سبک زندگی و سیره مبارزاتی شهید نواب صفوی
نیره اعظم نواب احتشام رضوی، همسر گرانقدر شهید نواب صفوی و فرزند احتشامرضوی انقلابگر خراسانی که میخواست رضا شاه را سرنگون و مدرس را به حکومت برساند، در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، به مناسبت سالروز شهادت شهید نواب صفوی، اظهار داشت: در تربیت فرزندان شهید نواب صفوی از الگوی تربیتی پدرشان بهره بردم.
الگوی تربیتی شهید نواب صفوی برای تربیت فرزندان
وی در ادامه با اشاره به خاطره ای از دوران کودکی دخترش اظهار داشت: از شهید نواب سه فرزند به نامهای فاطمه، زهرا و صدیقه دارم همیشه سعی کردم که آنان را نیز مانند پدرشان شجاع و دلاور تربیت کنم به گونه ای که در برابر عقاید دینی خود تعصب داشته باشند و بتوانند از آنها دفاع کنند.
همسر شهید نواب صفوی افزود: دورانی که دخترم 9 سال داشت یک روز قرار بود که بازرس مرد به مدرسه آنان بیاید؛ دخترم در آن مدرسه پهلوی که برخلاف قانون بود چادر به سر کرد و وقتی معلم و مدیر مدرسه از وی پرسیدند که چرا چادر پوشیدی؟ گفت که من به سن تکلیف رسیده ام و در برابر نامحرم باید پوشش داشته باشم و این از دستورات دین من است و اصرار و پافشاری مسؤولان مدرسه نتواست دخترم را منصرف کند و او با همان چادر در مقابل بازرس ظاهر شد و دلیل این کار خودش را پایبندی به دین خود عنوان کرد.
وی درباره سیره مبارزاتی شهید نواب صفوی گفت: مکتب نواب صفوی، مکتب آموزندهای بود به گونه ای که هرکسی دقایقی در کنار وی قرار میگرفت از فضائل، اخلاق و روحیه اسلامگرایی او بهرهمند میشد؛ نواب صفوی خدا را فریاد میزد و تنها روحانی ای بود که در آن زمان با کمال قدرت، عظمت و شجاعت مقابل پهلوی و عمال آنها ایستاد و مبارزه کرد.
سیره مبارزاتی نواب صفوی
احتشام رضوی ادامه داد: شهید نواب صفوی به صورت مستمر به شاه نامه می نوشت که به آغوش اسلام بازگرد و احکام اسلام را اجرا کند و تأکید می کرد اگر احکام مقدس اسلام را اجرا کردی، من حاضرم به عنوان یک نگهبان، نگهبانی کنم و دعوای من بحث مقام و پست نیست، بلکه مسأله اساسی، دین است.
همسر شهید نواب صفوی با اشاره به مخالفت نواب با کسروی گفت: او در سن 30 سالگی با کسروی که به فعالیتهای ضددینی از جمله دین جدیدی بدتر از بهائیت به نام پاکدینی مبارزه کرد، به طوری که تمام علما از فعالیتهای این جرثومه فساد ناراضی بودند و زمانی که نواب کتاب وی را میخواند با صدای بلند گفت هنوز خون پیامبر(ص) در وجود سلاله ایشان جوشش دارد و من این جرثومه فساد را نابود به هلاکت می رسانم.
وی ادامه داد: مبارزه شهید نواب 10 سال طول کشید و نخستین جرقه های مبارزه از زمان انتشار کتاب کسروی که بر ضد دین بود، زده شد؛ آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی از مراجع بزرگ وقت، کشتن کسروی را تکلیف هر فرد مسلمانی اعلام کرد و شهید نواب نیز از اساتید خودش در نجف کسب تکلیف کرده و به سمت ایران آمد تا این مأموریت را انجام دهد، جلسه اول که کسروی با دلایل قرآنی و سنت محکوم شد، 15 نفر از شاگردان او به نواب پیوستند و این جلسات ادامه پیدا کرد تا این که کسروی کشته شد و نواب پس از انجام این کار به نجف باز گشت.
احتشام رضوی درباره نحوه شهادت شهید نواب صفوی توضیح داد: اسلامگرایی و خلوص وی باعث شد که هنگام صدور حکم اعدام ایشان، عدهای از فعالان مسلمان دنیا از جمله اخوانالمسلمین با سفر هوایی به ایران تلاش کردند جلوی شهادت وی را بگیرند اما عمال شاه جلوی هواپیمای حامل آنان را در بغداد گرفتند.
