سرنوشت سیاسی خود، تصمیم بگیرند که در اختیار دین خود آزاد هستند. مسلمانانی که حکومت اسلامی را برای اجرای دین و سیاست دینی برگزیدند و نظام ولایت فقیه را برای پیش‌گیری از رسوخ و رشد دیکتاتوری بر کشور، حاکم کردند.

نظام ولایت فقیه، نظام حکومت نخبگان جامعه و متعهدان و متدینان است. در این نظام، نه دین را می‌توان تحمیل کرد نه خواسته‌های شخصی را به نام دین و نه خودکامگی و بیگانه‌پرستی را.

در نظام ولایت فقیه، دین، محور برنامه‌های اجتماعی و سیاسی است و مبنای حرکت جامعه و آن‌هم برگرفته از منابع ناب و اصیل دینی با اجتهاد پویا.

در نظام ولایت فقیه، همان‌اندازه که از کج‌روی و قدرت پرستی و وطن‌فروشی، پیش‌گیری می‌شود، به جولان اندیشه‌ورزی و آرا و افکار سازنده، میدان داده می‌شود.

در نظام ولایی، «هدایت»، اصل محوری حرکت جامعه است و کسی از فراهم آوردن زمینه‌های دین‌داری و دین‌مداری مردم، شرمنده و پشیمان نمی‌شود چرا که هدایت، امری بخش‌نامه‌ای و اجباری نیست اما تکلیف و وظیفه است!

در نظام دینی و اسلامی، نفاق، توطئه با دست و زبان، شایعه و ناامنی، دروغ و افترا، جاسوسی و دشمنی، ممنوع و محکوم است و حدود آزادی به حدود معین دینی است و چنین است که می‌توان در فضایی سالم به دور از تهمت و اسارت و حقارت، به اندیشه‌ورزی پرداخت و بستر رشد و صلاح جامعه را فراهم ساخت.

در نظام اسلامی، پرچم سپاه اندیشوران و نخبگان بر دوش یک ‌نفر است و کلام اوست که فصل الخطاب است و این نه به معنای خفقان و اسکات و بگیر و ببند است همان گونه که به معنای بی‌قید و بندی و ولنگاری و آزادی توطئه نیست.

فصل الخطاب بودن سخن ولی فقیه به این معنا است که همه صاحبان اندیشه و خرد، آزادند در چارچوب نظم مطلوب اجتماعی و وفاق ملی، سخن خود را به سمع و نظر دیگران برسانند و چه با پیشنهاد سازنده و چه انتقاد گزنده، آنچه‌ را که برای مصلحت جامعه، حق می‌دانند بی‌واهمه و لکنت زبان، بازگو کنند و در تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها، سهم خود را داشته باشند اما در گاهِ عمل و اجرا، اگر سخن‌نهایی و حکمی صادر شد، متواضعانه پذیرا باشند و نظر خویش را عاملی برای خودکامگی و جدابافتگی نسازند. این است رمز پیروزی جامعه‌ای که نخبگان بر آن حاکم باشند و حکومت کنند.

سخن ولی فقیه، هرگز مجال دیگران را ضیق نمی‌کند و گستره افکار دیگران نیز ولایت فقیه را تخطئه نمی‌کند اگر همگان، اصل و فرع را بشناسند و به لوازم نخبه بودن، پایبند باشند؛ وگرنه چه فرقی است میان کسی که با تفنگ زور بگوید یا با گفتار! پس نباید اجازه داد هر غیر خودی که لباس خودی پوشیده و هر فریب‌خورده‌ای، فضای آزاد و سالمِ اندیشه و حضور فعال و پویای سازنده کشور را مسموم کند.

باید از آزاداندیشی، مسامحه مشروع و آزادی بیانِ حق، صیانت کرد تا افکار، شکوفا شود و کشور راه صلاح و سلامت را بیابد و حرکت رو به رشد داشته باشد و نباید گذاشت خودی‌های جاهل و متعصب، دست به دست غیر خودی‌های خائن و مخرب، فرصت دین‌داری، حکومت دینی و حضور واقعی و مؤثر اجتماعی را از جامعه مسلمان ایرانی دریغ کنند و آن کنند که در طول تاریخ اسلام،‌ شاهد آن بودیم.

