۲۳ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۹:۵۶
کد خبر: ۲۵۴۵۴۷

قدرت‌های نوظهور در بازی بین‌الملل

خبرگزاری رسا ـ یکی از عمده‌ترین برجستگی‌های نظام بین المللی پس از جنگ سرد، ظهور قدرت‌های جدیدی است که از نظر وزن اقتصادی خود، جلب توجه کرده و در کانون دقت تحلیل‌گران امور جهانی قرار گرفته‌اند.
قدرت‌هاي بين‌الملل

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، یکی از عمده‌ترین برجستگی‌های نظام بین المللی پس از جنگ سرد، ظهور قدرت‌های جدیدی است که از نظر وزن اقتصادی خود، جلب توجه کرده و در کانون دقت تحلیل گران امور جهانی قرار گرفته‌اند.

 
نکته‌ای که سبب توجه به این بازیگران جدید شده، قرار گرفتن نظم جهانی در مرحله ای انتقالی است. همچنان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نظم جا افتاده و مشخصی مانند آنچه در دوران جنگ می‌شد مشاهده کرد، به وجود نیامده است. حدود دو دهه ای که از پایان جنگ سرد می‌گذرد، نظام نوین بین المللی شکل نگرفته و دوره انتقالی طولانی شده است. تحولاتی از نظر ماهیت قدرت و کنشگران بین المللی به وجود آمده که یکی از عمده‌ترین آن‌ها بازتر شدن فضای عمل قدرت‌های منطقه ای نسبت به دو دهه پیش است. به این ترتیب است که آن‌ها ظرفیت اثرگذاری بیشتری در بازی بین المللی یافته‌اند. سنگینی فضای جنگ سرد اجازه نمی‌داد که قدرت‌های منطقه ای ظرفیت‌های خود را در شکل دادن به مناسبات گوناگون به مرحله ظهور برسانند، ولی در حال حاضر تمامی قدرت‌های منطقه ای از برزیل در آمریکای لاتین گرفته تا آفریقای جنوبی در قاره سیاه، فضای بازتری برای ایفای نقش یافته‌اند و ترکیه یکی از این قدرت‌های منطقه ای است که پس از جنگ سرد، با شرایطی نوین و دگرگون شده ای روبروست.
  
به صورت واضح، برجسته‌ترین قدرت نوظهور در عرصه روابط بین الملل، چین است اما در کنار این کشور می‌توان از کشورهای دیگری همچون برزیل، ترکیه، آفریقای جنوبی، مکزیک و اندونزی یاد کرد. جدای از این فهرست از دو کشور آلمان و ژاپن که سالهاست به صورت تأثیرگذاری در کنش و واکنش‌های بین المللی مؤثر بودند نیز می‌توان یاد کرد. این دو کشور که شکست خوردگان جنگ جهانی دوم می‌باشند، با تعریف و ترکیب جدیدی از خط مشی‌های خود سعی در شناخته شدن به عنوان قدرت‌های جهانی دارند. بحث‌های مربوط به قدرت‌های نوظهور، البته به صورت عمده به کشورهای جهان سومی باز می‌گردد که در دو دهه گذشته، به ویژه با افزایش صادرات ثابت کرده‌اند که حلقه توسعه نیافتگی ابدی نیست و می‌توان از مدار آن خارج شد. اما بحث مربوط به قدرت‌های در حال ظهور، تنها به ابعاد اقتصادی آن‌ها محدود نگردیده و جنبه‌های سیاسی و استراتژیک را در بر می‌گیرد.
 
در بررسی این موضوع باید توجه داشت که مباحث و گفتگوهای جاری پیرامون قدرت‌های در حال ظهور در برگیرنده ترکیبی از اسطوره و واقعیت است. بدین معنی که اطلاعات و تحلیل‌های سره و ناسره در مورد ماهیت قدرت، میزان اثرگذاری، اولویت‌های بین المللی و چگونگی تعاملات این کشورها مخلوط شده و این به نوبه خود در تصویر نهایی از قدرت‌های نوظهور اثر می‌گذارد. در این راستا اولین گام تعریف قدرت‌های نوظهور است. در ادبیات و نوشتارهای جاری روابط بین الملل، تعریف دقیق و قابل اندازه گیری در مورد قدرت‌های نوظهور عرضه نمی‌شود. در این میان علاوه بر بهبود جایگاه اقتصادی، شاخص‌هایی چون عضویت در بلوک‌ها و نهادهای جدید چند جانبه و یا ارتقای موقعیت در سازمان‌های سنتی و مسلط در نظام بین المللی مطرح می‌شوند. ولی متفاوت بودن جایگاه و پایه اقتصادی و سیاسی در میان این قدرت‌ها، فراگیر بودن این شاخص‌ها را مشکل می‌سازد. به هر رو شاخص‌هایی که ذکر شد، عضویت در نهادهایی چون گروه بیست، نزدیکی با گروه هشت، تقاضای عضویت در اعضای دائم شورای امنیت- با حق وتو و بدون آن - و گروه بندی‌های نوینی چون بریک (BRIC) متجلی می‌گردد. اما این خود نیز چندان شاخصه مستحکمی به نظر نمی‌آیند.
 
چین هم اکنون عضو شورای امنیت بوده و از حق وتو در آن باشگاه بین المللی برخوردار است. عده ای روسیه را نیز قدرتی در حال ظهور می‌بینند که با ترکیبی از ثروت ناشی از درآمدهای بخش انرژی و میراث سلاح‌های استراتژیک باقی مانده از شوروی سابق، جایگاه جدیدی را در نظام بین المللی معاصر جستجو می‌کند. روسیه هم جزء گروه معروف به پنج در شورای امنیت است و هم در گروه هشت کشور صنعتی عضویت دارد. در حاشیه باید اشاره داشت که فشار و تلاش سنگین دولت‌های ژاپن و آلمان برای عضویت دائم در شورای امنیت - که تاکنون بی نتیجه مانده و احتمالاً در آینده نزدیک هم محقق نخواهد شد - نشانگر اهمیت نهادهای سنتی چون شورای امنیت برای شناخته شدن آن دو کشور به عنوان قدرت‌های جهانی است.
 