وی افزود: آن شب رادیو اعلام کرد که نواب صفوی و یارانش به دستور شاه در سحرگاه اعدام شدهاند که من بعد از خبر شهادت او به یک روحانی درباری که بهبهانی نام داشت، مراجعه کردم و به وی گفتم از شاه بخواهد جسد نواب را تحویلم دهد تا در جای مناسب دفن کنم اما وی گفت، رژیم اجساد آنان را مخفیانه دفن کرده و نبش قبر از نظر اسلام حرام است.
خطبه همسر شهید نواب صفوی در مزار شهید
همسر شهید نواب صفوی درباره سخنرانی خود در مزار شهید گفت: روز بعد از شهادت نواب تعداد زیادی از مردم از دوستداران او و سلطنت طلبها برای تسلیت نزد من آمدند ضمن آن که 28 کامیون مسلح نیز آنجا حضور داشت، در همین حالات افسری با بیاحترامی از من خواست که گریه نکنم و از سر مزار نواب صفوی بلند شوم که این حرکت وی باعث جوشش در من شد.
وی ادامه داد: من در مقابل آن افسر ایستادم و گفتم که «آری خاندان آل محمد را این گونه بنیامیه تسلیت دادند و این پسر پهلوی چه خوب ثابت کرد که از چه سلالهای است و نیمه شب فرزندان پیامبر اکرم(ص) را به جرم دینداری میکشد و فکر میکند همیشه میتواند جابرانه حکومت کند؛ فکر میکند میتواند چراغ اسلام را خاموش کند به خدا این چراغ با شهادت فرزندان رسولالله (ص) فروزانتر میشود».
احتشام رضوی افزود: اگر تمام مردان ما را بکشی، ما زنان در مقابل گلولههای ناجوانمردانه تو میایستیم و اگر شده دختران خود را به گونه ای تربیت میکنیم که از تو انتقام بگیرند و خطاب به مردم گفتم «مردم میدانید که آنان به چه جرمی اعدام شدند؟ نواب میگفت ایران کشور حضرت محمد(ص) و امام جعفر صادق(ع) است و باید احکام اسلامی در آن اجرا شود و میگفت که شاه مملکت در حال مشروبخواری و فساد است و زنان بیبندوبار آتش شهوت خود را به مردم نشان میدهند و عده زیادی از مردم در فقر به سر میبرند».
بخشی از سخنان همسر شهید نواب صفوی خطاب به تیمور بختیار
وی تصریح کرد: ای ابنزیاد، چرا سلاله پیامبر(ص) را شهید کردی و به دروغ در رسانهها چیزی دیگری منعکس کردی، آنجا من تیمور بختیار را ابن زیاد خواندم و به روشنگری درباره عقاید و تفکر نواب برخاستم و گفتم که «خداوندا خاندان پهلوی را نابود کن! خطبه من باعث شد که اکثر افسران و سربازها آنجا گریان شوند که من خطاب به آنان گفتم که اشک ندامت شما هیچگاه خشک نخواهد شد».
همسر شهید نواب افزود: در آنجا از هیچ چیزی نمیترسیدم، چرا که در آن هنگام آرزوی شهادت داشتم، زیرا افرادی که در مکتب اسلام تربیت شوند، دارای روح بزرگی هستند که ظواهر دنیا نمیتواند آنان را جذب خود کند به طوری که همیشه به نواب میگفتم که شما باید صد سال زودتر به دنیا می آمدید، چرا که شما جلوتر از زمان هستید.
احتشام رضوی درباره رفتارهای اجتماعی همسرش گفت: نواب صفوی حافظ کل قرآن، نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه بود و دارای مدارج عالی دینی از سوی علما بود که سبب شد او از کسی تقلید نکند، ایشان دارای فضائل و دیدگاههای بالای جهانی بود و فجایع فلسطین و اتفاقات روز دنیا را در آن زمان رصد میکرد.
