۱۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۹:۲۶
کد خبر: ۲۵۰۳۷۷
خوان حکمت؛

ضرورت تحصیل علم نافع از دیدگاه آیت‌الله جوادی آملی

خبرگزاری رسا ـ ما یک دشمن خون‌آشامی داریم به نام «مرگ»، همگان از آن می ترسند؛ ولی مردان الهی از مرگ هراسی ندارند. زیرا در مصاف با مرگ، در میدان مبارزه با مرگ می دانند که مرگ را می میرانند، نه بمیرند! همگان اینچنینند.
آيت الله جوادي آملي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، ما یک دشمن خون‌آشامی داریم به نام «مرگ»، همگان از آن می ترسند؛ ولی مردان الهی از مرگ هراسی ندارند. زیرا در مصاف با مرگ، در میدان مبارزه با مرگ می دانند که مرگ را می میرانند، نه بمیرند! همگان اینچنینند؛ ولی مردان الهی مسلّحند، سلحشور این میدان هستند و می دانند که انسان مرگ را می میراند، نه بمیرد! تعبیر قرآن کریم این نیست: کُلُّ نَفسٍ یَذُوقُهَا المُوت، هر کسی مرگ را می چشد؛ تعبیر نورانی‌اش این است: کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المُوت، هر کسی مرگ را می چشد.

 

روشن است که هر ذائقی مذوق را هضم می کند و از بین می برد. ما مرگ را می‌میرانیم، وارد صحنه برزخ می شویم؛ ما هستیم و مرگ نیست. وارد صحنه قیامت می‌شویم، ما هستیم و مرگ نیست. وارد بهشت می‌شویم ان‌شا‌ءالله، ما هستیم و مرگ نیست. پس ما راه طولانی داریم تا لقاءالله و اگر قرآن کریم این بیان را به ما آموخت: یا اَیُّهَا الاِنسانْ اِنَّکَ کادِحٌ اِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه(2)، یعنی نابودی در کار نیست. مرگ به وسیله شما از بین می‌رود و شما مرگ را می میرانید. هرگز مرگ به معنای فرو رفتن در گودال عدم از یک سو، حیات مجدد از سوی دیگر نیست! مرگ به معنای تخلل عدم بین متحرک و مقصد نیست، مرگ هجرت است. ما از مرحله‌ای هجرت می کنیم، به مرحله دیگر می‌رسیم؛ هرگز نمی پوسیم، از پوست به در‌می‌آئیم و مرگ آخر راه و آخر خط نیست، بلکه یک رخدادی است در اثنای این مسیر.

 

وقتی ما مرگ را میراندیم، وارد صحنه برزخ شدیم؛ باید علمی داشته باشیم که در برزخ کارآمد باشد. وقتی وارد صحنه معاد شدیم، باید علمی داشته باشیم که در صحنه معاد کارآمد باشد. وقتی وارد بهشت شدیم، باید علمی داشته باشیم که در صحنه بهشت کارآمد باشد. به ما فرمودند: یا اَیُّهَا الاِنسانْ اِنَّکَ کادِحٌ اِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ.

 

چرایی تحصیل علم سودمند

علم چراغ است،‌ یک. برای تشخیص راه است، دو. انسان راهی راه طولانی است، سه. مقصد او لقاءالله است، چهار. که فرمود: اِنَّکَ کادِحٌ اِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه. در این راه طولانی سه مقطع حساس است که در هر مقطع یک مبارزه و محاربه‌ای نفس‌گیر داریم؛ یکی (جهاد اصغر) است، یکی (جهاد اوسط) است، یکی (جهاد اکبر). چه اینکه هجرت نفس‌گیر داریم؛ یکی (هجرت صغری) است، یکی ( هجرت وسطی) است، یکی (هجرت کبری). انسان از هر پلیدی بخواهد مهاجرت کند، به جائی می‌رسد که علم استدلالی برای او چون پای چوبین است، منحوس است؛ باید از آن هجرت کند و بداند از مفهوم کاری ساخته نیست، مشاهده مصداق تعیین کننده است. چون می‌خواهد در هر 3 مقطع و در هر 3 میدان پیروز میدان بشود و هرگز نماند، ابنُ السَّبیل نشود؛ علمی لازم دارد که این علم آنقدر نافع باشد و آنقدر قوی باشد که هرگز خاموش نشود. کدام علم است که خاموش نمی‌شود؟

 

