۱۷ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۱
کد خبر: ۲۵۱۰۱۷

20 رزمنده حماسه اعجاب انگیزی در عملیات کربلای 5 رقم زدند

خبرگزاری رسا ـ در کجای دنیا شاهد هستیم که در یک گردان و طی یک عملیات، 20 برادر (دو به دو) همزمان حضور یابند و از میان آنها 9 برادر به شهادت برسند؟ در گردان امیرالمومنین(ع) لشکر 14 و طی عملیات کربلای 5 چنین اتفاق نادری افتاده است.
حضور 20 برادر در يک عمليات

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، بارها شنیده‌ایم سخن کسانی که می‌گویند هشت سال جنگ تحمیلی تفاوت عمده‌ای با سایر جنگ‌های جهان ندارد و مردم خیلی از کشورهای دیگر هم مثل ما برای دفاع از سرزمین‌شان کشته‌ داده‌اند، اما صرف نظر از آنکه نیت الهی رزمندگان، کلیت جهادشان را بالاتر از جنگیدن بر سر خاک یا حتی شرافت انسانی قرار می‌دهد، از حیث رشادت و حماسه‌آفرینی عملی نیز برتری‌های خاصی در ایثارگری رزمندگان می‌بینیم.

 

در کجای دنیا شاهد هستیم که در یک گردان و طی یک عملیات، 20 برادر (دو به دو) همزمان حضور یابند و از میان آنها 9 برادر به شهادت برسند؟ در گردان امیرالمومنین(ع) لشکر 14 و طی عملیات کربلای 5 چنین اتفاق نادری افتاده است.

 

حضور همزمان 20 برادر به خوبی نشان می‌دهد که ملت ایران چگونه از تمام هستی و داشته‌های خود برای دفاع از کشور اسلامی‌شان بهره می‌بردند؛ ابراهیم علومی برادر شهید محمود علومی، از جمله این برادران است که دقایقی با او در خصوص واقعه اخوانیه گردان امیرالمومنین(ع) به گفت‌و‌گو پرداختیم و در این رهگذر، مسعود وفا‌پور از دیگر رزمندگان این گردان نیز یاری‌رسان ما در گفت‌وگو بود.

 

آقای علومی، قبل از هر چیز نحوه ورودتان به جبهه و به ویژه گردان امیرالمومنین(ع) را توضیح دهید.

بنده از هفتم اسفندماه 1362 که سعادت حضور در جبهه‌ها را یافتم تا اردیبهشت سال 66 به شکل متوالی در جبهه بودم. همزمان با عملیات خیبر به همراه تعدادی از بچه‌های شهرمان نطنز به منطقه اعزام شدیم و در گردان حضرت ابوالفضل(ع) یک عده ما به گروهان علی اصغر(ع) رفتیم و یک تعدادی هم به گروهان علی اکبر(ع) رفتند؛ در عملیات خیبر ما نیروی پشتیبانی بودیم و در درگیری‌ها ورود نیافتیم. بعد از این عملیات و در سال 63 قرار شد که گروهان علی اصغر(ع) از گردان حضرت ابوالفضل(ع) جدا شده و با یک گردان ارتشی ادغام شود؛ به این ترتیب مدتی با آن گردان بودیم تا اینکه چند ماه بعد دوباره برگشتیم و این بار به گردان حضرت امیرالمومنین(ع)‌ لشکر 14 رفتیم. از همان زمان هم افتخار حضور در این گردان تا انتهای جنگ نصیبم شد.

 

گردان امیرالمؤمنین(ع)‌ ویژگی خاصی داشت؟

این گردان از واحد‌های قدیمی و اصلی لشکر 14 امام حسین(ع)‌ بود؛ شهید حاج حسین خرازی روی کادر‌سازی گردان امیرالمؤمنین(ع) اعتقاد خاصی داشت و به ویژه آنکه حاج محمد سلمانی، فرمانده گردان ما از رزمنده‌های قدیمی بود و تجربیاتش سبب می‌شد نیروهای نخبه‌ای شناسایی و معرفی شوند، طوری که بعد از عملیات بدر، شهید خرازی به هر کدام از فرماندهان گروهان گردان حضرت امیر(ع) مسؤولیت داد و برخی از آنها فرمانده گردان شدند. امیرالمؤمنین(ع) چون یک گردان ثابت بود، بچه‌های پای کار و قدیمی کم نداشت و اخلاص یکی از ویژگی‌های بچه‌های این گردان بود. در یک مورد در تعاقب عملیات والفجر هشت، حول و حوش 15 یا 19 اسفند ماه 1364 بود که گردان ما به اتفاق یک گردان از لشکر عاشورا و گروهانی از یک لشکر دیگر، تک دشمن برای بازپس‌گیری جاده ام­القصر به فاو را ناکام گذاشت و آن‌طور که رسانه‌ها اعلام کردند توانسته بودیم چیزی در حدود پنج هزار کشته به دشمن تحمیل کنیم؛ من در همین عملیات والفجر‌ هشت مجروح شدم، اما بعدها شنیدم که حاج حسین خرازی با تثبیت عملیات و حفظ دستاوردهایمان در فاو، به جمع بچه‌های گردان امیرالمؤمنین(ع) آمده و این گردان را ذوالفقار لشکر 14 امام حسین(ع) معرفی کرده بود.

