گفتوگو با تهیه کننده باسابقه سینمای ایران/بخش نخست
از حکایت دردناک «مارمولک» تا تفقد رهبری از «طلا و مس»
خبرگزاری رسا ـ اگر روحانیت تصویر درست خودش را در سینما ارائه ندهد، دیگران برایش تصویر میسازند/اگر قرار باشد الآن «مارمولک» را بسازم، طور دیگری میسازم/اگر به خاطر فیلم مارمولک به طلبهای اهانت شد، از او حلالیت میطلبم/رهبری و بزرگان بسیاری از حوزه به من لطف داشتهاند و تفقد نمودهاند/طلا و مس را ساختم چون احساس کردم اخلاق را در میانه دعواهایمان گم کردهایم
منوچهر محمدی متولد 1335 آبادان، فارغ التحصیل جامعهشناسی از دانشگاه تهران است. وی فعالیت سینمایی را سال 1358 آغاز کرد. از فعالیتهای او میتوان به تهیه و تولید سریالهای متعدد تلویزیونی، فیلمهای کوتاه، مستند و سینمایی، مدیرعاملی خانه سینما، تأسیس مؤسسه «فرادین»، مدیریت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیریت گروههای تولیدی در تلویزیون اشاره کرد.
در میان فیلمهای منوچهر محمدی تعدادی از برجستهترین و مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران به چشم میخورد. فیلمهایی که در حوزه دین، تاریخ اسلام و روحانیت و با رویکردی معرفتی و با دغدغهای مذهبی ساخته شدهاند. آثاری همچون فرشتهها با هم میآیند، بوسیدن روی ماه، طلا و مس، عصر روز دهم، میم مثل مادر، ارتفاع پست، زیر نور ماه، مسافر ری، بازمانده و... .
در این گفتوگو که به مناسبت اکران فیلم جدیدی که محمدی تهیه کنندهگیاش را بر عهده داشته، یعنی «فرشتهها با هم میآیند» که به زندگی و شخصیت طلاب علوم دینی و دغدغههای آنها معطوف است، انجام شده، ضمن مروری بر کارنامه ایشان، به نقد و تحلیل موضوع حضور روحانیت در سینمای ایران و آسیب شناسی این جریان و نیز فرصتها و تهدیدهای این مدخل پرداختهایم.
منوچهره محمدی که تعدادی از بهترین فیلمهای روحانیت محور سینمای ما از جمله زیر نور ماه و طلا و مس، محصول کار اوست، در این همسخنی، حرفهای ناگفته زیادی را با ما در میان گذاشت که از خلال آنها میشد به دغدغه عمیق دینی و حساسیتهای ارجمند و ارزشیاش نسبت به دین، آیین، حوزه و روحانیت پی برد.
سرویس اندیشه خبرگزاری رسا بر آن است تا ضمن نقد و تحلیل کارنامه سینمای ایران در حوزه دین و روحانیت، با همنظری بزرگان دین و سینما، به همافزایی و همپوشانی بهتر سینما و دین، یاری رساند و گامی جدی در راه برقراری تعاملی هر چه پویاتر در این حوزه بردارد.
بخش اول این گفتوگو را با هم میخوانیم.
رسا - جناب آقای محمدی حضور روحانیت در سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی، شکل قابل توجهی به خود گرفت. در واقع میتوان گفت تا پیش از انقلاب ما هیچ تصویر و توجه درستی نسبت به مقوله روحانیت در سینمایمان نداشتهایم. بعد از انقلاب این اتفاق شکل گرفت که سینما جدیتر به بحث روحانیت بپردازد و من احساس میکنم که از هر دو طرف هم با خوف شروع شد؛ هم خوف هنرمندان که به این حوزه ورود پیدا کنند و هم خوف روحانیت از اینکه وارد بشوند. به نظر میرسد بخشی از این روند طبیعی بود و بخشی از آن هم به صورت غیر طبیعی شکل گرفت. شما از جمله کسانی هستید که به صورت جدی به این میدان وارد شدید و مهمترین و بهترین فیلمهای سینمای ایران درباره روحانیت نتیجه کار شماست. انگیزه و زمینه کار شما چه بود؟ چرا روحانیت؟ روحانیتی که حوزه علمیه آن قدمتی هزار ساله دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم. در حقیقت ورود من به عرصه سینما، آن هم از این منظر یعنی روحانیت یک سابقه و عقبه شخصی داشت. بنده متولد پیش از انقلاب هستم و یادم هست که در سالهای دبیرستان به همراه پدرم به مسجد میرفتیم و از همان موقع با مباحث و مکانهای مذهبی مأنوس شدم.
