۱۸ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۰
کد خبر: ۲۵۳۵۴۰
آسیب‌های کارگزاران حکومت اسلامی از منظر قرآن و نهج البلاغه

آفات نفسانی در کمین نخل رشید حکومت دینی

خبرگزاری رسا ـ از جمله مباحث خطیر و مهم در حوزه حکومت‌داری، آنهم از نوع اسلامی و با آرمان اجرای مبانی دینی و منویات ارزشی ملهم از آیین آسمانی، دو سوال اساسی و سرنوشت ساز است:چه آسیب‌هایی کارگزاران حکومت اسلامی را در زمان حاکمیت تهدید می‌کند؟ ریشه این آسیب‌ها چیست؟
مدينه

 

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا سوالات مهمی در حوزه حکومت‌داری اسلامی و حکومت‌گران دینی وجود دارد؛ اینکه چه آسیب‌هایی کارگزاران حکومت اسلامی را در زمان حاکمیت تهدید می‌کند؟ ریشه این آسیب‌ها چیست؟ بی تردید از جمله مباحث خطیر و مهم در حوزه حکومت‌داری، آنهم از نوع اسلامی و با آرمان اجرای مبانی دینی و منویات ارزشی ملهم از آیین آسمانی اسلام، همین دو سوال اساسی و سرنوشت ساز و تأثیرگزار است.

 

البته این موضوع، بحث پردامنه‌ای است که طرح کامل آن در جوانب مختلف و مراتب گوناگون، مجال موسعی می طلبد؛ گرچه همین اشارات فی الجمله از وقایع و تذکارهای تاریخی هم برای مخاطب ریزبین  و نکته نسج می تواند حاوی پیام‌های خطیر و قابل تأملی از آن حقیقت و واقعیت‌ها باشد.

 

در این مقاله تلاش کرده‌ایم ضمن تبیین و تحلیل آسیب‌های این حوزه، به بیان نکاتی تاریخی و مددگیری از این رهاورد در مسیر فهم دقیق‌تر شرایط حکومت اسلامی و حکومت‌گران مسلمان بپردازیم و از منظر آسیب شناسی، به توجه و تنبه دادن نسبت به این آفتها مبادرت ورزیم. امید است به همت نویسنده محترم و دیگر فضلا و اهل قلم، این بحث خطیر ادامه یابد و جوانب مختلف آن سنجیده و مورد آسیب شناسی قرار گیرد.

 

ابتدا دور نمائی از بحث مطرح می‌شود و در فرض انحراف در حکومت اسلامی، به اینکه چه آسیب هاو آفت‌هایی متوجه کارگزاران این حکومت خواهد شد، خواهیم پرداخت. با تحقق پیدا کردن زمینه‌های آسیب، یکی از آن انحرافات، دوری از اهداف و رجوع به جاهلیت است. « وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا...»( سوره آل عمران آیه 144). پس آسیب اول جاهلیت و بازگشت به اعقاب است، این مضمون از انحراف را در خطبه‌های 192و 150و 16 می‌توان مرور کرد.

 

 

آسیب دوم جدایی از سنت و گرفتاری به بدعت و جدایی از اسلام حتی از برنامه و محتوای آن است که حضرت در ضمن خطبه 107 مطرح می‌کند: ولبس الأسلام لبس الفرو مقلوباً. اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شده.

 

آسیب سوم تحول در ارزش هاو خواسته‌هاست که حضرت می‌فرمایند: انما الدنیا منتهی بصیر الاعمی (خطبه 133) دنیا منتهای بصیرت نابیناست.
و آسیب چهارم، تحولی است که در مدیریت و رهبری پدید می‌آید. پس اگر در ملاک و در روش و در شکل رهبری و مدیریت، تغییر و تحولی آمد، آن آسیب اساسی پیش می‌آید که حضرت در جمله‌ای راجع به معاویه می‌گوید: ألا وإن معاویة قاد لمةً من الغواة (خطبه 51). او گروهی از گمراه شده‌ها و از دست رفته‌ها را رهبری کرد و راه را بر آن‌ها بست و امر رابر آن‌ها مبهم کرد و از آن‌ها سواری گرفت.

