امام و خشونت
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از روزنامه کیهان، هنوز مدت زمان زیادی از بحثهای به اصطلاح فقهی فلسفی برخی از آقایان در دوره دوم خرداد نمیگذرد که اسلام را دین محبت و صلح معرفی کرده و خشونت را از تارک اسلام دور میدانستند و با همین حربه، به احکام اسلام اعم از جهاد و قصاص یورش میبردند. امری که رهبر معظم انقلاب را به میدان کشاند و ایشان با تعریف خشونت و انواع آن و خشونت خوب و صحیح و خشونت بد و غیرقانونی و نامشروع این مباحث را برای مردم تشریح و در مقابل این نفوذ جریانی و فکری ایستادند. همان آقایان امروز با واژه اسلام رحمانی تلاش دارند که با بازتولید همان سخن البته با ادبیات جدید، برخی از قضایا و احکام را که مانع حرکت خودسرانه و منفعلانه ایشان است توجیه نمایند. البته معمولاً در چنین قضایایی یک دوقطبیسازی جعلی یا واقعی باید وجود داشته باشد که این آقایان در طرف آدم خوب و طرف مقابل در قبیله و گروه بدها قرار داشته باشد. یک گروه آرامشطلب آرامشبخش و طرف دیگر خشونتطلب خشونتپرور و البته کاملاً مشخص است که از منظر این جریان، امام امت بهعنوان یک فرد خشونتطلب معرفی شود؛ مشابه جریانی که امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را به واسطه تأکید بر اجرای احکام دین مبین اسلام و عدم تبعیض بین اشراف با مردم عادی، فردی خشن معرفی مینمود.
هرچند که اگر قرار باشد که با ذکر برخی از حوادث در دوران انقلاب و بعد از آن، این دو جریان با یکدیگر مقایسه شوند، حکایت هفتاد من کاغذ خواهد بود لیکن به واسطه اقدام اخیر در انتشار صوت یک جلسه در خصوص اعدام منافقین در سال 1367، شایسته است نگاهی دوباره به این ماجرا انداخته شود. کدام جریان طرفدار واقعی مردم و نگاه رحمانی و محبتآمیز به مردم است و کدام جریان نگاه خشونتآمیز و خشونتطلب دارد؟ توجه به دو مثال ذیل خالی از لطف نیست.
«در سال ۵۹ نوه امام -آقای سید حسین خمینی (فرزند آقا مصطفی) - در زمانی که اختلافات بین بنیصدر و شهید رجایی تشدید شده بود، به مشهد میرود و به نفع بنیصدر سخنرانی میکند؛ مردم به او حمله میآورند و میخواستند سید حسین خمینی را بزنند و وی که مسلح بوده و سلاح کمری داشته، دست به سلاح کمریاش میبرد، بچههای کمیته جلوی او را میگیرند. از همانجا مسئولین کمیته تماس میگیرند با دفتر امام. پیغام به امام داده میشود که نوه شما در مشهد از بنیصدر دفاع کرده مردم به او هجوم آوردند دست به اسلحه برده ما چهکار کنیم. امام به مرحوم آیتالله اشراقی میفرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحتالحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند. آقای اشراقی به دفتر میآید و از طریق آقای رحمانی که بعدها نماینده امام در نیروی انتظامی شدند، به بچههای کمیته پیغام میدهند. ولی آقای اشراقی بخش دوم پیام امام را نمیدهد و فقط میگوید امام گفته آقای سید حسین خمینی تحتالحفظ به تهران اعزام شود. وقتی ایشان پیش امام برمیگردد امام میپرسد شما دستور من را ابلاغ کردی. ایشان میگوید بله. امام میفرماید آقای اشراقی کامل ابلاغ کردی؟ آقای اشراقی که نمیتوانسته دروغ بگوید میگوید: نه! من قسمت دوم پیام شما را نگفتم. امام به آقای اشراقی میفرمایند برمیگردی مجدد تلفن میزنی و هر دو قسمت پیام من را میدهید. «سید حسین خمینی تحتالحفظ به تهران اعزام شود اگر دست به سلاحش زد با تیر بزنید.» به عبارت دیگر امام حتی نوه خود را فراتر از قانون نمیداند و برای جایگاه او ارزشی ورای قانون قائل نیست
اما آقای منتظری در خصوص سید مهدی هاشمی که مرتکب قتل و جنایت شده بود، درخواست و توقع رفتاری فراقانونی داشت. آقای ریشهری وزیر وقت اطلاعات ضمن اشاره به دیدار خود با مرحوم منتظری در خصوص دستگیری سید مهدی هاشمی اظهار میدارد: در این دیدار، ماجرای خانه تیمی مهدی هاشمی و موارد غیرقانونی موجود در آن را بهتفصیل، برای ایشان توضیح دادم. انتظار این بود که ایشان با شنیدن این خبر، که گروهی با پول ایشان و با سوءاستفاده از نامشان، پودرهاي سرطانزا، مواد منفجره، ترياك و ... تهيه ميكنند تا انقلاب اسلامي را صادر نمايند! اندكي تكان بخورد؛ از ما تشكر كند و لااقل به احترام امام (ره) كه دستور برخورد با اين جريان را صادر كرده، سد راه تحقيقات در اين زمينه نشود؛ اما برخلاف انتظار ايشان نهتنها تشكر نكرد، بلكه ما را بهشدت توبيخ كرد كه چرا بدون حضور صاحبخانه، خانه یادشده را تخليه كردهايد؟! چرا ضعیفکشی ميكنيد؟! چرا خط بازي ميكنيد؟! و شگفتآورتر اينكه: براي صدور انقلاب، سلاح و مواد منفجره و جعليات ضروري است.
همان فردی که ظاهراً طرفدار رحمانیت است این رحمانیت را تنها برای نزدیکان و مقربان خویش میخواهد و برای دیگران، خشونت را تجویز و حتی تئوریزه میکند و برای صدور انقلاب، سلاح و مواد منفجره را جزء ضروریات میداند. منتظری، زمانی که داستان قتل مرحوم شمسآبادی توسط باند مهدی هاشمی به ایشان گفته شد اظهار میدارد: مگر آقای شمسآبادی، آدم خوبی بود؟ بهعبارتدیگر نهتنها قتل ایشان را تخطئه و محکوم نمیکند بلکه آن را بیاشکال برمیشمارد؛ اما زمانی که حکم اعدام مهدی هاشمی به واسطه تعدد جنایات صادر میشود، به مخالفت با حکم اعدام و قصاص برمیخیزد.
در قضیه منافقین نیز همینطور است. منتظری با سادهلوحی از پله دوم حرکت میکند. او جنایات منافقین در کشتار و ترور هزاران ایرانی را ندیده و حتی حمله منافقین به ایران و تلاش برای براندازی مسلحانه نظام را میپوشاند و هیچ سخنی از طرح منافقین برای آزادسازی همقطاران خود در زندانهای کشور و استفاده از همین عناصر زندانی برای کشتار مردم بیگناه بر زبان نمیآورد و تنها اعلام میدارد که امام در دادن حکم اعدام این منافقین، مرتکب جنایت شده است!! امامی که تحمل دیدن گریه کودکان جنگزده را نداشت. امامی که حتی در مقام مقابلهبهمثل با دشمن بعثی، تمام تلاش خود برای آسیب ندیدن مردم بیگناه عراق به خرج میدهد. امامی که بزرگترین انقلاب تاریخ بشریت را با کمترین تلفات انسانی و با شعار مشت در مقابل گلوله و با راهبرد آگاهسازی ملت پیروز ساخت - درحالیکه مقایسه انقلاب امام با جریاناتی مانند انقلاب فرانسه یا انقلاب تزاری در روسیه بیانگر تفاوت فاحش در استفاده این انقلابهای جعلی از خشونت است-تبدیل به مردی خشونتطلب میشود و چنین انسانهای ناشایست، مقام فرشته را به خود منسوب میکنند. حکم امام مبتنی بر تمامی مبانی فقهی، حقوقی و قانونی است. منافقین را اگر قبل از حمله به ایران میشد در ردیف مخالفان سیاسی دانست با این حمله و راهبرد، بهعنوان باغی و محارب محسوب میشدند که حکم محارب و باغی مشخص است و اگر کسی قبل از این حمله براساس مسائل سیاسی و اختلاف با حکومت اسلامی از منافقین حمایت میکرد با روشن شدن این راهبرد منافقین تنها دو راهکار را میتوانست انتخاب کند. برائت جستن از منافقین و یا حمایت از آنها که در حالت دوم کاملاً مشخص بود که چنین فردی در صورت آزادی به جنایت و کشتار مردم بیگناه دست خواهد زد و منافقین نیز بااطلاع از ابرام این تعداد از منافقین بر حمایت از راهبرد مسلحانه، جرئت و جسارت بیشتری برای تعدی به مردم بیگناه پیدا میکردند و درواقع زنده گذاشتن این محاربان بهمنزله افزایش قربانیان جنایات آتی منافقان بود.
سخن در این خصوص فراوان است لیکن عاقلان را اشارتی کافی است. بر کسانی که از قضایای تاریخی بیاطلاع هستند خردهای که میتوان گرفت این است که چرا بدون بررسی و کسب دقیق ماجرا و برخلاف سخن خداوند متعال مبنی بر اینکه اگر فاسقی برای شما خبری آورد، تحقیق کنید، این ماجرا را باور کرده و تکرار میکنند؛ لیکن روی سخن با افراد و جریاناتی است که خود را خط امامی معرفی میکنند و از خاطرات و ارتباطات با امام و بیت امام سخن میگویند. آیا چنین تهمت آشکار به امام نیاز به پاسخگویی و حضور در صحنه و رد شبهات ندارد؟ آیا تنها زمانی رگ غیرت برخی آقایان از گردن بیرون میزند که منافع شخصی و جناحی ایشان به خطر افتاده باشد؟ چنین مسئلهای، مسئلهای نیست که جریانات سیاسی بخواهند از آن بهرهبرداری جناحی نمایند چرا که ما هرچه داریم از امام داریم و همگان باید در مقابل تحریف امام و خط امام سینه سپر نمایند./836/د102/ل