همواره ساده زیست و با وضو بود و بیشتر ادعیه مفاتیح را از حفظ با خود زمزمه میکرد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در کرمانشاه، شهید والامقام غلامرضا سیاه کمری در سال 1341 در یکی از محلات قدیم شهر کرمانشاه در خانواده ای مذهبی، متدین و معتقد به اسلام ناب محمدی دیده به جهان گشود و تحت توجهات حضرت باری تعالی و با زحمات و تلاش های والدین در محیطی پر از صفا و صمیمیت پرورش یافت.
شهید سیاه کمری در دوران تحصیل، دانش آموز بسیار فعال و مستعد و در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و متوسطه همواره دانش آموز ممتاز و موفقی بود، دوران دبیرستان را در رشته ریاضی با رتبه ممتاز به پایان رساند و سال های آخر تحصیلش در دبیرستان با مقدس ترین و بزرگ ترین حادثه تاریخ کشورمان در زمان غیبت صاحب الزمان (عج) یعنی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری نایب بر حق آن امام خمینی (ره) مصادف شد.
خاطره مبارزه های او در آن ایام در یاد بسیاری از رزمندگان اسلام و یاوران صدیق انقلاب می درخشد، با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی شهید غلامرضا وظیفه انقلابی و اسلامی خویش را به خوبی درک کرده و از همان شب های اولیه همراه بسیاری از جوانان حزب الله که اغلب همچون ایشان به خیل شهدا پیوسته اند، گشت ها و پاسداری های شبانه را به همراه شهید رضوان مدنی، حاج مسعود امیری و محسن آقا رضی انجام می داد.
شهید سیاه کمری که جوانی اهل فکر و علاقه مند به امام خمینی (ره) بود در این راه زحمات طاقت فرسایی را متحمل شد، او در تمامی مبارزه ها، راهپیمایی ها و تظاهرات استان کرمانشاه شرکت فعال داشت در همین راستا از همان روزهای اول تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در منطقه غرب و کرمانشاه به عضویت این نهاد مقدس درآمد و به عنوان پیشمرگان روح الله به انجام وظیفه خطیر پاسداری انقلاب پرداخت.
شهید غلامرضا در سال 59 با آغاز جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعثی صهیونیستی عراق، این جوان وارسته تکلیف خود دانست که به جبهه های نبرد حق علیه باطل بشتابد، وی علیرغم علاقه ای که به تحصیل در حوزه علمیه داشت اما با شروع جنگ تحمیلی حضور در جبهه را انتخاب کرد.
شهید سیاه کمری از بدو ورود به سپاه همواره به دنبال فراگیری فنون نظامی بود و معمولأ کارهای دشوار و پردردسر را به عهده می گرفت و هیچ گاه خود را با انجام کارهای کاذب و تشریفاتی مشغول نمی کرد و در یک کلام عاشق گمنامی بود.
شهید غلامرضا معمولأ در هنگام حضور در مناطق عملیاتی هرگز از دعا و ذکر و مناجات جدا نبود و ضمن رعایت هوشیاری کامل در امور عملیاتی در به جا آوردن مستحبات هم بسیار مقید بود، همواره با وضو و بیشتر ادعیه مفاتیح را از حفظ بود و با خود زمزمه می کرد.
شهید سیاه کمری از همان ابتدای جنگ خود را به طور کامل وقف دفاع از انقلاب اسلامی در جبهه جدید کرد، در هیچ جا جز جبهه های نبرد آرام و قرار نداشت به همین دلیل در آغاز جنگ گاهی به صورت انفرادی و گاهی در دسته های نامنظم به جبهه های غرب از جمله قصر شیرین و سرپل ذهاب و جنوب عزیمت می نمود.
از بارزترین خصایص وی خضوع و خشوع فراوان در پیشگاه حق تعالی و تواضع و فروتنی در برابر دیگران و بی توجهی به ظواهر فریبنده دنیا بود، همواره ساده زیستی را الگوی عملی زندگی مادی خود قرار داده و این در حالی بود که اگر تمایل نشان می داد بیشترین امکانات رفاهی در اختیار او قرار می گرفت.
شهید غلامرضا در زمینه هنر به مقوله نویسندگی، شعر، نقاشی و خطاطی می پرداخت و آثار لطیفی خلق می کرد و به زیبایی ها علاقه ویژه ای داشت، همچنین تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک کاربردی با رتبه ای بالا به پایان برد.
شهید سیاه کمری مقصد نهایی اش شهادت در راه خدا و لقاء معشوقش بود که بدان نائل گردید، شهادتی که خود از قبل کیفیت آن را آرزو کرده بود و گویی عینأ به او الهام شده بود چرا که همیشه آرزو داشت و در وصایای خویش به دوستانش می گفت «آرزو دارم به شدیدترین شکل مجروح و با جراحت اسیر و در اسارت شهید شوم تا از اجر جراحت، اسارت و شهادت بهره مند شوم»، عشق و ارادت او به خاندان عصمت و طهارت خصوصأ امام حسین (ع) به گونه ای بود که هرگاه نام مبارکشان برده می شد بی درنگ اشک از چشمانش سرازیر و حالت غم و اندوه بر وی مستولی می گشت.
شهید غلامرضا آخرین بار که عازم مناطق عملیاتی شد با عنوان قائم مقام اطلاعات سپاه چهارم بعثت از انقلاب اسلامی مقابل منافقان کوردل و مزدور بیگانه در عملیات غرور آفرین مرصاد دفاع کرد.
وی با آغاز تهاجم منافقان به میهن اسلامی با پشتیبانی استکبار جهانی، سر از پا نمی شناخت و خود را به منطقه عملیاتی و معرکه رسانید تا به مصاف شقی ترین دشمنان خدا و رسول خدا بشتابد و در همین عملیات در تاریخ 02/05/67 افتخار شهادت را نصیب خویش کرد.
فرازی از وصیت نامه شهید مهندس غلامرضاسیاه کمری
جبهه ما جبهه اسلام است و با سرافرازی و غرور از بندگی خدا در جهان فریاد می زنیم که ما در مغزمان جز ادای تکلیف نمی پروریم و در بازوانمان جز نیروی خدا نمی بینیم./857/ت303/ی