 

تاریخچه و سیره انحراف

 

دشمنان حقیقت، برای این که امیر المؤمنین (ع) را کنار بزنند و او را از عرصه خارج نمایند، تمامی فضائل او را واژگون کردند و به دیگران نسبت دادند که حضرت در خطبه 208 می‌فرماید: فإنهم قد قطعوا رحمی، وأکفأوا إنائی، وأجمعوا علی منازعتی حقاً کنت أولی به من غیری، آن‌ها خویشی مرا قطع کردند و ظرف مرا ریختند و برای زدو خورد با من، برای حقی که از دیگری به آن سزاوارتر بودم گرد امدند.

 

 

تمامی فضایل حضرت را گرفتند و به دیگران دادند و تمامی مطاعن را برای حضرت گذاشتند، حتی امکانات مالی حضرت را از خمس و غنائم، از فدک گرفتند، نیروهایی که دشمن حضرت بودند جلو آوردند و همۀ دوستان او را کنار گذاشتند. به همین دلیل حضرت می‌فرمایند، باید آن‌هایی که جلو افتاده بودند عقب بروند و ان‌هایی که عقب اقناده بودند جلو بیایند.

 

بالاتر از این، با بدعت‌ها، با انحراف، با به هم زدن نماز و روزه با اموال می‌خواستند دنیا را ببرند و خودشان امور رادر دست داشته باشند. نکتۀ اساسی اینست که اشرافیت و تبعیض را بعد از عمر رواج می‌دهند، تا این اشرافیت و تبعیض، زمینه‌ای باشد برای خوردها و بُردها، برای مطالبات عظیمی که بعدها شکل گرفت، حتی بدعت‌هایی مثل نماز تراویج گذاشتند که جنبۀ مالی نداشت، لذا هنگامی که حضرت به سمت جمل می‌آید، وقتی از نماز تراویج منع می‌کنند فریاد «واعمراه» از لشکر حضرت بر می‌خیزد .

 

حقیقت آن است که وقتی جامعه‌ای فاسد شد، حاکم عادل را تحمّل نخواهد کرد و اگر جامعه‌ای عادل شد، حکومت فاسق را نمی‌پذیرد.

 

در یکی از خطبه‌هاست که وقتی حضرت به حکومت می‌رسند، به دو طرف منبر نگاه می‌کنند و می‌گویند تا دیروز مردمی که در دنیا فرو رفته بودند، اگر من امکانات دنیا را از آن‌ها گرفتم بر من نشورند، عمرو عاص به معاویه نوشت ، هر فکری می‌خواهی بکن چون علی تورا از دارایی‌ات مثل پوست درختی که از چوبش جدا می‌شود، جدا می‌کند.

 

 

مخاطب درد آشنای تاریخ پرخون صدر اسلام! آیا شما توقّع دارید با این شکل از برخورد، برای حضرت آسیبی ایجاد نشود؟ این چهار آفت طبیعتاً نتیجۀ انحراف است که حضرت سه تای آن را در خطبۀ 3 مطرح می‌کند و دورۀ چهارم را در نامۀ8 اشاره دارند.


اساس این مباحث، در بیانات حضرت در خطبۀ شقشقیه خطبۀ 3 آمده است،
حضرت در این خطبه به آسیب‌های انحراف در سه دورۀ خلفا اشاره دارند، دورۀ اول« طخیۀعَمیاء» سیاهی کور است که در زمان خلیفۀ اول شکل می‌گیرد، که حضرت می‌فرمایند: من به این فکر می‌کردم که آیا با دست بریده بجنگم یا بر سیاهی کور صبر کنم.

 

حضرت به آنچه در دورۀ دوم، خلیفه دوم شکل گرفت، این گونه اشاره دارند، مردم در این دوره به حقّ حق قسم، به این چهار مشخصه گرفتار شدند، خبط(انحراف)، شِماس(سرکشی)، تلوّن( بی ثباتی و رنگارنگ شدن)اعتراض (در عرض حرکت کردن و به چپ و راست زدن).

