۱۱ آبان ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۶
کد خبر: ۲۲۹۰۵۴
نگاهی به سیر تطور حکومت اسلامی از منظر قرآن و نهج البلاغه/بخش سوم؛

تأملاتی در حکومت دینی از شأنیت حقیقی تا واقعیت عینی

خبرگزاری رسا ـ اگر تنها توحید و معاد کافی باشند که انگیزه و ربط و هدف حکومت را مشخص کنند و او را که در درون خودش به نفسانیتش حکومت نداده، اجازه اطاعت از فرعون و هارون را ندهد، اگر همین قدر از زمینۀ توحیدی به ولایت و خلافت راه بیابد و اگر قوانین کیفری، جزایی، دیوانی و مالی صبغۀ حکومتی داشته باشد، باب بحث‌های جدی در وادی حکومت دینی گشوده می‌شود.
حکومت اسلامي

در دو بخش پیشین این نوشتار، به بررسی موضوع حکومت اسلامی و آسیب‌های آن از منظر قرآن کریم و نهج البلاغه و با نگاهی به اندیشه‌های استاد صفایی حائری پرداختیم. ابتدا با ذکر مقدمه‌ای به اساسی‌ترین سوالات و مشکلات پیش روی حکومت اسلامی اشاره کردیم. سوال اصلی این بود که از منظر قرآن و نهج البلاغه، چه آسیب‌هایی برای حکومت اسلامی تصور می‌شود و در ادامه نکات و سوالات دیگری از این دست مطرح شد.

 


در ادامه به آسیب شناسی حکومت اسلامی در عرصۀ مبانی فکری، آسیب شناسی حکومت اسلامی در ساحت کارگزاران حکومت دینی، آسیب شناسی حکومت اسلامی در ساحت ساختار و مدل حاکمیتی، آسیب شناسی حکومت اسلامی در ساحت مردم و گروه‌های سیاسی، وظایف عوام در حکومت دینی، وظایف خواص در حکومت دینی و... اشاره کردیم.

و این موضوع را یادآور شدیم که همگی اینها از منظر قرآن و نهج البلاغه چه رهیافتی دارد و اینکه آیا با ساخته شدن و خود سازی افراد جامعه، آن هم از منظر قرآن و نهج البلاغه، آسیب‌ها برداشته می‌شود و آیا با ساخته شدن افراد تأثیرگذار بر روی تودۀ مردم، حکومت دینی آسیب دیگری ندارد؟ در ادامه و برای رسیدن به پاسخ‌های دقیقی برای این سوالات خطیر و اساسی، بایستی بحث را به شیوه‌ای جامع و دقیق مطرح ساخت و زمینه‌های مختلف آن را سنجید.

 


سپس نگاهی به تاریخچه و زمینه‌های ظهور دین در عرصه سیاست داشتیم و به حکومت پیامبر اکرم(ص) و امیرالمومنین علی(ع) به لحاظ خصوصات زمانی و مشکلات فراروی این بزرگواران در این عرصه پرداختیم. اینک و در بخش سوم این نوشتار، به معناشناسی و ظرفیت‌یابی حکومت اسلامی پرداخته و این سوال را ردیابی می‌کنیم که رابطه دین و حکومت از منظر ایجابی و امکان وقوعی و فلسفه وجودی چیست.


سوال این است که اگر یک دین، انگیزه و روش و طرح و هدف و قانون حکومت را داشته باشد، آیا باز هم حکومت ندارد؟ صبغۀ حکومت ندارد؟ گاهی از آن چه که نیست حرف می‌زنیم و گاهی نیز از آن چه که هست، چشم می‌پوشیم. اگر توحید و معاد و همین مذهب حداقل، کافی باشند که انگیزه و ربط و هدف حکومت را مشخص کنند و او را که در درون خودش به نفسانیتش حکومت نداده، اجازه اطاعت از فرعون و هارون را ندهند، اگر همین قدر از زمینۀ توحیدی به ولایت و خلافت راه بیابد و اگر قوانین کیفری، جزایی، دیوانی و مالی صبغۀ حکومتی داشته باشد، باب بحث‌های جدی در وادی حکومت دینی گشوده می‌شود.


