۱۲ آبان ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۵
کد خبر: ۴۵۹۰۲۸

با نقد بولدوزری مخالفم

گفت‌وگوی سید مرتضی مفیدنژاد با عبدالحسین خسروپناه که چند ماه دیگر وارد ششمین دهه از زندگی‌اش می‌شود، پله‌های ترقی را بسیار سریع طی کرده و امروز بر کرسی ریاست یکی از مهم‌ترین مراکز مطالعاتی فلسفه و حکمت کشور تکیه زده است.
حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری  رسا به نقل از روزنامه صبح نو، گفت‌وگوی سید مرتضی مفیدنژاد با عبدالحسین خسروپناه که چند ماه دیگر وارد ششمین دهه از زندگی‌اش می‌شود، پله‌های ترقی را بسیار سریع طی کرده و امروز بر کرسی ریاست یکی از مهم‌ترین مراکز مطالعاتی فلسفه و حکمت کشور تکیه زده است. این روحانی اهل دزفول که سابقه حضور در جنگ تحمیلی و مجروحیت نیز دارد، همیشه در حوزه‌های پر چالش و جدی نظام جمهوری اسلامی در حوزه تفکر و فلسفه وارد شده است و به‌گونه‌ای عمل کرده است که مخالف و موافق در حوزه فلسفه و اندیشه به منش و اخلاق او احترام می‌گذارند. در یک عصر پاییزی مهمان دفترش شدیم تا از آخرین فعالیت‌هایش بپرسیم.

- جناب‌عالی در دوره دولت قبلی به‌عنوان مسوول مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران انتخاب شدید که در واقع یک مؤسسه پژوهشی بسیار مهم و تأثیر‌گذار در حوزه حکمت و فلسفه در کشورمان محسوب می‌شود و در دوره فعلی هم مدیریت این مجموعه را بر عهده دارید. دو دولت با 2 گرایش و 2 نگاه متفاوت؛ سوالی که پیش می‌آید رابطه جناب‌عالی و مجموعه شما با دولت است. فضای شما در عرصه مدیریت مجموعه در این 2 دولت چگونه بوده است؟

ضمن تشکر از حضور شما در این مجموعه؛ مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران که بیشتر مشهور و مشتهر به انجمن حکمت و فلسفه است، یک مجموعه کاملاً علمی پژوهشی و فلسفی است و رنگ‌و‌بوی سیاسی ندارد. البته در دوره‌های قبل افرادی با چهره‌های سیاسی در انجمن حضور پیدا کردند که نیاز نیست من اسم آن‌ها را ببرم. به هر حال آن‌ها آمدند و یک قدری مؤسسه را چهره سیاسی دادند ولی اصل تأسیس این انجمن و استمرارش تاکنون براساس یکسری فعالیت فلسفی و پژوهشی بوده و لذا عملاً ارتباط اصلی ما با بدنه وزارت علوم است.

در مورد وزارت علوم هم توجه دارید که ارتباطش با مراکز و نهادهایش در حد آیین‌نامه‌ای است که در حوزه جذب هیأت علمی و دانشجو بخشنامه می‌کنند و دیدگاه‌های حزبی و سیاسی عمدتاً در بدنه وزارت علوم جایی ندارد. اگر شما دقت کرده باشید برخلاف بعضی وزارتخانه‌های دیگر که شاید انتظار سیاسیون خیلی حداکثری است و البته انتظارات آن‌ها این است که مثلاً اعضای هیأت علمی مطابق با حزب‌شان در وزارت علوم حضور داشته باشند؛ ولی بدنه وزارت علوم به نظرم بدنه سیاسی نیست و کارمندان و کارشناسان همان‌هایی هستند که قبلاً هم بودند و این وزیر و معاون وزیر که تغییر می‌کنند. ما با همان افرادی که در دوره قبلی کار می‌کردیم با همان‌ها هم کار می‌کنیم و کارهای مؤسسه را دنبال می‌کنیم. علاوه‌بر اینکه در این دولت هم باید بگویم وزیر علوم، آقای دکتر فرهادی یک وزیر کاملاً علمی است و به هیچ‌وجه سیاسی نیست و دغدغه‌شان هم این است که مراکز و دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها بیشتر رشد علمی داشته باشند. لذا عملاً من خیلی تفاوتی به لحاظ مدیریتی بین ساختار وزارت علوم در این دولت و دولت قبلی نمی‌بینم.

