حکومت اسلامی در اندیشه آیت الله جوادی آملی/1
فلسفه و اهداف تشکیل حکومت اسلامی
خبرگزاری رسا ـ لزوم تشکیل حکومت و اداره جامعه بر اساس قانون مدوّن، از نظر هیچ اندیشوری پوشیده نیست و گروهی که سود خود را در هرج و مرج جستوجو کرده، از نظم قانونی حاکم بر اجتماع هراسناکاند و تأسیس نظام قانونمند را لازم نمیدانند، از زمره صاحب نظران خارجاند.
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حکومت دینی یکی از مهمترین مباحث ایدئولوژی اسلامی است که در آن به نحوه ارتباط حکومت و دین پرداخته و پس از تبیین نوع ارتباط و اساسی بودن حکومت در پیاده کردن مبانی دینی در جامعه و تعذر اجرای برخی از احکام بدون داشتن حکومت دینی مانند حج و ... اهداف حکومت دینی بررسی می شود.
هدف نخست که تبیین فلسفه حکومت اسلامی است از مواردی همچون نورانی کردن مردم، تمثل به صفات الهی و اجرای عدالت بحث تشکیل شده؛ سپس به تبیین هدف دوم که تأسیس مدینه فاضله است اشاره و مباحثی همچون رشد فرهنگی، اقتصادی، فرایند صحیح صنعتی و رشد حقوق داخلی و بین الملل شرح داده می شود.
در این شماره نخست این نوشتار به دو مطلب از مبادی تصوری حکومت اسلامی، اشاره میشود تا خواننده گرامی با به دست آوردن دورنمایی هر چند اجمالی و کلی از موضوع «حکومت دینی»، آمادگی لازم را برای ورود به مباحث آینده به دست آورد.
حکومت دینی، مرکب از دو جزء اصلی حکومت و دین بوده که تعریف هر یک برای شناخت کل، مفید است.
حکومت
حکومت معانی متعددی دارد، امّا در این جا به یکی از تعاریف آن بسنده میشود: «حکومت، رهبری منسجمی است که در سطح کلان جامعه، امر و نهی و اعمال قدرت میکند».
حکومت، ممکن است با شیوهها و اهداف متنوعی شکل و استمرار یابد، امّا باید در عنصر حکومت، رکنهایی مانند «انسجام»، «آمریت» و «اعمال قدرت» که در تعریف آن آمده است، لحاظ شود.
همچنین قانونگذاری، سیاستگذاری خارجی و داخلی، قضا و داوری، تأمین نظم و امنیت، از زیر مجموعههای قطعی حکومت است که از رکنهای یاد شده، انتزاع میشود.
دین
دین واژه ای است عربی که درلغت حدود 8 معنا دارد:1ـ آیین آداب وروش عقاید 2ـ جزا و پاداش عمل 3ـ انتقام و مجازات 4ـ تسلیم فرمان خدا بودن 5ـ طریق پرستش خدا 6ـ ملت 7ـ ورع و تقوا 8ـ طریق فطرت و تشخیص وجدان.
اما دین در اصطلاح به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان، انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید می باشد، از این رو، کسانی که مطلقاً معتقد به آفرینندهای نیستند و پیدایش پدیدههای جهان را تصادفی، و یا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادی و طبیعی می دانند «بی دین» نامیده می شوند؛ اما کسانی که معتقد به آفرینندهای برای جهان هستند، هرچند عقاید و مراسمِ دینیِ آنها، همراه با انحرافات و خرافات باشد «بادین» شمرده شده و بر این اساس، ادیان موجود در میان انسانها به حق و باطل، تقسیم می شوند.
دین حق عبارت است از آیینی که دارای عقاید درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار دهد که از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار، برخوردار باشند.
البته تعریف دین به صورت جامع و مانع، امری مشکل است و درباره تعریفی جامع برای همه ادیان عالَم اتفاق نظر نیست. از این رو، بهتر است تنها به تعریف دین مبین اسلام که محور مباحث است بسنده شود.