 

و در دورۀ سوم، خلیفه سوم اشاره دارند به شکم بارگی، فَتل، و بازگشت و سستی، عکس العمل و گرفتاری و دورۀ چهارم، یعنی معاویه را دورۀ سفاهت و فجور می‌نامند که در نامۀ 62 به آن اشاره دارند. در خطبۀ 156 فرمودند؛ چون خداوند سبحان این آیه را نازل کرد:« أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یفْتَنُونَ(سوره عنکبوت آیه 2). آیامردم گمان کرده‌اند، با گفتن این که ما ایمان اورده ایم واگذاشته می‌شوند و انان آزموده نمی‌گردند، دانستم مادامی که رسول خدا در بین ما باشد، آن فتنه بر ما فرود نمی‌آید، پس گفتم: ای رسول خدا این فتنه‌ای که خدا تورا به آن خبر داده چیست؟

 

 

پس فرمود: ای علی !به زودی بعد از من امّتم در فتنه و تباه کاری قرار می‌گیرند، پس گفتم: ای رسول خدا! ایا نبود که در روز اُحُد، آن جا که گروهی از مسلمانان به درجۀ شهادت رسیدندو کشته شدن در راه خدا از من باز داشته شد، پس این بر من دشوار گردید به من فرمودی: مژده باد تورا که بعد از این کشته خواهی شد!

 

و فرمود: ای علی، زود باشد که بعد از من مسلمانان به وسیلۀ دارایی‌شان در فتنه افتند و به سبب دینشان بر پروردگارشان منّت نهاده، و به سبب شبهه‌های نادرست و خواهش‌های غافل کننده، حرام اورا حلال گردانند.

 

دوره اول:سیاهی کور

 

خداوند در سورۀ بقره آیه 16و17و 18و 19 می‌فرمایند: أُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ(البقرة/16) مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یبْصِرُونَ(البقرة/17) صُمٌّ بُکْمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یرْجِعُونَ(البقرة/18) أَوْ کَصَیبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِیهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْکَافِرِینَ(البقرة/19)

 

این‌ها به خاطر منافع حرکت کردند، این‌ها کسانی هستند که سرگردانی و ضلالت رادر برابر هدایتی و راهی که یافته بودند، خریدند و با هدایت معامله کردند و در برابر سرگردانی و حیرت را بدست آوردند، پس تجارت این‌ها سودی نیاورد و این نکته اساس نفاق است که از منفعت طلبی بر می‌خاست.

 

 

اما به منفعت نمی‌رسید، در حالی که از مرض قلبی به مرض نفسی، شخصیتی، معرفتی و معاشرتی راه یافته بود، این‌ها راهیاب نبودند ودست به ضلالت بسته بودند، داستان این‌ها داستان کسی است که با رنج آتشی افروخت، پس همین که آتش گرداگرد اورا روشن کرد، خداوند روشنی آن‌ها را برد وآن ها را رها کرد در سیاهی و ظلمات، آن‌ها هیچ نمی‌بینند، این‌ها کر هستند هیچ حرف و دلالتی در گوش آن‌ها نمی‌رود.

 

این‌ها در چنین فضایی و در زیر سلطه و احاطه حق و بارش بی امان و صیّب پر بار آسمانی، که ترس مرگ و فریاد و درخشش دارد، چه قدر از درخشش این بارش به مقصد و منافع راه می‌یابند؟

 

حضرت در خطبۀ شقشقیه می‌فرمایند: ابوبکر لباس خلافت را به زور پوشید، در حالی که خوب می‌دانست که من محور هستم و این چرخ بدون من نمی‌چرخد، آگاهی از دل من فرو می‌ریزد و ارتفاع قله فقط برای من است و برقله من پرنده پَر نمی‌زند.

 

خیلی فکر کردم و فکرم این بود که با دست بریده بجنگم یا بر طخیۀ عمیاء و سیاهی کور صبر کنم تا نسل بعدی بیاید، تا اگر امید خیری در آن‌هاست به دست بیاید.

 

آری برادر! گاهی تو در سیاهی هستی اما چشم داری و می‌توانی راه را ببینی، اما اگر چشم نداشته باشی و یاروی چشمت را بسته باشندودر تاریکی هم باشی و دروغ هم بگویند و علامت‌ها را هم بردارند، دیگر نمی‌توانی راه را بیابی.

