آقا عملیات را متوقف نخواهد کرد، رمز «یا زهرا» هنوز تمام نشده...
گاهی بد نیست حرفهایمان را نه در قالب تکراری جملات همیشگی بلکه در لایههای پنهان اشاره و کنایه و با مدد از استعارتی ادبی بگوییم. حرفهایی که اینگونه، هم دلیرتر و هم زیباتر و هم عمیق تر میشوند.
در هر عصر پنجشنبه که هم بوی انتظار یار به مشام جان میرسد و هم خلسه لحظههای بی قرار، دل و جان را مینوازد، با این درنگهای سبز در واحه های تأمل و سکوت، به استقبال بهار فکر خواهیم رفت. بهاری سبز و پرجوانه که حتی در زمستان دنیای آخرالزمان نیز یادآور باران و بهشت و یار خواهد بود.
اگر یک روز کبوتر خیالم پر نکشد به سمت کلبه سرسبز آرزوهایم ملول خواهم شد، لیلا نگذار تا نیمههای شب بر صفحه سفید و مات بوم خیره بمانم و زلال چشمان تو را در آن جستجو کنم، نگذار فقط واژهها با من حرف بزنند در ساحل پرتلاطم سردی که فاصلهها، نوازش آفتاب را برده باشند با خود.
لیلا دستان پرمهرت را همیشه حس میکنم کنارم و لبخند شیرینت که چقدر با عاطفه باز میکند پنجره دلم را به سمت دشت سنجاقکها. چقدر زیباست پرواز پروانهها، پژواک نام تو در تمام دشتها، کوهها و حتی آسمان خاطرههایم پیچیده، حالا پر از پنجرهام لیلا.
گوشه هر گلبرگ، تو را میبینم که چه مهربان لطافت نگاهت را نثارم میکنی و من با زیباترین واژههای عاشقی، دفتر خاطراتی نوشتهام که پر است از زندگی، پر است از جریان جمال تو لیلا و پر است از هیجان خودم که والهترینم. حتی اگر پاره کنند تمام دفتر خاطرات مرا، رسوایی در این کشاکش شوم شیدایی را ترجیح میدهم بر دکلمههای خنثای مدعیان عاشقی، که دیگر حتی حال «عشق» هم به هم میخورد از ترفندهای خام و بی معنیشان در ادعای جنون و سرمستی.
جنون را من دارم در تصویر خیال انگیزت لیلا، من اسفار را با تو شروع کردهام، حالا یقین دارم حتی صدرالمتالهین هم باید بازنویسی کند فلسفهاش را در معرفت خیال. من با تو زندگی میکنم لیلا، خیال تو حالا عین حضور است برایم و شیرینی شرب شراب وصال را در عمق وجودم حس میکنم. شاید اسارت من در حلقههای ستبر تخیل تو، قصه هزار و یک شب بچههای افتاده در گیجی عصر دیجیتال نشود، اما مطمئن هستم مرگم در تاب زلف جادویت، انقلابی به پا میکند که دوباره استخوانهای مارکس را در هم میشکند و تنش را هزار بار بیشتر در گور میلرزاند.
لیلا احساس میکنم رابطهای است میان من و گلولهای که مغز اعجاب آور مطهری (ره) را سوراخ کرد. من حتی بین خودم و دالان ورودی دانشکده شهید مفتح (ره) هم رابطهای حس میکنم. همانجا که نقش زمین شد اندیشمند بزرگی که آخرین نفسهایش را نثار کلاسهای درس کرد و عمامه خونیاش هنوز در قاب کوچک بالای مقتلش با من حرف میزند.
لیلا کاش دنیا بفهمد که عهد میان من و تو، ترتیب تمام کمون ها را به هم ریخته و ماتریالیسم را به گورستان تاریخ برده. نفهمد هم باکی نیست؛ روزی خواهند فهمید فلسفه عمیق و پاک حضرت عشق که روزی کوزه مصطفایش را آب کشیدند، گورباچف هم اگر چه نفهمید اشارتهای سرانگشت حضرت عشق را، اما بالاخره شنید صدای شکستن استخوانهای خودش را، حس کرد طعم له شدن مغزی که انباشتگاه تئوریهای غلط بود!