ورای بحث‌های مربوط به نهادهای کهن و نوین بین المللی، این واقعیتی غیر قابل انکار است که در دوران طولانی گذار و انتقال بعد از جنگ سرد، بازیگران نوینی جایگاه منطقه ای و جهانی خود را ارتقا داده‌اند. همچنین در حال حاضر چین به دومین قدرت بزرگ جهانی تبدیل شده و از نظر حجم و بزرگی اقتصاد، ژاپن را پشت سر گذاشته است. هند به رغم همه چالش‌های درونی، در ترکیب جدیدی از فعل و انفعالات بین المللی وارد شده است. برزیل در دو دهه پیش، از نظر اقتصادی عقب مانده بود و از نظر سیاسی، از فقدان نهادهای مردم سالار رنج می‌برد و در حال حاضر از بزرگ‌ترین صادر کنندگان دنیا و قدرت مؤثری در نهادهای بین المللی است. ترکیه در بیش از دو دهه پیش، از نظر اقتصادی متکی به کمک‌های آمریکا بود و در حال حاضر معماری نوینی را در مناطق پیرامونی خود دنبال می‌کند.
 
از آنچه ذکر شد درمجموع سه شاخصه در هویت بخشی به قدرت‌های نوظهور قابل شناسایی است. نخست، اهمیت یافتن ظرفیت اقتصادی به ویژه در قالب صادرات و امکان دسترسی قابل ملاحظه بازارهای منطقه ای و جهانی؛ دوم، اهمیت یافتن سیاسی و کسب توجه بین المللی و سوم، تأکید بر سهم خواهی در اثرگذاری استراتژیک در نظام بین المللی معاصر.
 
اما اینکه این عناصر هویت ساز چگونه رفتار قدرت‌های نو ظهور را شکل داده و دیگر قدرت‌ها با آن‌ها چگونه رفتار می‌کنند، موضوعی مهم و شایسته دقت می‌باشد. حال این پرسش را باید طرح کرد که رفتار قدرت‌های نوظهور در سیستم بین المللی کنونی چگونه است؟ همچنین باید به این سؤال نیز پرداخت که قدرت‌های مسلط در نظام بین المللی چگونه به قدرت‌های نو ظهور می‌نگرند؟ در پاسخ به این پرسش‌ها، مفاهیمی چون «رفتار دوگانه قدرت‌های در حال ظهور»، «شناسایی محدود آن‌ها توسط قدرت‌های مسلط» و «راه دشوار قدرت‌های در حال ظهور در آینده نظام بین المللی» سودمند به نظر می‌آیند. قدرت‌های نوظهور در چند سال اخیر در نظام بین المللی رفتاری دوگانه از خود به نمایش گذاشته‌اند. به طور مشخص رفتار چین و هند را نمی‌توان مانند قدرت‌های مسلط در نظام بین المللی دید اما همزمان و به هیچ رو رفتار آن‌ها مانند کشورهای اصلی جهان سوم نیز نیست. به عبارت دیگر هویت دوگانه جهان سومی ماندن و پولدار شدن، رفتار دوگانه ای را برای این دو قدرت نوظهور به همراه آورده است. آشکارا روابط هر دو با غرب نسبت به گذشته به صورت کیفی گسترش یافته است. آمریکا به عنوان عمده‌ترین قدرت در نظام بین المللی معاصر با هر دوی این کشورها، گفتگوهای استراتژیک و مناسبات استراتژیک دارد. پیوندهای دهلی نو و واشنگتن و پیوندهای پکن و واشنگتن عمیق و گسترش یافته است. رشد اقتصادی هر دو به پیوند آن‌ها به بازار پر مصرف آمریکا متکی است. سرمایه گذاری آمریکایی‌های چینی تبار و هندی تبار سهم قابل ملاحظه ای در شرایط جدید چین و هند داشته است. لذا در بسیاری از موارد هند و چین همراه گروه غرب در کنار آمریکا قرار گرفته‌اند. اما این همه ماجرا نیست، هم به لحاظ ساختاری و هم به لحاظ رفتاری هند و چین، در برخی از ابعاد سیاست بین الملل رنگ و بوی جهان سومی را دارند. هماهنگی آن‌ها در اجلاس سران برای بررسی تغییرات آب و هوا در کپنهاگ در سال 2009 و مواضع کم و بیش مشترک آن‌ها در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد تأیید کننده گرایش‌های جهان سومی آن‌هاست.
 
از سوی دیگر غرب و قدرت‌های مسلط در نظام بین المللی، به هیچ رو قدرت‌های نوظهوری مانند چین و هند را هم سطح و هم طراز خود به ویژه از نظر فرهنگی، اجتماعی و ارزشی نمی‌دانند. قدرت‌های غربی، این واقعیت را مورد شناسایی قرار می‌دهند که کشورهایی چون چین و هند، از نظر اقتصادی، برآمده ولی این برآمدگی به معنای برابری آن‌ها قلمداد نمی‌گردد. در این خصوص باید یادآور شد که گرایشی در غرب، حتی اجازه ورود جدی این قدرت‌های نوظهور به نهادهای مؤثر مناسبات بین المللی را مضر می‌داند. «جرج کاستاندا»(1) وزیر خارجه سابق مکزیک و استاد فعلی روابط بین الملل در دانشگاه نیویورک در شماره سپتامبر و اکتبر 2010 (شهریور و مهر 1389) مجله «فارین افریرز»، مقاله ای منتشر کرده که بر اساس آن وی معتقد است که باید در میدان دادن به قدرت‌های نوظهور در نهادهای بین المللی توسط قدرت‌های مسلط احتیاط نمود. عنوان مقاله خود گویای گرایش فوق الذکر است. «آماده نبودن برای لحظه برتر: چرا قرار دادن قدرت‌های نوظهور در کانون قدرت باعث آسیب رساندن به حکمرانی جهانی است؟» در این مقاله وی آشکارا اظهار می‌دارد که قدرت‌های نو ظهور در بنیادهای فکری مربوط به اداره مسائل بین المللی، جهان سومی می‌اندیشند و شایسته ورود به کانون‌های اصلی قدرت تصمیم گیری جهانی نیستند.
 
