۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۲
کد خبر: ۲۵۶۸۱۶
حکومت اسلامی در اندیشه آیت الله جوادی آملی/2

اقتصاد اسلامی لازمه رونق و پیشرفت حکومت اسلامی

خبرگزاری رسا ـ اسلام، جریان تام و منحنی کامل مال در دست توده مردم که از راه مشروع مانند تجارت با رضایت صورت گیرد را پسندیده و اقتصاد بر پایه فعالیت‌های تجاری مشروع را لازمه تشکیل مدینه فاضله می‌داند.
اقتصاد اسلامي اقتصاد اسلامی لازمه رونق و پیشرفت حکومت اسلامی
 
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، یکی از مهم‌ترین اهداف حکومت دینی فراهم کردن زمینه رسیدن انسان به مقام خلافت الهی یعنی همان «إنی جاعل فی الأرض خلیفة» است که این خلیفه خدا نیز خود مهتدی بوده و دیگران را وارد نور ایمان می کند، از ظلمت شرک می رهاند و این خود غرض اصلی نزول قرآن و بعثت پیامبران(ع) است.
 
هدف متوسط حکومت اسلامی همان رسیدن جامعه به عدل است؛ جامعه‌ای که این اهداف در آن محقق باشد را می‌توان مدینه فاضله دانست. البته پس از تبیین این اهداف باید به مهمترین اوصاف مدینه فاضله یعنی رشد فرهنگی و اقتصادی نیز پرداخته شود.
 
 
 
 
 
 
هدف عالی و متوسط حکومت اسلامی
لازمه خلافت الهی آن است که انسان کامل یعنی خلیفة الله همه کمال‌های مُستخلفٌ عنه را که خداوند جهان است، به اندازه سعه هستی خود فراهم کند و در همه آن کمال‌های وجود، مظهر خداوند سبحان شود، بنابراین آنچه به نام قسط، عدل و نظایر آن به اسم «اهداف حکومت اسلامی» یاد می‏شود، همه کمال به شمار می‏آیند؛ ولی تمام آنها جزء فروعات کمال اصلی‏اند، زیرا انسان متعالی که خلیفه خداست مصدر همه آن کمال‌هاست، چون خلافت خدا مستلزم آن است که خلیفه او مظهر آن چیزهایی باشد که در تأمین سعادت ابدی سهیم است و در تدبیر جوامع بشری نقش سازنده دارد.
 
رهانیدن انسان ازتاریکی به نور، هدف نزول قرآن، رسالت پیامبران و غرض حکومت اسلامی است. قرآن کریم در آغاز سوره ابراهیم(ع)، هدف نزول قرآن را که همان هدف والای رسالت و غرض اصیل حکومت اسلامی است، چنین ترسیم می‌کند: «الر کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور بإذن ربهم إلی صراط العزیز الحمید»(1)؛ «قرآن کتابی است که ما آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا مردم را از هر تیرگی و تاریکی برهانی و آنان را به نور برسانی» البته این رهانیدن از ظلمت‏ها و رساندن به نور، به دستور و اجازه پروردگار آنها است و راه نورانی شدن مردم، پیمودن راه راست خداوندِ عزیز، نفوذناپذیر و پیروز بر هر چیز است.
 
دوری از خداوند که «هستی محض» و «کمال صرف» است، تیرگی بوده و جدایی از او که نور تام است، جز تاریکی نیست و تنها مبدأیی که توان بیرون آوردن انسان از تیرگی و رهاندن او از تاریکی را دارد، همانا «نور بالذات» و خداوندی است که نور آسمان‏ها و زمین بوده و از این رو، در آیةالکرسی، ولایت این امر را فقط به خود نسبت می دهد، چنین می فرماید: «اللهُ ولِیّ الذین امنوا یخْرجهمْ من الظلمات إلی النّور»(2) و اگر در آیه مورد بحث، نورانی ساختن مردم را به رسول اکرم(ص) اسناد داد، برای این است که انسان کامل، خلیفه خداست و خلیفه، کار مستخلف عنه را انجام می‏دهد و چون انجام این کار بوسیله آن حضرت از راه خلافت و نیابت است نه اصالت، لذا در آیه‌ای که پیش از این ذکر آن رفت اخراج از ظلمت‏ها به سوی نور، به اذن خدا مقید شده است.
 
