۲۵ تير ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۷
کد خبر: ۲۷۵۲۵۳
تبلیغ نوشت(13)

پسرکی در کما

خبرگزاری رسا ـ حین خواندن قرآن و تفسیر، فکرم با پسرک در کماست و مادری که لابد بالای سرش نشسته، قطعا نمی­خوابد و مادرها می­نشینند و نگاه می­کنند به صورت فرزندی که شیرش داده­اند؛ با او خندیده و گریه کرده­اند و بعدش می­روم تو روضه امشبم. بچه­ها یتیمی که چشم انتظار مردی هستند که برایشان بخنند و با آنها گریه کند.
حجت الاسلام بطحايي

به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام سید احمد بطحایی از مبلغان و نویسندگان حوزه علمیه قم، ماه مبارک رمضان امسال برای تبلیغ دینی به شهرستان انار استان کرمان سفر کرده است. این روحانی در حاشیه فعالیت های تبلیغی اقدام به ثبت خاطرات روزانه خود کرده است. 

  

متن یادداشت بدین شرح است:

 

سفره سحری را به کمک همسرم جمع می­کنم که گوشی زنگ می­خورد. برمی­دارد و هر چه از صحبتش می­گذرد، چروک به پیشانی و گوشه چشمش می­افتد. معلوم است خبرهای خوبی از آن‌ور خط نمی­آید. وسایل سحری را داخل یخچال و روی ظرفشویی می­گذارم. تلفن که تمام می­شود می­آید سمتم. گوشی را محکم توی دستش فشار می­دهد و می‌گوید: کاری کن. می‌گویم: چی شده؟ با باقیمانده چروک­ها توضیح می­دهد پسر پنج ساله دوستش به خاطر پیدا نکردن یک قرص، تشنج کرده و به کما رفته. بقیه­اش را خودم می­دانم.

 

نیم ساعتی تا اذان صبح مانده و گوشی را برمی‌دارم و زنگ می‌زنم به تنها دوست پزشکم. می­گوید تا فرداشب خبر می­دهد. همان طور که درباره شرایط بحرانی پسربچه توضیح می­دهم، خیره می­شوم به پسرم که با چند رشته ماکارونی در بشقابش بازی می­کند. صدای قرآن که از بلندگوهای مسجد بلند می­شود عبا و قبا تن می­کنم و از خانه بیرون می­زنم.

 

مرد میانسالی جلوتر از من در خانه­اش را باز می­کند. من را که می­بیند صبر می­کند تا به او برسم و با هم سمت مسجد برویم. امشب نخستین شب قدر است باید درباره حضرت علی(ع) صحبت کنم. خیلی سخت است درباره او حرف زدن؛ مثل تراشیدن یک لوح سنگی با سوزن ته‌گرد است.

 

انبانی کاغذ از فضایلش دارم ولی نمی­دانم کدام را بگویم. چه روضه­ای بخوانم.  بشوم یک کودک یتیم یا پیرمردی که لحظات آخر، دستمال پیچیده بر سر امیرالمؤمنین(ع) را می‌بیند؛ دستمال زردی­اش در زرد چهره بیمار به چشم نمی­‌آید. روضه امام حسین(ع) به این سختی نیست. ولی داستان این شخصیت فرق دارد.

  

 نماز می­خوانم وداع و بعدش جلسه قرآن؛ حین خواندن قرآن و تفسیر، فکرم با پسرک در کماست و مادری که لابد بالای سرش نشسته، قطعا نمی خوابد و مادرها می­نشینند و نگاه می­کنند به صورت فرزندی که شیرش داده­اند؛ با او خندیده و گریه کرده­اند و بعدش می­روم تو روضه امشبم. بچه­های یتیمی که چشم انتظار مردی هستند که برایشان بخنند و با آنها گریه کند./998/ت303/س

ارسال نظرات