امانیستی هالیوود؛ حس ششم
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، فیلم سینمایی «حسّ ششم»، محصول سال 1999م. «هالیوود» به کارگردانی نایت شیلامالان2 را میتوان در زمره فیلمهایی قرار داد که با دیدی انتقادی به مرگ و زندگی پس از آن میپردازد و با این نگاه، مخالفت خود را با تعالیم ادیان الهی مبنی بر وجود برزخ و معاد ابراز میکند.
داستان فیلم از آنجا آغاز میشود که پزشک روانشناسی که زندگی خود را وقف مطالعه و تحقیق بر روی اختلالات روانی کودکان کرده است، به قتل میرسد. انگیزه قاتل که یکی از بیماران قدیمی اوست، این است که در طول سالهای گذشته، دکتر مالکوم، تلاشی را که جهت مداوای او باید به عمل میآورده، انجام نداده و او را به حال خود، رها کرده است.
در ادامه فیلم، مالکوم که خود به جهان مردگان پیوسته است، قصد دارد به مداوای کودکی بپردازد که از همان بیماری قاتلش در دوران کودکی رنج میبرد؛ زیرا میپندارد با این کار، قصوری را که در حقّ بیمار پیشین مرتکب شده است، جبران میکند.
در خور توجّه است که در طول داستان، مالکوم متوجّه مرگ خود نیست و اینگونه میپندارد که همچنان، در همین دنیا به سر میبرد و به همین دلیل، موارد عجیبی را که در رفتار اطرافیان و به خصوص همسرش رخ میدهد، حمل بر ناراحتی وی از دست خود میگذارد و در نتیجه، در مقاطع مختلف، سعی دارد از همسرش دلجویی کند؛ غافل از اینکه دیگر او آن فرد سابق نیست و همسرش اصلاً او را نمیبیند.
مالکوم بالأخره، در اثر رابطه نزدیکی که با بیمارش یعنی کول، برقرار میکند، به دنیای او راه پیدا میکند. تا جاییکه کول حاضر میشود رازش و در حقیقت، بیماریاش را برای او بازگوید. کول به پزشکش میگوید که مردگان را میبیند.
آنچه کول از آن رنج میبرد، این است که گاه و بیگاه، ارواح افرادی را که مردهاند، مشاهده میکند که به گونهای قصد نزدیک شدن به او را دارند و این مسئله، موجب ترس و وحشت بسیار او میگردد. کول در بین سخنانش به این نکته اشاره میکند که تفاوت چندانی بین شرایط پس از مرگ انسان با دنیایی که در حال حاضر در آن بر سر میبرد، وجود ندارد و افراد مرده مانند مردم عادی در رفتوآمد و حرکتند تا جایی که حتّی گاهی از مرگ خود هم غافل هستند. حتّی کول عنوان میکند ارواح مردگان، چیزی را میبینند که میخواهند ببینند. این قسمت، در واقع، تأکیدی است فرامادّی بر اومانیسم که معتقد است حتّی پس از مرگ نیز معیار حقیقت و آنچه وجود دارد، انسان و خواستههای اوست؛ چرا که عالم پس از مرگ، در واقع، همان عالم ذهن است؛ با این تفاوت که این ذهن، دیگر در اسارت تن نیست؛ بنابراین، هر آنچه اراده میکند به دست خواهد آورد.
مالکوم با آگاهی از راز مشکلات کول، تمام همّ و غم خویش را صرف وی میکند و با پرداختن به مطالعات و تحقیقاتی جدّی در پی حلّ مشکلات او برمیآید.
همچنان که کول با درد و رنج ناشی از ترس و وحشت، دست به گریبان است، مالکوم درمییابد ارواحی که به سراغ کول میآیند نه به قصد آزار و اذیّت، بلکه به جهت درخواست کمک به او نزدیک میشوند و در واقع، از او میخواهند که برایشان کاری انجام دهد. بنابراین کول به جای ترسیدن و فرار کردن، باید با برقراری ارتباط با آنها، سعی در حلّ مشکلات آنها کند.
مالکوم نیز که کار خود را تمامشده میبیند، نزد همسرش بازمیگردد تا فاصلهای را که در این مدّت بین آنها پدید آمده از میان بردارد. در اینجاست که وی، پی به مشکل اصلی، یعنی مرگ خود میبرد و تازه، متوجّه میشود که تمام آنچه تا به حال انجام میداده در زمان پس از مرگش بوده و در واقع، وی همان ابتدا با گلوله قاتل از پا درآمده است.
در این قسمت، اصلیترین پیام فیلم منتقل میشود. دنیایی به عنوان دنیای پس از مرگ وجود ندارد و تمام تأکید ادیان، مبنی بر اینکه پس از مرگ، انسان وارد دنیایی میشود، متفاوت از جهان کنونی که ارواح مردگان در آن به سر میبرند، بیارزش شمرده میشود. از این منظر، جایگاه خدا نیز روشن میشود. همانگونه که در این دنیا، خداوند به عنوان قدرتی فراتر از همه موجودات، دخالتی در امور ندارد، پس از مرگ نیز خدایی در کار نخواهد بود و حاکم علیالاطلاق، انسان است. در اینجا، توجّه به این مطلب لازم است که در این فیلم، تصویری که از جهان پس از مرگ نشان داده می شود، تصویری مغرضانه و بسیار خشن است. روح افراد به همان صورتی که در دنیا، جان خود را از دست دادهاند، در نظر کول ظاهر میشود که این، خود، جهان و دنیای پس از مرگ را بسیار هراس آور و نامأنوس نشان میدهد./997/د102/ب6
منبع: پایگاه اینترنتی موعود