اگر این موجودی‌ها و این هست‌ها را باور کردیم، آن وقت می‌توانیم به سراغ این مسأله بیاییم که با چه دستگاه و نظامی می‌توانیم مسائل مستحدثه و حوادث واقعه را جواب‌گو باشیم. ما این انگیزه و ربط و هدف و تربیت و تشکّل و جمع و قیام و تقیه را داریم، آیا این‌ها خصلت حکومتی ندارند؟ ما قوانین قضایی و جزایی و مالی و پولی داریم، آیا این‌ها خصلت حکومتی ندارد؟ به نظر می‌رسد این تحقیق مناسب‌تر باشد؛ مناسب‌تر از چشم پوشی یا سر هم بندی که حکومت دینی، یعنی حکومت در جامعه دینی متدینین.


ادامه‌ای بر روش آسیب شناسی حکومت دینی از منظر قرآن و نهج البلاغه

گفتیم با توجه به اهداف حکومت دینی که امکان انتخاب برای انسان‌ها قرار داده تا خود قیام به قسط کنند: لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ سوره حدید آیه25، آسیب‌های آن فراوان است، حتی در فرضی که علی(ع) حاکم است که با توجه به قرآن و نهج البلاغه در عرصه مبانی فکری و در ساحت کارگزاران حکومت و در ساحت ساختار و مدل حاکمیتی و در ساحت مردم و گروه‌های سیاسی مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد.


این آسیب‌ها، آن هم در فرضی که امام معصوم(ع) حاکم است، یعنی آن جا که انحرافی از اهداف نیست، از قله‌ها تخفیف داده نشده، فرصت داده‌اند، امکان داده‌اند و همراهی کرده‌اند. با توجه به قرآن و نهج البلاغه این آسیب‌ها بیشتر به خود ما بر می‌گردد؛ چرا که هزارها بت و مانع داریم. یعنی حتی در فرض اجرای صحیح و پیاده شدن درست و رهبری مناسب یعنی در عصر حاکمیت معصوم، بدون اینکه از مسیر برگشته باشد و حتی بر مورچه‌ای ستم کرده باشد و دانه‌ای را از دهان او گرفته، یا دنیا در چشم علی(ع) از استخوان در دست جذامی عزیزتر شده باشد و یا حکومت بر مردم از آب بینی بز برای او شیرین‌تر شده باشد.


 

علاوه بر این‌ها، آسیب‌هایی است که به خاطر انحراف‌ها و ارتجاع‌ها و بازگشت‌ها و به زبان قرآن، انتکاث‌ها می‌تواند تحقق پیدا کند. این‌ها تعبیرهایی است که خود امیرالمؤمنین(ع) دارند. جلو افتادن آن‌هایی که باید عقب می‌ماندند: «وَ لَیَسبِقَنّ سابِقون کانوا قَصُّروا وَ لَیَقصرنَّ سباقوُنَ کانوُا سبقوا» دست شستن از اهداف، فرصت ظهور و بروز ندادن به استعدادهای آماده، دل خوشی به تملّق‌ها و... .

 

پس در واقع این آسیب‌ها، آسیب‌هایی است که به خود ما بر می‌گردد و کوتاهی‌های خود ماست در عرصه‌های مختلف. اگر ما حکومت دینی را به گردن گرفتیم و پذیرفتیم و اگر خواستار این مسئولیت شدیم، چه بار سنگینی امروز برروی دوش ما خواهد آمد. این بارها به دوش کسانی می‌افتد که می‌خواهند قدمی بردارند و کاری کنند. علی(ع) در خطبه 97و 39 و 180 نهج البلاغه می‌فرماید: من مبتلا به کسانی هستم که وقتی دستور می‌دهم، جواب نمی‌دهند. من به فرقه‌ای که پراکنده است عقلش و اندیشه‌اش و سنجش ندارد، مبتلایم.

 

در سوره نحل آیات 90 و 91 «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَینْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْی یعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(النحل/90) وَأَوْفُوا به عهدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»(النحل/91) از عدل و احسان و فحشاء و منکر و بغی گفت و گو شده إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَینْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ. در سورۀ اعراف آیه 33: الْبَغْی به غیرِ الْحَقِّ یاد شده و آیات مختلف دیگر که ازآسیب‌ها سخن آمده و راه درمان آن‌ها را ذکر کرده‌اند.