آن هم در شهر آبادان که آن موقع، یک شهر شبه اروپایی بود. ایشان خیلی مقید بود که ما قرآن را یاد بگیریم و با مفاهیم دینی آشنا شویم و شاید اولین جرقههای آشنایی برای خود من از این جا شروع شد و بعد هم به مرور دامنهاش گسترش پیدا کرد.
یادم هست یک معلم دینی در شهر آبادان بود و ایشان جلساتی میگذاشت که محور آن جلسات این بود که ما باید یکی از داستانهای کتاب داستان راستان را میخواندیم، حفظ میکردیم و بعد تعریف و نتیجه گیری میکردیم.
انصافا باید یاد شهید مطهری را هم گرامی بداریم که با آن مرتبه علمی که المیزان ترجمه میکند، داستانهای روان و پند آموز هم مینویسد.
آن موقع بود که من فهمیدم نویسنده چنین کتابی، یک روحانی فاضل است. جرقههای ورود من به این عرصه از همان جا شروع شد. خاطرم هست آن زمان حضرت آیت الله مکارم شیرازی ایام دهه محرم به آبادان میآمدند و نیز مرحوم آیت الله مفتح و دیگران. به تبع آن موقعیت، با فضای مذهبی آشنا شدم و البته گرایشات مذهبی گرایش غالب خانواده ما بود و وقتی هم وارد دانشگاه شدیم، همین بود.
آن موقع گرایشات مارکسیستی در دانشگاهها هم بود و لازم بود که ما مطالعات مذهبی خودمان را بالا ببریم و کتابی نبود که در این حوزهها چاپ بشود و ما نخوانیم. بعضی اوقات هم دانشمان نمیرسید که واقعا بفهمیم؛ ولی مطالعه میکردیم و طبیعتا در دانشگاه این امکان بیشتر فراهم شد؛ هم به لحاظ سن و هم به لحاظ مطالعاتی. با مرحوم شریعتی و شهید مطهری و مجموعهای از دوستانی که در یک طیف عمومی، «جریان اسلامی» تلقی میشدند، همراه شدیم.
همان موقع بود که من برای اولین بار با اندیشه امام(ره) آشنا شدم و کتاب ولایت فقیه امام(ره) را دست نویس و به صورت مخفی تبدیل به جزوه و توزیع کردیم. مجموعه این فضاها باعث آشنایی با روحانیت شد. ریشه این آشنایی این بوده است.
رسا - روند ورود شما به سینما چگونه بوده است؟ چرا که الزاما این آشنایی منجر نمیشود به این که در کار سینمایی هم تمرکز روی این موضوع صورت بگیرد. بعضی از دوستان مذهبی در سینما تلاش میکنند که خدای ناکرده عنوان نشود که قبلا مذهبی بودهاند!
من نه تنها پرهیز نمیکنم، بلکه اصرار هم دارم که نه به معنای ریاکارانهاش، اما ابا نکنم از این موضوع. حتی پشتوانه خودم را در خیلی جلسات ارجاع میدهم به آیهای از قرآن و یا روایتی از معصوم(ع). چون احساس میکنم خیلی از حرف من رساتر است و جامعتر و زبان من الکنتر است. دین تذکر است؛ همان طور که قرآن میفرماید، ما گاه دچار غفلت میشویم و نیاز به تذکر داریم و انبیا آمدند تا تذکر بدهند. دین امری فطری است و در نهاد و ذات همه آدمها وجود دارد و انسانها فطرتا خداپرست و طرفدار همه فضایل هستند. این طبیعی است که همه ما ممکن است دچار غفلت و حب دنیا بشویم و خوب است که کسی گاهی به ما تلنگری بزند؛ بنابراین همین موقعیت و توجه دینی، فضا و فرهنگ ما بوده است.