- بحثی که بعد از آمدن جناب‌عالی به این مجموعه مطرح شد؛ این بود که گرایش‌های فلسفه و حکمت اسلامی در این مؤسسه تقویت خواهد شد و مطالعات فلسفه غرب کم‌رنگ‌تر می‌شود. این نکته را تأیید می‌کنید؟

اصلاً انجمن حکمت و فلسفه براساس احیای تراز فلسفی اسلامی شکل گرفت و بنابراین بود که آثار فلسفه اسلامی احیا و منتشر شود و حکمت اسلامی گسترش پیدا کند. بله در یک مقطعی بیشتر فلسفه غرب و فلسفه علم با رویکرد غربی در اینجا رشد می‌کرد و توسعه داشت ولی من به‌شخصه جزء مدیرانی در حوزه فلسفه هستم که معتقدم باید فلسفه اسلامی و فلسفه غرب پا‌به‌پای هم پیش بروند؛ یعنی ما قطعاً باید فلسفه اسلامی را رشد دهیم و وقتی که ما آمدیم هم تلاش‌مان بر همین بوده که فلسفه اسلامی جایگاه خودش را پیدا کند ولی مقصود ما از فلسفه اسلامی چیست؟ اگر صرفاً فلسفه مشاء و حکمت متعالیه و احیای آثار این بزرگان است -که قطعاً کار خوب و لازمی است و مؤسسه برای همین بنا شده- که این کار دارد انجام می‌شود. مثلاً فرض کنید ما کارهایی که تحت عنوان تعلیقات ابن‌سینا هست یا مثلاً آثار منطق سنتی است؛ احیا و چاپ می‌کنیم یا برخی کتب دیگر که در دست تصحیح و انتشار است مثل آثار لوکری یا خواجه نصیرالدین طوسی یا بعضی بزرگان دیگر ولی وقتی من می‌گویم فلسفه اسلامی فراتر از این است به نظرم فلسفه اسلامی فلسفه‌ای است که با استفاده از میراث گذشته خودش می‌تواند به پرسش‌های معاصر و امروز جواب دهد. پرسش‌های امروز را فلسفه غرب تولید کرده و به همین خاطر باید یک گفت‌وگویی -نمی‌گویم تضارب؛ نمی‌گویم تقابل یا تعاند- میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب باید صورت بگیرد تا فلسفه اسلامی خودش را در زمان و موقعیت معاصر خودش ببیند.

 ما در روایت داریم «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس» انسانی که عالم به زمانش باشد گرفتار هجمه‌های شبهات قرار نمی‌گیرد. اگر فلسفه اسلامی گفت‌وگو با فلسفه غرب نداشته باشد و با مبانی هستی‌شناختی‌، معرفت‌شناختی، انسان‌شناختی و خداشناختی خودش پاسخ به پرسش‌های فلسفه غرب ندهد؛ این می‌شود فلسفه و 500 سال قبل؛ پس بنابراین به لحاظ مدیریتی مؤسسه حکمت و فلسفه باید همیشه فلسفه اسلامی و غرب را پا به پای هم پیش ببرد. به همین خاطر ما گروه فلسفه غرب را تقویت کردیم و اعضای جدید برایش گرفتیم؛ در عین حال اعضای جدید برای فلسفه اسلامی هم گرفتیم و در عین حال یک گروه راه انداختیم به‌نام فلسفه علوم انسانی اسلامی. یعنی حالا این فلسفه اسلامی که گفت‌وگو می‌کند با غرب بیاید و پرسش‌های فلسفی علوم انسانی را پاسخ دهد که بتواند به تحول علوم انسانی برسد. الان دغدغه‌ای که مقام معظم رهبری بارها و بارها در مورد علوم انسانی اسلامی فرمودند و وقتی تاکید می‌کنند باید مبانی علوم انسانی ما اسلامی و قرآنی بشود؛ این کار فیلسوفان است که انجام دهند و ما تلاش کردیم با نشست‌های متعددی که تحت عنوان فلسفه و زیست‌شناسی، فلسفه و فیزیک، فلسفه و اقتصاد، فلسفه و علوم انسانی، فلسفه و هنر و... داشتیم این غرض را تأمین کنیم. لذا گروه‌هایی مثل حکمت هنر دینی یا فلسفه علوم انسانی اسلامی با مصوبه هیأت امنا شکل گرفته که در واقع حاصل این گفت‌وگوی فلسفه اسلامی و فلسفه غرب است.

- این همان موضوع فلسفه‌های مضاف نیست که جناب‌عالی در دیدارتان با رهبر معظم انقلاب در سفرشان به قم مطرح کردید؟

دقیقاً همین است. آن دغدغه‌هایی که سال‌ها حوزه فلسفه مضاف داشتیم به نحوی با استفاده از امکانات مؤسسه به سرانجام می‌رسانیم. از امکانات و پژوهشگران استفاده می‌کنیم تا یک بخشی از این کارها انجام شود. ما در حوزه فلسفه‌های مضاف فعالیت‌های جدی و اساسی داشتیم و نشست‌های تخصصی زیادی برگزار کردیم. اگر خواستید گزارش مفصل‌تر را هر سال در یک مجموعه به‌نام ترنم حکمت چاپ می‌کنیم. از این مجموعه می‌توانید سمت‌و‌سوی فعالیت‌های ما در مؤسسه را به‌خوبی دریابید.