اگر علم متصل شد به علم الهی، هرگز خاموش نمی‌شود. ممکن است کسی علم خوب داشته باشد، ولی باز خاموش بشود. سرش آن است که علم یک وقتی عطیه خداست، افاضه خداست؛ یک وقت ارتباط خداست. گاهی ممکن است ذات أقدس إله به کسی علم صائب عطا بکند، اما نگهداری و نگهبانی این علم را به عهده خود عالم می‌گذارد. چون خود عالم در معرض افت و آفت است، ممکن است نتواند این علم را حفظ بکند. گرچه این علم فیض خداست، گرچه این علم عطیه الهی است؛ اما از سنخ اعطاء و دادن است. گاهی ذات أقدس إله به قلبی شرح صدر عطا می‌کند، به او علم عطا می کند؛ نه اینکه به او علم بدهد. بلکه قلبی را به علم خود متصل می‌کند؛ آن علم، علم فعلی است نه علم ذاتی. در مقام فعل خداست، نه در مقام ذات خدا.اگر پیوند شد با علم خدا، هرگز این علم به پایان نمی رسد.

 

اگر شنیده‌ایم که امیر بیان (ع) فرمود: سَلُونِی قَبلَ اَنْ تَفقِدُونِی فَاِنّی بِطُرُقِ السَّماءِ اَعلَم(3)، و اگر درباره قرآن حکیم آمده است که این بحر ناتمامی است و تمام شدنی نیست؛ نه برای آن است که خدای سبحان یک اقیانوسی را خلق کرد، بلکه برای آن است که یک اقیانوسی را به علم بیکران خود مرتبط کرد. اگر رودی مرتب به این اقیانوس وصل باشد، آن رود فیض الهی باشد؛ این اقیانوس خشک نخواهد شد. اگر نباشد، ممکن است در گذر زمان کم‌کم این به صورت یک جاده خشک درآید. علم هر چه فراوان باشد، اگر متصل نباشد در معرض زوال است. اگر ما راهی راه ابدیم، چه اینکه هستیم؛ اگر در تمام مقاطع راه، دشمن داریم، چه اینکه داریم؛ اگر برای دشمن زدائی چراغ روشنی لازم است، چه اینکه لازم است؛ باید این چراغ از زیتونه‌ای باشد هرگز خاموش نشود، یک. و چیزی هم نتواند آن را خاموش بکند، دو. و اگر چیزی را خدا به ما داد و محدود بود‌،‌ از این دو خطر مصون نیست؛ تنها چیزی که مصون است اتصال و ارتباط دائمی است.

 

انزال تجافی گونه قرآن کریم توسط خدای سبحان

بارها به عرضتان رسید که خدای سبحان قرآن را انزال کرد، اما نه آنجوری که باران و برف و تگرگ را نازل می کند. برف و تگرگ را نازل کرد، یعنی به زمین انداخت؛ قرآن را نازل کرد، یعنی به زمین آویخت نه انداخت! قرآن را به زمین نینداخت؛ یک طرف قرآن به دست خداست، طرف دیگر به دست ما. اگر جامعه‌ای قرآنی شد، ملتی قرآنی شد، علمش قرآنی شد، فیضش قرآنی بود؛ خدای سبحان این فیض را به جامعه نداد، بلکه دست جامعه را گرفت، یک. محکم به این طناب مرتبط کرد، دو. این طناب یک طرفش به دست بشر است، سه. طرف دیگرش به دست خداست، چهار. لذا ناگسستی است،‌ پنج.

در همان حدیث نورانی: اِنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثقَلَین از وجود مبارک پیغمبر(ص) رسیده است که این دو ثَقَل؛ یکی ثَقَل اکبر است، یکی ثَقَل غیر اکبر. قرآن کریم سببی است که اَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ وَ الطَّرَفُ الآخَر بِاَیدیکُم؛ یعنی قرآن را خدا به زمین نینداخت، علوم قرآنی علوم انداختنی نیست، علوم آویختنی است. اگر این معارف که قرآن و عترت را کنار هم به ما می‌آموزاند، کسی قلبش را ظرف این معارف ثَقلین قرار بدهد، ممکن است علمش از بین نرود.

 

البته ممکن است کم باشد، ولی قطع نشود. همان اندازه که روشن است، راه ما را روشن می کند و ما را از افت و آفت نجات می دهد. خطر خاموشی در کار نیست، خطر خاموش کردن در راه نیست. انسان مطمئن است که این چراغ نه خود از بین می رود، نه دیگری می تواند آن را خاموش کند که امیدواریم جامعه فرهنگی و قرآنی ما اینچنین باشد. بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی در برنامه تلویزیونی «دانش هدایتگر»؛ قم./907/د102/ح

 

منبع: کیهان

 

ارسال نظرات