 

آسیب شناسی حکومت اسلامی در ساحت مبانی فکری با توجه به قرآن و نهج البلاغه

 

در بحث ضرورت حکومت می‌توان از دو منظر و دریچه وارد شد؛

 
الف) نقدو بررسی دلائل قائلین به ضرورت حکومت با توجه به قرآن ونهج البلاغه

 

برای تحقیق در حکومت اسلامی، ما می‌توانیم از شئون رسول مثل شاهد، مبشر، منذر، داعی، سراج، حاکم و از کارهای رسول مثل یتلو، یزکّی، یعلم، یبیّن، سوره اعراف ایه 157: «یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ» و در سوره نساء آیه 105 می‌فرماید: «لِتَحْکُمَ بَینَ النَّاسِ» و از اهداف و غایات رسالت مثل سوره حدید آیه 25: «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» ودر سوره توبه آیه 33: «لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ» و در سوره نمل آیه 62: «یجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ» و در سوره انفال آیه 24: «یحْییکُمْ» و از حقوق رسول، مثل اطاعت، استجابت، اتباع، تسلیم، معیت، ولایت و از امکانات رسول مثل هدی، بینات، حکمة، موعظه، کتاب، میزان و فرقان بهره بگیریم.


همان طور که می‌توانیم از سیره و از رفتار 23 سالۀ رسول، وجهۀ حکومت و صبغه و حتی نوع حکومت اسلامی را مشخص نمائیم، همان طور می‌توانیم از تحلیل مضمونی و محتوایی دین و از بار رسالت و طرح کلی دین، این وجهه و این صبغه را تحقیق کنیم. این راه‌های متنوع و گوناگون، در مورد دین اسلام، با توجه به منابع قرآنی و روایی، دست یافتنی و سهل الوصول هستند؛ البته حق ولایت و این که النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، کفایت می‌کند تا وجهه حکومت و نوع حکومت اسلامی را مشخص نماید.

 

 

شؤون رسول اکرم (ص)، آینه‌ای در برابر حقیقت حکومت دینی

 

در آیاتی شاهد بودن رسول مطرح است. در سوره احزاب آیه 45 و 46: «یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا(الأحزاب/45) وَ دَاعِیا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُنِیرًا(الأحزاب/46) «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا» سوره بقره آیه 143، این شهید بودن و شاهد بودن، به صورت صفت مشبه و اسم فاعل چه خصوصیتی را می‌رساند؟


آری رسول، گواه و شهید است و در نزد خدا گواهی می‌دهد؛ همان طور که مؤمنین به مقدار سعۀ وجودی و حد عبودیت خویش به این شهادت می‌رسند. در واقع اداء شهادت، متوقف بر حمل شهادت است. کسی که می‌خواهد شهادت بدهد، باید شهود کرده باشد و چگونه رسول و یا مؤمنین، بدون این حضور و شهود، می‌توانند گواه باشند؟ شهود آدم و اندازه‌ها و توانایی‌ها و شهود شرایط و امکانات و زمینه‌ها و شهود سعی و عمل و یا سستی و تقصیر و معصیت، با این حد از شهادت و بر انسان و شرایط و زمینه‌ها و دنیاهای اوست که بشارت و انذار مطرح می‌شود.


و در ادامه این شهادت و بشارت و انذار است که دعوت به سوی خدا و جدایی از بت‌ها و تعلق‌ها که آدمی رادر خود نگاه داشته‌اند و از سیر و سلوک او جلو گیر بوده‌اند، تحقق می‌یابد که رسول سراج منیر است، که آدمی را به مقصد می‌خواند و رها نمی‌سازد.


آیا این شأن «شاهد و مبشر و نذیر و داعی و سراج با عبادت محدود و زندگی آن دنیایی هماهنگی دارد؟ و یا این که به اندازه‌های وجودی و امکانات دنیایی و حوزه‌های گسترده و عوالم متعدد انسان توجه، دعوت و روشنگری دارد؟ آیا این شأن گسترده تربیتی به حوزۀ گسترده حکومت و دعوت رسول اشاره ندارد؟


افعال رسول، در گستره‌ای از عینیت فردی و شخصیت شهودی

 

