۲۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۸
کد خبر: ۴۴۳۳۴۱

«ارتباط سالم و موثر با خود» در نگرش رضوی

همه ما در زندگی خود، ارتباط های زیادی با دیگران داریم. ارتباط با خانواده، همسایه، همکار، دوست و دشمن، و ارتباط با شهروندان و همنوعان دیگر. روشن است که همه اینها زیر شاخه ارتباط انسان با دیگران به شمار می رود. در نگرش اسلامی و دینی این یک بخش کوچکی از زندگی وسیع انسان است و مهمتر از ارتباط انسان با همنوعان و طبیعت، ارتباط انسان با خود و نیز ارتباط انسان با خداست. این دو پایه ارتباطات انسان را تشکیل می دهند. بلکه به اعتقاد بنده حتی پایه ارتباط انسان با خدا را هم ارتباط انسان با خود شکل می دهد.
معنویت

به گزارش خبرگزاری رسا، موضوع ارتباط با خود یکی از غفلت های انسان معاصر است. انسان امروز از بس درگیر اشتغالات و ارتباطات بیرونی است از ارتباط با خود غافل است. این موضوع را بهانه کردیم و به سراغ حجت الاسلام گریوانی، محقق، نویسنده و عضو هیات علمی پژوهشگاه معارج رفتیم. در ادامه گفت و گوی ما با ایشان را می خوانید:

اگر ممکن است ابتدا درباره خود عنوان «ارتباط موثر با خود» کمی توضیح دهید.

 

دانشمندان اسلامی، به ویژه پر رنگ تر از همه، مرحوم علامه جعفری در آثارشان، زندگی را به ابعاد چهارگانه تقسیم می‌کنند و می‌گویند زندگی خلاصه در ارتباط انسان با دیگران نمی شود بلکه شامل ارتباط انسان با خدا، ارتباط با خود و ارتباط با دیگران و ارتباط با طبیعت نیز می‌شود.

 

همه ما در زندگی خود، ارتباط های زیادی با دیگران داریم. ارتباط با خانواده، همسایه، همکار،  دوست و دشمن، و ارتباط با شهروندان و همنوعان دیگر. روشن است که همه اینها زیر شاخه ارتباط انسان با دیگران به شمار می رود. در نگرش اسلامی و دینی این یک بخش کوچکی از زندگی وسیع انسان است و مهمتر از ارتباط انسان با همنوعان و طبیعت، ارتباط انسان با خود و نیز ارتباط انسان با خداست. این دو پایه ارتباطات انسان را تشکیل می دهند. بلکه به اعتقاد بنده حتی پایه ارتباط انسان با خدا را هم ارتباط انسان با خود شکل می دهد. و این اهمیت این موضوع مورد بحث و گفتگوی من و شماست. اما در اینکه ارتباط انسان با خودش، سنگ زیرین سایر ارتباط‌هاست، روایات فراوانی داریم که این ادعا را تایید می کند. مثلا امام اهل معرفت، علی بن ابیطالب (ع) می فرماید: «مَعْرِفَةُالنَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف‏» یعنی معرفت نسبت به خود سودمندترین معرفت هاست. دلیل اینرا در روایت معروف دیگر می فرماید که «مَن عَرفَ نفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ» یعنی حتی پایه معرفت خدا هم معرفت نسبت به خود است. چنانچه نظامی می گوید:

بدان خود را که از راه معانی         خدا را دانی ار خود را بدانی   

 

متاسفانه از آفتها و آسیبهای انسان علم زده امروز این است که این بشر درباره هر چیزی آگاهی دارد جز خودش! درباره هر عنصر خاکی و زمینی و نجومی و اتمی و ... موشکافی‌های زیادی دارد اما درباره خودش و جوهره ملکوتی خودش ذره‌ای آگاهی ندارد. می خواهم بگویم دین و معارف دینی در اینجا افقی بلکه افق‌هایی را به روی بشریت امروز باز می کند و آن اینکه ای انسان امروز! آنچه تو در بیرون از خود به دنبال آن هستی در درون توست! کرامت و شرف و فضیلت و علم و قدرت و هر فضیلت انسانی در درون توست.  مولوی در طعن به انسان علم زده امروز که به علم و دانش خود غره شده است می گوید:

داند او خاصیت هر جوهری         گوهر خود را نداند از خری

صد هزاران فضل دارد از علوم        گوهر خود را نداند از ظلوم      

بنابراین ارتباط با خود، پایه ارتباط با خداست.

 

آیا این حرف درباره ارتباط انسان با دیگران هم درست است؟

 

بله. به نظر من این حرف درباره همه روابط انسان درست است. حتی در مواردی که ظواهر برخی روایات پایه ارتباط را ارتباط با خدا می داند اگر دقت کنیم، به اصلاح رابطه انسان با خود باز می گردد.

 

روایتی داریم که می فرماید «هر کس رابطه خودش با خدایش را اصلاح کند خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد کرد.» این روایت پیوند عمیق بین ارتباط انسان با خدا و مردم را بازگو می کند اما این را بدانید که انسان رابطه اش با خدا اصلاح نمی شود مگر زمانی که رابطه اش با خودش اصلاح شود. اصلاح رابطه انسان با خدا، به این است که گناهگار به درگاه خدا توبه کند. و حقیقت این است که وقتی انسان توبه می کند پیش از اینکه با خدا آشتی کرده باشد با خودش آشتی کرده است. زیرا به تعبیر استاد مطهری در کتاب آزادی معنوی، توبه، یک انقلاب درونی است. انقلاب و کودتای انسان علیه خود است. پس توبه، یعنی اصلاح آشتی انسان با خود، و آنگاه آشتی انسان با خدا و چون انسان با خدا آشتی کرد، خداوند نیز از مسیر پنهانی و غیرمستقیم، رابطه سرد او با بندگان دیگر را گرم و بهبود می بخشد.

 

می بینید که اگر انسان با خودش تعامل و ارتباط سالم داشته باشد، همه زندگی او از نوع ارتباط با خدا بگیرید تا ارتباط با دیگران و بلکه ارتباط با حیوانات را تحت تاثیر قرار می دهد!...

 

چطور ممکن است؟ ارتباط با خود چه ارتباطی با حیوانات دارد؟!

 

من برای شما یک حکایت از قول یکی از روشن ضمیران روزگار ما یعنی مرحوم رجبعلی خیاط نقل کنم. در احوالات ایشان آمده که روزی برای انجام كاری روانه بازار شدم، انديشه مكروهی در مغزم گذشت، ولی بلافاصله استغفار كردم.  در ادامه راه، شترهايی كه از بيرون شهر هيزم می‌آوردند، قطاروار از كنارم گذشتند، ناگاه يكی از شترها لگدی به سوی من انداخت كه اگر خود را كنار نكشيده بودم آسيب می‌ديدم. به مسجد رفتم و اين پرسش در ذهن من بود  كه اين رويداد از چه امری سرچشمه می‌گيرد و با اضطراب عرض كردم: خدايا اين چه بود؟ در عالم معنا به من گفتند: اين نتيجه آن فكری بود كه كردی. گفتم: گناهی كه انجام ندادم. گفتند: لگد آن شتر هم كه به تو نخورد!

 

ببینید! فکر کردن و خیالات در سر پروراندن نوعی ارتباط با خود است اما همین ارتباط با خود لگد یک حیوان را برای شما به ارمغان می آورد! 