قدرت‌های نوظهور راه پر نشیب و فرازی را در آینده نظام بین المللی در پیش دارند. هویت‌های چند لایه آن‌ها، همراه با عدم توازن‌ها، یکدست نبودن توسعه و پیشرفت اقتصادی در داخل این دو کشور، فشارهای مضاعف قدرت‌های مسلط به آن‌ها برای افزایش مسئولیت پذیری آن‌ها در امنیت بین المللی، بدون دادن سهم مورد نظر و درخواست پکن و دهلی نو از یک سو و فشارهای کشورهای دیگر جهان به این دو قدرت برای حفظ ارتباط و نمایندگی آن‌ها در کانون‌های مؤثر جهانی، مسیر آینده این قدرت‌ها را ناهموار نشان می‌دهد. هر چه هست، قدرت‌های نوظهور بخشی از نظام بین المللی معاصر بوده و شناخت و فهم مناسبات بین المللی کنونی در گرو درک حضور پر چالش و پر مسأله آن‌ها در عرصه جهانی است. نوع رفتار روسیه و چین در عرصه سیاست بین الملل در بخشهای پیشین مورد اشاره قرار گرفت. آنچه در ادامه مورد توجه است، رفتار سایر بازیگرانی است که از آن‌ها به عنوان قدرت‌های نوظهور یاد می‌گردد.
 
1. هند
واقعیت قدرت هند در سیاست بین الملل کنونی چگونه است؟ طرح این پرسش از آن جهت اهمیت دارد که در مورد هند بحث‌ها و گفتگوهای فراوانی وجود دارد. از یک سو گروهی هند را از قدرت‌های در حال ظهوری می‌بینند که در پی عرض اندام جهانی‌اند و از سوی دیگر واقعیت‌هایی در جامعه و دولت هند به چشم می‌خورد که نشانگر عقب ماندگی‌های گسترده اقتصادی و اجتماعی است. تصویر دقیق در ترکیب و تلفیق دو نگاه مزبور به دست می‌آید.
 
تردیدی نیست که هند در جامعه جهانی همچون چین، قدرتی در حال خیزش است. ثبات به نسبت پایدار سیاسی و دموکراتیک، وسعت سرزمین، جمعیت حدود یک میلیاردی، رشد اقتصادی بالای 8 درصد، موفقیت در خروج میلیون‌ها نفر از فقر در پی اتخاذ و اجرای سیاست‌های کلان اقتصادی، تقویت نیروهای مسلح و قدرت نمایی نظامی در پهنای اقیانوس هند و توسعه روزافزون مناسبات دوجانبه با قدرت‌های بزرگ و مناطق پیرامونی و همچنین حضور فعال در سازمان‌های بین المللی و نهادهای جدیدی چون گروه بیست، از عوامل مؤثر قدرت جهانی هند می‌باشد. آنچه در این خصوص قابل توجه می‌باشد، شناسایی بین المللی جایگاه نوین هند است. یعنی این واقعیت که هند قدرتی در حال ظهور در جامعه بین المللی می‌باشد، مورد تأیید مراکز قدرت و بازیگران سیاست بین الملل قرار گرفته است. هر چند که نقش نظام هند در پردازش این تصویر به ویژه از رهگذر فعالیت‌های مهاجران هندی که تابعیت دوگانه دارند جدی است. توضیح آنکه مهاجران هندی تبار که در سرتاسر جهان به خصوص در ایالات متحده حضور داشته و به امکانات اجتماعی، اقتصادی، علمی و گاه سیاسی در سرزمین‌های محل مهاجرت خود دست یافته‌اند، در حوزه پردازش چهره هند به عنوان قدرتی در حال ظهور در سطح جهانی، فعالیت‌های قابل توجهی دارند و به طور کلی باید در نظر داشت که یکی از عوامل رشد قدرت هند، این مهاجران و پیوند آن‌ها با جامعه و دولت هند می‌باشد. برآیند آنچه ذکر شد به هند شرایط نوینی در سیاست بین المللی بخشیده است.
 
اما طرف دیگر قضیه، آن است که هند با چالش‌های مشترک سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی روبروست. از نظر امنیتی، فعالیت‌های جدایی طلبانه و رادیکال گروه‌های مائویستی در شرق هند به هیچ رو ناچیز و کم اهمیت نیست. بیش از بیست و پنج سازمان رادیکال در ایالت‌های شرقی هند وجود دارند که دردسری امنیتی محسوب می‌گردند. به علاوه کشمیر، زخمی عمیق در پیکره امنیتی هند است. تظاهرات مردم مسلمان کشمیر علیه نیروهای دولتی در تابستان 2010 (1389) که با تلفات قابل ملاحظه ای همراه بود، چالشی جدی برای دهلی نو می‌باشد. رادیکالیزم هندویی و افراط گرایی پدیده ای غیر قابل انکار از نظر امنیتی است. در مقابله با شرایط امنیتی پیچیده، عملکرد دستگاه‌های دولتی هند، به ویژه در پرتو حوادث تروریستی شهر بمبئی در اکتبر 2008 که یازده سپتامبر هند قلمداد می‌گردد، ضعیف ارزیابی شده است.
 
در بُعد اقتصادی و اجتماعی، هند با ده‌ها چالش روبروست. آنچه در آستانه برگزاری المپیک کشورهای عضو جامعه مشترک المنافع (مستعمرات سابق انگلیس) در دهلی نو، از آماده نبودن امکانات و تجهیزات در اواخر تابستان 1389 در رسانه‌های بین المللی مطرح گردید، مظهر عقب ماندگی و توسعه نیافتگی دستگاه‌های اداری و مدیریتی هند می‌باشد که خود ضربه ای به اعتبار جهانی هند بود و دولت این کشور را مجبور به تشکیل جلسه اضطراری کابینه نمود. همه این‌ها بازتاب چالش‌های پایدار هند می‌باشند.
 
