مسجد دورهمی
![حجت الاسلام سيد احمد بطحايي](/Original/1394/04/06/IMAGE635710091205025367.jpg)
به گزارش خبرگزاری رسا، خاطرات روزانه سفر تبلیغی حجت الاسلام سید احمد بطحایی ماه رمضان امسال به شهرستان انار استان کرمان منتشر شد.
متن یادداشت بدین شرح است:
به علی میگویم: «حالا این مسجد خواجا دقیقا کجاست؟» میگوید: «حاجی آقا شما یه ماه رفتین، از من میپرسین؟ خودم میبرمتون.» نیم ساعت بعدِ مغرب زنگ میزند و میآید سراغم. هنوز مسیر رسیدن به مسجد خاکی و سنگلاخی است. میگویم: «مگه اینجا روحانی نداره.» میگوید: «مردم اینجا پسته ندارند و به زور خودشان را اداره میکنند و نمیتوانند کسی را دعوت کنند و جای اسکان هم ندارند.»
اَنار شهر عجیبی است. مردمش به مانند سنت سیستم ارباب و رعیتیِ پیشتر، یا ثروتمندند یا فقیر. طبقه متوسطش برخلاف شهرهای بزرگ کم است و نادر. و معیارشان در فقر و غنا، پسته است. یا باغ پسته داری و اوضاعت خوب است یا نداری. نه کشاورزی دیگری در این بی آبی و خاکِ شور کویری جواب میدهد و نه دامداری و باغداری.
جلوی درِ مسجد که میرسد، میگویم: «تو برو من خودم میآیم.» میگوید: «پس برای اموات هم دعا کن.» از هفته پیش که عمهاش از دنیا رفته، دیگر نه میخندد و شوخی میکند و نه بین حرفهایم تکه و پارازیت میاندازد. میگویم: «اولا دعای من از سقف مسجدم رد نمیشه و دوما زنده ها محتاج ترن، ولی چَشم.»
دَرَش را ضدزنگی قهوهای زدهاند. از حوض کاشیکاری شدهاش میگذرم. هیچ فرقی نکرده. مثل ده سال پیش خشک است و خالی. طاق های ضربیاش فرسوده تر شده. دیوار خشتیاش را انگار با یک لایه کچ و خاک پوشاندهاند.
مسجد خالی است. تنها خادم مسجد که زنی حوالی شصت ساله است، میکروفون را تنظیم میکند. بهش میگفتند خانم بزرگ. تقریبا به تمام اهالی مسجد مَحرَم بود. یا عمه و خاله خودشان بود یا پدر و مادرشان. همه اهالی مسجد از یک طایفه بودند و باهم بزرگ شده بودند. همه فامیل و پسر عمو و پسر دایی.
خانمهایشان هم لابد به همین ترتیب. مسجد رفتن برایشان یک حرکت فامیلی و دید و بازدید بود. لابد با خدا. مثل یه مهمانی و دورهمی. اوجش هم ماه رمضان بود و مُحرم. وقتی هم بالای منبر میرفتم، خانمها از پشت پرده با صدای رسا و آقایون چشم در چشم من و در گوشی پچ پچ کنان مشغول صحبت میشدند. هرچه صلوات خرج میکردم و در محاسن گوش دادن به حرف هایم میگفتم، توفیری نداشت.
دست میکشم به دیوار مسجد. انگار هزار سال پیش بوده. از نیامدنشان استفاده میکنم و موبایلم را از جیب قبا در میآوردم و از محراب و وضوخانه و جامهریاش عکس میگیرم. تکان نخورده. نمیدانم بخاطر شکل رواق هاست یا محراب و دیوارش که یاد مسجد کوفه میافتم./998/ت303/س