 

پس وقتی نوع ارتباط ما با خودمان در یک حیوان اثر دارد، قطعا این حرف در ارتباط با همنوعان نیز صحیح است؟

 

همینطور است. یعنی نوع ارتباط ما با خودمان، نوع معاشرت ما با دیگران را نیز رقم می زند. مثالی برای شما بزنم تا بحث روشن شود. مثلا یکی از ابعاد خودشناسی، «شناخت معایب درونی» خود است. از طرفی دیگر یکی از آسیبهای اجتماعی در جامعه، «عیبجویی» از دیگران است. من از شما می پرسم: به نظر شما چه ارتباطی بین این دو جمله وجود دارد؟! یکی مساله شخصی و فردی است و دیگری اجتماعی و معاشرتی. یکی درونی است دیگری بیرونی. چه ارتباطی می تواند میان اینها باشد؟

 

پاسخی در این روایت است که می فرماید: كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَنْ يَجْهَلَ عُيُوبَ‏ نَفْسِهِ‏ وَ يَطْعَنَ عَلَى النَّاسِ بِمَا لَا يَسْتَطِيعُ التَّحَوُّلَ عَنْه‏؛ یعنی جهالت آدمی همینقدر کافی است که عیوب خودش را نمی بیند ولی تا دلت بخواهد از دیگران عیب جویی می کند. پیام روایت خیلی روشن است و آن اینکه هر کس به عیوب خودش مشغول شود هرگز از دیگران عیبجویی نخواهد کرد.

 

چنانچه حضرت رسول (ص) فرمود: طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ غَيْرِه‏. خوش به حال کسی که با مشغول شدن به عیوب خود، از دیگران عیبجویی نمی کند.

 

بنابراین هر کس با خودش در ارتباط باشد، عیبها و نقصهای خودش را لیست کند و بشناسد، هرگز از دیگران عیبجویی نمی کند و این یعنی حتی پایه ارتباط و معاشرت با دیگران، ارتباط سالم و موثر با خود است. درست عکس آن چیزی که همه ما تصور می کنیم. چون در نگاه ما همه چیز ارتباط با دیگران است، در حالیکه حتی معاشرت ما با دیگران ریشه در نوع ارتباط ما با خودمان دارد.

 

من یک مساله بالاتر به شما بگویم و آن اینکه اساسا اینکه ما از دیگران عیبجویی می کنیم، این عیب در حقیقت به معنی دیدن عیبهای خودمان در آینه دیگران است. مثلا اگر به کسی می گوییم شما آدم تندخو و بداخلاقی هستی، در حقیقت عیب خودمان را در آینه رفتار او دیدیم ولی به این شکل آنرا اظهار می کنیم. فرض کنید دروبین دست شما می خواهید عکس بگیرید. وقتی عکس گرفتید متوجه می شوید عکس خیلی تار و بی کیفیت افتاده! دقت می کنید می بینید جلوی چشم دوربین کثیف شده بوده!! پس سوژه و تصویر کثیف نبوده بلکه خود دوربین کثیف بوده. یا وقتی شما عینک سیاه و کثیف به چشمتان می زنید فکر می کنید همه جا سیاه و کثیف است در حالیکه شما عینک سیاه و کثیف به چشم زده اید! پس آدم عیبجو بداند که آن عیبهایی که در دیگران می بیند در حقیقت خودش دارد ولی آنها را در آینه دیگران می بیند.

 

انسان به جای توبیخ عینک و دوربین و آینه و دیگران، باید خودش را توبیخ و ملامت کند.

 

به تعبیر نظامی گنجوی

آینه چون نقشِ تو بنمود راست       خود شکن، آیینه شکستن خطاست

نمونه دیگر...

عارف همه عیوب را از خود می بیند حتی ظلم و کفر و نفاقی را که دیگران بر انسان روا می دارند را مولانا میگوید در حقیقت ریشه رد خود فرد دارد. در حقیقت ستم دیگران، آئینه درون بد و صفات ذمیمه توست. تو چرا از دیگران عیبجویی میکنی؟ از خودت عیبجویی کن!