برآیند و ترکیب و دوگانگی‌هایی که بدان‌ها اشاره شد، نه فقط در مورد هند، بلکه در مورد چین نیز صادق است. ولی هیچ کدام از وجود ناقض یکدیگر نیستند. یعنی نمی‌توان منکر شد که هند، جایگاه و شرایط نوینی را در سیاست بین الملل به دست آورده است. درعین حال نمی‌توان گفت، این بدان معنی می‌باشد که هند از گردونه توسعه نیافتگی خارج شده است.
 
2. ترکیه
سیاست خارجی فعال ترکیه نیز از زوایای گوناگونی قابل مطالعه است. یکی از ابعاد جالبی که از رهگذر دقت در مورد ترکیه می‌تواند از نظر فکری و عملی آموزنده باشد، رابطه میان قدرت‌های منطقه و تحولات بین المللی معاصر است. چندی است که ترکیه در خاورمیانه و جهان خبرساز می‌شود، از برخوردهای دیپلماتیک ترکیه و رژیم صهیونیستی تا دیپلماسی فعال این کشور در قبال شرق، گاه و بی گاه ترکیه را در صدر اخبار جهانی قرار داده است. می‌توان گفت که ترکیه قدرت منطقه ای در حال ظهوری است که نقش منطقه ای و بین المللی آن توسط غالب بازیگران مورد شناسایی قرار گرفته و بازیگران رقیب، متضاد و درگیر با هم، در این زمینه اختلافی ندارند.
 
به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه، نخبگان جدیدی را در ترکیه وارد عرصه‌های اجرایی کرد. این نخبگان تنها در قالب‌های کهن جنگ سرد نمی‌اندیشیدند و توانستند سیاست خارجی ترکیه را به سمت گسترش با مناطق پیرامون سوق دهند و به سوی کاهش اختلافات با همسایگان و به اصطلاح صفر کردن و از بین بردن تشنج‌ها حرکت دهند.
 
در این میان و در بین نخبگان ترکیه، «احمد داود اوغلو» وزیر خارجه کنونی، نقشی استثنایی ایفا کرده است. او که از استادان علوم سیاسی ترکیه است، توانست سیاست خارجی جدید ترکیه را فرمول بندی و تعریف عملیاتی کند. او پیش از انتصاب به سمت وزیر خارجه، مشاور سیاست خارجی نخست وزیر و رئیس جمهوری ترکیه بود. وی به مرور موقعیت بهتری در شکل دادن به سیاست خارجی ترکیه یافت و با تحلیل شرایط منطقه ای و بین المللی، بازتر شدن فضای عمل ترکیه را دریافت و چگونگی عمل سیاست خارجی را مفهوم بندی کرد. جالب آنکه مجله امور خارجی در مقاله ای که به قلم مشترک «مورتون آبرا موویتس»(2) و «هنری بارکی» با عنوان «دگرگون کنندگان ترکیه» در شمار نوامبر و دسامبر 2009 (آذر و دی 1388) منتشر کرد، نوشت که ترکیه هیچ گاه وزیر خارجه ای با تحرک تر، پویاتر و صاحب دیدگاه مانند احمد داود اوغلو نداشته است. نمی‌توان در مورد نقش افراد در سیاست خارجی اغراق کرد، ولی نمی‌توان سهم بسزای نخبگان در فرموله کردن و اجرای سیاست خارجی بر اساس درک متفاوت از شرایط متحول بین المللی را نادیده گرفت.
 
سیاست خارجی ترکیه در چند سال گذشته بر این مفهوم بنا شده است که می‌توان با صفر کردن و از بین بردن تنش‌های گوناگون با محیط پیرامونی و تقویت مناسبات در مناطق اطراف، در کنار باز کردن فضا برای اقتصاد صادرات محور، به افزایش موقعیت بین المللی دست یافت. در قالب این مفهوم و البته برگرفته از تحولات دمکراتیک از نظر سیاست داخلی و بهره گیری از ظرفیت‌های قانونی در عین سختی‌های ساختار سیاسی و همچنین تحرک دادن به اقتصاد پویا که در آن بخش خصوصی نوظهور، چشم به بازارهای خارج از کشور دارد، ترکیه تلاش نمود که از عنصر فرهنگی و تمدنی در سیاست خارجی منطقه ای خود، تعریف جدید عرضه کند. در این تعریف، تمامی عناصر فرهنگی و تمدنی در محیط پیرامونی که توسط نخبگان پیشین به عنوان نقاط منفی قلمداد می‌شد، به عنوان ظرفیت‌های مثبت نگریسته شده و به تعبیر داود اوغلو - معمار فکری و کارگزار اجرایی سیاست خارجی - عمق استراتژیک را افزایش می‌دهد.
 
در این چارچوب بود که ترکیه تقریباً با تمامی همسایگان، فصل جدیدی از روابط سیاسی - اقتصادی را شکل داد. محصولات این تعاملات سیاسی - اقتصادی به ترکیه در اعتلای موقعیت منطقه ای کمک کرد و البته در مواردی، اقدامات ترکیه در محیط پیرامونی، در برگیرنده شگفتی‌هایی بود. برای نمونه حدود یک دهه پیش، ترکیه در آستانه جنگ با سوریه قرار گرفت و روابط تنش آمیز آنکارا و دمشق اوج یافت. شگفت آور آنکه در سالهای اخیر، مناسبات نظامی آن دو به گونه ای بهبود یافته که تا حد مشارکت در مانورهای نظامی پیش رفته است. مورد روابط ارمنستان و ترکیه نیز قابل توجه است. هر چند که مخالفت‌های داخلی در ترکیه و ارمنستان با بهبود روابط دو جانبه کم نیست، ولی ترکیه و ارمنستان با بهره گیری از نقش میانداری و واسطه بودن سوئیس، توانستند بر موانع تاریخی و ذهنی که حدود 100 سال بر روابط آن‌ها سایه سنگین انداخته بود، تا حدودی غلبه کنند.
 