گاهی کار رسول را طبابت می‌دانیم و به ذکر، محدود می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم که نیاز به طبیب در هنگام مرض است و ذکر در حوزۀ غفلت مطرح می‌شود؛ پس با رشد عقل انتقادی، می‌تواند بی‌نیازی از وحی شکل بگیرد و خاتمیت به این معنا مطرح شود. ولی گاهی کار رسول را تلاوت آیه‌ها تزکیه، تعلیم(سوره جمعه آیه2 ) و آن هم تعلیم مالا یعلم در(سوره نحل آیه 43 ودر سوره انبیاءآیه 7 ) و تعلیم مالم یعلم(سوره علق آیه 5) و تعلیم مالم یکن یعلم(سوره بقره آیه 151) و بیان در(سوره نحل آیات64 و 24 و سوره آل عمران آیه 78) و جدا کردن از بارهای سنگین و جدا کردن از زنجیرها و اغلال در سوره اعراف آیه 157 و حکم و حکمت و یا حکم و قضاوت در میان مردم در سوره نساء آیه 105 می‌دانیم.


آیا این کارهای تربیتی با این هدف حکومت مرتبط نیست؟ و با این غایات و اهدافی که در آیات آمده وابستگی ندارد؟

 

حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبۀ اول نهج البلاغه، در فلسفۀ بعثت پیامبران نبوت عامه می‌فرمایند: خدا پیمان وحی را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند؛ آن‌گاه که در عصر جاهلیت بیشتر مردم، پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند.


خداوند پیامبران را مبعوث فرمود تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان باز جویند و نعمت‌های فراموش شده را به یاد آورند و با ابلاغ احکام الهی، حجت را بر آن‌ها تمام نمایند و توانمندی‌های پنهان شده عقل‌ها را آشکار سازند. لیثیروا لهم دفائن العقول در سوره بقره آیه 213 آمده: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ.»

 

 

غایات و اهداف، زمینه‌های برای به دست آوردن افق حکومتی دین


آیا این تعبیرهای «لِیَقومُ الناسَ بِالقِسط» در سوره حدید آیه 25 و «لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا» در سوره بقره آیه 213 «لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» در سوره توبه آیه 33 و سوره فتح آیه 28 و سوره صف آیه 9، با آن تربیت و تقدیر و تدبیر هماهنگی ندارد؟


در این آیه آمده: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ» (الحدید/25) به پا ایستادن مردم، هدف تمامی رسالت‌هاست و در مورد رسول، در سوره فتح آیۀ آخر می‌فرماید: محمد رسول خداست و آن‌ها که با او هستند و همراه او هستند، این خصوصیات را دارند؛ سخت گیرند بر چشم پوشان و کفر ورزان و
مهربان هستند در میان خودشان، می‌بینی که رکوع و سجود دارند و با تواضع به دنبال قرب هستند و فضل و رضوان خدا را می‌طلبند، نشان آن‌ها در چهره‌شان از اثر سجود است، این مَثَل آن‌ها در تورات است و مَثَل آن‌ها در انجیل هم چون کشتزاری که جوانه زده، سر کشیده، غلظت یافته و بر روی ساقه‌های استوار گردیده، این کشت محکم و مستقل کشاورزان را به اعجاب وا می‌دارد تا با آن‌ها کافران را به خشم و غیظ بیندازد.

 

این مراحل در تربیت رسول چشم گیر است که ریشه‌ها، جوانه‌ها و غلظت یافتن و استقلال گرفتن به هم گره خورده‌اند و با حیات و بالندگی به خلافت زمین رسیده‌اند که در آن آیات آمده در «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یحْییکُمْ»(سوره انفال آیه 24) و «أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکْشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ» در( سوره نمل آیه 62) و در «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(سوره توبه آیه 33) است.

 

در این موارد، هدف و غایت، ظهور و پیروزی رسول و یا پیروزی دین او بر تمامی ادیان است، آیا این غایات و هدف‌های استقلال و قیام و حیات و خلافت و پیروزی با چه چیزی هماهنگ است که این گونه حقوق را می‌طلبد.