- امکانش هست در مورد فلسفه‌های مضاف کمی جزئی‌تر توضیح دهید؟

بله؛ با اینکه حوزه علمیه سال‌هاست که در زمینه مباحث فلسفی تحقیق و تدریس دارد، اما هنوز در آغاز راه به سر می‌برد. بنابراین اگر ما فلسفه را دانشی بدانیم که یک معنای متافیزیکی چگونه زیستن باشد، بسیاری از مبانی متافیزیکی و بنیادین چگونه زیستن هنوز تدوین نشده است و اگر بخواهیم فلسفه را با توجه به نیازهایی که امروزه در دنیای کنونی و حتی در جامعه اسلامی وجود دارد بسنجیم، در می‌یابیم که این فلسفه موجود حتی با تمام امتیازات و قابلیت‌هایی که دارد، پاسخگوی مبانی و بنیادهای متافیزیکی چگونه زیستن در 400، 500 سال پیش هم نیست و تنها بخشی از آن مبانی را پاسخگوست، لذا معتقدم در تعاریفی که فیلسوفان اسلامی از فلسفه ارائه کرده‌اند، بعضی فلسفه را به معنای عام گرفتند که هم علوم عملی و هم علوم نظری را شامل می‌شود. بعضی دیگر فلسفه را در معنای خاص‌تری، مثل دانش امور مجردات یا خداشناسی منحصر کرده‌اند. البته گاهی اوقات معنای غایت محورانه هم برای فلسفه بیان می‌کردند، که فلسفه یعنی «صیروره الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» یا اینکه می‌گفتند: «الحکمه یستعد النفس فیها لأرتقاء الی الملأ الأعلی و الغایه القصوی و هی العنایه الربانیه و موهبه الاهیه لا یعطی بها الا عن قبله تعالی» این‌ها تعابیری بود که در گذشته برای فلسفه ذکر می‌کردند. بعضی از تعاریف، تعاریف خیلی واضح و روشنی نیست و نمی‌تواند جهت بحث را روشن کند، اما تعاریفی که در آن تعریف هستی‌شناسانه یا امور عامه از فلسفه ارائه شده، نهایتاً بحث‌های احکام کلی وجود در الهیأت بالمعنی الاخص را در بر می‌گیرد، در حالی که ما در زیستن و در زندگی کردن با انواع هستی‌های دیگر روبه‌رو هستیم که در آن احکام کلی وجود دارد؛ مثلاً اگر سینما، تئاتر و سایر رسانه‌ها را یک وجود تصویری قائل شویم‌؛ یعنی در کنار وجود خارجی و وجود ذهنی و وجود کتبی یک وجودی را هم اضافه کنیم به‌نام وجود تصویری، همانگونه که جناب افلاطون عوالم را به این صورت تقسیم می‌کرد و بر اساس آن نظام معرفتی خود را تنظیم می‌کرد. وی گفت: «یکی از اقسام عوالم، عالم عکس و تصویر است.» یعنی ایشان محسوسات را یک عالم دانسته و عکس محسوسات را عالمی دیگر در نظر گرفته است، که ما تقریباً این نگاه را در تفسیر اسلامی نداریم. به هر حال اگر ما برای تصاویر وجودی قائل شویم، این وجود یک ما‌به‌ازای خارجی و احکام مخصوص خود را دارد و اصلاً به فلسفه اسلامی نپرداخته است، لذا می‌بینیم ما فلسفه رسانه نداریم و بحثی به‌نام فلسفه رسانه یا فلسفه فیلم یا فلسفه هنر در فلسفه وجود ندارد، چون اصلاً به این حیث از وجود توجهی نشده است. این یک مثال بود که عرض کردم و خیلی مثال‌های دیگر را می‌شود عنوان کرد، مثلاً بحث‌هایی درباره عشق، محبت، اضطراب، دلهره، این‌ها بحث‌هایی است که می‌تواند بحث‌های عقلی داشته باشد و جا دارد که فیلسوف در مورد آن‌ها داوری کند. بنابر این اگر بخواهیم وضعیت علوم عقلی در جامعه خودمان را در نظر بگیریم و علوم عقلی را به معنای منطق، فلسفه، معرفت‌شناسی و عرفان نظری و کلام عقلی بدانیم، در آن صورت باید نسبت آنچه به عنوان علوم عقلی مطرح است و نیازهای عقلی جامعه را نسبت عموم و خصوص من وجه بدانیم‌؛ یعنی آنچه در علوم عقلی موجود و محقق آمده، مورد نیاز جامعه است. پاره‌ای از مباحث علوم عقلی هیچ تأثیر و نقشی در حیات اجتماعی ما ندارند و باید از این جهت پالایش پیدا کند. مباحثی در جامعه مورد نیاز است که فلسفه به آن‌ها نپرداخته و باید بپردازد، البته باید این را عرض کنم که از برکات جمهوری اسلامی همین بود که این بحث‌ها توسعه پیدا کرد، مثلاً ما قبل از انقلاب با ابداعی که مرحوم علامه طباطبایی کرد، مباحث معرفت‌شناسی یک رویکرد و نگاه مستقلی پیدا کرد و در اصول فلسفه و روش رئالیسم در 2جلد نخست قبل از اینکه وارد مباحث احکام کلی وجود شود، به مباحث معرفت‌شناسی پرداخت که این کار در نوع خود کار ارزنده‌ای بود، که هر چند بیشتر دغدغه ایشان نقد مارکسیسم بود، ولی آن را با رویکرد فلسفه اسلامی انجام داده است؛ به هر حال استاد شهید مطهری هم همین راه را ادامه داد و بعد هم بزرگانی، مثل آیت‌الله مصباح و آیت‌الله جوادی آملی و آیت‌الله سبحانی هم کتاب‌هایی به‌عنوان آموزش فلسفه، معرفت‌شناسی در قرآن و نظریه المعرفه تدوین کردند و بعد شاگردان این 2 بزرگوار آمدند و کتاب‌های مستقلی در حوزه معرفت‌شناسی نوشتند. این یک حرکت ابداعی و ابتکار نوآورانه‌ای بود که باید این را از برکات انقلاب اسلامی و حرکت حضرت امام (رحمه‌الله علیه) بدانیم، ولی سخن در این است که ما به مباحث زیادتری نیازمندیم که باید به فلسفه افزوده شود و فلسفه‌های مضاف ایجاد شود.