ترکیه در منطقه خاورمیانه عربی که به طور سنتی آنکارا به آن توجه چندانی نمی‌کرد، با دستور کاری که در آن اقتصاد و سیاست خارجی پیوندی جدی دارند، وارد شد و با موضع گیری‌های سیاسی خاص، همراه با تعدیل‌های لازم در موضوعات مرتبط با منازعه اعراب و اسرائیل، موقعیت جدیدی در دنیای عرب یافت. هر چند که برخی از دولت‌های عربی و نخبگان ناسیونالیست عرب، تحرک ترکیه و به ویژه ایده منطقه فرهنگی و تمدنی آن را، بازگشت به دوران عثمانی می‌دانند و گاه از آن با عنوان عثمانی گرایی نوین و توسعه طلبانه قلمداد می‌کنند، اما نمی‌توان از این واقعیت چشم پوشید که ترکیه در فضای اقتصادی، فضای رسانه ای، فضای مجازی و فضای سیاسی خاورمیانه، بیش از هر زمان دیگری مطرح است. به ویژه در زمانی که قدرت‌های عمده عربی چون مصر و عربستان، فاقد ابتکار جدی منطقه ای هستند و دنیای عرب به دلیل انسدادهای سیاسی، پویایی لازم منطقه ای را ندارد، برآمدن ترکیه به عنوان یک قدرت منطقه ای غیر عرب در خاورمیانه، پدیده ای قابل توجه است.
 
ترکیه از روابط رو به گسترش منطقه ای در تعاملات خود با اروپا و آمریکا بهره برداری می‌کند. همان گونه که اکونومیست 5 دسامبر 2009 نوشت، بحث در مورد شکاف بین غرب و ترکیه، با اغراق‌های گوناگونی توأم است. به نظر می‌رسد ترکیه از روابط خود با محیط پیرامونی، در مناسبات با غرب به عنوان وزنه و اهرمی جدی استفاده می‌کند. از سوی دیگر باید در نظر داشت که غرب نیز نیازمند مرکز ثقلی مانند ترکیه در منطقه است. مسیری که ترکیه در سیاست خارجی در پیش گرفته، با چالش‌های گوناگون ذهنی و عملی روبروست. نخبگان کلاسیک ترکیه از این مسیر خرسند نیستند. چالش‌های ناشی از به هم پیوستگی اقتصادی ترکیه با اقتصاد جهانی و آسیب‌هایی که این کشور از بحران مالی معاصر بوده است، با افزایش چند میلیونی بیکاران، کم نیست. در محیط پیرامونی نیز ترکیه با نگرش‌های چالش آمیزی روبروست. همزمان باید در نظر داشت تحرک و پویایی سیاست خارجی ترکیه و دستاوردهایی که به صورت همزمان برای اقتصاد آن کشور و جایگاه منطقه ای و بین المللی آنکارا به دست آمده، کم نیستند و این خود از پدیده ای کلان تر خبر می‌دهد و آن بازتر شدن فضای بیشتر برای قدرت‌های منطقه ای در عصر جدید روابط بین المللی است. بهره برداری از این فضا در گرو سامان دادن به تفکر سیاست خارجی است.
 
3. هند
هند به عنوان یک بازیگر نوظهور در عرصه بین المللی از ویژگی‌هایی برخوردار است که آن را از سایرین متمایز می‌سازد. این کشور در فاصله ای به نسبت کوتاه از یک کشور مستعمره که با مبارزات پیگیر توانست به استقلال خود دست یابد، به قدرتی جهانی تبدیل شد. وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلیس خروج نیروهای بریتانیایی از هند را «پرواز شرم آور» خواند و «استانلی ولپرت»، محقق آمریکایی هند در کتاب «خروج شرم آور: سالهای آخرین امپراتوری انگلیس در هند» نشان می‌دهد که هند چه روزهای سختی را پشت سر گذاشت تا به استقلال خود دست یافت، و انگلیس را وادار به خروج از این سرزمین نمود. ولی اکنون شرایط هند با گذشته بسیار متفاوت است. این کشور به عنوان قدرتی در عرصه بین المللی برآمده است به گونه ای که « میر کامدار » در کتاب خود با عنوان « هند: چگونه در حال رشدترین دمکراسی در حال تغییر آمریکا و جهان می‌باشد؟ » که به تازگی منتشر نموده است، هند را نه هند یک الگوی موفق، بلکه مدلی برای تمام کشورهای بازمانده از توسعه، برای پیشرفت و ترقی معرفی می‌کند.
 
فاصله آنچه هند پس از استقلال بود و آنچه که امروز تصور رایج درباره هند مطرح می‌گردد، این سؤال را بر می‌انگیزد که داستان برآمدن جهانی هند چگونه است؟ در پاسخ باید گفت، واقعیتی انکار ناپذیر است که هند با ترکیبی از سیاست‌های اقتصادی و خارجی، به تدریج از گردونه کشورهای صنعتی در حال توسعه خارج گردیده و به موقعیتی خاص دست یافته است. طی پانزده سال گذشته این کشور، پروسه ای از اصلاحات اقتصادی را پشت سر گذاشته و به رونق اقتصادی نسبی دست یافته است. حفظ نرخ رشد سالانه اقتصادی 6 درصد برای سالهای طولانی و افزایش نرخ سرمایه گذاری به 8 درصد سبب نوعی برتری برای این کشور در میان کشورهای جنوب آسیا شده است. صادرات هند در حال افزایش و بخش خدمات و نرم افزار هند جایگاه جهانی یافته‌اند. بر اثر سیاست‌های اقتصادی کلان که سال‌ها پیش توسط « مان موهان سینگ »، وزیر اقتصاد پیشین طراحی و به اجرا گذاشته شد، بنا به برخی از تخمین‌ها، این کشور توانسته بیش از چهار صد میلیون نفر از شهروندان خود را از زیر خط فقر خارج کند.
 
اما موفقیت هند تنها به حوزه اقتصاد محدود نمی‌گردد، همان گونه که «راجا موهان» پژوهشگر هندی روابط بین الملل در مقاله خود با عنوان « هند و تعادل قوا » که در شماره ژوئیه و اوت 2006 ( 1385) مجله امور خارجی منتشر گشته، می‌نویسد، هند در کنار سیاست اصلاح اقتصادی، در دوران پس از جنگ سرد، سیاست خارجی منسجمی را شکل داده که به مرور سبب افزایش قدرت، نفوذ و اعتبار این کشور در محیط‌های پیرامونی و در سطح جهان شده است. از نگاه این تحلیل گر مسائل بین المللی، امضای قرارداد اتمی هند و آمریکا، در سال 2005 (1384) اوج شناسایی قدرت جهانی هند توسط ایالات متحده قلمداد می‌گردد.
 
