تغییر پادشاه در عربستان و چشم انداز مناسبات تهران ـ ریاض

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، مرگ ملک عبدالله و به قدرت رسیدن ملک سلمان، میتواند سیاست داخلی و روابط خارجی عربستان سعودی را با ملاحظات و تحولات جدیدی مواجه سازد. یکی از زمینههای تحلیل، افق مناسبات ایران و عربستان در پیامد تغییر پادشاه در حجاز است. در این نوشتار استدلال میشود که به رغم انتظار برخی برای ایجاد دگرگونیهای ملموس، با توجه به زمینههای منطقه ای رقابت و تقابل بین تهران و ریاض، تغییر شخص پادشاه در رژیم پاتریمونیال عربستان، تأثیر چندانی بر تحول تعامل و تقابل ریاض با بازیگری چون تهران نخواهد گذاشت.
تحولات جدید در خاورمیانه تاثیرات مهمی بر آرایش قدرت در این منطقه دارد و در ایجاد ائتلاف عملی بین دولتهای مخالف ایران یعنی اسرائیل و برخی رژیمهای عرب مؤثر افتاده است. این تحولات، بستر و ظرفی است که موضع و کنش قدرتهای منطقه ای مانند عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران را زیر نفوذ میگیرد و لذا شایسته است درکی از روند این تحولات حاصل کرد. میتوان وضعیت خاورمیانه را که در آن از یک طرف، مجال جولان بازیگران غیر دولتی به موازات تحولات سیاسی جدید گسترش مییابد و از طرف دیگر معادلات قدرت بین دولتی در حال دگرگونی است، وضعیتی پر ابهام، پر نوسان و پیچیده دانست که جهت گیری رقبای منطقه ای از جمله در قبال گروههای شبه نظامی افراطی بر مبنای مصالح کوتاه مدت و رقابتها و کینه توزی های این رقبا متغیر میگردد. در تحلیل قابلیتهای ایران در بسط نفوذ در منطقه، نباید از دشواریهای فراروی این کشور غفلت کرد. ایران به عنوان کشوری شیعی، موانعی بر سر تحقق هدف رهبری منطقه دارد. شیعیان در جهان اسلام اقلیتی هستند که در بهترین حالت 15 درصد جمعیت مسلمان را تشکیل میدهند. لذا باید در برابر دستاویزهای جبهه گیری علیه ایران هوشیار بود.
ریاض در سالهای گذشته درصدد بوده با ورود فعال به کانونهای بی ثبات منطقه، مانع افزایش نفوذ ایران گردد. دخالت نظامی عربستان در بحرین و کامیابی خاندانهای محافظه کار عرب حداقل در کوتاه مدت در سرکوب اعتراضات شیعیان و جلوگیری از تسری تحول خواهی به دیگر مناطق خلیج فارس، پیامی به ایران مبنی بر عزم اعراب برای تقویت عناصر تندرو در برابر عناصر میانه رو در بحرین تلقی شد. ایران در عمل واکنش قاطعی به دخالت عربستان در بحرین نشان نداد. چنانچه در رقابت بر سر بحرین، پیروزی با رقبای ایران باشد، عرصه رقابت در سلسله بی ثباتیها به حلقههای نزدیک ایران مانند سوریه میرسد. گرچه باید پذیرفت که در بحرین نیز راه حل سیاسی بلندمدتی پیشنهاد و دنبال نشده است.
عربستان سعودی در پرتو دخالت شورای همکاری خلیج فارس در بحرین در بهار 2011، عدم توازنی ساختاری را در خلیج فارس مشاهده کرد و تلاش نمود با گسترش شورا و ورود مراکش و اردن به شورای همکاری خلیج فارس، موقعیت خود را بهبود بخشد. این تلاش ثمری نداد تا اینکه در اواخر 2011، پیشنهاد اتحادیه ای بین بحرین و پادشاهی عربستان داده شد. گرچه اتحادیه ای قوام یافته تر از شورای همکاری خلیج فارس بین عربستان و بحرین، مفهومی مبهم داشت؛ ولی انگیزه ارائه پیشنهاد آن روشن بود: تضعیف ایران. در عمل سایر کشورهای خلیج فارس استقبالی از چنین اتحادیه ای نکردند. در واقع گرچه همه این کشورها در کنار امارات و ادعاهای این کشور در مورد جزایر سه گانه در برابر ایران قرار میگیرند، ولی آمادگی تشکیل اتحادیه سیاسی فشرده تری را ندارند.