حقوق رسول(ص) دریچه‌ای برای بازشناخت امر دینی حکومت

 

از ما می‌خواهند که از رسول اطاعت کنیم. در سوره نساء آیه 59: «اُ َطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» و از عصیان و سر پیچی دستوراتش، حذر کنیم و بر او مقدم نشویم و از او عقب نیفتیم. در سوره توبه آیه 119 می‌فرماید: «کونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» و در سوره حجرات آیه 1 می‌فرماید: «لَا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» و در آیات دیگر، حتی در دعا می‌خواهند، همراه رسول باشیم؛ «اللهم اجعل لی مع الرسول سبیلا»


از ما می‌خواهند به رسول اولویت بدهیم و او را در سرزمین وجود خود، از خودمان، از غرایزمان، از اراده و تصمیم خودمان سزاوارتر بشناسیم؛ «النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(سوره احزاب آیه 6) از ما می‌خواهند دعوت او را با تمامی وجود جواب بدهیم و استجابت کنیم: «استَجیبُوا لله وَ لِلرَّسول إذا دُعاکُم لِما یُحییکُم.»


و حضرت در خطبه 34 در بحث حقوق متقابل مردم و رهبری می‌فرمایند: «و أما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة، والنصیحة فی المشهد والمغیب، والإجابة حین أدعوکم، والطاعة حین آمرکم؛ و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و در آشکار و نهان برایم خیر خواهی کنید. هر گاه شما را فراخواندم، اجابت نمایید و فرمان دادم اطاعت کنید.»

 

 


امکانات رسول(ص) راهی برای درک حقیقت بعثت و فهم واقعیت هدایت


رسول با وسیله‌ها و امکاناتی بر انگیخته گشته است. هدایت و هدی همراه اوست. او دیدن و درست دیدن و درست شنیدن را به آدمی می‌آموزد و هم او را به فراست و خیال او را با شهود و اشراق و فکر او را با برهان و حکمت و عقل او را با میزان و قلب او را با اطاعت و قرب سرشار می‌نماید. رسول گذشته از هدایت، بینات من الهدی دارد.


در یک مرحله هدایت با شک و ریب آمیخته است؛ اما در مراحل بعد، از اسلام و ایمان و همراه اطاعت و تقوا، ریب مرتفع می‌شود و بینات هدایت، محقق می‌گردد و حکمت یا تفکر محکم شکل می‌گیرد، که آدمی می‌تواند با قدر و استمرار و ارتباط خویش، به حق و نظام و جمال و اجل راه بیاید و رابطۀ انسان و جهان را بشناسد و آمد و رفت جوامع یا سرگذشت آن‌ها را بفهمد.


این گونه معرفت، با احساس گره می‌خورد و حذر در دل آدمی می‌نشیند و موعظه در دل جای گزین می‌گردد و این دل بیدار به فقه و دستور و آداب روی می‌آورد و از کتاب می‌گیرد و به کتاب نمی‌دهد. حال از تو می‌پرسم این همه امکان برای چرخش کار صومعه و یا عبادت در دل شب‌های تار است؟ آیا این‌ها تمامی زندگی و تمامی عوالم گسترده آدمی را مهار نمی‌کند؟ شاید مشکل ما، در جواب و یا جواب منفی ما به این سؤال، در این نکته هم ریشه داشته باشد که ما میان طرح و اجرا تفکیک نمی‌کنیم.


طرح را با اهداف، با مبانی، با هماهنگی و انسجام مجموعه می‌توان نقد نمود؛ در حالی که اجرا با موفقیت و عدم موفقیت و یا با دست‌یابی به اهداف مطلوب، می‌توان ارزیابی نمود. اگر هدف رسالت و هدف حکومت‌های دینی را تسلط و قدرت و یا اصلاح و تحول آدم ارزیابی کنیم، می‌توانیم بگوئیم که حکومت‌های دینی همیشه متزلزل بوده‌اند و می‌توانیم بگوئیم که آدم‌ها آن را نپذیرفتند. اما اگر هدف، ایجاد زمینه تحول و امکان انتخاب و اتخاذ باشد، آن‌ها موفق بوده‌اند؛ چون نجدین و هر دو راه حق و باطل و خوبی و بدی را و انگیزه‌ها و موانع را مشخص کرده‌اند. «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»(سوره الإنسان آیه3)


پس از این هدایت، می‌ماند مسئله شکر و کفر آدمی و انتخاب و یا چشم پوشی او، اگر اهداف دین با قدر آدمی و اگر امکان انتخاب با آزادی آدمی هماهنگ باشد، دیگر مشکلی در مرحلۀ طرح نمی‌ماند و اما اجرا، احتیاج به تربیت و کشف و خلق مهره‌های کار امد و جا سازی و جای گزینی آن‌ها دارد و در مرحله اجراء، انتظار تقیه و قیام مطرح می‌شود که حتی هدایت به مبدأ کافی است تا مسئله توحید خدا را به دنبال بیاورد و اولویت خدا و رسول و ولایت الهی را پایه بگذارد و همین توحید، دیگر در درون تو و در جامعه تو، به غیر خدا اجازه حکومت نمی‌دهد.