 

مولانا در ماجرای شیر و خرگوش در دفتر اول که خرگوش با تاخیر به حضور شیر ستمگر و زورگو رسید و این موجب خشم شیر شد. برای اینکه شیر را به دام بیاندازد حکایت شیری را گفت که در مسیر با خرگوش برخورد کرد و گفت من دشمن شیر جنگل هستم. همین شیر را تحریک کرد وقتی شیر این حرف خرگوش را شنید گفت مرا پیش آن دشمن من ببر! خرگوش زیرک هم او را نزد چاه آبی برد و گفت داخل این چاه است و چون شیر نزدیک رفت عکس خود را داخل آن دید لذا پرید داخل چاه. در حالیکه دشمنی در کار نبود خود او دشمن خودش بود. اما او عیب را در خودش ندید بلکه در دیگران جستجو می کرد:

 

اى كه تو از ظلم چاهى مى‏كنى            دان كه بهر خويش دامى مى‏كنى‏

گرد خود چون كرم پيله بر متن            بهر خود چه مى‏كنى اندازه كن‏

مر ضعيفان را تو بى‏خصمى مدان            از نبى ذا جاء نصر اللَّه خوان‏

گر تو پيلى خصم تو از تو رميد            نك جزا طيرا ابابيلت رسيد

گر ضعيفى در زمين خواهد امان            غلغل افتد در سپاه آسمان‏

گر بدندانش گزى پر خون كنى            درد دندانت بگيرد چون كنى‏

شير خود را ديد در چه وز غلو            خويش را نشناخت آن دم از عدو

عكس خود را او عدوى خويش ديد            لا جرم بر خويش شمشيرى كشيد

اى بسا ظلمى كه بينى از كسان            خوى تو باشد در ايشان اى فلان‏

اندر ايشان تافته هستى تو            از نفاق و ظلم و بد مستى تو

آن تويى و آن زخم بر خود مى‏زنى            بر خود آن دم تار لعنت مى‏تنى‏

در خود آن بد را نمى‏بينى عيان            ور نه دشمن بوديى خود را به جان‏

حمله بر خود مى‏كنى اى ساده مرد            همچو آن شيرى كه بر خود حمله كرد

چون به قعر خوى خود اندر رسى            پس بدانى كز تو بود آن ناكسى‏

شير را در قعر پيدا شد كه بود            نقش او آن كش دگر كس مى‏نمود

هر كه دندان ضعيفى مى‏كند            كار آن شير غلط بين مى‏كند

اى بديده عكس بد بر روى عم            بد نه عم است آن تويى از خود مرم‏

مومنان آيينه‏ى همديگرند            اين خبر مى‏از پيمبر آورند

پيش چشمت داشتى شيشه‏ى كبود            ز آن سبب عالم كبودت مى‏نمود

گر نه كورى اين كبودى دان ز خويش            خويش را بد گو، مگو كس را تو بيش‏

مومن ار ينظر بنور اللَّه نبود            غيب مومن را برهنه چون نمود

مثنوى‏معنوى، دفتر اول، صفحه‏ى 62

مولانا در دفتر دوم نیز می گوید:

همچو صاحب نفس كاو تن پرورد            بر دگر كس ظن حقدى مى‏برد

كاين عدو و آن حسود و دشمن است            خود حسود و دشمن او آن تن است‏

او چو موسى و تنش فرعون او            او به بيرون مى‏دود كه كو عدو

نفسش اندر خانه‏ى تن نازنين            بر دگر كس دست مى‏خايد به كين‏

                        مثنوى‏معنوى، دفتر دوم، صفحه‏ى 213

همچنین مولانا در اثر منثور خویش می فرماید:

 

گفت پيلى‏ را آوردند بر سر چشمه‏اى كه آب خورد. خود را در آب مى‏ديد و مى‏رميد. او مى‏پنداشت كه از ديگرى مى‏رمد نمى‏دانست كه از خود مى‏رمد. همه اخلاق بد از ظلم و كين و حسد و حرص و بى‏رحمى و كبر چون در تست نمى‏رنجى چون آن را در ديگرى مى‏بينى مى‏رمى و مى‏رنجى.                         فيه ما فيه، ص: 37