آنچه از مجموعه رفتارهای این کشور بر می‌آید این است که هند تلاش می‌کند، توان نهفته ای را که سیاست داخلی این کشور در کنار رشد اقتصادی مداوم و نفوذ و اعتبار سیاست خارجی به وجود آورده در عرصه بین المللی مورد استفاده قرار دهد و به آرامی به عنوان قدرت جهانی شناخته شود. این تلاش و تکاپو به اشکال گوناگون خود را به نمایش گذارده به گونه ای که اکنون رفتار دولت هند نشانه روشنی از آن است که این کشور ادعای شناخته شدن به عنوان قدرتی فراتر از منطقه جنوب آسیا را داشته و موقعیتی جهانی را طلب می‌کند. این ادعا با تکیه بر عناصری همچون دمکراسی این کشور و موفقیت‌های اقتصادی آن تقویت شده و برخی از استراتژیست های این کشور را وا داشته تا آشکارا هند را شایسته عضویت در باشگاه قدرت جهانی بدانند.
 
اما در کنار این چشم انداز از موفقیت‌های اقتصادی و غیر اقتصادی هند، برخی از تحقیقات بی طرف پژوهشگران هندی و غیر هندی نشان می‌دهد که این کشور همچنان با چالش‌های فراوان و دامنه داری دست و پنجه نرم می‌کند که بیشتر آن‌ها ناشی از تحولات داخلی این کشور است. برآمدن جهانی قدرت هند، بر قدرت یابی شهرنشین‌ها و طبقه متوسط این کشور تکیه دارد. با این وجود هند را فقط طبقات متوسط شهرنشین تشکیل نمی‌دهند. این کشور دارای بیش از 600 هزار روستاست که همچنان نزدیک به یک چهارم جمعیت هند، یعنی بیش از دویست و پنجاه میلیون نفر زیر خط فقر زندگی می‌کنند و شکافهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میان نقاط مختلف و حتی در مراکز عمده تجاری و صنعتی این کشور گسترده می‌باشد. « اشتوش وارشنی »- استاد آمریکایی هندی تبار دانشگاه میشیگان - این شکاف‌ها را در آثار متعدد خود به تفسیر کشیده و آن‌ها را چالشی برای دمکراسی هند می‌داند. این مشکلات پایدار و چالش‌های مستمر تاریخ و جامعه هند می‌باشد.
 
به رغم همهٔ این شکاف‌ها و چالش‌ها، هند در سیاست جهانی وارد گردونه تولید قدرت و ثروت جهانی شده و شیوه منحصر به فردی را در تعامل با سیستم بین المللی در پیش گرفته است و از چالش‌های خود نیز آگاه است. شاید به همین سبب باشد که بتوان گفت، برآمدن و مطرح شدن هند در عرصه مناسبات جهانی واقعیتی انکارناپذیر است. اما اینکه هند آن چنان موفق قلمداد می‌گردد که می‌تواند به عنوان تنها مدل برای سایر کشورهای در حال توسعه باشد، نیز خالی از اغراق نیست. هر چه هست برآمدن قدرت جهانی هند در خور تعمق و دقت برای دست اندرکاران امور سیاست خارجی و روابط بین الملل است.
 
4. برزیل
یکی از پدیده‌های قابل توجه در تغییرات جهانی، تحول است که در جابجایی منابع قدرت و ثروت در حال رخ دادن است. در این زمینه بی تردید برزیل یکی از قدرت‌های در حال مطرح شدن در عرصه بین الملل است. برآمدن برزیلی به عنوان قدرتی نو، دیگر واقعیتی است که نمی‌توان آن را انکار کرد. شاخصهای این قدرت یابی جهانی برزیل را می‌توان در حضور این کشور در جمع بیست اقتصاد برتر جهانی برزیل را می‌توان در حضور این کشور در جمع بیست اقتصاد برتر جهان و همچنین نقشی که در گزارش معروف « جهان در سال 2025 » برای این کشور در جهان چند قطبی شده آینده در نظر گرفته شده، می‌توان یافت.
 
به هر صورت آنچه روشن است، این است که کشور برزیل، در دو دهه اخیر، به دلیل رشد اقتصادی، بدل به بازیگری جدی در عرصه روابط بین الملل شده و از این روست که احساس می‌کنند، باید جایگاه بهتری در این عرصه به آن‌ها تعلق گیرد. این کشور دارای پیشرفته‌ترین بخش صنعتی در آمریکای لاتین بوده و صنعت بیش از یک سوم تولید ناخالص داخلی این کشور را به خود اختصاص داده است. در مقایسه با بیشتر کشورهای در حال توسعه، برزیل سابقه طولانی تری در زمینه توسعه صنعتی دارد. این کشور، به رغم مشکلات عمیق اجتماعی، نظیر توزیع بسیار ناعادلانه درآمد و وجود تبعیض نژادی، دستاوردهای چشمگیری در زمینه توسعه صنعتی و فناورانه داشته است.
 
در بررسی این کشور باید در نظر داشت که برزیل از جهت شاخصهای ذاتی قدرت ظرفیت‌های فوق العاده ای را از نظر سرزمینی، جمعیت، موقعیت ژئوپلیتیکی، منابع انسانی و طبیعی داراست. اما آنچه در برآمدن قدرت جهانی برزیل نقش مهم و اساسی را ایفا کرده، تبدیل ظرفیت‌های بالقوه به توان واقعی بر اثر اتخاذ سیاست‌های کلان اقتصادی در حوزه داخلی و سیاست خارجی مناسب در حوزه بین المللی است. برزیل برای دهه‌ها با مشکل بی ثباتی سیاسی روبرو بود و نخبگان و نخبگان سیاسی آن کشور توانستند اولین پایه رشد و توسعه اقتصادی، یعنی ثبات سیاسی را از طریق پروسه‌های دمکراتیک در سطح این کشور پهناور برقرار کنند و هم زمان به اقتصادی دست یافتند که در آن صادرات، ثبات مالی، سرمایه گذاری داخلی و خارجی، کشف منابع جدید نفتی، تورم با نرخ پایین، تقاضای فزاینده مصرف در کنار توجه به اقشار کم درآمد و در اختیار قرار دادن کمک‌های مالی به آن‌ها، شاخصهای اصلی آن به شمار می‌آمد. در عرصه بین المللی نیز برزیل مواضع خود را به عنوان یک کشور در حال توسعه پیوسته حفظ کرده و در برخی از مسائل کلیدی اقتصادی - سیاسی بین المللی، از سخنگویان اصلی و حتی نماینده جدی کشورهای در حال توسعه است.
 