حضرت امیر المؤمنین(ع) در خطبۀ 26 می‌فرماید: «خداوند، پیامبر اسلام، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را هشدار دهندۀ جهانیان مبعوث فرمود، تا امین و پاسدار وحی الهی باشد. آنگاه که شما ملت عرب، بدترین دین را داشته و در بدترین خانه زندگی می‌کردید.» و باز در خطبۀ 72 می‌فرمایند: «گرامی‌ترین درودها و افزون‌ترین برکات خود را بر محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده‌ات اختصاص ده که خاتم پیامبران گذشته و گشاینده درهای بسته و آشکار کننده حق با برهان است.
آن گونه که بار سنگین رسالت را بر دوش کشید و بر فرمانت قیام کرد... و حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجرای فرمانت تلاش کرد تا آنجا که نور حق را آشکار و راه را برای جاهلان روشن ساخت...»


سیره رسول(ص) چراغی فرا راه شناخت امر عظیم و عزیز و خطیر حکومت دینی


نوع رفتار رسول، نه تنها با رفتار صومعه دارها و زاویه‌ها و عبادتگاه‌ها هماهنگ نیست، که حتی با نوع رفتار موسی و عیسی متفاوت است؛ چون موسی می‌آید تا بنی اسرائیل را با خود ببرد و از بردگی فرعون نجات بدهد، در حالی که رسول از همان روزهای اول هجرت، به تمامی فرمانروایان ایران و روم و حبشه و یمن نامه می‌نویسد و آن‌ها را به اطاعت و تسلیم می‌خواند تا سالم بماند و در امان باشند و این به سطح برتر و جایگاه مسلط و حکومتی رسول دلالت دارد.


رسول در مدت بیست و سه سال، ایجاد زمینه و طرح سؤال دارد، طرح دعوت و برخورد و هدایت دارد. پس از جمع آوری افراد، هجرت به حبشه و هجرت به مدینه را دارد و در ادامه امامت و رهبری و ملت و روش اسلامی، تشکیل جامعه اسلامی و ملت مسلمه را دارد. آیا در این فهرست، نشان مدیریت و طرح را نمی‌بینید؟ و مجموعه هماهنگ رفتار و گفتار و برخورد را احساس نمی‌کنید؟

 

آیا این هدایت و تربیت، با این نوع تشکّل و سازمان و با این هجرت‌های حساب شده که تا روز فتح خیبر، جعفر از حبشه نمی‌آید و از آن پایگاه دست بر نمی‌دارد، تشکیل جامعه دینی و حکومت دینی را نشان نمی‌دهد؟

 


طرح دعوت، منشوری برآمده از انعکاس فکر و عقل و بینات و کتاب و میزان


رسول دعوت دارد و هدایت دارد. دیدیم که با فکر و عقل و با بینات و کتاب و میزان، این گونه دعوت می‌کرد به عبودیت حق که ادامۀ سوره حمد همین است: «ایّاکَ نَعبُد» و دعوت صریح در سوره بقره آیه 21 باز همین است: «یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ» و در واقع این عبودیت همان معرفت دینی و بینش و بصیرتی است که بدون هیچ مقدمه‌ای از حضوریات انسان، از قدر و ارزش و اندازه آدمی آغاز می‌شود و با سنجش معبودهای گوناگون و عشق‌های چند فصل با خود و با سنجش این معبودها با ربّ و پروردگاری که می‌بخشد و از رحمت و عشق می‌بخشد و بخشش‌ها چیزی از او کم نمی‌کند، آدمی با این سنجش‌ها به تکبیر و توحید می‌رسد.