 

چطور شد که برادرتان شهید محمود علومی هم به گردان شما آمد؟

موقعی که محمود می‌خواست به جبهه برود، زمان اعزام سپاهیان محمد(ص) بود، اما چون من خودم کادر گردان امیرالمؤمنین بودم، به طور مستقیم ایشان را به نزد ‌محمد سلمانی، فرمانده گردان حضرت امیر(ع) بردم. آن روزها دل محمود پر می‌کشید برای رفتن. خیلی مصر بود حتماً به خط مقدم بیاید و دوشادوش رزمندگان قرار بگیرد؛ وقتی اصرارش را دیدم، هر دو پیش ‌محمد سلمانی رفتیم. در آن لحظه نیروها مشغول نماز بودند که به امامت خود ‌محمد برگزار می‌شد. وقتی آقای سلمانی برادرم را دیدند و فهمیدند که طلبه هستند، از ایشان خواستند نماز عصر را به عنوان پیش‌نماز بایستند و محمود هم قبول کرد؛ بعد قضیه حضورش در جبهه‌ها را مطرح کردیم و به پیشنهاد ‌محمد قرار شد محمود به عقیدتی لشکر برود و پیش‌نماز واحد زرهی لشکر بشود. 10 روزی در آنجا بود و وقتی که بعد از این مدت سری به محمود زدم، دیدم ناراحت است و می‌خواهد به خط مقدم بیاید؛ دیگر تاب ماندن نداشت و بالاخره راضی‌ام کرد تا دوباره پیش فرمانده گردان برویم و به این ترتیب به گردان امیرالمؤمنین(ع) آمد.

 

حضور دو برادر توأمان در یک عملیات از سوی فرماندهان منع نمی‌شد؟

بار دوم که محمود سعی کرد به جمع گردان ما بیاید، چیزی به عملیات کربلای 4 باقی نمانده بود. وقتی ‌محمد از تصمیم محمود آگاه شد چون من هم در گردان بودم، ایشان حضور دو برادر در یک عملیات را به صلاح ندانست و به محمود گفت در عملیات شرکت نکند. محمود در آن لحظات سرش پایین بود. وقتی که سرش را بلند کرد، دیدم به پهنای چهره اشک می‌ریزد و از اینکه نمی‌تواند در عملیات شرکت کند، خیلی ناراحت است. اما همان‌جا از محمد قول گرفت که در عملیات بعدی هر طور که بشود حضور داشته باشد؛ بنابراین تنها چند روز بعد، پس از عدم‌الفتح در کربلای 4 به آوردگاه کربلای 5 رسیدیم؛ عملیاتی که در آن غیر از من و محمود، 18 برادر دیگر نیز در گردان حضرت امیر(ع) حضور داشتند و از این جمع، 9 برادر به شهادت رسیدند.

 

اسامی آن 18 برادر دیگر را به خاطر دارید؟

غیر از ما علومی‌ها (ابراهیم و شهید محمود علومی)، برادران زمانی(مهدی و شهید رحمت‌الله زمانی)، برادران احمدی(عباس و شهید علیرضا احمدی)، برادران مقدم (حمیدرضا و شهید محمدرضا مقدم)، برادران شاکری( حمید و شهید مجید شاکری)، برادران منتخبی، برادران خطیبی، برادران حسن‌پور، برادران ملکی و برادران ابراهیمی هم بودند که غیر از برادران ابراهیمی، باقی برادرها یکی‌شان به شهادت رسید؛ خوب یادم است که 8 نفر از اخوان‌ گردان حضرت امیر‌المؤمنین(ع) برادر کوچک‌مان به شهادت رسیدند و تنها برادران زمانی بودند که برادر بزرگتر به شهادت رسید.