یکی از رهنمود‌های اخیر مقام معظم رهبری، در دیدار با دانشجویان، به همین زوایا اشاره داشت. رهبر انقلاب در این سخنرانی، احیای عقلانیت صحیح را از مهمترین خدمات انقلاب اسلامی برشمردند و افزودند: برخلاف ملت، برخی دستان می‌خواهند همان جریان‌های محقر غربزده، بار دیگر امور کشور را به دست گیرند که باید در مقابل این حرکت، ایستاد و این ایستادگی، کاملا صحیح و عقلانی است.

رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به روحیه ایمان و شور و منطق و انگیزه در جوانان کشور دانستند و تاکید کردند: جوان دانشجو باید مطالبه‌گر، پرانگیزه، پرنشاط، حاضر در صحنه و ناظر به مسائل کشور باشد که به فضل خداوند این روحیه، امروز در میان دانشجویان وجود دارد. البته روحیه مطالبه‌گری و انتقاد در میان دانشجویان باید همراه با رعایت اخلاق و انصاف و حدود شرعی و پرهیز از بیان مطالبی باشد که به آن علم و یقین وجود ندارد. امیدوارم این روحیه احساس تکلیف، مطالبه‌گری و انتقاد تا زمانی‌که به عنوان مسئولان آینده کشور، مسئولیت ها را در دست می‌گیرید، در میان شما باقی بماند زیرا اگر اینگونه شود، کشور نجات پیدا خواهد کرد.

رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به یکی از دانشجویان که پرسیده بود آیا مواضع سیاسی افراد و دانشجویان و تشکل‌های دانشجویی باید منطبق با نظرات رهبری باشد؟ گفتند: خیر، این تصور صحیحی نیست که مواضع آحاد مردم از جمله دانشجویان که جزو قشرهای پیشرو هستند، باید الگو گرفته و برگردان نظرات رهبری باشد. دانشجو به عنوان انسانی مسلمان، مومن و صاحب فکر باید با نگاه به صحنه، تحلیل داشته باشد و براساس آن تحلیل نسبت به اشخاص، سیاست‌ها، جریان‌ها و دولت‌ها موضع‌گیری کند. تنها معیار صحیح تحلیل، باید تقوا یعنی دخالت ندادن هوای نفس در طرفداری یا مخالفت، و در تمجید یا انتقاد، باشد. نباید این‌گونه تصور شود که همه باید منتظر بمانند تا رهبری، ابتدا موضع خود را درباره یک شخص و یا یک سیاست اتخاذ کند و بقیه بر همان اساس موضع‌گیری کنند. این روش، کارها را قفل خواهد کرد. رهبری وظایفی دارد که به توفیق الهی آن‌ها را انجام خواهد داد اما دانشجویان هم وظایفی دارند که باید با معیار تقوا و با در نظر گرفتن شرایط صحنه، آن‌ها را انجام دهند. البته اگر در زمینه‌ای نظری از جانب رهبری بیان شود، ممکن است این نظر، در تشخیص کسانی که به رهبری حسن ظن دارند، موثر باشد اما این به معنای ساقط شدن نظر دیگران نیست.

 

رهبر انقلاب اسلامی افزودند: دانشجویان در واقع نمایشگر وجدان بیدار ملت و نشان دهنده گرایش های عمومی جامعه هستند لذا باید کاملاً آگاهانه، با چشم باز و با احساس تکلیف به مسائل مختلف نگاه کنند و محیط کشور و منطقه، تهدیدها و فرصت‌ها، و دشمنان و دشمنی‌ها را بخوبی بشناسند.

والسلام
حامد عبدالهی

/903/702/ع
 

ارسال نظرات