در همین جا این نکته را بگویم که اگر دینی و دعوتی، بیش از همین عبودیت و توحید را نداشته باشد، همین عبودیت نظام ساز است و به ذهنیت و شخصیت و عاطفه تو، نظام می‌دهد؛ چون تویی که در حوزۀ وجود خودت، جز اورا کنار گذاشتی و حتی از هوس‌های خودت جدا شدی. چگونه در جامعه می‌توانی به هوس‌های طاغوت‌های محکوم گردن بگذاری که رحمان و رحیم نیستند و مالک نیستند که خود را می‌خواهند و همه را برای خود فدا می‌کنند. که در سوره نمل آیه 45 آمده است: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یخْتَصِمُونَ»

 

محتوای دین، امر قدسی در مسیر زمینی شدن انسان آرمانی


جدا از دو راه تحقیق در مورد حکومت دینی که از امکانات و سیرۀ رسول بهره می‌گرفت، راه سوم توجه به مضمون وحی و محتوای دین است. بار دین چیست؟ فقط شرایع و احکام و تعبد، آن هم تعبدی که از عقل و فلسفه مدد می‌گیرد و از عرفان و جریان‌های باطنی بارور می‌شود و با طریقت و حقیقت به تمامیت می‌رسد؟ آیا مضمون دین همین احکام و تعبد و تسلیم است؟ یا این که دین ترکیبی از اعتقاد و اخلاق و احکام است؟ چون دین آمده است تا به تجربه و حس و عقل و قلب و علم آدمی بیاموزد و در انگیزه روش و هدف و بینش و حدس‌ها و فرض‌ها، تحولی و تبدلی بیاورد.

 

در حوزه دین، با پیش فرض اضطرار آدمی و محدودیت امکانات و وسعت روابط انسانی، هدایت وحی مطرح می‌شود؛ «هُدًى لِلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَى»(سوره بقره آیه 185) و این هدایت بر حس و فکر و وهم و خیال و عقل راه می‌گشاید و از بینات بهره می‌گیرد و به معارف و عقاید و نظام‌ها و احکام راه می‌یابد. پس دین با هدایت رسول به معرفت انسان و غیب و الله و وحی یوم الاخر می‌رسد. معرفت انسان در قدر و استمرار و ارتباط او و معرفت غیب و شهادت با توجه به قدر انسان و با توجه به محدودیت جهان مشهود و با توجه به بی‌قراری انسان و با توجه به کنجکاوی او که حق و نظام و جمال و اجل را می‌یابد.

 

و معرفت الله که حاکم و یگانه و بی‌نیاز و نا محدود و بی‌مانند است و نیاز انسان و افتقار انسان به اوست و معرفت وحی که یک جریان مستمر از آغاز تا انجام است و برای انسان بیش از 70 سال و محدود در امکانات ضرورت دارد و معرفت یوم الآخر که از ترکیب و تقویم آدمی و بافت و ساخت انسان و جهان به دست می‌آید و همین معرفت‌ها در رابطه با احساسات و عواطف آدمی ودر رابطه با ترس و عشق و امید و طلب او، به عقیده راه می‌یابد و با یکدیگر گره می‌خورد و گرایش به انسان و ایمان به انسان آغازگر ایمان به غیب و الله و وحی و یوم الاخر می‌شود.

 

و راستی که بدون ایمان به انسان و از دست رفتن آدمی، هیچ گونه ‌ایمانی تحقق نمی‌یابد و هیچ گونه گرایشی پا نمی‌گیرد. «الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ»(سوره انعام آیه 12) و همین مبانی و مقاصد، نظام‌ها را پایه می‌گذارند و سیستم‌ها را می‌سازند و بایدها و نبایدها را مشخص می‌کند و این مبانی و مقاصد نظام‌های تربیتی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی را به دنبال می‌آورد.

 

با ترکیب معرفت و احساس و تمرین وتدریج، آدمی بدی‌هایش تبدیل می‌شود و با این ترکیب و تبدیل به نظام اخلاقی اسلام و نظام اجتماعی پیوند می‌خورد و رابطۀ عدل و احسان می‌تواند تحقق بیابد. حضرت امیر المؤمنین(ع) در خطبۀ 198 می‌فرماید: «همانا این اسلام دین خداوندی است که آن را برای خود برگزید و با دیدۀ عنایت پروراند و بهترین آفریدگان خود را مخصوص ابلاغ آن قرار داد، پایه‌های اسلام را بر محبت خویش استوار کرد و تشنگان را از چشمۀ زلال آن سیراب نمود.»