من در روزهای اول انقلاب به تلویزیون فراخوانده شدم؛ چون پیش از انقلاب با مرحوم بهشتی کارهایی انجام میدادیم. تقریبا نزدیک به 22 بهمن که آقای بهشتی جمعی از دانشجوها را جمع کرده بودند که کارهایی برای انقلاب انجام میدادند، از ما خواستند که به تلویزیون برویم. واقعیتش این است که اگر به ما میگفتند برو کمیته، شاید همان مسیر را انتخاب میکردم؛ برایم فرقی نداشت. خدمت به انقلاب و پر کردن خلأها اصل بود، نه چیز دیگری.
آن روزها در تلویزیون پذیرش ما جوانها هم سخت بود؛ چرا که هم میخواستیم کار یاد بگیریم و هم چیزهایی بلد بودیم میخواستیم کار انجام دهیم؛ آن هم با توجه به عقبه و سابقهای که رادیو و تلویزیون آن موقع داشت.
شاید جزء اولین برنامههای تلویزیونی بعد از انقلاب را بنده تولید کردم. در آن سالها سعی کردیم حتما تخصصی کار را یاد بگیریم که این ابزار چیست؟ تلویزیون چیست؟ سینما چیست؟ مونتاژ چیست؟ سعی کردیم اینها را در حد مقدورات و شرایطی که موجود بود، در حین عمل یاد بگیریم. مثل بچههایی که رفتند در جنگ و آنجا هم آموزش دیدند و هم عمل کردند و مسلط شدند به امور جنگی.
اما برسیم به موضوع ورود من به عرصه فیلمسازی درباره روحانیت. طبیعی بود که روزی که برای اولین بار ایده «زیر نور ماه» به ذهن من رسید، در ادامه همین روند بود. من احساس نمیکنم جایی به من سفارش داده یا کسی از من خواسته بود. شرایطی پیش آمد که من احساس کردم خوب است به این مسئله توجه کنیم. از یک طرف دلم میگرفت از یک سری پیش داوریهایی که راجع به روحانیت میشد و بعد تعمیم داده میشد و از طرف دیگر احساس میکردم قضاوتهای ناعادلانهای در این زمینه صورت میگیرد و از سوی دیگر جوری اوضاع پیش میرفت که انگار اینها تافته جدا بافتهاند؛ در حالی که با حشر و نشری که با دوستان روحانی داشتم، میدیدم آنها هم مثل ما زندگی میکنند، مشکلات دارند، غم و غصه و شادی دارند. فکر میکنند، قرض و بدهی دارند و تفاوتی با دیگران ندارند. برای خودم این بحث مطرح بود و این نکته دغدغه من بود.
با آقای میرکریمی به قصهای رسیدیم که اینگونه بود: طلبهای که میخواهد لباس روحانیت را بپوشد و مسئله ما این بود که این لباس و مسئولیتی که به تبع این لباس هست را درک کند. او و مخاطب احساس کند این لباس از درجهای بالا از اهمیت برخوردار است. وقتی کسی به این لباس ملبس شد، باید در خیلی چیزها دقت کند و خیلی از حساسیتها را داشته باشد. نگاهش به مسائل و اطرافیان و برخوردش با پدیدهها برای او بار مسئولیتی میآورد که توجه به آن حائز اهمیت است. شاید به همین خاطر میشود گفت بیت الغزل زیر نور ماه که اولین فیلمم در این حوزه بود، «تردید»ی بود که برای این آدم به وجود میآید و در نهایت این لباس را میپوشد و حتما شنیدید موقعی که فیلم ساخته شد، در زمان خودش نو آوری محسوب میشد و بعضا گفته شد جسارتی در طرح این موضوع وجود دارد. البته قبل از من همکارانم فیلمهایی در مورد روحانیت ساخته بودند، منتها روحانیت در وجه تاریخی. مثل مدرس، خیابانی و امثالهم یا حتی میرزاکوچک خان که صبغه طلبگی داشته است؛ ولی به معنای متداول امروزی موضوع و شخصیت، روحانی نبود.
