۲۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۸:۳۵
کد خبر: ۲۳۶۸۰۹
به مناسبت ایام شهادت امام حسن مجتبی و علی ابن موسی الرضا(ع)؛

درنگی در آموزه‌های انسانی حیات طیبه امام حسن و امام رضا

خبرگزاری رسا ـ وقتی تاریخ زندگی بزرگان دین و حضرات معصومین(ع) را مرور می‌کنیم، با همه تفاوت‌های ظاهری که در دوران حضور آن بزرگان به چشم ظاهر می‌آید، حقیقتی ناب و تابناک، در ورای ظواهر مادی زندگانی آن عزیزان رخ می‌نماید.
ارتحال پيامبر اكرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبي (ع)

فرمود کلهم من نور واحد؛ همه حضرات معصومین(ع) از نور واحدی هستند و از سرمنشأ یگانه‌ای که بنا بر شرایط زمان و مکان، تجلیات گوناگون می‌یابند. وقتی تاریخ زندگی بزرگان دین و حضرات معصومین(ع) را مرور می‌کنیم، با همه تفاوت‌های ظاهری که در دوران حضور آن بزرگان به چشم ظاهر می‌آید، حقیقتی ناب و تابناک، در ورای ظواهر مادی زندگانی آن عزیزان رخ می‌نماید که همانا اتصال همگی به دریای نور الهی و تابش نور وجودشان در منظومه خداوندی حق است.

 

حقی که چه در بند دشمن، چه در وسط معرکه جنگ، چه در خاموشی و غربت و چه در میدان علم و تربیت دانشمند، چه در تنهایی و بی‌کسی و چه در حضور و انس و الفت شیعیان، در همه جا و همه وقت، در تجلی است و ما را با اشارت‌ها و عنایت‌هایی نغز و پرمغز، به ملکوت کل شیء می‌رهاند که در دست اوست.

 

اما در تاریخ زندگانی این دو امام بزرگوار، حضرت امام حسن مجتبی(ع) و حضرت رضا(ع) ویژگی‌هایی منحصر به فرد وجود دارد و بر همین مناط و معیار، صفات و القابی نسبت به آن سروران عالم خلقت، ظهور و بروز قابل تأملی می‌یابد.

 

 

جالب این است که نوعی مشابهت تاریخی به لحاظ وقایع سیاسی و اجتماعی دوران این دو امام عزیز قابل درک و دریافت است که خود، موضوع را قابل تأمل و توجه‌تر می‌کند. نام مبارک امام حسن مجتبی(ع) با خاطره تلخ و دردآور مظلومیت و غربتی بی‌نظیر توأمان است که در کنار مسئله صلح و مظلومیت مضاعفی که این موضوع بر ایشان تحمیل نمود، ابعاد وسیع‌تری یافت و اثرات ژرفی بر تاریخ گذارد.


امام رضا(ع) نیز در مسئله قبول ولایت عهدی، به نوعی بازتابی از واقعیت سیاست حقیقی و رویکرد هوشمندانه این امام همام را در برابر حاکم جور و غاصب خلافت به منصه ظهور رساند که البته موجبات خیر و رهایی و آسایش نسبی را برای شیعیان به همراه داشت.


گر چه در این میان، ابعادی از مظلومیت و درد غربت بی‌نظیر امام مجتبی(ع) در برابر دشمن ملعون و نیز همراهان سست عنصر، حکایت تلخی است که کام تاریخ را برای همیشه رنجور و مشحون از درد ساخته است.


اما بر اهل نظر و حق‌جویان عالم پوشیده نیست که اگر نبود پایمردی و استقامت و البته مظلومیت خاموشی سترگ و ستبر امام مجتبی(ع) چه بسا نور کربلا فروغی این‌چنین نداشت و به راستی که رمز عاشورا با راز مظلومیت امام مجتبی(ع) پیوندی توأمان داشت.

 

 

تجربه دردناک اما افتخارآفرین و ماندگار نرمشی قهرمانانه

 

تجربه تلخ و سخت و دردناک دوران امامت امام حسن(ع) بازگو کننده درس‌هایی عبرت آموز و تکان دهنده در عرصه رابطه میان امت و امام و غربت و مظلومیت پیشوای حقیقی دین در برابر سست عنصری همراهان دروغین است.


علاوه بر این سوال مهمی که درباره نوع روش و منشی که امام مجتبی(ع) در پیش گرفت نیز وقتی با دقت و تأملی درخور همراه می‌شود، پاسخ‌هایی روشنگرانه و بصیرت افزا به دست می‌دهد. یکی از بهترین منابع در این خصوص، کتاب «صلح امام حسن مجتبی(ع) پرشکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ» با ترجمه حضرت آیت الله خامنه‌ای مقام معظم رهبری است که در بخشی از آن، به این سوال به دقت و درستی و با موشکافی عمیقی پاسخی جامع و مانع داده می‌شود که به جاست بخش‌هایی از آن را در این مجال مرور کنیم.