اسلام ستون‌های استواری است که خداوند پایه‌های آن را در دل حق بر قرار و اساس و پایۀ آن را ثابت کرد و قرآن معدن ایمان و اصل آن است. چشمه‌های دانش و دریاهای علوم است. سرچشمۀ عدالت و نهر جاری عدل است. برهان است بر آن کس که با آن سخن بگوید. نجات دهنده است برای آن کس که حافظ آن باشد و به آن عمل کند و نشانۀ هدایت است برای آن کس که در او بنگرد و فرمان کسی است که با آن قضاوت کند.


در سوره انعام ایه 151و 152و 153 ربط لا تشرکوا با احسان و عدل و دوری از فاحشه آمده است. «...قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیئًا وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ... وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ...»(151) «وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ... وَ أَوْفُوا الْکَیلَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ... وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا...»(152) «وَ أَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ...»(153)

 

و در سورۀ نساء آیات 36 تا 39، ربط و عبودیت و نفی مشرک با احسان و انفاق آمده است: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیئًا وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَ بِذِی الْقُرْبَى...»(36) «الَّذِینَ یبْخَلُونَ وَ یأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ...»(37) «وَ الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ...»(38) «وَ مَاذَا عَلَیهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ...»(39)

 

 


ب) نقد و بررسی دلایل مخالفین ضرورت حکومت با توجه به قرآن و نهج البلاغه


ترکیب دین و دولت و بر پایی حکومت دینی، از گذشته تا به حال، مخالفان و منکرانی داشته است. منکران حکومت دینی کسانی هستند که با نظریه ترکیب دین و دولت و مرجعیت بخشیدن به دین در عرصه‌های مختلف سیاست به دیدۀ نفی و انکار می‌نگرند.


می‌توان منکران حکومت دینی را بر حسب نوع استدلال و جهت گیری کلی، به سه دسته اصلی، دسته بندی کرد.

 

1- مسلمانانی که معتقدند اسلام صرفاً برای هدایت معنوی و اخلاقی بشر آمده و تنها راه و رسم عبودیّت را به آدمی می‌آموزد. بر اساس دیدگاه آنان، اسلام در امر سیاست هیچ دخالتی نکرده و قلمرو دین از سیاست جدا و بیگانه است.


این دسته از مخالفان حکومت دینی از اساس و پایه با مرجعیّت دین در امور سیاسی مخالفتی ندارند؛ بلکه بر فقدان بعد سیاسی در آموزه‌های اسلامی اصرار می‌ورزند. بنابراین نزاع این دسته با مدافعان حکومت دینی، نزاعی درون دینی و فقهی - کلامی است. نزاع بر سر آن است که آیا دلایل و شواهدی در متون دینی ما بر لزوم تشکیل دولت دینی و تلفیق دین و سیاست یافت می‌شود؟

 

2- دسته دوم منکران حکومت دینی، کسانی هستند که با توجه به تجارب تاریخی و پی آمدها و نتایج منفی ترکیب دین و دولت از نظریه تفکیک دین و سیاست دفاع می‌کنند؛ از نظر آنان، برخی تجربه‌های تاریخی تشکیل حکومت دینی چندان خوشایند نبوده، مصداق بارز این گونه تجارب، حکومت کلیسا در قرون وسطایی اروپا است. از این رو بهتر است دین از سیاست فاصله بگیرد؛ گر چه در تعالیم دینی، توصیه‌ها و هدایت‌هایی در مقولۀ سیاست و حکومت وجود داشته، بنابراین سخن این طائفه در این نیست که دین فاقد ابعاد سیاسی است؛ بلکه آنان تلاش برای به کرسی نشاندن این آموزه‌ها و تعالیم را صلاح نمی‌دانند.


3- دسته سوم کسانی هستند که از اساس با دخالت دادن مضامین دینی در امور مربوط به سیاست مخالفند. این دسته، مرجعیت دین را در امور حکومت نمی‌پذیرند؛ زیرا مقولۀ سیاست و اداره جامعه، مقوله‌ای کاملاً بشری و عقلانی است و دین توان دخالت در آن را ندارد؛ زیرا به معنای نادیده گرفتن عقلانیت و تدبیر و دانش بشری است. این دسته از حکومت سکولار دفاع می‌کنند.
 

ادامه دارد...

حجت الاسلام حسن حامدی

/830/702/ر

ارسال نظرات