من خاطرم هست که آن سال که فیلم در جشنواره فیلم فجر شرکت کرده بود و جایزه گرفت، این فیلم از طرف بنیاد فارابی برای جشنواره کن انتخاب شد که تعجب ما را برانگیخت.
جشنواره کن چند بخش دارد؛ یک بخش اصلی دارد که جایزه آن نخل طلایی کن است و یک هفته منتقدین دارد و یک هفته کارگردانان. فیلم برای هفته منتقدین انتخاب شده بود. با ما تماس گرفته شد که شما اگر پایان فیلم را عوض کنید، امکان این که فیلم به بخش اصلی برود وجود دارد؛ یعنی شخصیت روحانی فیلم، ملبس نشود و در تردید خودش باقی بماند و پایان فیلم باز باشد. وقتی این پیشنهاد مطرح شد، من و آقای میر کریمی صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که این آدم باید در انتها به یک یقینی برسد که اتفاقا رسالت هدایتگری او در این است که لباس را بپوشد و این اتفاق افتاد و فیلم از بخش اصلی حذف شد.
رسا - که البته این اتفاق، آن موقع هم خیلی انعکاس داشت.
حتی من خاطرم هست کتابی راجع به زیر نور ماه در آمده بود که منتقد بسیار مشهوری در فرانسه به نام "میشل فرودو" که جزء جامعه منتقدان اروپا و فرانسه است، در مقالهای که در "لوموند" به چاپ رسیده بود، به گروهی که فیلم را انتخاب کرده بودند به شدت حمله کرده بود که شما فریب خوردید و این فیلم تبلیغ روحانیت ایران است و بسیار هوشمندانه ساخته شده است.
در اروپا و حتی فرانسه، فضای غیر مذهبی خیلی شدیدتر از آمریکاست. یادم هست وقتی ما در شهر کن بودیم، این موضوع به ما اطلاع داده شد و به خاطر تعصبی که روی قصه داشتیم، من و آقای میرکریمی تصمیم گرفتیم جواب بدهیم. مرسوم نیست در فضای جشنواره اگر آدمهای تأثیر گذار حرفی میزنند، شما جواب بدهید؛ حتی این احتمال وجود دارد که فیلم شما حذف شود و یا از چشم بیفتد؛ اما چون حرف فیلم برای ما مهم بود، یادم هست که مطلبی با آقای میرکریمی نوشتیم، امضا کردیم و ترجمه شد و به عنوان جوابیه آن را چاپ کردیم که مطلع آن هم جمله آن ژنرال آمریکایی بود که «سرخ پوست خوب، سرخ پوست مرده است» و شما هم معتقدید که روحانی خوب، روحانی مرده است؛ ولی جامعه بشریت به معنویت نیاز دارد و درست است که فرانسه در دوره رنسانس، روزگار تلخی را پشت سر گذاشته، ولی این واقعیت، معنایش این نیست که ما الان به معنویت نیاز نداریم؛ معنویتی که در دین میشود جستوجو کرد، نه در چیزهای دیگر. که این جواب هم در آن موقع خیلی سر و صدا کرد.
رسا - میرسیم به مارمولک. شاید مناقشه برانگیزترین فیلم سینمای پس از انقلاب برای موضوع روحانیت بود که یادم هست وقتی فیلم را دیدم، حس غریبی نسبت به آن داشتم. منتقدین فیلم دلایلی برای خودشان داشتند که برخی از دلایلشان هم به نظر من درست بود. چه شد که مارمولک را ساختید؟
اساسا کارهای هنری اینگونه است که گاهی یک حادثهای یا آنی یا واقعهای پس ذهن شما میماند و یک جایی جرقهای میخورد و آن موضوع برای شما بزرگ میشود. من این مطلب را جایی خوانده بودم که خدمت آیت الله بروجردی میروند و میگویند فلان طلبه دزدی کرده، ایشان گفتند نگویید یک طلبه دزدی کرده، بگویید دزدی رفته است در لباس طلبه. این پس ذهن من بود.