 

بنابراین همه ارتباطهای انسان در زندگی ریشه در ارتباط او با خودش دارد. حتی ارتباط انسان با خدا ریشه در نوع تعامل او با خودش دارد و این یعنی پیوند سه نوع ارتباط مذکور با یکدیگر و بلکه پایه بودن ارتباط با خود برای سایر ارتباطها حتی ارتباط با خدا.

 

 

اگر بخواهیم به صورت تصویری این مطلب را بگوییم باید به این شکل آنرا تصویر کرد:

 

برای این تقسیم‌بندی زندگی و ابعاد چهارگانه آن و نوع پیوند آنها با یکدیگر، مستند دینی هم داریم؟

 

بله. از قضا روایتی از امام رضا علیه السلام داریم که تایید کننده کلیت این تقسیم بندی است. حضرت رضا (ع) در یک پیشنهادی به شیعیان می فرماید:

 

اجْتَهِدُوا فِی أَنْ یَكُونَ زَمَانُكُمْ أَرْبَعَ سَاعَات؛ حضرت می فرماید بکوشید تا بیست و چهار ساعت شبانه روز را به چهار بخش تقسیم کنید:

 

1. سَاعَةً لِمُنَاجَاةِ اللَّهِ؛ بخشی را در ارتباط با خدا و انس و مناجات با خدا بگذرانید.

 

2. وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ؛ بخشی را برای امرار معاش و کسب و کار سپری کنید.

 

3. وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ... بخشی را به معاشرت با افراد مورد اطمینان بپردازید. تعبیر حضرت جالب است! می فرماید: وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَكُمْ عُیُوبَكُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَكُمْ فِی الْبَاطِنِ. یعنی با افراد و خانواده های معاشرت کنید که سه تا شرط داشته باشند: اولا مورد اطمینان باشند، اهل خیانت و فریب و دروغ نباشند. و ثانیا با افرادی رفت و آمد داشته باشید که عیوب شما را محترمانه به شما بگویند. و ثالثا؛ در باطن مخلص شما باشند. دیدید در جامعه افرادی را که می گویند مخلص شما هستم اما در باطن ممکن است کوچکترین قدم خیری را هم برایش برندارد. بلکه در ظاهر مخلصم مخلصم می گوید. حضرت می فرماید با افرادی معاشرت کن که در باطن مخلص شما باشند.

 

4. وَ سَاعَةً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِكُمْ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ. و اما بخش چهارمی که حضرت رضا علیه السلام بیان می فرمایند که حقیقتا گویا انسان غمزده و ماتم زده امروز را مخاطب قرار داده، این است که بخشی از زندگی را به خودتان و لذات حلال و تفریحات سالم سپری کنید.

 

در ادامه میفرماید: وَ بِهَذِه السَّاعَةِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَاتِ. یعنی پایه همه سه ارتباط گذشته (ارتباط با خدا و مسائل معنوی، ارتباط و معاشرت با دیگران و نیز امرار معاش زندگی) رسیدگی به خود و داشتن تفریحات سالم و لذات حلال است.

 

این بیان خیلی جالب است! تصور بکنید از یک امام معصوم، امام اهل تقوا، امام عارفان. می گوید در کنار ارتباط با خدا و تقوا و معنویت، لذات سالم و کیفهای حلال هم داشته باشید! اینجاست که ما جامعیت مکتب اهل بیت و شیرینی دین و تطابق دین با زندگی و فطرت انسانی را می فهمیم.

 

یعنی توجه همه جانبه به زندگی. و اینکه تفریحات سالم مثل عبادات باید بخشی از زندگی روزمره ما باشد. درسته؟!