 


علامت‌هایی را که رسول الله (ص) گذاشته بود، از فاطمه(س) تا اباذر و عمار، همه را برداشتند، وقتی رسول خدا(ص) فرمودند: «فاطمة بَضعَة منّی مَن آذاها فَقَد آذانی » ، این گونه بافتند و کذب آوردند که فاطمه از علی ناراحت بوده، چون علی می‌خواسته با وجود فاطمه، زن دیگری بگیرد!!

 

وقتی عمار به شهادت رسید، معاویه گفت: نمی‌دانم از کدام خوشحال ترم، از مرگ ذو الکلاء حمیری یا از مرگ عمار؟

 

چرا که ذو الکلاء مکرّر می‌گفت: رسول خدا در مورد عمار فرموده بودند: او را دسته‌ای ستم‌کار خواهند کشت . ازاین رو معاویه در جواب سؤال مکرر یاران خود می‌گفت: اوبه ما ملحق می‌شود، اما بعد که در کنار علی کشته شد، گفت: علی اورا کشته است!

 

طخیۀ عمیاء، همان تعبیری است که حضرت در گفتگو با عثمان به آن اشاره دارند، بدترین خلق خدا کسی است که هم خودش گم شده و هم باعث گم شدن دیگران شده باشد. مراد از گم شدن آدمی چیست؟ گم شدن، غیر از گمراهی است، ضلال در سعی، ضلال در راه، ضلال در اقدار و ضلال در اهداف، باهم متفاوت اند.

 

ضلال، گم شدگی آدمی است، وقتی آدمی گم شد، هر نوع بلایی را می‌شود بر سر این آدم گم شده و گم گشته آورد.

 

به بیان ساده؛ من که تا دیروز آمده بودم تا از اسلام در برابر تمامی قدرت‌ها و سر فرازها، حِصنی برای از دست رفتن‌ها درست کنم و از ربوبیت و ولایت آن‌ها به ربوبیت و ولایت خدا دعوت کنم، حال می‌بینی که خودم می‌خواهم از اسلام قدرت جدیدی را بسازم که تحمیل کنم و تفرعن نمایم، خانه‌ام در برابر خانه‌هایی که در روم هست، کمتر نباشد و خوراکم آن چنان باشد و حرم سرا داشته باشم و این جاست که در این طخیۀ عمیاء و سیاهی کور با از دست رفتن، رفتن علامت‌ها و نشانه‌ها، توهم از دست می‌روی و در این سردرگمی و ظلمت است که به تعبیر حضرت، پیری و شکستگی می‌آید: بزرگ‌ها به پیری می‌رسند و شکسته می‌شوند، و بچه‌ها در بچّگی از دست می‌روند و به سستی می‌رسند و مؤمن گرفتار می‌شود و رنج می‌کشد تا بمیرد. («نهج البلاغه»، خ164)

 

 

این طخیۀ عمیاء به خبط و انحراف و بدعت کشیده می‌شود و به هوی و هوس راه می‌دهد ودر این مرحله آدمی دیگر نمی‌داند چه می‌خواهد، قدر به هر سه معنای آن به ابهام کشیده می‌شود، نه اندازۀ خودت را می‌فهمی و نه ارزش‌هایت را پیدا می‌کنی و نه برنامه‌هایت را مشخص می‌کنی، در نتیجه وقتی در سر درگمی بودی، هر صدایی تورا می‌برد ودرهر بساطی چشم می‌خواباندی که مبادا چیزی را از دست بدهی.

 

«وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ »( سوره آل عمران آیه 164). این ضلال، همان ضلالی است که آدمی خود را گم می‌کند. این ضلال اول است، کسی که خودش را گم کرد، سعی و راه و مقصدش هم گم می‌شود و هرکسی می‌تواند اورا به هر طرفی ببرد.

 

«کالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا» (سوره انعام آیه 71). مانند کسی که شیاطین، اورا در زمین به تبعیت از هوای نفس خوانده است، در حالی که متحیر است و این سیاهی است، و کوری، مرضی دیگر است که به تعبیر قرآنی،  إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ(النمل/80) وَمَا أَنْتَ بِهَادِی الْعُمْی عَنْ ضَلَالَتِهِمْ( النمل/81).