هدف والای رسالت و نزول وحی که همان حکومت الهی است، نورانی نمودن جامعه انسانی است و انسانِ نورانی، از گزند تیرگی هوا و آسیب تاریکی هوس مصون، و از وسوسه، دسیسه و مغالطه، محفوظ خواهد بود و چنین انسانی که از جهت اندیشه، از تباهی توهم، تخیّل و هر گونه مغالطه آزاد است و از جهت عمل، از آلودگی هر گونه شهوت و غضب پاک می‏باشد، شایسته خلافت خداست.
 
بنابراین، هدف مهم تأسیس نظام اسلامیِ مبتنی بر وحی و نبوت، همانا خلیفة الله شدن انسان است و در چنین جامعه‏ای، خط مشی انسان نورانی بسیار روشن است و او با نور الهی که بهره وی گشته حرکت می‏کند و زندگی می‏نماید؛ چنانکه خداوند فرمود: «وجعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس»(3)؛ «ویجعل لکم نوراً تمشون به».(4)
 
سیره آموزنده انسان نورانی آن است که در عین رعایت ادب و پاسداری از حرمت انسانیتِ دیگران، هیچ انسانی را شایسته ستایش و پرستش نمی‏داند و نیز در عین زیبا دیدن نظام کیهانی و تحسین سراسر گیتی، هیچ موجود سپهری یا زمینی را شایسته تکریم عبادی ندانسته، برای آن قداست پرستش قائل نیست و بلکه تمام عالم و آدم را نشانه خدای بی‏نشان دانسته، برای آنها ارزشی بیش از نشانه بودن معتقد نیست؛ چنانکه انسان کامل یعنی حضرت علی‏بن ابی‏طالب(ع) در معرفی این گونه از انسان‏های نورانی چنین می‏فرماید: «عظم الخالق فى أنفسهم فصغر ما دونه فى أعینهم».(5)
 
 
 
 
خاصیت «نور» آن است که هر چیز را آن گونه که هست ارائه می‏کند و نورِ توحید، انسان کامل را چنان بینا می‏نماید که خداوند عظیم را به عظمت می‏نگرد و قهراً همه اشیاء که مخلوق خدایند، در ساحَت جلال الهی کوچک خواهند بود. از این رو، هر چیزی غیر از خدا، از دیدگاه عارف کوچک شمرده می‏شود.
 
حضرت علی‏بن ابی‏طالب(ع) در این باره فرموده‏اند: «عظم الْخالق عندک یصَغر المخلوق فى عینک»(6)؛ یعنی بزرگی خالق در نزد تو، کوچک می‏سازد مخلوق را در چشم تو، و این بینش صائب نیز به نور خداوند است که بهره پرهیزگاران می‏گردد: «من یتق الله یَجْعلْ له مخرجا من الفتن ونوراً من الظلم».(7)
 
نکته دیگری که توجه به آن لازم می‏باشد این است که نه تنها قرآن کریم عامل نورانی شدن انسان‏هاست، بلکه تنها مبدأ نوربخش، حکومت اسلامی در پرتو قرآن است و کسی که از آن محروم باشد، هیچ نوری نخواهد داشت؛ چه اینکه خداوند فرمود: «ومنْ لمْ یجعل الله له نورا فما له منْ نوْر»(8)؛ زیرا «بر اهرمن نتابد اسرار اسم اعظم».
 