با نگاهی به گستره تعالیم، قوانین و احکام اسلام میتوان گفت: دین، مجموعهای از عقاید، اخلاق، قوانین و مقرّراتی است که برای اداره امور فردی و اجتماعی انسانها و تأمین سعادت دنیا و آخرت آنان تدوین شده. بدیهی است اگر تعریف فوق درباره دین اسلام به اثبات برسد، درباره سایر ادیان الهی نیز صدق خواهد کرد؛ چون گوهر و اصل همه ادیان الهی، یکی است و امتیازی در اساس آنها نمیتوان یافت.
دین حقیقی، نزد خداوند، همان اسلام بوده و خطوط اصیل و کلی اسلام در عقاید، حقوق، اخلاق و فقه یکی است، «إنّ الدین عند الله الإسلام»[1]؛ و تنها امتیاز در خطوط فرعی و جزئی به نام منهاج و شریعت است «لکلٍ جَعَلنا منکم شِرعةً و منهاجاً»[2]؛ بنابراین، دین واقعی و معقول و مقبول الهی، متعدّد نیست، لذا نمیتوان به ادیان، تعبیر کرد.
پس، اگر یکی از ادیان الهی، دارای تعریف و حدّی بود، آن تعریف برای دیگر ادیان الهی نیز تسرّی مییابد. از این رو، باید اختلافات موجود در تعاریف، حدود ادیان و ناهماهنگیهایی از این دست را به فاصله و جدایی میان ادیان محرّف فعلی و ادیان واقعی مربوط دانست؛ فاصلهای که بیانکننده واقعی نبودن بسیاری از تعالیم حاضر در ادیان است و روز به روز، بخشهایی از دین را محو، و حوزه آن را کوچک و کوچکتر میکند.
گفتنی است که دین، غیر از تدیّن است؛ زیرا تدین به معنای باور کردن اصول و فروع دین است.
ارتباط میان اجزای دین و حکومت
برای تبیین حکومت دینی، باید چگونگی ارتباط میان اجزای آن یعنی دین و حکومت بررسی شود. با نگاهی به محتوای دین و نیز با دقت در تعاریفی که برای دین و حکومت ارائه شد تا اندازهای چگونگی این ارتباط روشن میشود.
به یقین، حکومت در دین نقشی ارزشمند دارد و نیز از آن حیث که در اِعمال نظر دین، نسبت به امور اجتماعی مردم، سهم به سزایی دارد، از جایگاه مهمی برخوردار است. لذا، نگرش دین به حکومت، تنها از آن جهت نیست که برای رسیدن به بعضی اهداف، بهتر است از حکومت کمک بگیرد، بلکه آن را امری میداند که بیآن به بسیاری از اهداف عمده خود در عرصههای فردی و اجتماعی دست نمییابد.
روشن است که ابزار بودن حکومت برای نیل به اهداف عمده دینی و این که حکومت، هدفی مستقل نیست، از اهمیت نقش آن نمیکاهد؛ چون از منظر دین، حکومت تنها راه دستیابی به اهداف فردی و اجتماعی است و برای آن همتا و جایگزین مطمئنی وجود ندارد. بنابراین، ارزش عملی حکومت و مدیریت جامعه در تعالیم دین، بسیار مهم، حیاتی و فراتر از یک امر جنبی و کم فایده است.
برای تبیین چگونگی ارتباط دین، سیاست و حکومت، کافی است که به میزان ثمربخشی حکومت در «اجرا و ارایه دین» نگاه شود. هر اندازه که این نگرش، همه جانبه و دقیق صورت گیرد، ارتباط مزبور واضح تر خواهد شد تا آنجا که روشن میشود ارتباط حکومت و دین، ارتباطی عمیق، سرنوشت ساز و ضروری است.