 

کورها را نمی‌توانی رهنمون باشی و برای چنین کسی که کور شده هدایت‌ها تحقق پیدا نمی‌کند، علایم شناسائی نمی‌شود، که آیات و نشانه‌ها محو می‌شوند و از آیات چشم پوشی می‌شود. این ظلمت‌ها عبارتند از: ظلمت دنیا و نفس و حرف‌های خلق وسوسه‌های شیطان، این معبودها ظلمت‌های مختلفی را بر انسان می‌تابانند و آدم‌ها را از بصیرت هاو آگاهی‌ها و درک‌های حضوری جدا می‌کنند ودر تاریکی نگه می‌دارند.

 

«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»، (البقرة/257) و به دنبال آن، هدف‌ها گم می‌شود و روزمره گی ها شکل می‌گیرد، در برابر این‌ها باید نوری بتابد تا آدمی را از این ظلمت‌ها بیرون ببرد: اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ (البقرة/257).

 

این 4 ظلمت هر کدام به تنهایی برای انحراف آدمی کافی است، برای انحراف یک وسوسه کافی است.

 

این که ما به دنبال دلیل می‌گردیم و از خود می‌پرسیم که چه شد از رسول(ص) چشم پوشیدند، چطور شد علی(ع) را از روی دست‌های رسول به زیر کشیدند، چه شد فاطمه(س) را زدند؟ دلیلش همین ظلمت‌هاست که: المُلک عقیم؛ تا جایی که شخص برای رسیدن به حکومت، چشم فرزند خودش را کور می‌کند.

 

طخیۀ عمیاء هم ظلمت است و ضلال و این ضلالت و کوری سه پیامد دارد: دنیایی شدن دین، کثرت گرایی، تأویل نص و بدعت؛ من وقتی در سیاهی و ضلال هستم که به خودم واثق باشم ودر خودم نیازی به خداو رسول و ولی نبینم، این است که دین برای دنیای من ضرورتی ندارد، نمی‌گویم دین نیست، می‌گویم ضروری نیست.

 

دنیایی شدن دین از این جا برخاسته که آدمی در این محدوده شهادت، خودش را توانمند می‌بیند.
وقتی انسان خودش در این دنیا می‌تواند حرکت کند، چرا دیگر خدا و رسول و ولی و ادامه‌اش را بخواهد؟ اگر در این ضلال قرار گرفتی، به کفایت خودت واثق می‌شوی و دیگر بحث این نیست که بگوییم: حسبنا کتاب الله، می گوئیم حَسبُنا خودمان، که خودمان، خودمان را کفایت می‌کنیم!

 

و با خدا و اولیایش معیّت نداریم، چون حس نمی‌کنیم این معیّت ضرورتی داشته باشد، و نهی: لَا تُقَدِّمُوا بَینَ یدَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ( سوره حجرات آیه 1). برای ما زیادی است.

 

پیامد دومش کثرت گرایی است، با این ضلال، محورها فراموش می‌شوند و آرمان‌های دیگر معیار می‌شوند، نفسانیت آدمی و آزادی و منافع و...معیار می‌شوند ودوستی هاو دشمنی‌ها براین محورها می چرخندو بر اساس این کثرت گرایی برایشان سنگین است ه بگوئیم به جز یک دسته، همه در ضلال هستند.

 

اثر بعدی این ضلال و سیاهی این است که پای بندی به نصّ از بین می‌رود، وقتی این ضلال آمد در برابر نصّ رسول خدا اجتهاد کردند و می‌کنند.

 

امروزه می‌بینیم که نصرحامد ابو زید ، هم حرفش این است که می‌گوید: ما به همان استدلال در برابر نصوص می‌ایستیم و احتیاج به نصّ نداریم و نص را آن گونه که می‌خواهیم تفسیرو تأویل می‌کنیم.


که حضرت در خطبۀ 163 در بارۀ امام جائر می‌فرماید: وإن شر الناس عندالله إمام جائر ضل وضل به، فأمات سنةً مأخوذةً، وأحیا بدعةً متروکةً.، که بدعت‌ها زنده می‌شوند و پای بندی به نصّ از بین می‌رود که تودر این ضلالت و تاریکی دیگر به متن قرآن پای بند نیستی.

 

حسن حامدی

 

/702/830/م

ارسال نظرات