در مورد یمن چنددستگیها بهتر نمایان است. در این کشور، بیش از 100 گروه مجزا درگیر مبارزه با رژیم صنعا بودند. یمن از سال 2004 درگیر ناآرامی هائی بود که از شورش شیعیان زید الحوثی ناشی شده بود. این ناآرامیها در سال 2009 و 2010 گسترده تر شد و با رسوخ به عربستان و استان سعدا به دخالت نظامی عربستان منجر گردید. این ادعا وجود داشت که شیعیان زیدی از جانب ایران پشتیبانی میشوند. تقابل فرقه ای شیعیان زیدی با سنیهای سلفی در ژانویه 2012 نیز گزارش شد. به رغم این ویژگی، شیعیان زیدی ملهم از تحولات دیگر کشورها خود را در کنار سایر معترضین سیاسی قرار دادند.
از طرف دیگر باید به نگاه فرصت طلبانه ریاض به گروههای خشونت طلب برای بی ثبات کردن منطقه و جلوگیری از تأمین خواستههای ایران اشاره کرد. ابهام در زمینه نسبت فعالیت و اثرگذاری بازیگران غیر دولتی در خاورمیانه، به ویژه زمانی خودنمائی میکند که پاره ای از این بازیگران، از طرف جامعه بین الملل به منزله بازیگرانی غیر مشروع و با اهدافی مخرب شناخته شوند و لذا به صورت رسمی از پذیرش آنها در جرگه کنشگران قانونی در سطح بین المللی اجتناب گردد. این وضعیت را در ارتباط با گروه هائی که از طرف برخی دولتها به عنوان گروههای افراطی و تروریستی قلمداد میشوند میتوان مشاهده کرد.
آنچه به عنوان افراط گرائی و تروریسم اسلامی در دهههای اخیر در غرب معرفی شده است، تهدید مهیبی را علیه ارزشهای حاکم لیبرال دموکراتیک بر نظام بین الملل به ذهن متبادر میکند. این تصویر مجالی برای قرار گرفتن گروههای شبه نظامی افراطیِ مخالف اهداف و ارزشهای غرب در زمره بازیگران دارای هویت پذیرفته شده و حقانی باقی نمیگذارد و مخالفت با این گروهها را در عمل به یکی از شروط همگرائی و همکاری دولتهای اسلامی با غرب بدل ساخته است. با این وجود و به رغم مرزبندی روشن و بی چون و چرای مفهومی بین ارزشهای حاکم بر نظام بین الملل از یک طرف و اهداف و اقدامات گروههای افراطی و تروریستی از طرف دیگر، در تعیین مصادیق این گروهها اختلافاتی بین دولتها بر مبنای اصطکاک منافع و باورهای آنها به وجود میآید. این اختلافات تا جائی است که یک گروه مشخص در حالیکه از طرف دسته ای از دولتها به مثابه مصداق روشن تروریسم و افراطی گری شناخته میشود، از جانب گروهی دیگر از بازیگران به منزله سازمانی آزادیبخش و با پایههای مردمی معرفی میگردد. فراتر از این در مواردی که اختلاف بین دولتها در تعیین مصادیق گروههای افراط گرا کمرنگ است و فی المثل در مورد شبکه القاعده و داعش این تلقی عام وجود دارد که وابستگان به آن تروریست، ابزارهای مورد استفاده اعضای آن خشونت بار و غیر مشروع و اهدافشان چالش زاست، باز موارد اختلاف موضع و رفتار دولتها بروز میکند. بهره گیری مقطعی از ظرفیت چنین گروه هائی برای تأمین منافع خود یا زیان رساندن به منافع رقیب، ملاحظه ای است که سبب کنار گذاردن موقت دیدگاه رسمی دولتها نسبت به گروههای افراطی مسلح میگردد.