دین، هرگز از حکومت و سیاست جدا نبوده، زیرا دین موعظه، نصیحت و تعلیم محض مسائل فردی بدون درنظر گرفتن مسائل اجتماعی، تعلیم مسائل اخلاقی و اعتقادی با نادیده گرفتن مسائل سیاسی و نظامی نیست، بلکه احکام اجتماعی و سیاسی نیز دارد.
خدای سبحان در یکی از آیات قرآن کریم، هدف ارسال رسولان خود را چنین بیان میکند «کان النّاس أُمّة واحدة فبعث الله النّبیِّین مبشّرین و منذرین و أنزل معهم الکتاب بالحقّ لیحکم بین النّاس فیما اختلفوا فیه»[3]؛ در این آیه کریمه، مسأله رفع اختلاف میان مردم، به عنوان هدف بعثت انبیاء مطرح شده، اگر اختلاف میان انسانها امری طبیعی و قطعی است چنانکه در پیش گفته شد و اگر رفع اختلافها، امری ضروری برای ایجاد نظم در جامعه بشری و دوری از هرج و مرج است، موعظه و نصیحت و مسألهگویی صرف نمیتواند مشکل اجتماعی را حل کند و لذا هیچ پیامبر صاحب شریعتی[4] نیامده است مگر آنکه علاوه بر تبشیر و انذار، مسأله حاکمیت را نیز مطرح نموده؛ خدای سبحان در این آیه نمیفرماید پیامبران به وسیله تعلیم یا تبشیر و انذار، اختلاف جامعه را رفع میکنند، بلکه میفرماید به وسیله «حُکم» اختلافات آن را بر میدارند، زیرا حل اختلاف، بدون حکم و حکومت امکانپذیر نیست.
اکنون نیز که انسانها نسبت به امم گذشته، از علم و تمدن بهره بیشتری دارند، هرگز نمیتوان اختلافات آنان را با مسألهگویی و صِرف نصیحت از میان برد؛ بلکه نظام و حکومتی لازم است تا احکام قضایی، جزایی و کیفری را به اجرا درآورد و حدود، قصاص، دیات و مجازاتهای مالی و اقتصادی را محقّق سازد؛ اساساً قضاء و داوری، بدون حکومت امکانپذیر نیست و این دو، متلازم یکدیگرند چراکه تنها حکومت، مجری احکام قضایی است.
بنابراین، هر مکتبی که پیامآور شریعتی برای بشر باشد، به یقین، احکام فردی و اجتماعی را با خود آورده است و این احکام، در صورتی مفید و کارساز خواهند بود، که به اجرا درآیند و اجرای قانون و احکام الهی نیز ضرورتاً نیازمند حکومتی است که ضامن آن باشد. در غیر این صورت، یا اساساً احکام دینی به اجرا در نمیآید و یا اگر اجرایش به دست همگان باشد، لازمهاش هرج و مرجی است که بدتر از نبودن احکام در جامعه است.
اگر اسلام نظارت و ارشاد، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد و دفاع دارد، اگر حدود، مقرّرات و قوانینِ اجتماعی و جامع دارد، این نشان میدهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و حکومتی است که تنها به مسأله اخلاق، عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسانهای دیگر نپرداخته؛ اگر اسلام راه را به انسان نشان میدهد و در کنارش از او مسؤولیت میطلبد، اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتبهای باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طاغوتیان را در هم کوبد، چنین انگیزهای بدون حکومت و چنین هدفی، بدون سیاست هرگز ممکن نیست.
خدای سبحان درباره اسلام و رسول اکرم(ص) میفرماید: «هو الّذی أرسل رسوله بالهدی ودین الحق لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون»(5)؛ یعنی خدای تعالی رسولش را با هدایت و دین حق اِعزام نمود تا مردم را در همه ابعاد زندگی هدایت کند و بساط هر طاغوت را برچیند و تا دینش را بر تمام مرامها و حکومتها و نظامها پیروز گرداند. بر این اساس، پیامبر اسلام برای دو کار آمد نه یک کار؛ هم برای هدایت و موعظه و تعلیم و ارائه قانون آمد و هم برای برچیدن ظلم و ستم و طغیان.