یکی از کتابهایی که هنوز هم در دنیا جزء کتابهای فاخر هست، کتاب بینوایان "ویکتور هوگو" است و جالب است بدانید که من در سفری که به نیویورک که معروف به شهر تئاتر است داشتم، دیدم تئاتر بینوایان سی سال هر شب اجرا میشده است و کماکان اجرایش ادامه داشت! از روی این کتاب هم فیلمهای زیادی ساخته شده است و از کتابهای مورد علاقه مقام معظم رهبری هم هست.
در این کتاب ماجرای تغییر زندگی "ژان وال ژان" از نوع برخورد کشیش شروع میشود. او از کلیسا دزدی میکند و پلیس او را دستگیر میکند و به کلیسا میآورد و پیش خود میگوید حتما کشیش میگوید که او دزد است؛ اما کشیش میگوید که خودش این اشیاء را به او داده است. در واقع کشیش برای استخلاص یک آدم، دروغ میگوید و دروغی که آدمی به وسیله آن از بند خارج میشود که همین آدم بعدها منشأ بسیاری از کارهای نیک میشود. این هم پس ذهن من بود و همه اینها تبدیل شد به اینکه قصه مارمولک شکل بگیرد.
یعنی یک دزدی میرود زندان و بعد چون میداند به این راحتی آزاد نمیشود، دست به خودکشی میزند و در بیمارستان، یک روحانی حضور دارد که با او به گونه دیگری صحبت میکند و این دزد، لباسهای او را برمی دارد تا ابزاری برای فرارش شود؛ ولی این لباس او را به مسیر دیگری هدایت میکند.
رسا - اما این فیلم واکنش شدید طیف قابل توجهی از روحانیت را برمی انگیزد تا سطح مرجعیت. از حضرت آیت الله مکارم شیرازی گرفته تا دیگران. تقریبا میشود گفت قاطبه روحانیت درباره فیلم موضع گرفتند و اقلیتی هم دفاع کردند. به نظر شما چرا این اتفاق افتاد؟
این کلمه «قاطبه روحانیت» را قبول ندارم. چون واقعا این قضیه را لمس کردم. اولا فیلم تمام مراحل قانونی خودش را طی کرده بود و در جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد و چند جایزه از جمله جایزه جشنواره بین المذاهب را هم گرفت. بسیاری از روحانیون عالی رتبه کشور هم فیلم را دیدند و از نظرشان بلامانع بود. منتها همان طور که گفتید، یک فضای خاصی گرد فیلم ایجاد شد که البته حتی آن فضا هم بسیاری از روحانیونی که در مصدر اجرایی کشور بودند تا بعضی از نمایندگان بیوت مراجع و روحانیونی که در مراجع قضایی و یا امنیتی بودند، فیلم را دیدند و اعلام کردند که فیلم بلامانع است.
در حد فاصل جشنواره فیلم فجر تا اکران فیلم که چهار ماه بود، بیش از 50 نمایش برای افرادی که در این رابطه ذی مدخل بودند انجام شد و کسی چیزی دال بر این که فیلم اجازه نمایش ندارد نگفت. تا اینکه به پیشنهاد من ترتیبی داده شد که یکی از بزرگان فیلم را ببینند و ایشان فرمودند که فیلم اشکال ندارد و اجازه پخش پیدا کرد؛ ولی چند روز اول نمایش، این فضای مخالف به وجود آمد و آنجاهایی که به ما اجازه دادند، ما رفتیم و حرف زدیم و سوء تفاهمات برطرف شد و جاهایی هم که اجازه ندادند، یک شرایطی پیش آمد که ارشاد را به این نتیجه رساند که ادامه اکران فیلم متوقف شود. ولی بنده عرض میکنم که من ارادتی خاص به روحانیت دارم و شأن مرجعیت برای من خیلی مهم است؛ ولی یکی از بزرگانی که در این مورد اظهار نظر کرده بود، دو سه ماه بعد کسی را فرستاد و از ما حلالیت طلبید.