عدل وقسط، هدف متوسطِ حکومت اسلامی
 
چون «اسلام» تنها دین الهی است «إن الدین عند الله الإسلام»(9) و هیچ دینی غیر از آن مرضی و مقبول خداوند نیست «ومن یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الآخرة منَ الخاسریْن»(10)، بنابراین، تنها ره‏آورد همه پیامبران الهی اسلام بوده و حکومت آنان نیز اسلامی بوده و می‏باشد و اهداف فراوان آن، در جای جای قرآن کریم آمده است.
 
در سوره «حدید» که هدف «نبوت عامه» را بازگو می‏کند، خداوند چنین می‏فرماید: «لقد أرسلْنا رسلنا بِالبینات وانزلنا معهم الْکتاب وَالمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه بَاس شدِید»(11)؛ یعنی ما پیامبران را با معجزه و ادله قاطع و گویا فرستادیم و با آنان کتاب آسمانی را که دربردارنده مجموعه عقاید، اخلاق، و قوانین عملی است، نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام نموده، به جور و ستم قصور نکنند و آهن را که در رأس نیروی شدید و عامل هراس بیگانگان است، فرو فرستادیم که طاغیان و رهزنان به آن دفع شوند و از حریم قسط و عدل و قانون الهی دفاع گردد.
 
در این آیه، هدف عمومی همه پیام‏آوران و زمامداران حکومت اسلامی در طول تاریخ، همان قسط و عدل جامعه شمرده شد، اما همان گونه که قبلا اشاره شد، رعایت حقوق فرد و جامعه و تأمین همه مظاهر تمدن، از فروعات نورانی شدن افراد آن جامعه می‏باشد؛ زیرا «خلیفة الله» که انسان نورانی است، به یقین حقوق دیگران را رعایت می‏کند و از آنان حمایت می‏نماید.
 
 پس آنچه در این آیه به عنوان هدف حکومت رهبران الهی یاد شده، یک «هدف متوسط» است نه هدف نهایی. «هدف نهایی» همان است که قبلا بیان شد و آن، خلیفة الله شدن انسان کامل است که نه تنها معلم انسان‏ها است و آنان را از کتاب و حکمت خدا آگاه می کند و نفوس آنان را تهذیب می‏کند، فرشتگان را نیز از اسرار اسماء الهی آگاه کرده، حقایق آنها را به ملائکه تعلیم می‏دهد و قلمرو خلافت او، فقط موجودهای زمینی نیستند، بلکه موجودهای آسمانی نیز از فیض خلافت او بهره می‏برند؛ اگر چه جسم وی در زمین به سر ‏برد.
 
 
 
 
خلافت و حکومت حضرت داوود(ع)
گرچه برهان عقلی و تحلیل قرآنی، دلیل کافی بر آن است که هدف اصیل حکومت اسلامی خلیفةالله شدن انسان و در پرتو آن به قسط و عدل قیام کردن است، اما ارائه برخی از شواهد قرآنی مایه طمأنینه بیشتر خواهد شد. قرآن کریم حضرت داود(ع) را به عنوان مجاهد نستوه، رهبر انقلاب و زمامدار عصر خویش معرفی کرده «... و قتل داودُ جالُوتَ...»(12) و او را از کتابی به نام زبور برخوردار می‌داند «... و اتینا داود زَبُوراً»(13) و وی را نیز پیشوای اهل تسبیح دانسته، کوهها و پرنده‌ها را با او تسبیح‌گوی خدا می‌شمارد «و سخّرنا مع داود الجبال یسبّحن و الطّیر»(14) و او را همچون پسرش حضرت سلیمان(ع) از علم خاص الهی متنعم می‌داند «و لقد اتینا داوُد و سلیمان علماً»(15) و از منطق پرندگان آگاه می‌شمارد «وَوَرِثَ سلیمان داود و قال یا ایّها النّاس عُلِّمنا مَنْطِق الطیر»(16) و او را صاحب قدرت معنوی دانسته، اهل أوْب و رجوع مکرر به درگاه خدا می‌داند «... و اذکر عبدنا داود ذا الأید إنّه أوّابٌ».(17)
 