در این اثر ارجمند که ترجمه‌ای از متن شیخ راضی آل یاسین است، با بررسی عواملی که به صلح حسنی انجامید، این موضوع تبیین می‌شود. منش و رفتار سیاسی و اجتماعی امام حسن مجتبی(ع) یک مبارزه کاملاً حساب شده و نه از سر عجز است و شیوه امام حسن(ع) منطبق با شیوه پیامبر(ص) و امام علی(ع) است و تفاوت موضع امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تنها در «شرایط زمانی و مکانی» است.


عدم حضور جدی یاران، خالی کردن حول ایشان، مقابله خوارج و غنیمت خواران و منفعت طلبان با امام(ع) و عدم امکان رساندن پیام دین با شهادت به واسطه از بین رفتن تمامی یاران در صورت قیام، چهره مزور معاویه و موج تهمت و تخریب او، از جمله عواملی است که در این اثر سترگ و ارزشمند به عنوان تاکتیک امام حسن مجتبی(ع) عنوان می‌گردد. نویسنده با تبیین ویژگی‌های سیاسی و نوع برخورد امام حسن(ع) قبل از صلح، نشان می‌دهد که ایشان در تراز یک فرمانده نظامی و سیاسی زیرک و با کفایت بوده و عملاً شکست قطعی نظامی را به پیروی قطعی سیاسی برای حفظ دین و تشیع، رسوا کردن تزویر معاویه در دراز مدت و فراهم آوردن شرایط قیام کربلا مبدل نموده است.


ابتدا با ذکر این مقدمه مهم و خطیر و اصولی که «دین در اصطلاح قرآن و گفتار پیشوایان مذهبی، عبارت است از ایدئولوژی و طرز فکری که هدف آفرینش انسان و رسالت و نقطه‌ تکامل او را مشخص می‌سازد و برنامه‌هائی که بر اساس آن ایدئولوژی، به زندگی فرد و اجتماع شکل می‌دهد و مسیر آنان را در این جهان –و بالمآل در جهان دیگر – معین می‌سازد، بدین‌جهت همه ادیان الهی در طول تاریخ، همت بر این گماشته‌اند که جامعه انسانیت را به شکل پیشنهادی خود بسازند و برای تأمین این منظور، برنامه‌ها و مقررات و قوانینی متناسب با وقت و زمان و به تعبیر صحیح‌تر متناسب با فطرت و سرشت انسان، به جوامع پیشنهاد کرده و برای اجرای آن، همه‌ تدبیرهای لازم را به کار برده‌اند.» به تبیین و توجه به ریشه‌های بحث می‌پردازیم.

 
و بعد وارد بحث اصلی می‌شویم؛
«موضوعی که لزوماً باید در اینجا تذکر داد، آن است که از این بیان هرگز نباید استنباط کرد که منصب و رتبتی که اهل بیت(ع) از طرف خدا و به وسیله پیامبر(ص) بدان منصوب شده‌اند، صرفاً رتبت تعلیم و ارشاد و راهنمائی و پند و اندرز و خلاصه، مسئله گویی و موعظه است و اما دخالت کردن در امر اداره ملت و تدبیر جامعه مسلمان و تعیین و ترسیم سیاست کلی و عمومی امت اسلامی، در شأن ایشان نبوده و مربوط به دیگران است. آن‌ها باید در خانه بنشینند و احکام دین را بیان کنند و مقام حکومت و اداره‌ امت را به دیگران واگذارند! این همان پندار باطلی است که گسترش و مقبولیت آن در نظر توده مسلمین، برای حکام جور در تمام ادوار تاریخ اسلام تا امروز، فوز عظیمی بوده و به وسیله آن می‌توانسته‌اند بزرگ‌ترین مزاحمان حکومت غاصبانه خود –یعنی امامان شیعه و پیروان راستین آنان – را محکوم و مغلوب سازند.

 

و با نهایت تأسف باید گفت جامعه‌ شیعی –لااقل در دو سه قرن اخیر– بیش از همه‌ جوامع دیگر مسلمان، بازیچه‌ این فکر غلط و این بد آموزی شیطنت‌بار بوده و هست. اساساً در اسلام این دو وظیفه از هم جدا نیستند؛ حکومت در اسلام در اختیار همان کسی است که می‌تواند و می‌باید مرجع حل معضلات و بیان مقررات شرعی باشد و این هر دو منصب –لااقل برای دورانی خاص– از طرف خدا و به وسیله‌ پیغمبر(ص) به برگزیدگان اهل بیت(ع) یعنی آن دوازده امام پاک واگذار شده است و به طور کلی حکومت در اسلام، خاص آن کس است که به ایدئولوژی دین از همه آشناتر و به مواد آن از همه عامل‌تر باشد.(با تفصیلی که در خور کتابی بزرگ است) در دنیای امروز هم در کشورهائی که جامعه و حکومت بر اساس مسلک و مرام و مکتبی خاص به وجود آمده، همیشه در رأس حکومت، آن کسی قرار دارد که از همه کس به آن مرام و به هدف‌های آن آشناتر و به عبارت مأنوس ما، در آن مکتب(فقیه)تر است.