وی بیان داشت: نواب به دنیا وابسته نبود؛ به گونه ای که گاهی اوقات علمای درباری با بسته های اسکناس به دیدن نواب می آمدند و می گفتند که شاه این پول را برای هزینه های فدائیان اسلام داده است و نواب در جواب آنها می گفت که به پسر پهلوی بگویید که زرق و برق دنیا مرا فریب نمی دهد و شاه چاره ای ندارد به جز این که به آغوش اسلام برگردد.
همسر شهید نواب صفوی درباره زمینه های آشنایی خود با نواب صفوی گفت: شهید نواب در اواخر سال 1326 با مرحوم پدرم نواب احتشام رضوی آشنا شد که ایشان نیز از شخصیت های مبارز بود و از نظر تقوی و پرهیزگاری در درجه عالی و بلند مرتبه ای قرار داشت.
احتشام رضوی ادامه داد: در سال 1314 وقتی پوشیدن کلاه پهلوی در بین مردم اجباری و قانونی شد، پدرم بر روی منبر در مسجد گوهرشاد این کلاه را بر زمین زده و گفته بود که این کلاه، کلاه بی غیرتی است و امروز این کلاه به دست انگلیسی ها به سر شما گذاشته می شود و فردا پرده عفاف و حجاب از سر زنان و نوامیس شما برداشته خواهد شد؛ در همان روزها مسجد به توپ بسته شد.
وی اظهار داشت: پدرم در مسجد مجروح شد و او را نیمه جان به تهران بردند که در حدود چهل شبانه روز در یک مکان تاریک که شب و روزش مشخص نبود، زندانی شد و بنا به گفته خودش در آنجا فقط مشغول عبادت بود و به اتفاق دوستانش انتظار می کشیدند که چه زمانی آنها را اعدام خواهند کرد. در نهایت پس از 29 جلسه محاکمه، در چهار جلسه محکوم به اعدام شدند که بنا به اتفاقات مختلف برای سران مملکت، در نهایت پدرم به زندان محکوم شد و چند سال در زندان قصر زندانی و پس از آزادی نیز چند سال تبعید شد و در سال 1320 که رضاخان سقوط کرد، پدرم آزاد شده و به تهران آمد.
احتشام رضوی تصریح کرد: پدرم در آن زمان در روزنامه پرچم اسلام مصاحبه های انقلابی را منتشر می کرد و شهید نواب که جوانی مبارز و سلحشور بود، وقتی این روزنامه را می خواند علاقه مند به دیدار پدرم می شود تا صاحب این قلم را بشناسد و وقتی بر حسب اتفاق با پدرم ملاقات می کند، از ایشان می پرسد که شما همان نواب احتشام هستید که رهبر انقلاب خراسان بود، پدرم می گوید بله و نواب صفوی هم خودش را معرفی می کند و یکدیگر را می بوسند و در آغوش می کشند؛ گویی این که دو گمشده یکدیگر را پیدا کرده اند و همین بهانه ای برای شروع رفت و آمد نواب به منزل ما شد.
تعیین مبلغ مهریه از سوی شهید نواب صفوی
وی در ادامه درباره برگزاری مراسم خواستگاری و ازدواج خود با شهید نواب صفوی گفت: مهریه را شهید نواب صفوی مبلغی بالا پیشنهاد کرد که پدرم نپذیرفت و مقدار مهریه من را مهریه حضرت صدیقه(س) قرار دارد و استدلال پدرم این بود که نه شهید نواب از حضرت علی(ع) و نه دختر من از حضرت فاطمه(س) مقامی بالاتر دارد.
احتشام رضوی ادامه داد: زندگی ما به ساده ترین شکل شروع شد و من یک دختر 14 ساله و نواب صفوی مردی 22 سال بود و من مانند سربازی که لباس رزم پوشیده است، در کنار شهید نواب صفوی قرار گرفتم و با تمام ایده های شهید نواب صفوی موافق بودم.
وی در تشریح سختی هایی در آغاز زندگی با آن دسته و پنجه نرم می کردند، اظهار داشت: دوران سختی بود زیرا همیشه شهید نواب مخفی بود و برای اجرای احکام اسلام با دستگاه جور و ظلم مبارزه می کرد؛ گاه آرزو می کردم که ای کاش من هم مرد بودم تا دوشادوش شهید نواب حرکت می کردم و در میدان مبارزه وارد شدم؛ اما به خاطر زن بودنم تأسف می خوردم که چرا نمی توانم مستقیم در وسط میدان مبارزه باشم./934/ت301/ف