آن‌گاه که او را به اوصاف راستین خلیفةاللهی ستود و کمال‌های انسان نورانی را بر او اثبات کرد، فرمود: «یا داود إنّا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین النّاس بالحقّ...»(18)؛ یعنی رهبر جامعه انسانی که نمونه سالکان کوی کمال می‌باشد، خلیفه خداست و خود به مقام منیع خلافت الهی نائل آمد، آنگاه حکومت اسلامی را تشکیل داد و حاکمیت قانون خدا را تحقق بخشید و از فروع آن مقام، به عدل و داد حکم کردن، حقوق متقابل انسانها را رعایت کردن و از آنها حمایت نمودن است.
 
تاکنون بیان کوتاهی پیرامون هدف اوّل حکومت اسلامی ارائه شد و امّا در بیان هدف دومِ آن که تأسیس مدینه فاضله باشد، نکاتی خواهد آمد.
 
اوصاف مدینه فاضله
 
مدینه فاضله دارای اوصاف و شرایطی است که بخشی از آن به محیط زیست بر می‌گردد و بخش دیگر آن به ساکنان آن؛ گرچه همه اوصاف در سایه رشد علمی و ترقی عملی ساکنان هر مرز و بوم فراهم می‌گردد. البته اوصاف و شرایط مدینه فاضله فراوان است، ولی به برخی از آنها به صورت اجمال اشاره می‌شود:
 
الف)رشد فرهنگی
 
زمامدار حکومت اسلامی، عهده‏دار تأمین علم و دانش شهروندان قلمرو حکومت خود می‏باشد و آیاتی مانند «هو الّذی بعث فی الأُمیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته ویزکِّیهم ویعلِّمهم الکتاب والحکمة وإن کانوا من قبل لفی ضلالٍ مبین»(19)، بیانگر آن است.
 
مشکل اساسی جامعه در جاهلیت جدید یا کهن، ندانستن اصول «تمدن ناب» و یا عمل نکردن به آن در فرض دانستن است؛ یعنی جهالت و ضلالت، دو عامل قطعی انحطاط جامعه جاهلی است و مهمترین هدف حکومت اسلامی در بخش فرهنگ به معنای جامع، جهالت‏زدایی و ضلالت‏روبی است تا با برطرف شدن جهل و نادانی، علم، کتاب و حکمت جایگزین آن گردد و با برطرف گشتن ضلالت، گمراهی اخلاقی و انحرافِ عملی، تزکیه و تهذیب روح، جانشین شود و لذا در آیه مزبور و مانند آن که اهداف و برنامه‏های زمامداران اسلامی مطرح می‏شود، جهل زدایی توسط تعلیم و ضلالت‏روبی توسط تزکیه، از شاخصه‏های اصلی آن قرار گرفته است.
 
آیه مذکور، جامعه اُمّی، نادان و بی‏سواد را به فراگیری دانش تشویق می‏کند تا از امّی بودن برهند و به عالِم و آگاه شدن برسند و نیز جامعه گمراه و تبهکار را به طهارت روح فرا می‏خواند تا از بزهکاری برهد و به پرهیزکاری و وارستگی بار یابد؛ البته مردم آگاه و وارسته، توان تأسیس مدینه فاضله و حفظ آن را خواهند داشت.
 
 
 
ب) رشد اقتصادی
رهبران اسلامی، تبیین خطوط کلی مال در نظام اسلامی را به عهده دارند و قوانین الهی، گذشته از آنکه مردم را به کاشت، داشت، و برداشت در همه شؤون اقتصادی دعوت می‏نماید و حلال بودن آن را در همه مراحل تحصیل مال، نگهداری مال، توزیع مال، و صرف و هزینه آن، رکن لازم یک اقتصاد سالم می‏داند، به مسائل اساسی دیگر آن نیز می‏پردازد که به برخی از آنها اشاره می‏شود.
 