مواضع اقتصادی و سیاسی برزیل در برخی از زمینه‌ها همچون مالکیت معنوی، نه فقط در جهت توسعه اقتصادی، روشن است، بلکه شاید روشن‌ترین موضع را در میان کشورهای در حال توسعه دارد. برزیل در نهادهای گوناگون سازمان ملل متحد و به صورت عمده در سازمان جهانی مالکیت معنوی با یکسان سازی هنجارهای بین المللی در زمینه مالکیت معنوی که خواست کشورهای غربی است، مخالفت ورزیده و اردوگاه کشورهای در حال توسعه را در این نبرد بسیار ظریف و حساس اقتصادی و دیپلماتیک هدایت می‌کند. آنچه در مورد رفتار برزیل واجد اهمیت است، مخالفت با نظام‌های بین المللی در عین آشنایی کامل با آن‌ها و استفاده از مکانیزمهای درونی در بیان مخالفت و بهره برداری از ظرفیت‌های موجود بین المللی برای توسعه اقتصادی است. چارچوب سیاست خارجی این کشور به گونه ای تدوین شده است که این کشور بتواند با حمایت قاطع از اجرای قوانین به نفع کشورهای در حال توسعه، نقش بین المللی مهمی را ایفا نماید. اما در کنار آن، این کشور نمی‌خواهد در ائتلاف با کشورهای ضعیف محدود شود. البته در تلاش است تا خود را واسطه اجتناب ناپذیر میان کشورهای ضعیف و قوی معرفی نماید.
 
برزیل سرمایه گذاری عمده ای روی دیپلماسی خود کرده و همزمان با تحولات اقتصادی و سیاسی داخلی، در تلاش است تا در عرصه بین المللی تصویری مثبت از خود به نمایش گذارد. در دوران ریاست جمهوری داسیلوا، برزیل با استفاده از سیاست‌های اجتماعی، احترام به دمکراسی و حقوق بشر، چشم پوشی از سلاح‌های هسته ای، رهیافت منطقه ای چند جانبه گرا، مشارکت فعالانه در عملیات صلح بانی و مشارکت در میانجیگری‌های منطقه ای توانسته تا به میزان بسیاری نفوذ بین المللی خود را افزایش دهد. هدف دیپلماسی برزیل تقویت جایگاه منطقه ای و جهانی این کشور به منظور کسب کرسی دائم در شورای امنیت سازمان ملل است؛ هر چند که چنین تلاشی تاکنون نتیجه قابل توجهی را در پی نداشته است.
 
به هر جهت نتیجه تمامی تلاش‌هایی که تا به حال بدان‌ها اشاره شد، واقعی نمودن ظرفیت‌ها و برآمدن قدرت منطقه ای و بین المللی برزیل است. در عرصه منطقه ای این کشور رابطه ای متعادل و متوازن با تمامی کشورهای آمریکای لاتین از رادیکال‌ترین تا دست راستی‌ترین آن‌ها برقرار کرده، به گونه ای که هیچ حرکت منطقه ای در آمریکای لاتین بدون درنظر گرفتن نقش برزیل امکان پذیر نیست. در سطح جهانی نیز به تدریج برزیل در تمامی وقایع امنیتی، اقتصادی و سیاسی جایگاه ویژه یافته است. « خوان دوانیس »(9) در مقاله خود با عنوان « لحظه بزرگ برزیل: یک غول آمریکای لاتین پیدا می‌شود » بی تردید پیامد بیداری اقتصادی - سیاسی مطرح شدن برزیل در معادلات بین المللی را ادعا و تلاش برای دستیابی به عضویت دائم در شورای امنیت، پیوند دهنده اقتصاد آمریکای لاتین با اقتصاد جهانی، حفظ هویت‌های ملی و جهان سومی در لحظه مقبولیت فراگیر در چهار گوشه جهان می‌داند. البته طی چنین مسیری همواره با چالش‌های عمده ای همراه است اما مهم‌ترین موضوعی که آینده برزیل را در سیاست جهان شکل می‌دهد، توان تبدیل ظرفیت‌های بالقوه به ظرفیت‌های واقعی و تبدیل چالش‌ها به فرصت‌هاست.
 
کنشگران غیر دولتی
یکی از پدیده‌هایی که در جهان سیاست بین الملل معاصر توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده، افزایش و رشد کم سابقه سازمان‌های غیر دولتی در عرصه‌های مختلف در دو دهه گذشته می‌باشد. در مورد دلایل این ظهور و رشد و انگیزه‌های آن سازمان‌ها بحث‌های مختلفی شده که گاه در تقابل با یکدیگر قرار دارند. به عبارت دیگر به دلیل تعدد حوزه‌هایی که سازمان‌های غیر دولتی در آن‌ها درگیر می‌باشند، نظرات یکدست و روشنی در مورد آن‌ها وجود ندارد ولی هر چه هست، رشد آن‌ها پدیده ای چشمگیر در جهان معاصر است. این رشد به گونه ای است که دانشگاه هاروارد، مرکزی با عنوان « مرکز مطالعه سازمان‌های غیر دولتی» راه اندازی کرده که به بررسی نقش و تأثیر آن‌ها در جهان امروز بپردازد. اما گروهی بر این عقیده‌اند که در مورد نقش این سازمان‌ها، تا آن میزان بزرگنمایی شده که عده ای آن‌ها را مهم تر از بازیگران اصلی در عرصه روابط بین الملل، یعنی دولت‌ها، دانسته و سخن از پایان عصر بازیگری دولت‌ها در مقابل این بازیگران جدید را به میان آوردند.
 
