مؤمن سیگاری
![سيگار](/Original/1392/08/09/IMAGE635188521743281250.jpg)
به گزارش خبرگزاری رسا، خاطرات سفر تبلیغی حجت الاسلام سید احمد بطحایی به شهرستان انار استان کرمان منتشر شد.
متن یادداشت بدین شرح است:
همیشه 10 دقیقه قبل از اذان صبح راه میافتم و پیاده سمت مسجد میروم. چند روز اول را به خاطر بعد منزل و تراکم سحری، با ماشین میرفتم؛ اما وقتی پیرمرد و پیرزنهایی را دیدم که با عصا و خمیدهوار سمت مسجد میروند؛ ناچار شرمم آمد.
چند دقیقه قبل از اذان صبح به گمانم از معنویترین لحظات اینجاست، نه فقط به خاطر دلایل مرسوم و تهجد و توجه و محاسن کثیرهاش. نیم ساعت قبل از اذان چند مرد میانسال اهل مسجد؛ از همانها که صف اول را تکمیل میکنند، با موتور میآیند مسجد؛ ترجیحا یاماها 100. داخل نمیشوند. روی سکوی سیمانی روبه روی مسجد مینشینند و از جیب سیگار بیرون میکشند و با هم آتش میزنند؛ بی نظیرند.
از فاصله بین دندانهای جلویی، سبیلهای زرد و بوی تند سیگارشان مشخص است. سیگارشان را با آتش سیگار قبلی روشن میکنند و کبریت در بساطشان کم مصرف است. یکیشان گاهی که توازن روشن و خاموشی به هم میخورد؛ نقش فندک را ایفا میکند.
محمد حسین میگفت سخت است. میگفتم:«حالا چند ساعتی نکشی که به جایی بر نمیخورد.» میگفت: «سید میشود نفس نکشی؟» قانع شدم. میگفت: به خاطر سیگار حتی گاهی شده تا چهار فرسخی میرود تا دمی تازه کند و ولی اینها سیگارشان با اذان آتش میزنند و با اذان خاموش میکنند، روی سکوی سیمانی.
وقتی یاد حرف محمد حسین میافتادم آنقدر به وجد میآمدم از دینشان، که آخر، شب بیست و سوم زهرم را ریختم. بالای منبر بودم. بعد از شمردن صفت متقین و پرهیزکاران، گفتم: «مؤمن واقعی آنی است که اگر سیگاری هم باشد؛ سیگارش را با الله اکبر اذان صبح خاموش میکند و با لااله الا الله اذان مغرب آتش میکند.» دو تایشان پای منبر بودند و فهمیدند منظورم را. در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند. از فردایش وقتی میخواستم قبل اذان مسجد شوم، سلام محکمی می کردند و البته تعارف قلیل./998/ت303/س