 

دقیقا همینطور است. و این برای انسان امروز خیلی جاذبه دارد. یعنی همان امام رضایی که می فرماید با خدا انس بگیر! با خدا در ارتباط باش! تقوا داشته باش! همان امام رضا (ع) می فرماید:

 

اجْعَلُوا لِأَنْفُسِكُمْ حَظّاً مِنَ الدُّنْیَا بِإِعْطَائِهَا مَا تَشْتَهِی مِنَ الْحَلَال؛ یعنی در زندگی خود از بهره دنیوی خود غفلت نکن! از ثروت دنیا، از قدرت دنیا و از شهوت و شهرت دنیا. البته حضرت رضا برای تفریحات سالم دو تا شرط روحی و معنوی می گذارند و آن اینکه «وَ مَا لَا یَثْلِمُ الْمُرُوَّةَ وَ مَا لَا سَرَفَ فِیهِ» یعنی شادی و تفریحات و بهره وری از امور دنیوی اولا مراقب باشید که به شرافت و مردانگی و انسانیت شما آسیبی نرسد. دوم اینکه به صورت معتدل و کنترل شده از اینها استفاده کن؛ نه مسرفانه و افراطی، و نه بخیلانه و تفریطی.

 

چرا حضرت این شرط ها را می گذارند؟ چون هدف از شادی و تفریح و اوقات فراغت برای این است که انسان با این کارها از یکنواختی ملال آور زندگی روزمره رها شود و تجدید قوا کند تا به وظایف اصلی عبادی و علمی و کاری خودش برسد. لذا در ادامه می فرماید: «وَ اسْتَعِینُوا بِذَلِكَ عَلَى أُمُورِ الدِّینِ» یعنی از تفریحات و تعطیلات و فراغتها برای انجام امور معنوی و وظایف دینی (اعم از عبادی، فکری و درسی، امر معاش و...) استفاده کنید.

حضرت در یک تعبیر دیگر می فرماید: خودتان را با کارهای مداوم، ملول و خسته نکنید بلکه برای خودتان برنامه تفریحی داشته باشید.

 

جالب این است که همان دو شرط مذکور را حضرت اینجا تکرار می کنند و می فرمایند: البته از کارهای مسرفانه و یا کارهایی که شما را در چشم دیگران سبک و خوار کند پرهیز کنید. مبادا به شرافت و شخصیت شما آسیبی وارد شود.

 

حضرت رضا (ع) در ادامه جمله قبلی که فرمود در کنار معنویت و به دنیا هم برسید در قالب یک جمله کلیدی می فرماید: لَیسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْیَاهُ لِدِینِهِ أَوْ تَرَكَ دِینَهُ لِدُنْیَاهُ.یعنی هر کس به خاطر شهوت و قدرت و ثروت و دنیا، از قید معنویت و آخرت بگذرد، از شیعیان نیست! و نیز هر کس بخاطر مسائل معنوی و به اسم عرفان و معنویت، از قید زن و بچه و زندگی حلال بزند، این هم از ما نیست!!

به اعتقاد من اگر ما معارف رضوی را از این زاویه تبلیغ کنیم بزگترین کار فرهنگی را انجام داده ایم.

 

جالب است عبدالسلام هروی از روحانیون و مبلغین و شاگردان امام رضا (ع) از قول حضرت نقل می کند حضرت فرمود: رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا. رحمت خدا بر کسی که ولایت ما را احیا کند. هروی می گوید پرسیدم: یابن رسول الله چگونه ولایت شما را احیا کنیم؟ فرمود: علوم ما خاندان پیامبر را خوب بیاموزد و به مردم بازگو کند. در ادامه حضرت تعبیر زیبایی دارند و می فرمایند: فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا. مردم اگر زیبایی های سخن ما را دریابند به سمت ما خواهند آمد. صالح مازندرانی در شرح این فراز می گوید منظور امام از «مردم» غیرشیعیان اعم از اهل سنت و حتی مسیحیان و یهودیان و پیروان سایر ادیان است. یعنی یک مبلغ دینی چگونه دیگران را جذب مکتب اهل بیت کند؟ آیا با لعن و نفرین و نفی دیگران می شود یکی را جذب یکی آئین کرد؟! هرگز! بلکه با بیان زیبایی های یک دین و مکتب است که ذهن و دل دیگران را نسبت به یک آئین نرم می کند. به تعبیر دیگر، کار ایجابی بهتر از کار سلبی است و به بیان بهتر، بیان جاذبه ها بهتر از بیان دافعه هاست.