حالا لیلا من هم عهد بستهام با تو تا گیج کنم تمام فلسفهها را. تا گمراه کنم تمام تئوریهای نارسای انقلاب را. من هم باز کاری خواهم کرد که اسکاچ پل انگشت به دهان بماند از قصه آگاهی ما. من ثابت میکنم میشل فوکو خیلی بیش از آنچه به نظر میآید با ما فاصله دارد، انقلابی تر از آنیم که در نوشته فارغ التحصیلان علوم بشری درآییم لیلا، شرقی باشند یا غربی فرقی نمیکند.
لیلا خروشمان را از حضرت آقا داریم. آقا این روزها همچنان دارد برجک میزند. تاکتیکهایش معمایی شده عجیب تر از قبل، برای همه سیاسان روزگار که سرچمشه تشخیص دقیق اش را وامدار کجاست؟ آقا خیلی دقیق میزند لیلا. آقا دارد به تلافی تک تک نخلهای بی سر خرمشهر، برجک میزند. به تلافی تک تک بچههای پاره پاره غزه، به تلافی قطرات خون شهید شهریاری، به تلافی چهار دهه تحریم.
آقا دارد به احترام همه شهدا برجک میزند؛ به پاس رشادت شهید جمشید براتپور از تیپ 44 قمر بنی هاشم (ع) که شکارچی بی قرار و نام آور تانکهای بعثی بود. به حرمت جانباز، رفیع غفاری از آچاچی میانه که هنوز دنیا فراموش نکرده که چطور برجک میزد در حماسه 8 ساله. فرمانده نمیگذارد حرمت فتح سربازانش فراموش شود، فرمانده ایستاده تا جاودانه بماند شاهکار سربازانش که چطور از مهر مادر دل کندند و به شکار برجک تسلیحات مخوف جهانیان رفتند و پیروزمندانه بر شانهها بازگشتند.
آقا حتی به دنیا اعلام کرده، قلوه سنگهای کرانه باختری را هم تبدیل میکند به مرمی های داغ که حرارت انقلاب سرزمین لیلا را درست نشانه روند در قلب سیاه گرگهای نتانیاهو. حالا جوانان کرانه آمادهاند قلاب سنگهای 60 ساله را در جیب بگذارند و گرا دهند به موشکهای فاتح، تا خانه خراب شوند ستمگران اشغالگر، طوری که از بستر مستی نیمه شبشان فرصت گریز نداشته باشند و لاشههایشان خوراک سگهای هار بیابان شود، اگرچه سگها هم خواهند مرد از شدت نجاست و تعفن این خناسان.
لیلا برای آقا دعا کن. درست زمانی که همه دنیا در سکوت خبری فرو رفته بود و همه تمرکز کرده بودند بر اتاق مذاکرات وین، تا ببینند چه از پشت دربهای بسته بیرون میآید، برجک زد. آقا در سکوت ساختگی رسانهای، سکوت را شکست و دوباره گفت کرانه باختری را مسلح خواهیم کرد. درست زمانی که برخی دیپلماتها خاموشی را ترجیح میدادند و دست کشیدن موقت از اعلام صریح مواضع انقلاب را سزاوارتر میدانستند، اجازه نداد سگهای نتانیاهو به بهانه سکوت اضطرای مذاکرات و زرق و برق گفتمان دیپلماتیک، اسب تراوا را وارد کنند در قلعه بچههای انقلاب.
پس از تمدید مذاکرات هم آقا چنین کرد. آقا از تمدید حمایت کرد اما زیرکانه باز برجک زد وقتی به تمام دنیا اعلام کرد چه مذاکرات نتیجه بدهد چه ندهد، اسرائیل ناامن تر خواهد شد. با این جمله شجاعانه و هدفمند فرمانده کل، شاخص سهام در بازار امنیت اسرائیل به زیر صفر رسید. آقا تعارف ندارد در سیاست علیه گرگها.
دیپلماتهای سرزمین لیلا محترمند وگرنه جایی نداشتند در وادی بیداردلان، دعایشان میکنم تا قهرمان شوند در جنگ دیپلماسی علیه دژخیمان. اما این را هم میدانم عطر تند ادکلن یقه دیپلماتها، بچههای غزه را نجات نمیدهد. این تعارفات بین المللی در مصاف با گرگ و شغال و روباه مفهومی ندارد. هشت سال زیر بوی ادکلن تمام دیپلماتهای شرق و غرب، خاک مادری مان را لاله زاری کردند از خون عزیزان و جوانهایمان. اما برادران و خواهرانم بودند که زیر گلولههای مسلسل و شعلههای مرگ، صدام را نگون بخت کردند نه دیپلماتها.