رسا - نکتهای که در مورد مارمولک قابل توجه است، این است که عدهای معتقدند در عین حال که مضمون کار و خط روایت صادقانه است، در جای جای فیلم هم از منظر حرفهای و هم به لحاظ یک مخاطب عادی، برچسب توهین به روحانیت، به آن نمیچسبد. اما اجازه دهید از نظر کسانی که با فیلم مخالف هستند بگویم در عین حال که آن فضایی که روحانی فیلم ایجاد میکند، برای نوعی رستگاری بخشیدن به آن دزد است و جای جای فیلم، فیلمساز ماهیت این لباس را در فیلم نشان میدهد و خیلی چیزهای دیگر؛ اما مواردی مثل اینکه چرا اسم فیلم «مارمولک» است و چیزهای دیگری از این دست، خیلی از دوستان روحانی را ناراحت و گلهمند کرد. منتقدان فیلم، صادقانه میگفتند که چرا مارمولک؟ وقتی این همه با خودش تبعات دارد، آیا بهتر نبود با تمهیدی این زهر گرفته میشد و شاید اگر این موارد اصلاح میشد، حتما فیلم از پیچ اکران، به سلامت رد میشد.
حتما این داستان را شنیدهاید که آقایی رفت آبشار نیاگارا و از آنجا پرت شد و همه فکر کردند او شیرجه زده و همه برای او هورا کشیدند، اما او گفت آقا کی ما را هل داد؟ واقعیت این است که اگر من این تجربهای که الان دارم را آن موقع داشتم و میدانستم واقعا یک اثر میتواند خارج از نیت سازندهاش چقدر اتفاق برایش بیفتد، حتما این کار را نمیکردم و این اسم را انتخاب نمیکردم و باور نمیکنید من هنوز که یادم میافتد از خدا میخواهم آنهایی که در خیابان به واسطه این اسم فیلم، به طلبهای اهانت کردند، خدا من را ببخشد و من شرمنده این دوستان نباشم؛ چون آنها بیتقصیر بودند؛ ولی صادقانه بگویم هیچ قصد و نیتی در این انتخاب نبوده است. جالب است بدانید که مارمولک توقیف نشده، ولی اجازه پخش هم ندارد!
در زمانی که در جشنواره فیلم فجر این فیلم پخش شد، به قدری استقبال شد که نمایش بقیه فیلمها کنسل شد و همزمان جشنوارهای در خارج از کشور هم برپا بود که وزارت ارشاد این فیلم را برای پخش فرستاد که بعد از پخش فیلم، گروهی از مجاهدین خلق تظاهرات کرده بودند که این فیلم نمایشی است برای تطهیر روحانیت ایران. اما دردناکترین لحظهای که بعد از مارمولک برای من اتفاق افتاد، این بود که فیلم از اکران برداشته شد.
رسا - معمولا فیلمهایی که دغدغهای دارند و از یک اندیشه ریشه میگیرند، این اتفاق برایشان میافتد و الا این همه فیلم خنثی که هیچ ربط و نسبتی هم با مسایل جامعه ما و مردممان ندارند، چرا به مشکل بر نمیخورند؟ برسیم به «طلا و مس». شخصا برای اولین بار در یکی از صحنههای فیلمی در سینمای ایران که درباره روحانیت بود منقلب شدم و آن قدر این صحنه دقیق و حرفهای بود که با خودم گفتم فقط و فقط یک طلبه میتواند این موقعیت را بسازد و درک کند و آن صحنهای بود که در بیمارستان دانشجوها دور مریض که همسر رنجور آن طلبه معصوم است، جمع میشوند و این حسی که من دیدم، آن قدر دقیق بود و طلبگی که...
این همان شرم مسلمانی است و شعار نیست. همین جاست که فرهنگ شکل میگیرد. ایرانی بودن و شیعه بودن یعنی چه؟ یعنی همین شرم و حیای مسلمانی. یکی از نقاط اصلی و تصاویر مهم و اصیل این روحیه مذهبی، همین است که در این صحنه میبینیم. مشکل ما این است که سعی میکنیم همه چیز را در قالبی خاص بریزیم و این قالب بیشتر شکل شعار دارد و این نتیجه نمیدهد. چیزهایی هست که فطری است و ما باید به انها توجه کنیم و نقطه مشترکمان آنها باشد.