خدای تعالی هدف بعثت همه رسولان خود را چنین بیان میفرماید: (ولقد بعثنا فی کلِّ أُمة رسولا أن اعبدوا الله واجتنبوا الطّاغوت)[6]؛ ما برای هر امتی پیامآوری فرستادیم که آنان را به عبادت «الله» دعوت کند و به اجتناب از طاغوت برانگیزد. اجتناب کردن از طاغوت یعنی خود را در جانبی و طاغوت را در جانب دیگر قرار دادن و در جهت او قدم برنداشتن و از خود در برابر تجاوز طاغی دفاع کردن و تسلیم و برده او نشدن.
اسلام از آن جهت که دین الهی است و از آن جهت که کامل و خاتِم همه مکتبهاست، برای اجرای احکامش و برای ایجاد قسط و عدل در جامعه، حکومت و دولت میخواهد؛ برای نبرد با طاغوت و ستیز با ظلم و تعدی طاغوتیان، حکومت و حاکم میخواهد. اسلامِ بیحکومت و بی اجرا، قانون صرف است و از قانون که «سوادی بر بیاض» است، به تنهایی کاری ساخته نیست و اگر دشمنان اسلام، جدایی دین از سیاست را ترویج میکنند و اسلامِ بیحکومت را تقدیس و تکریم کرده و میکنند، برای خلع سلاح نمودن مسلمین و جامعه اسلامی است؛ نه به جهت خیرخواهی و نیکاندیشی یا اسلامشناسی واقعی و اصیل آنان.
رابطه میان دین و حکومت
برای درک چگونگی ارتباط بین دین و حکومت، باید دو اصل اساسی حاکمیت مطلق خداوند و نیز حق انتخاب و آزادی تکوینی را بررسی کرد:
1. حاکمیت مطلق الهی؛ از منظر دین، حکومت و مدیریت جامعه، تنها از آن مدیر و مدبّر مطلق هستی است «إن الحکم إلّا الله»(7)؛ نیز تنها کسانی میتوانند عهدهدار این سمت شوند که از سوی پروردگار به صورت مستقیم یا غیر مستقیم برگزیده شده و در مسیر حکومت الهی گام بردارند. در پرتو تحقق این اصل، مردم از قوانین و دستورات الهی که حافظ مصالح واقعی انسان است بهرهمند میشوند و در لوای حکومتی به سر میبرند که مبنای تصمیمگیریها و سیاستهایش، دین و تعالیم آن است.
2. حق انتخاب و آزادی تکوینی؛ انسان، تکویناً آزاد آفریده شده و هرگز بر پذیرش هیچ حاکمیتی اعم از الهی یا غیر آن مجبور نیست، از این رو، نه در اصل دین، تحمیل رواست «لا إکراه فی الدین»(8) و نه حکومت دینی میتواند اجباری باشد، هر چند که انسان، تشریعاً باید دین و حاکمیت الهی را بپذیرد.
اجباری نبودن حکومت دینی، مبتنی بر این سنّت مسلّم الهی است که خدا وقتی نعمتی از نعمتهای خود را به بندگانش ارزانی میدارد که آنها خود را مهیّای دریافت آن کنند «إِنّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأَنفسهم»(9)؛ از این رو، تثبیت حکومت الهی در جامعه، به رغبت و آمادگی جمعی بستگی دارد و چنین حکومتی، نه در تشکیل و نه در استمرار، تحمیلی نیست و تنها با خواست و اراده مردم شکل میگیرد و تداوم مییابد.