نگاه به واقعیت‌های بین المللی کنونی نشان می‌دهد که به رغم شکست‌هایی که به ویژه پس از جنگ سرد، در سیستم بین المللی به وجود آمد، همچنان نظام وستفالیایی مبتنی بر دولت - ملت گرایی، بن مایه اصلی بازیگری در سیاست بین المللی است. به عبارت دیگر دولت‌ها هنوز عمده‌ترین بازیگران هستند، هر چند که بازیگری آن‌ها با چالش‌هایی روبروست، ولی عناصر قدرت سازی چون « سرزمین »، « حاکمیت » و « تسلط انحصاری و مشروع بر ابزار خشونت » در اختیار دولت‌هاست. با وجود این نمی‌توان همچون گذشته با نظریات رئالیستی صرف، دولت‌ها را تنها بازیگران سیاست بین الملل پنداشت، اما می‌توان گفت که آن‌ها عمده‌ترین این بازیگران‌اند و نمی‌توان بازیگران دیگر را هم سطح و همطراز آن‌ها به لحاظ ماهیت قدرت و تأثیرگذاری قلمداد کرد.
در عین حال نمی‌توان از این واقعیت غفلت داشت که مناسبات بین المللی به گونه ای تغییر یافته که فضای جدیدی را برای دیگر بازیگران از جمله برای سازمان‌های غیر دولتی به وجود آورده است. آن گونه که « شامیا احمد » و « دیوید پاتر » در کتاب خود با عنوان « سازمان‌های غیر دولتی در سیاست بین الملل »- که در سال 2006 ( 1385) منتشر گشت - می‌نویسند: یکی از برجسته‌ترین ابعاد مربوط به مطالعه سازمان‌های غیر دولتی در روابط بین الملل همین « باز شدن فضا » برای آن‌هاست. این فضا بدین معنی است که سازمان‌های غیر دولتی، میدان عملی برای بازیگری یافته‌اند و با توجه به ساختارهای ارتباطی و سیاسی که در دو دهه گذشته جامعه بین المللی را دگرگون ساخته، بازیگران غیر دولتی فرصتی برای فعالیت و تأثیرگذاری یافته‌اند و نمی‌توان حضور و اثر آن‌ها را نادیده گرفت.
 
ماهیت بازیگری سازمان‌های غیر دولتی ارتباط مستقیمی با ماهیت و ساختار آن‌ها دارد. برخی از سازمان‌های غیر دولتی، به رغم ادعای غیر دولتی بودن، در شبکه ای از وابستگی به دولت‌ها قرار دارند؛ برخی دیگر نیز به رغم گستره فعالیت خود در سطح جهان، به صورت عمده در راستای سیاست برخی از دولت‌های غربی عمل می‌کنند و گروهی به معنای واقعی کلمه غیر دولتی هستند و برخی ترکیبی و عناصری از ارتباط با دولت‌ها و استقلال از آن‌ها را در خود دارند. همچنین برخی، سازمان‌هایی بسیار کم عضو و گروهی به واقع سازمان‌هایی جهانی به شمار می‌روند. اما هر چه هستند، جدای از نام و توان آن‌ها، مجموعه ای ویژه از موضوعات وجود دارد که به صورت گسترده می‌توان وجوه مختلف بازیگری این بازیگران را دید. برجسته‌ترین این حوزه‌ها عبارت‌اند از توسعه اقتصادی - اجتماعی، کمک رسانی، تولید اطلاعات، آگاهی و گزارش‌های اثرگذار، شکل دادن به دستور کار بین المللی.  در تمام حوزه‌های یاد شده سازمان‌های غیر دولتی به صورت عمده با تولید فکر و ایده و رصد کردن موضوعات خاص، در واقع به دیگران می گویند که چگونه فکر کنند. این همان شکل دادن به دستور کار بین المللی و اثرگذاری محتوایی است.
 
اکسفام ، از عمده‌ترین سازمان‌های کمک رسانی غیر دولتی است که در سال 1942 برای کمک رساندن به مردم گرسنه یونان که بر اثر محاصره آن کشور توسط متفقین به غذا احتیاج داشتند توسط چند نفر از اساتید دانشگاه آکسفورد راه اندازی شد. در ابتدا سازمانی محدود بود با این وجود اکنون در بروکسل، ژنو، نیویورک و چند شهر دیگر دفاتر فعالی دارد که نه فقط در امور کمک رسانی انسان دوستانه درگیرند، بلکه در شکل دهی به هنجارها و چارچوب‌های حقوقی بین المللی در زمینه کمک رسانی انسان دوستانه در اجلاس‌های بین المللی، نقش فعالی دارند و یکی از ایده سازان عمده در این راستا به شمار می‌آیند. در حوزه دیگر، اقدامی که با کار « محمد یونس » در سال 1971 ( 1350 ) در بنگلادش در قالب سازمان‌های غیر دولتی با دادن وام به افراد بی بضاعت و بدون توان گذاشتن ضمانت شروع شد، نه فقط زندگی مردم فقیر بنگلادش را دگرگون ساخت، بلکه ایده راه اندازی وام برای افراد بی بضاعت، تبدیل به جریانی در میان اقتصاددانان جهان شد. و در نهایت جایزه نوبل در سال 2006 ( 1385) به بنیانگذار یک سازمان غیر دولتی اختصاص یافت.
 
در مجموع می‌توان گفت، فراوانی سازمان‌های غیر دولتی در جهان امروز به پیچیدگی تبادلات انسانی افزوده ولی آن سازمان‌ها، در عرصه بازیگری جایگزینی برای دولت‌ها نیستند. اما فعالیت‌های متمرکز و ایده ساز آن‌ها، به بسیاری از هنجارهای بین المللی شکل می‌دهد و نمی‌توان آن‌ها را در عرصه مناسبات بین المللی و سیاست خارجی نادیده گرفت یا حاشیه ای پنداشت./998/د101/ح
 
منبع: راسخون
ارسال نظرات