 

و با بودن چنین فردی، نوبت حکومت و رهبری اجتماع به دیگری نمی‌رسد. پس اگر می‌پذیریم که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم کسان معینی را به عنوان مرجع نهائی آموزش احکام و مقررات و معارف دین قرار داده و آن‌ها را از همه در دین فقیه‌تر و داناتر شناخته، باید بپذیریم که حاکم و زمامدار و رئیس جامعه‌ اسلامی نیز همین‌هایند و هیچ عامل و ارزش دیگری نمی‌تواند ملاک حکومت کس دیگری باشد

 

 

اما در باب دوران حیات طیبه امام علی ابن موسی الرضا(ع) نیز به اختصار و اشاره به سه نکته بسنده می‌کنیم.

 

 

حدیث سلسلة الذهب

 

در طول سفر امام(ع) به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامی که امام(ع) در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند، از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام(ع) به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: «ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا(ص)، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد.»


امام(ع) دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام(ع) روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند؛ به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آن‌هایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام(ع) بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود؛ به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا(ص) و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند؛
«کلمه لااله‌الاالله حصار من است؛ پس هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد، ایمن از عذاب من خواهد بود.» سپس امام(ع) فرمودند: «اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم.»


این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین است، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام است که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است. در حقیقت امام(ع)، شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

 

 

حکایت درس آموز ولایت عهدی و هوشمندی اثرگذار امام(ع)

 

وقتی حضرت رضا(ع) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند، صحبت کرد و گفت: «همه بدانند من در آل عباس و آل علی[علیه السلام] هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا[علیه السلام] ندیدم.» پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: «تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم.»

 

حضرت فرمودند: «اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده، جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی.» مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام(ع) اصرار ورزید. اما امام(ع) فرمودند:‌ «هرگز قبول نخواهم کرد.» وقتی مأمون مأیوس شد، گفت: «پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید.» این اصرار مأمون و انکار امام(ع) تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: «از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون الرشید دفن خواهم شد.» اما مأمون بر این امر پافشاری نمود؛ تا آنجا که مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد؛ لذا حضرت فرمودند: «اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم.»

 

مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: «خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن، همان گونه که دو پیغمبر خود، یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی.»


در پایان این مجال، من باب تیمن و تبرک، چند کلام گهربار از بیانات حکمت امیز آن امام بزرگوار را با گوش جان می‌نوشیم و در بحر مروارید معرفتش، به نظاره راز عشق و جاودانگی می‌نشینیم.

امام(ع) فرمودند:
«دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت اوست.»

 

«علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند؛ زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر هستند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده.»

 

«مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است.»

 

«چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد، مگر آنکه در آن پند و اندرزی است»

 

آری؛ فرمود کلهم من نور واحد؛ همه حضرات معصومین(ع) از نور واحدی هستند و از سرمنشأ یگانه‌ای که بنابر شرایط زمان و مکان، تجلیات گوناگون می‌یابند. آن‌گاه که تاریخ زندگی بزرگان دین و حضرات معصومین(ع) را مرور می‌کنیم، با همه تفاوت‌های ظاهری که در دوران حضور آن بزرگان به چشم ظاهر می‌آید. حقیقتی ناب و تابناک، در ورای ظواهر مادی زندگانی آن عزیزان رخ می‌نماید که همانا اتصال همگی به دریای نور الهی و تابش نور وجودشان در منظومه خداوندی حق است.


و این روزها و شب‌ها و همه ایام سال و ماه، زمان تأمل و تعمق در این معارف و دقایق هستی بخش و روشنی افزاست. ایام شهادت سبط اکبر رسول الله(ص) حضرت امام حسن مجتبی(ع) و نیز شهادت امام رئوف و عالم آل محمد(ص) حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) بر همه مسلمانان جهان و خاصه شیعیان و محبان حضرتشان تسلیت و تعزیت باد.

 

منبع: این متن با استفاده از منابع دانشنامه رشد و نیز سایر منابع تاریخی و کتب روایی و حدیثی شیعی تألیف و گردآوری شده است.


سعید رضایی


/830/703/ر

ارسال نظرات