تصمیم اجرا یا عدم اجرای دستورها و قوانین الهی در جامعه به دست مردم است و آنانند که اراده خود را برای تشکیل حکومت دینی و زندگی الهی بروز میدهند تا چنین حکومتی ایجاد شود و با حمایت آنها برقرار بماند. در حکومت دینی، سخن از تفوق و حاکمیت مستبدانه دین و نادیده گرفتن هرگونه نقشی برای مردم نیست تا تصور شود که با به میان آوردن نظرات مردم، ناگزیرباید حکومت خداوند را به کناری گذاشت؛ چنان که در حکومت یزدان سالار(تئوکراسی) بر چنین حاکمیتی تأکید میشود.
همچنین در حکومت دینی، تنها رأی و نظر مردم، محور امور قرار نمیگیرد تا حاکمان جامعه، جز به پیروی از آرای آنان نیندیشند و حکومت نیز بدون داشتن کوچکترین مسؤولیتی جز مراجعه به آرای عمومی تابع بیچون و چرای نظرات مردم حتی به صورت مقطعی و گذرا محسوب شود، چنانکه در حکومتهای لیبرال دموکراتیک، چنین ادعایی مطرح است.
به دیگر سخن، حکومت دینی نقش مؤثر مردم را در تعیین، تشکیل و استمرار حکومت نادیده نمیگیرد، بلکه طبق آیاتی مانند «و أمرهم شوری بینهم»(10)؛ در بسیاری از موارد اجرایی، تصمیم و خواست مردم را در اداره امور جامعه مانند تعیین بسیاری از ارکان اجرایی و نیز تعیین خط و مشیهای عملی حکومت لحاظ میکند؛ ولی همین حکومت، هرگز مسؤولیت مهم و محوری خود را در پیروی از مسیر حقیقت که در پیروی از دین و تعالیم آن جلوه میکند فراموش نمیکند.
در این جا یادآوری چند نکته، ضروری است نخست اینکه دین، منحصراً همان حکم خدا است؛ حکم خداوند، فقط از اراده الهی ناشی میشود؛ اراده الهی، حکیمانه و مستند به علم و قدرت مطلق خداست؛ کاشف حکم الهی را دلیل دینی نامند؛ دلیل دینی، گاهی عقلی است و زمانی نقلی؛ عقل در قبال نقل است، نه در برابر دین؛ برای هر یک از دلیل عقلی و نقلی، معیاری است که در جایگاه خاص خود مبیّن است و آنچه را عقل برهانی مردم (نه گمان و قیاس و وهم) تشخیص داد خواه مفید قطع ریاضی یا طمأنینه عقلایی باشد حجّت دینی است.
همچنین در همه مواردی که تشخیص موضوع به عهده مردم نهاده شده است و نیز در مواردی که دلیل نقلی شفّاف وجود ندارد، ره توشههای عقلی مردم در مورد قطع و نیز در مورد اطمینان، حجّت شرعی است، چنان که درهمه موارد مباحات یا اضلاع واجب تخییری و مانند آنها نیز فهم مردم و استدلال عقلی آنان مجوّز شرعی محسوب میشود.
فلسفه و اهداف حکومت اسلامی
لزوم تشکیل حکومت و اداره جامعه بر اساس قانون مدوّن، از نظر هیچ اندیشوری پوشیده نیست و گروهی که سود خود را در هرج و مرج جستوجو میکنند، از نظم قانونی حاکم بر اجتماع هراسناکاند و تأسیس نظام قانونمند را لازم نمیدانند، از زمره صاحب نظران خارجاند.
هر حکومتی بر پایه مکتب خاص خویش اهدافی را درپی دارد که با اصول حاکم بر آن مکتب هماهنگ بوده و حکومت اسلامی نیز اهدافی دارد که با اصول روشمند خویش مناسب باشد. اکنون از برخی از مقاصد و اهداف حکومت اسلامی با عنوان «فلسفه حکومت اسلامی» یاد میشود:
شناخت سیاست و حکومت جامعه انسانی، مرهون شناخت انسان وشناخت انسان ،مرهون شناخت مبدأ است.
حکومت جامعه بشری و سیاست آن از مهمترین علوم انسانی به شمار میآید. شناخت علوم انسانی نیازمند به معرفت انسان است و انسان موجودی است که هستی خود را از غیر خود میگیرد، چنانکه جهان نیز چنین می باشد. انسان و جهان یعنی «عالم و آدم» به هم مرتبطاند، چنانکه در یکدیگر مؤثر و از هم متأثرند و هرگز بدون شناخت آن مبدأ فاعلی که هستی او عین ذات وی است و به انسان و جهان، هستی عطا میکند و آنها را هماهنگ و منسجم میکند، معرفت انسان میسور نیست، درنتیجه شناخت سیاست جامعه انسانی و حکومت آن شدنی نیست.
انسان در رأس نظام فاعلی، داخلی وغایی
انسان از نظر اسلام در رأس سه نظام است که مکتبهای غیر الهی وی را واجد آن سه نظام خاص نمیدانند؛ نظام فاعلی، نظام داخلی مخصوص و نظام غایی خاص.
نظام فاعلی انسان آن است که علل پیدایش و پرورش او اموریاند که همگی آفریده خدای یکتا و یگانهاند و تنها مبدأ فاعلی که عالم و آدم از او ظهور کرده، همانا خداوند سبحان است و هیچ عاملی در تحقق انسان، استقلال ندارد و هیچ موجودی نیز در پرورش و اداره او مستقل نیست.
نظام داخلی انسان آن است که حقیقت او روح مجرد و جسم مادیاش است؛ یعنی انسان نه همانند فرشتگان، روح بدون جسم است و نه همچون اجرام خاکی و گیاهی، جسم بیروح است، هرچند مقوّم انسانیت انسان، همانا روح زوال ناپذیر اوست که جسم زوال پذیر خاکی را به همراه دارد.
نظام غایی وی آن است که با مرگ انسان بدن نابود نمیشود بلکه همواره زنده بوده و پس از گذشت از دنیا، وارد جهانی پایدار به نام «قیامت» میشود و با بدن مناسب آن عالم جاودانه به سر میبرد و همه عقاید، اخلاق، اوصاف و همچنین تمام کردار و رفتار او محشورند و هرگز او را رها نمیکنند.
انسان در مکتبهای مادی و حسی، فاقد نظام فاعلی و نظام غایی یاد شده است و نظام داخلی وی منحصر در ماده و جسم بوده و روح و اندیشههای روحی نیز در این مکتبها تفسیر مادی خواهد داشت.
قرآن کریم که بهترین مفسر انسان و جهان است، نظامهای سهگانه انسانی را در آیات فراوان بیان میکند، ولی جامعترین آیه که به هر سه نظام اشاره دارد، آیهای است که از زبان حضرت موسی کلیم(ع) درباره فراعنه مصر چنین نقل میفرماید «قالَ رَبُّنَا الَّذی اَعطی کُلَّ شیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی»(11)؛ زیرا در این آیه از نظام فاعلی به عنوان پروردگار همگان یاد و نظام غایی به عنوان هدایت به سوی هدف بازگو شده است، ولی نظام داخلی با این عنوان آمده که خداوند سازمان هستی هر چیزی را که در خود آن چیز باشد عطا کرد و سازمان مناسب با هستی انسان در آیات «اِنّی خلِقٌ بَشَرًا مِن طینٍ فَاِذا سَوَّیتُهُ ونَفَختُ فیهِ مِن رُوحی فَقَعوا لَهُ سجِدین»(12) به صراحت آمده است؛ یعنی انسانی که خلیفه خداست، دو جنبه دارد جنبه مادی که به عالم طبیعت مرتبط و به خاک منسوب است و جنبه دیگرش که الهی بوده و به عالم تجرد ارتباط دارد، به خداوند منسوب است.