همت هم دعا میکرد برای دیپلماتهای سرزمین لیلا، اما میدانست گرگ از نگاه آنها نمیترسد، میدانست باید خودش قهرمان حماسه خیبر باشد و شیردلان شجاع همراهش. دیپلماتها کاربردیاند اما نه به اندازهای که استاکس نت را ساقط کنند، استاکس نت، یک وحشی تمام عیار بود که میتوانست پرچم لیلا را از سردر تمام سفارتهایمان پایین بکشد. لبخند دیپلماسی هرگز قدرت ندارد آرکیو را زمین گیر کند. عطر و ادکلن و ادبیات دیپلماسی نبود که تعطیل کرد سفارت اسرائیل را، دانشجویان خط امام هم با دیپلماسی هرگز اشغال نکردند لانه جاسوسی را.
دیپلماتهای سرزمین لیلا محترمند و برایشان دعا میکنم. زحمت هم میکشند اما اگر بخواهند به حریم خیبر وارد شوند باید کار را بدهند دست سردار سلیمانی تا بشکند تمام دندانهای گرگها و خفه کند نفسشان را در حلقومشان. من دعا میکنم برای دیپلماتهای سرزمین لیلا اگر نگذارند شغالها لنگ پا بیندازند روی هم در مقابلشان و جسورانه تحقیر کنند سفیران لیلا را.
گرگها دوست نخواهند شد با ما به بهانه بلد بودن زبان دیپلماسی. سید خراسانی این را خوب میفهمد و خوش بین نیست به گفتگو با گرگ. خودش عمری است تجربه کرده حیله اینها را. در ماجرای دروغ بودن هولوکاست هم برجکشان را خوب زد و نگفت من تاریخ دان نیستم. سید دنیای اینها را به بازی میگیرد اگر بخواهند دنیای ما را به بازی بگیرند. درست است که تهرانی مقدم نیست اما نوک موشکهایش را تنظیم کرده سمت پنتاگون، سمت تلاویو. تهرانی مقدم هنوز هم موشکهایش گوش به فرمانش اند.
موشکهای تهرانی مقدم خوب یاد گرفتهاند برجک بزنند. از دلاوری و شجاعت فرمانده کل آموختهاند، همانطور که سردار سلیمانی هم نمیگذارد حتی یک تیر از مهماتش به خطا رود. سردار این روزها مرمی ها را با گلاب ناب کاشان میشوید و یاحسین مینویسد گوشه آن، و شلیک میکند در گیجگاه شامیان، فرو میکند در چشم فتنه تا کور کند خط پسر عاص را برای همیشه.
او هم میداند دیپلماسی حریف داعش نمیشود، دیپلماسی، کودکان یتیم سرزمین قدس را آرام نمیسازد و غزه را از تیررس وحشیها خارج نمیکند. موشکهای سردار است که زبان این وحشیها را خوب میداند. اگر بیایند به جنگ تن به تن با کماندوهای سردار، خواهند فهمید مرگ در پنجه پاسداران لیلا چقدر سخت و دردناک است.
آقا عملیات را متوقف نخواهد کرد، رمز «یا زهرا» هنوز تمام نشده، باکری از سمت دریا برگشته و بچههای لشکر 31 عاشورا هنوز سر پایند، آقا دوباره مالک را به نزدیک خیمههای معاویه رسانده در شام و عراق و خودش هم دارد یک به یک برجهای استبداد را میکوبد، خواب را از چشم دشمن ربوده، منورها که روشن شود دشمن خواهد دید خط مقدم ما کجاست، خواهد دانست سردار است که فتح الفتوح کرده. آقا خط و نشان کشیده در ماجرای مذاکره با گرگها. آقا رجزش را کربلایی سروده، به رنگ رجزهای عباس (ع) ، آقا به همه دنیا گفته من دیپلمات نیستم، من یک انقلابیام.
عابد باقری
/703/830/م