رسا - طلا و مس فیلمی بود که باز هم خیلی مناقشه برانگیز شد. مثلا جناب آقای پناهیان که روحانی شناخته شدهای هستند و در بین طیفهایی از جوانان هم محبوبیت قابل توجهی دارند، فیلم را نماد یک جریان سیاسی دانستند و از آن طرف صحبتی که نقل شد و مقام معظم رهبری فیلم را مورد تفقد قرار داده بودند. قدری درباره شکل گیری طلا و مس صحبت کنیم.
در جریان فیلم سازی درباره روحانیت در طول این سالها برای من تلخیهایی رغم خورد که با خودم گفتم دیگر در این حوزه فیلم نمیسازم؛ اما همین دغدغه که به عنوان یک مسلمان داشتم که اگر ما تصویری از خودمان ارائه ندهیم، دیگران از ما تصویر ارائه میدهند. گاهی میگوییم ما کاری نکنیم که شاید کار ما باعث ذهنیتی در دیگران بشود؛ خب اگر ما کاری نکردیم، دیگرانی مثل شبکههای معاند که بیکار ننشستهاند؛ آنها تصویری از ما میسازند و نمایشهایی درباره روحانیت، قصاص و... ارائه میدهند که به شدت مخرب و مضر است. البته کاری که ما میکنیم در این حوزه، قطعا با آزمون و خطا همراه است.
من یکی از داستانهایی که در ذهنم خیلی تأثیر گذار بوده، همان داستان بهرام گور و کنیزک است که داستانش را شنیدهاید که آن کنیزک میگوید کار نیکوکردن از پر کردن است و ما یک مسیری را تا اینجا آمدهایم و من دوست دارم دوستان سینمایی ما هم که علقهای به این مسائل دارند، آنها هم به این میدان ورود کنند. آن هم به شکلهای مختلف؛ نه این که فقط یک حوزه را بررسی کنند؛ بلکه از زوایای مختلف بحث دین، بحث سلوک دینی و زندگی دینی را در سینما به تصویر بکشند.
اینها چیزهایی است که میشود روی آنها کار کرد و چون عالم، عالم شبهات است و این شبهات روز به روز بیشتر میشود، باید از هر جهت، کاری کرد. من اخیرا دیدم در حوزه علمیه به این فکر افتادهاند که کاری برای این شبهات بکنند. خیلی خوب است. بالاخره سؤال مطرح میشود. به هر صورت در جهان معاصر ما ناچاریم بین مفاهیم متعالی که در دین وجود دارد و زندگی بشر امروز، یک ترجمه و ربط درست و صحیح ارائه دهیم و کسانی که این زبان ترجمه را بلد باشند، باید چنین کاری را به سرانجام رسانند. آن چیزی که به نظر من خلاء فرهنگی است، این است که انگار این زبان ترجمه وجود ندارد.
همین قضیه حجاب و عفاف و تفکیک جنسیتی وقتی درست ترجمه نمیشود و نپخته روی میز گذاشته میشود، یک عده با شیطنت جهت این را عوض میکنند که مثلا حقوق زنان دارد از بین میرود! آن وقت مدافعین این نظر چطور عمل میکنند؟ اینها چون زبان یا تسلط یا شیوهاش را ندارند، به شکل زمخت از این قضیه دفاع میکنند و دو گروه به تقابل میرسند و یکی باید دیگری را از عرصه خارج کند و...؛ این رویه دوام نمیآورد و به سرانجام نمیرسد.
ما به نسلی از آدمها احتیاج داریم که دغدغه دینی داشته باشند و به زبانهای دیگر مثل شعر، موسیقی، تئاتر، سینما حتی زبان رسانه، اقتصاد و... وارد باشند و دین را در همه عرصهها به درستی ترجه و عرضه کنند. این زبان ترجمانی باید وجود داشته باشد و کسانی که کار ترجمه را بر عهده میگیرند، حتما مثل مترجمان باید مغز مطلب را منتقل کنند.