بدین ترتیب تاکتیکهای بهره گیری از ظرفیتهای گروههای شبه نظامی غیر دولتی، حتی گروه هائی که به روشنی افراطی و تروریستی شناخته میشوند، در بطن استراتژیهای متباین و ناسازگار دولت هائی چون عربستان دنبال میشوند و شناخت این تاکتیکها و استراتژیها در تحلیل افق آتی جایگاه گروههای اسلامی از یک سو و آرایش قدرت منطقه ای بین دولتی از دیگر سو، ضرورت و مطلوبیت دارد. اسرائیل نیز علاقه مند است شاهد فصلی تازه در سیاست منطقه به زیان حضور و نفوذ ایران به ویژه در مورد سوریه باشد. از این دید، نگاه مشترکی بین اسرائیل و رهبران سنی در مورد سوریه و ایران شکل گرفته است. حمایت ایران از اسد و پشتیبانی کشورهائی چون عربستان و قطر از مخالفان اسد، ناظرین را متوجه جنگی نیابتی بین اعراب سنی خلیج فارس و ایران شیعی در شام کرده است.
در این شرایط تغییر پادشاه در عربستان، چه تاثیری میتواند بر مناسبات تهران و ریاض داشته باشد؟ آیا از تعهد عربستان به مخالفت با خیزشهای مردمی کاسته میشود و فی المثل ریاض در مورد یمن که به سرعت در اختیار شیعیان حوثی قرار میگیرد، خاموش میماند یا از حمایت گروههای شوروشی و تکفیری در سوریه و عراق منصرف خواهد شد؟ به نظر میرسد شتاب و شدت دگرگونیهای ژئوپولتیک در خاورمیانه، مانع مصلحت اندیشی ها و مصالحه گری های دیپلماتیک خواهد شد و صف آرائی ریاض در برابر تهران با افزایش نگرانی از تقویت نقش منطقه ای ایران، تداوم خواهد یافت. از این منظر عربستان در دوره پادشاه جدید، پس از چینش مجدد عناصر قدرت در عرصه داخلی و به دنبال هم اندیشی دوباره با متحدین منطقه ای و فرامنطقه ای، به عرصه رقابت با ایران باز خواهد گشت. هرچه دامنه تغییرات توده ای به مرزهای نزدیک تر شود و هرچه احتمال بروز ناآرامیها در داخل عربستان در پی بی ثباتیهای منطقه گسترش یابد، شدت و دامنه بدگمانی و مواجهه ریاض با تهران نیز افزون تر میگردد. موازنه سازی منطقه ای در برابر ایران که به روی آوردن به تجهیز و پشتیبانی غیر رسمی از گروه هائی چون داعش و همچنین به تبانی برای کاستن از قیمت جهانی نفت انجامیده است، تا زمانی که فرایند گذار در خاورمیانه ادامه دارد، استمرار مییابد. به طور مشخص چنانچه، عدم قطعیت و ابهام حکومتهای عرب در مجاورت عربستان، با جنگ قدرت و تزلزل نظام موروثی و پاتریمونیال همراه گردد، تشبث ریاض به متحدین سنتی خود و جبهه گیری علیه ایران، قابل پیش بینی خواهد بود.
ماحصل کلام آنکه تعامل و تقابل ایران و عربستان را نه مقوله ای بین حکومتی و منبعث از ظرفیتهای داخلی دو کشور، بلکه بیشتر باید ناشی از بسترهای منطقه ای رقابت و تکاپو برای ثبات دانست. تهران و ریاض به عنوان قدرتهای نفتی، نیازی به یکدیگر ندارند و بیش از آنکه مکمل یکدیگر باشند، مخرب جایگاه یکدگرند. به لحاظ ایدئولوژیک نیز، برتری یکی، تضعیف دیگری قلمداد میشود. این واقعیت در کنار روند حوادث خلع حکومتهای عرب، فرصت چندانی برای هم اندیشی به ایران و عربستان نمیدهد. امری که با مؤلفه منافع قدرتهای غربی و اسرائیل، به کشاکشی نفس گیر در سراسر خاورمیانه منتهی گشته است./998/د101/ب6
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی