اقامه اسلام ناب با حوزه انقلابي
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، این سئوال داراي دو جنبه است؛ اگر مراد اين باشد که دين در مورد کيفيت زراعت، مصالح ساختماني، نحوه آشپزي و حتي شيوه طبابت نظر بدهد، اين نظر صحيح نيست و وظيفه دين بيان چنين مسائلي نيست؛ اما از جنبه ديگر، بعد ارزشي همه افعال در همه حوزهها، مشمول دين خواهند بود؛ لذا دين هرچند وظيفه ندارد در کيفيت زراعت نظري ارائه کند، اما در بعد ارزشي آن، يعني لزوم استفاده از آب و زمين غيرغصبي، دادن زکات محصول و نظاير آن، احکامي را بيان کرده است.
حال باید دید قلمرو دين تا کجاست؟ چگونه بايد دين را شناخت؟ آيا دين، تعبدي محض است و يا عقل هم در شناخت آن و احکامش دخالت دارد؟ آيا مربوط به زمان خاصي است و يا همه زمانها را فراگرفته است؟ اينها مسائل اساسي دين هستند که ما به عنوان متوليان تبيين و ترويج دين بايد به آنها پاسخ دهيم.
آنچه با توجه به تاريخ قطعي از دين اسلام ميدانيم اين است که از همان صدر اسلام، اختلافهايي در اين مسائل اساسي بوده است؛ برخي گمان کردند، دين فقط رابطه انسان با خداست و اما رابطه انسان با خود و ديگران ربطي به دين ندارد و در واقع امور دين را از امور دنيا جدا کردند؛ لذا هنوز جنازه پيامبر اکرم(ص) دفن نشده بود که به فکر افتادند رئيس جامعه و خليفهاي براي پيامبر تعيين کنند و از همان وقت نيز با تشکيل شورا و انتخابات و رأيگيري، خليفه را تعيين کردند؛ چراکه به نظر آنها رياست و اداره امور جامعه ربطي به دين نداشت. اين اختلاف نظرها تا امروز نيز وجود دارد و حتي در بين مسلمانان نيز افراد زيادي هستند که معتقدند مسائلي چون آزادي، حقوق بشر، دموکراسي و نظاير آن، ربطي به دين ندارد؛ حتي افرادي صريحا نوشتند که از قرن هفتم به بعد، عقل بشر کامل شد و لذا ديگر وحي نميآيد؛ چرا که نياز به وحي و دين مربوط به زماني بود که هنوز عقل انسان کامل نشده بود.
امام خميني (ره)؛ احیاگر دین
از سخنان امام (ره) و تأکيدات مکرر ايشان بر عدم جدايي دين از سياست، معلوم ميشود که ايشان چقدر از متحجرين خون دل خوردند؛ همانها که اصلا حضور و دخالت در امور اجتماعي را خارج از شأن يک فرد ديندار ميدانستند!
امام (ره) جدا کردن دين از امور اجتماعي و سياست را از حيلههاي شياطين ميدانست، در همين عصر، علماي بزرگي مانند حضرت آيتالله کاشاني، که چه بسا از نظر علمي از مراجع مشهور افضل بودند، احترام و عظمت ظاهري چنداني نداشتند، چرا که در امور سياسي دخالت ميکردند!
خداوند متعال بر ما منت نهاد و با عنايت خودش، امام(ره) را ياري کرد و اين سد را شکست، امام(ره)، هم در تدريس خود و هم در عمل، نشان داد که بخش عظيمي از دين، امور اجتماعي است؛ مگر ميشود که انساني مسلمان باشد و به امور مسلمين اهتمام نداشته باشد.
امام(ره) حرکت عظيمي را بر خلاف مسيري که در طول 14 قرن بين مردم شايع بود، شروع کرد؛ هر چند بايد اذعان کرد که قبل از امام(ره) نيز در گوشه و کنار، اين مسئله در فکر برخي علماء بود و مثلا در حکومت صفوي، شاه طهماسب از محقق کرکي اجازه ميگرفت و يا اجازه فتحعلي شاه قاجار را کاشف الغطاء صادر کرد؛ اما چه بسا اين احترام پادشاهان و تظاهر آنها به پيروي از علما نيز خود نوعي ظاهرسازي براي فريب عوام بود؛ اما به هر حال کسي که بطور جدي در اين مسير حرکت را آغاز کرد، براي آن تبعيد شد، آزارها را متحمل شد و از سخن خود بازنگشت، حضرت امام(ره) بود.
اگر انقلاب نبود، معلوم نبود چه بر سر اسلام آمده بود و اکنون شما کجا بوديد؛ وظيفه اصلي علما به عنوان وارثان پيامبران، شناخت دين، حفظ دين مردم، و اقامه دين است؛ لذا اول بايد خود ما دين را در تمام سطوح و به صورت جامع بشناسيم.
ضرورت شناخت جامعیت دین
علم داشتن به دين لازم است، اما کافي نيست، طبق آيه قرآن، بسياري از افراد عليرغم اينکه علم داشتند، سبب تفرق و اختلاف در دين شدند، زيرا خداوند متعال ميفرمايد: «و ما تفرقوا الا من بعد ما جاء هم العلم بغيا بينهم»؛ يعني منشأ اختلاف در دين، خود علماي دين بودند، نه نقص حجت و نقص علم؛ بلکه بعد از علم کامل و اتمام حجت، سوء اختيار آنها سبب ايجاد تفرقه شده است.
عدهاي همين امروز نيز آگاهانه و تنها به خاطر منافع شخصي و گروهي، با مسائل دين مخالفت ميکنند و اين خطر همه ما را تهديد ميکند؛ لذا بايد سعي کنيم اولا دين را در جامعيت آن بشناسيم و ثانيا اين دين کامل، جامع و فراگير که شامل ابعاد ارزشي مربوط به همه ساحتهاي زندگي ميشود را در جامعه اقامه کنيم و ايجاد اختلاف نکنيم.
آيتالله مصباح يزدي ادامه داد: حتي اگر کسي با عالم ديگري، در زمينهاي اختلاف فهم دارد، نبايد آن را در سطح عموم مردم مطرح کرده، سبب ايجاد اختلاف در جامعه شود، چه رسد به اينکه مسئلهاي را ميداند و اختلاف فهم نيز نداشته باشد، اما به خاطر مسائل شخصي و گروهي سبب ايجاد اختلاف در جامعه شود، که اين مصداق بارز «تفرق عن بغي» خواهد بود.
ایجاد اختلاف، بزرگترین خطر انقلاب
بعد از انقلاب شکوهمند اسلامي، يکي از مصاديق بارز «تفرق عن بغي» مخالفت با نظام مقدس جمهوري اسلامي، تئوري ولايتفقيه و شخص وليفقيه است که تصدي اين مقام را دارد؛ همان کسي که بيني و بينالله کسي را بهتر از ايشان براي نيابت از امام زمان(عج) سراغ ندارم. لذا حتي اگر کسي در فهم تئوري ولايتفقيه يا تشخيص شخص وليفقيه اختلاف فهم داشت، نبايد با طرح عمومي آن سبب ايجاد تفرقه در جامعه شود، چه رسد به اينکه آگاهانه در جهت تضعيف نظام و تشکيک در برخي سياستها و حتي مفاهيم و ارزشها مانند شهادت و لزوم مبارزه با ظلم و استکبار گام بردارد، که اين از بزرگترين کبائر است.
امروز بزرگترين خطر اين است که از خطي که امام ترسيم فرمود و حرکت فکري و عملي که به واسطه انقلاب در جامعه اسلامي بلکه دنيا به وجود آمده است، تخطي کرده و سبب ايجاد اختلاف و تضعيف آن شويم، که بیشک اين مسئله از بزرگترين مصاديق «تفرق عن بغي» است.
لزوم انقلابي بودن حوزه
حوزه انقلابي يعني حوزهاي که اسلام ناب را اقامه کند، و اسلام ناب همان است که امام(ره) معرفي کرد و شامل ابعاد سياسي و اجتماعي ميشود؛ چيزي که به کوري چشم شياطين بعد از حدود 1400 سال، در قالب نظام اسلامي تحقق پيدا کرده است. اقامه دين با انزوا و فرو رفتن در لاک خود حاصل نميشود؛ بلکه شياطين انس و جن ميخواهند تا علما منزوي باشند و اين يعني ارتجاع.
خون صدها هزار از بهترين فرزندان مؤمن اين کشور فدا شده است تا اين انقلاب و اسلام زنده بماند و من و شما در سايه آن بتوانيم از فقه و اسلام سخن بگوئيم؛ حال اگر کسي در صدد تضعيف اين نظام برآيد و سبب نفوذ آمريکا و عوامل آن در دستگاه حکومتي و حتي حوزه علميه شود، چه عذري پيش خداوند متعال خواهد داشت و چگونه پاسخ خون شهدا را خواهد داد؟/922/101/ب3