اسلام، اصل مالکیت خصوصی را پذیرفته و آن را امضا کرده و معنای آن این است که هر فردی در قیاس با دیگر افراد، مالک دسترنج خود بوده و هیچ کس حق تصرف در آن را بدون اذن و رضای او ندارد؛ ولی این نکته را نیز تصریح می‏نماید که در قیاس با خداوند، هیچ کس مالک نیست، بلکه به منزله امین در نگهداری و نائب در تصرف می‏باشد و آیاتی نظیر «واتوهم من مال الله الّذی اتاکم»(20) و «وأنفقوا ممّا جعلکم مستخلفین فیه»(21)، گواه بر آن است و از اینرو، هیچ فردی حق ندارد بدون اذن و رضای خداوند، در مال به دست آورده خویش تصرف نماید.
 
اسلام، مجموع مال‏ها را برای اداره شؤون مجموع انسان‏ها می‏داند؛ یعنی اصل مالکیت خصوصی نباید مایه حرمان جامعه باشد و امت اسلامی را به دو گروهِ مالمندِ زراندوز و نیازمند تقسیم کند. اسلام، مال را به مثابه ستون فقرات جامعه انسانی و سبب قیام مردم می‏داند. فرد و یا گروهی که فاقد مالند، از آن جهت فقیرند که ستون فقرات اقتصادی آنان شکسته شده و توان قیام را از دست داده‏اند؛ زیرا «فقیر» یعنی کسی که مهره کمرش شکسته است و قدرت ایستادن و ایستادگی ندارد.
 
 
 
 
از آنجا که مال به منزله خون در عروق جامعه و ستون فقرات ملت محسوب می‏گردد، نباید آن را در اختیار سفیه و بی‏خرد قرار داد که مبادا در آن مسرفانه یا مترفانه تصرف کند و عامل قیام امت را به هدر دهد.
 
بیان قرآن درباره سه مطلب اخیر چنین است: «ولا تؤتوا السُّفهاء أموالکم الّتی جعل الله لکم قیاماً»(22)، در این آیه کریمه، خداوند سبحان، هم مال را به عموم جامعه نسبت می‏دهد "أموالکم" و هم آن را سبب قیام می‏داند "الّتی جعل الله لکم قیاما" و هم از قرار دادن آن در اختیار سفیه مانند کودک یا بالغ بی‏خرد، نهی می‏فرماید "ولا تؤتوا السُّفهاء".
 
اسلام، احتکار ثروت و ذخیره کردن آن را ممنوع می‏داند و این عمل را به منزله ضبط خون در رگ بدن که سبب فلج شدن سایر اعضاء می‏گردد، تلقّی می‏کند؛ بنابراین جریان و حرکت آن را لازم می‏شمرد. آیاتی از قبیلِ «الّذین یکنزون الذَّهب والفضَّة ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشِّرهم بعذابٍ ألیم»(23)، دلیل بر منع رکود مال و گواه بر لزوم جریان آن در تمام اعضاء جامعه است.
 
اسلام جریان ناتمام مال و منحنیِ ناقص مسیر آن را ممنوع و جریان کامل و منحنی تام آن را لازم می‏داند، یعنی اجازه نمی‏دهد که ثروت مملکت در دست گروهی خاص جاری باشد و هرگز به دست دیگران نرسد و بلکه فتوا می‏دهد که لازم است دور آن کامل باشد تا به دست همگان برسد. آیاتی مانندِ «کی لا یکون دولةً بین الأغنیاء منکم»(24)، گواه بر این سخن است.
 
 
 
 
گردش و تداول ثروت در دست گروهی خاص و حِرمان توده جامعه از آن، به دو صورت ترسیم می‏شود که هر یک از آن دو نارواست؛ یکی بر اساس نظام کاپیتال و سرمایه‏داری غرب، و دیگری بر پایه نظام دولت‏سالاری و مکتب مارکسیسم فروریخته شرق.
 