 

تعریف شما از حضور این تعداد از برادران در یک گردان و یک عملیات چیست؟ یک اتفاق است یا حکایت از نکته‌ای خاص دارد؟

شاید حضور 20 برادر در یک گردان و یک عملیات امر نادری باشد، اما حضور توأمان برادران در کنار هم یا همزمان در جبهه‌ها مسأله‌ای است که بارها در طول دفاع مقدس اتفاق افتاده است؛ در همین خانواده‌ ما به غیر از من و آقا ابوالفضل اخوی بزرگ‌ترمان و شهید محمود علومی برادر کوچک‌ترمان، پدرمان هم با اینکه سن و سالی از او گذشته بود، بارها در جبهه حضور یافته بود؛ اصلاً در آن زمان خانواده‌های عموماً مذهبی و مستضعف که انقلاب را از خود می‌دانستند، هر کاری که از دستشان برمی‌آمد برای حفظ نظام اسلامی انجام می‌دادند و به راهی که انتخاب کرده بودند هم ایمان داشتند. این‌طور نبود که وقتی یک برادر به شهادت رسید، دیگری بگوید دین‌مان را ادا کردیم و تمام! بلکه خودش در جبهه حضور می‌یافت و خانواده‌ها هم پشتیبانی می‌کردند و این طور شد که توانستیم برابر دشمنی که از سوی همه ابرقدرت‌ها حمایت می‌شد، ایستادگی کنیم و شکستش بدهیم؛ به نظر من اتفاق نادری که در حضور اخوان‌ گردان حضرت امیرالمؤمنین(ع) افتاد، نماد و شاخصی بود برای ایثارگری عجیب ملت ایران در دفاع مقدس که این طور خود را نمایان ساخته بود.

 

از شهادت این برادران خاطره‌ای دارید؟

من در لحظه شهادت مجید شاکری حضور داشتم. ما در مقر لشکر 11 عراق بودیم که گلوله‌ای به پیشانی ایشان خورد و به حالت سجده افتاد. به نظرم دو نفر دیگر هم در همین حالت بودند. چون ما در حال تیراندازی و پیشروی بودیم و شرایط سختی داشتیم، فکر کردم آنها سجده کرده‌اند. دادم زدم: الآن که وقت این کار نیست، بلند شوید. اما وقتی که خوب به چهره‌هایشان نگاه کردم، دیدم صورت این سه نفر پوشیده از خون فرقشان است و در حالت سجده به شهادت رسیده‌اند.

 

مسعود وفاپور از رزمندگان گردان امیرالمومنین(ع)

‌آقای وفاپور شما که همراه گردان امیر در عملیات کربلای 5 حضور داشتید، چه برداشتی از حضور 20 برادر در یک گردان و یک عملیات دارید؟

حضور این تعداد برادر در یک گردان، حتی برای خود ما که موارد مشابهی را دیده بودیم، جالب توجه بود؛ اینها در گردان ما شاخص بودند و حتی یادم است یکی از این عزیزان به دنبال برادر دیگرش رفت و او را از گردان دیگری به گردان حضرت امیرالمؤمنین(ع)‌ آورد؛ دلیلش را پرسیدیم که گفت پدرمان از ما خواسته در کنار هم باشیم؛ اما من معتقدم که خواست خدا بود این 20 برادر مثل واقعه عاشورا که اباعبدالله الحسین(ع) با حضرت عباس(ع) و سایر برادرانشان حضور داشتند، یک جا جمع بشوند و با شهادت خود، عاشورایی دیگر را در صفحه تاریخ به یادگار بگذارند.

 

نکته‌ خاصی هم از شهادت این برادران به یاد دارید؟

وقتی که محمدرضا مقدم به شهادت می‌رسد، برادر بزرگ او حمیدرضا بدون آنکه بداند دارد پیکر برادر را به عقب منتقل می‌کند، برای مدتی طولانی کار حمل او را برعهده گرفته بود؛ نهایتاً یک جایی می‌ایستند و متوجه می‌شود که آن پیکر متعلق به برادر خود اوست، اما خم به ابرو نمی‌آورد تا باعث تضعیف روحیه سایرین نشود؛ گردان ما در عملیات کربلای 5 حدود یک سوم از نیروهایش را از دست داد و بچه‌های زیادی به شهادت رسیدند؛ ستارگانی آسمانی که بوی بهشت را به یادمان می‌آوردند؛ در میان برادران بر جای مانده، از هر کدام بپرسی می‌گویند که برادر شهیدمان لیاقت شهادت را داشت؛ حیف بود که رفتند و حیف‌ بود که نروند./822/د102/ف

ارسال نظرات