تشکیل مدینه فاضله، مهم ترین هدف حکومت اسلامی
مهمترین اهداف حکومت اسلامی که با نظامهای سهگانه انسانی نیز هماهنگ است، راهنمایی انسانها به قسمت «خلیفة الله» شدن و فراهم کردن مقدمات سیر و سلوک آنها، زمینه سازی تبدیل کشور اسلامی به «مدینه فاضله»، مهیا کردن مبادی تمدن راستین اسلامی، تبیین اصول حاکم بر روابط داخلی و خارجی است.
نصوص دینی اعم از آیات قرآن و متون احادیث و نیز سیره معصومان و پیشوایان الهی، گرچه حاوی معارف فراوان و نکات آموزنده فراوان است، اما عصاره همه آنها از اهداف یاد شده است.
همان طور که نظام داخلی انسان را روح و جسم او میسازد، لیکن اصالت از آن روح است و بدن پیرو آن و سلامت و رعایت اصول طبی بدن برای تأمین سلامت روح از گزند عقاید سوء و آسیب اخلاقی ناروا و حفظ از زیان رفتار ناپسند ضروری است، تأمین مدینه فاضله نیز برای پرورش انسانهایی که در جهت «خلیفة الله» شدن گام برمیدارند ضرورت دارد زیرا مدینه فاضله هر چند از تمدن والا برخوردار باشد، پس از مدتی ویران میگردد؛ اما خلیفة الله که همان انسان کامل می باشد از گزند هرگونه زوال در امان است.
بنابراین مدینه فاضله در حکم بدن است و خلیفةالله به مثابه روح آن؛ همانگونه که بر اساس اصالت روح، بدن را روح سالم میسازد، بنا بر اصالت خلیفة الله، مدینه فاضله را انسان کامل تأسیس و تأمین میکند.
ادامه دارد ...
/703/9462/م
محمد ساکی مالحی
------------------------------------------------------------
منابع:
1ـ سوره آل عمران، آیه 19.
2ـ سوره مائده، آیه 48.
3ـ سوره بقره، آیه 213.
4ـ برخی از پیامبران از خود شریعتی نداشتهاند و پیرو شریعت پیامبر اولوالعزم پیش از خود شدهاند؛ مانند لوط(ع) که به شریعت ابراهیم(س) ایمان آورد «فامن له لوط»؛(سوره عنکبوت، آیه 26) و بر اساس دستور او عمل کرده و هر پیامبر اولوالعزمی باذن الله حاکم بود و کارهای شریعت را تقسیم میکرد؛ به برخی سمت فرماندهی جنگ میداد، به بعضی سمت تدریس، و به دیگری هدایت، ارشاد و مانند اینها.
5ـ سوره توبه، آیه 33.
6ـ سوره نحل ،آیه 36.
7ـ سوره یوسف، آیه 40.
8ـ سوره بقره، آیه 256.
9ـ سوره رعد، آیه 11.
10ـ سوره شوری، آیه 38.
11ـ سوره طه، آیه 50.
12ـ سوره ص، آیات 72 ـ 71.
* بنیان مرصوص ،صفحه 342-232
*-ولایت فقیه صفحه104-99
*-سرچشمه اندیشه 352-345
*- نسبت دین و دنیا 29-19
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
زمانیکه با تمام توان و هیجان و امید و رویای مدینه فاضله و حکومت عدل اسلامی بر ضد شاه شعار میدادیم هرگز تصور چنین روزی را نمیکردیم که تمام ان ایام و لحظات خواب و سرابی بیش نبود و اکنون زمان بیدار شده ایم که همه امیدها درحال فناست و از مردم سالاری خاطره ای بیش نمانده و عده ای تندرو بر سرنوشت ایران تصمیم گیرنده شده اند و با برقراری ظلم و استبداد مطلق ،مردم فرهیخته علیرغم تخلفات گسترده مسئولین ماندگار ،جرات ابراز نظر و انتقاد سازنده ندارند.
پاسخ