رسا - برسیم به طلا و مس. چه چیزی این انگیزه را در شما ایجاد کرد که به سراغ چنین موضوع و مضمونی بروید؟
اتفاقی که برای خود افتاد این بود که معتقد بودم این حس مسئولیتی که گفتم باید باشد و با خود گفتم درست است که تو کاری کردی و برخوردهایی با تو انجام شد و رفتاری شد که شاید مناسب نبود، اما نباید حرکت به سمتی که به آن اعتقاد داری را رها کنی.
به واقع طلا و مس حاصل دورهای بود که حس من به عنوان یک شهروند ایرانی، این بود که مسائل اخلاقی در جامعه کمرنگ شده و برای من قصه اخلاق از همه چیز مهمتر است. معتقدم شاید طی این سالهای گذشته، ما خیلی در بحثهای توسعه سیاسی، توسعه اقتصادی و... غرق شدیم و سر اینها با هم دعوا کردیم، اما این ظواهر مدرنیته و به اصطلاح، این دموکراتیک شدن، مصداق این ضرب المثل شده که «از قضا سرکنجبین صفرا فزود!» یعنی این دموکراسی حربهای شد برای این که ما یکدیگر را از بین ببریم. انگار این شد وجه غالب ما؛ یعنی ما دیگر پدیدهای مثل جنگ و انقلاب را نداریم که ما را با هم متحد کرد؟ حالا که دوره آرامش است، انشعاب و چند دستگی شروع شده و فرق هم نمیکند که در کدام گروه و حزب یا در میدان سیاست یا در اقتصاد، آموزش و پرورش، هنر و... همه جا همین چند دستگیها به وجود آمده و در این چند دستگیها برای به در کردن رقیب از میدان، چیزی که برای اهالی این دعوا مهم نبوده، اخلاق است و من به دلیل حس کردن چنین فضایی، به سراغ طلا و مس و بحث اخلاق رفتم.
یک چیزهایی از بن مایه دین در درون آدم میماند. وقتی رسول اکرم(ص) میفرماید: انی بعثت لأتمم مکارم الاخلاق؛ هدف از بعثت، اخلاق بوده، همین نکته برای من این موضوع را مطرح کرد که میشود در سینما هم به سراغ این اخلاق رفت و انعکاسش داد.
اخلاق یک شکل ندارد و اشکال و حوزههای گوناگونی را در بر میگیرد. البته من بضاعت محدودی دارم؛ شاید این مدیران فرهنگی هستند که باید در زمینه اخلاق کنکاش کنند. چه اخلاق پزشکی یا طلبگی، همسر داری یا خانوادگی؛ حوزههای متنوعی است.
مثلا در سریالها و برنامههای تلویزیونی اکثر زن و شوهرها با هم دعوا دارند. آیا این مال فرهنگ ماست؟ من اعتقاد دارم این مربوط به فرهنگ ما نیست. اینها اعتقادات ما نیست. شاید از لحاظ درام نویسی بد نباشد؛ ولی وقتی بحث اخلاق مطرح میشود، دیگر نمیتوانیم به سادگی و با توجیه و بهانههایی از این دست از کنارش به آسانی بگذریم.
با خود گفتم چه کسی بهتر از یک طلبه که بتواند این اخلاق را وارد زندگی کند و به ما یادآوری نماید.
در مورد نظر مقام معظم رهبری درباره فیلم هم واقعیت این است که یک روز با من تماسی گرفته شد و یکی از عزیزانی که در دفتر ایشان بودند، گفتند حضرت آقا دیشب فیلم را دیدند و نکاتی را فرموده بودند که نشان میداد ایشان از همه اجزای فیلم با ظرافت تعریف کرده بودند و ما را مورد لطف قرار داده بودند و همین تماس با آقای اسعدیان هم گرفته شده بود. خیلی تماس دلپذیر و امیدوار کننده و لطف عظیمی بود برای من.
ادامه دارد...
1327/400/ر
ارسال نظرات