 

برگردیم به اصل بحثمان. فهمیدیم که نوع ارتباط انسان با خودش، در شوون مختلف زندگی انسان تاثیرگذار است. حالا دو سوال مهم در اینجا مطرح است: یکی اینکه اصلا «خود» انسان یعنی چه و دیگر اینکه ارتباط سالم با خود چگونه میسر است؟

 

این دو سوال به ویژه سوال دوم، مرکز اصلی بحث ارتباط سالم با خود است. اجازه بدهید درباره اینکه مقصود از خود و ارتباط سالم با خود یعنی چه، کمی توضیح بدهم.

 

ارتباط با خود شامل تعامل انسان با بدن خود، امیال و غرایز خود، فکر و ذهن و اندیشه خود، و قلب و روح اوست. اگر بخواهیم به طور کامل فهرست کنیم باید بگوییم وقتی می گوییم خود انسان شامل مصادق زیر می شود:

جسم و بدن خود (شامل رسیدگی به بدن و نظافت آن، پوشش تمیز و شیک، تربیت بدن و پرورش آن ...)

نفس و امیال نفسانی (شامل تعامل انسان با غرایز نفسانی مثل غریزه خوردن، خوابیدن، خودنمایی، غریزه جنسی...)

عقل و تفکر (تعامل انسان با حافظه، هوش، خیال، فکر و عقل خود)

روح و جان خود (شامل دل و قلب خود، عاطفه ها، احساسات، )

 

امور دیگر شامل مسئولیت انسان در برابر وقت و عمر خود، استعدادها و نعمتهای الهی که در اختیار او قرار گرفته است.

 

وقتی می گوییم ارتباط موثر انسان با خود یعنی اینکه انسان اگر بتواند تعامل درست و سالم و سازنده با خودش داشته باشد، سایر روابط و شوون زندگی برای او هموار خواهد بود. و می تواند زندگی سالم و آرامی داشته باشد. و این البته کار دشواری است زیرا تعامل انسان با خود، فرع بر شناخت انسان از خود و نیروهای خود است. زیرا درون انسان به کشور و مملکتی می ماند که در آن گروه ها و احزاب مختلف و بلکه متضادی وجود دارد و هر کدام انسان را به یک سمت و سو می کشانند. رهبر یک کشور زمانی می تواند کشور را آرام نگه دارد که روابط قوا و احزاب را تعدیل کند.  انسان نیز در درون خود نیروها و قوای متضادی دارد. اگر کسی بتواند بین این نیروها تعدیل ایجاد کند، زندگی آرام و گرمی خواهد داشت و اگر نتواند با خودش رابطه سالمی داشته باشد مثلا خودبرتربین و یا فرد بخیل رابطه سالمی با خودش ندارد چنین فردی زندگی طوفانی خواهد داشت. قرآن در چند آیه از سوره مبارکه لیل، به زیبایی تمام این را بازگو می کند و می فرماید:

 

فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‏ وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‏؛ یعنی

 

کسی كه احسان و تقوا داشت و به نیکی تصديق كرد بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت و اما آنكه بخل ورزيد و (به خاطر خودبرتربینی) خود را بى‏نياز ديد و قیامت را تکذیب کرد بزودى راه دشوارى به او خواهيم کرد./917/د101/س

  

ارسال نظرات