به هر تقدیر، مال نباید در اختیار اشخاص حقیقی خاص یا شخصیت‏های حقوقی مخصوص محصور باشد، بلکه باید در تمام قشرهای جامعه جاری گردد و این ره‏آورد اسلام، پایه و اساس «برین اقتصادِ سالم» است که از بین «فَرْثِ» سرمایه‏داری و «دَمِ» دولت سالاری و مارکسیسم، «لَبَنِ» خالص و شیر شفاف اقتصاد دینی را استنباط می‏کند تا از افراط اوّل و تفریط دوم رهائی یابیم و به هسته مرکزی عدل اسلامی نائل شویم.
 
اسلام، جریان تام و منحنی کامل مال در دست توده مردم را که از راه مشروع مانند تجارت با رضایت صورت گیرد می‏پسندد؛ یعنی راه اصلی انتقال مال و جریان عمومی آن، غیر از راه ارث و بخشش و...، همانا راه تجارت با رضایت است و بنابراین، «تجارت بدون رضایت» یا «رضایت بدون تجارت» (مانند قمار و...)، راه مشروع تلقی نمی‏شود و آیاتی نظیر «یا أیّها الّذین امنوا لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلاّ أن تکون تجارةً عن تراضٍ منکم»(25)، دلیل بر آن است.
 
آنچه از نظر اسلام درباره رشد اقتصادی بیان شد، در چند بند ذیل خلاصه می‏گردد:
 
1 ـ اصل مالکیت انسان‏ها نسبت به یکدیگر پذیرفته است، ولی تمام انسان‏ها نسبت به خداوند، امین و نائبند نه مالک.
2 ـ مجموع اموال، متعلق به مجموع انسان‏هاست.
3 ـ مال، به منزله خون بدن و به مثابه ستون فقرات جامعه انسانی است.
4 ـ قرار دادن مال در اختیار سفیه ممنوع است و صرف آن به نحو اسراف یا اتراف نارواست.
5 ـ احتکار ثروت و اکتناز مال، ممنوع است و جریان آن لازم می‏باشد.
6 ـ جریان ناقصِ مال، ممنوع می‏باشد و دَوْر کامل آن لازم است.
7 ـ جریان عمومی مال، گذشته از راه‏های پیش‏بینی شده در شرع مانند ارث و بخشش، همانا بر اساس تجارت با رضایت است.
 
 
محمد ساکی مالحی
 
 
-----------------------------------------------
منابع:
1ـ سوره ابراهیم (علیه‏السلام)، آیه 1.
2ـ سوره بقره، آیه 257.
3ـ سوره أنعام، آیه 122.
4ـ سوره حدید، آیه 28.
5ـ نهج‏البلاغه، خطبه 193، بند 5.
6ـ نهج‏البلاغه، حکمت 129.
7ـ نهج‏البلاغه، خطبه 183، بند 11.
8ـ سوره نور، آیه 40.
9ـ سوره آل عمران، آیه 19.
10ـ همان، آیه 85.
11ـ سوره حدید، آیه 25.
12ـ سوره بقره، آیه 251.
13ـ سوره نساء، آیه 163.
14ـ سوره انبیاء، آیه 79.
15ـ سوره نمل، آیه 15.
16ـ سوره نمل، آیه 16.
17ـ سوره ص، آیه 17.
18ـ سوره ص، آیه26.
19ـ سوره جمعه، آیه 2.
20ـ سوره نور، آیه 33.
21ـ سوره حدید، آیه 7.
22ـ سوره نساء، آیه 5.                      
23ـ سوره توبه، آیه 34.
24ـ سوره حشر، آیه 7.
25ـ سوره نساء، آیه 59.
* بنیان مرصوص، صفحه 342-232.
* ولایت فقیه صفحه104-99.
* سرچشمه اندیشه 352-345.
* نسبت دین و دنیا 29-19.
 
 
/704/9466/م
ارسال نظرات