با این تفاسیر تحقیقاتی را که در باره فلسفه مضاف انجام دادم، به این نتیجه رسیدم که نخست باید با یک روش‌شناسی، فلسفه مضاف را شناسایی کرد و آن روش این است که برویم و تمام مصادیق فلسفه مضاف را که فیلسوفان غربی انجام داده‌اند، مثل فلسفه اخلاق، فلسفه دین، فلسفه زبان، فلسفه تاریخ، فلسفه اقتصاد، فلسفه علم و فلسفه‌های مضاف دیگر را شناسایی و بررسی کنیم تا ببینیم وقتی غربی‌ها سخن از فلسفه علم یا فلسفه سیاست یا فلسفه دین یا فلسفه عشق و محبت یا هر فلسفه دیگری، مثل فلسفه رسانه، فلسفه تکنولوژی را دارند مقصودشان چیست؟ و بعد ببینیم که آیا این حدود، قریب به صد نوع فلسفه مضاف که غربی‌ها کار کرده‌اند، این 100 نوع، که به تعبیری 10 مصداق است به چند مدل فلسفه مضاف بر می‌گردند؟ من وقتی بررسی کردم دیدم مجموعاً فلسفه‌های مضاف به چهار دسته تقسیم می‌شوند:

1. فلسفه مضاف به علوم با رویکرد منطقی

2. فلسفه مضاف به علوم با رویکرد تاریخی

3. فلسفه مضاف به واقعیت‌ها و حقایق با رویکرد منطقی

4. فلسفه مضاف به واقعیت‌ها با رویکرد تاریخی.

این چهار مدل، مدلی است که از آثار غربی‌ها به‌دست می‌آید. وقتی گفته می‌شود رویکرد منطقی یا رویکرد تاریخی، یا فلسفه مضاف با علوم و حقایق، این‌ها تعریف‌های ویژه‌ای دارند، فلسفه مضاف به علوم، دانش‌هایی هستند که به پرسش‌های بیرونی مضاف‌الیه خود پاسخ می‌دهند و وارد مسائل درونی علمی مضاف‌الیه نمی‌شوند، مثلاً وقتی می‌گویند: فلسفه فیزیک، پرسش از چیستی و روش فیزیک دارد. رابطه فیزیک با علوم دیگر را مطرح می‌کند و کاری و بحثی راجع به مسائل فیزیک، مانند وزن و جرم و حرکت ندارد. فلسفه‌های مضاف به واقعیت‌ها، دانش‌هایی هستند که به پرسش‌های درونی واقعیت‌های نفس الامری؛ اعم از واحد حقیقی، اعتباری، موجودات مجرد و مادی می‌پردازند، مثل فلسفه نفس که از جوهریت یا عرضیت، مادیت یا تجرد نفس بحث می‌کند. این 2دسته از فلسفه‌های مضاف به علوم و واقعیت‌ها ممکن است با رویکرد تاریخی یا منطقی بحث شوند، حال مقصود از رویکرد تاریخی چیست؟ یعنی اگر مسائل دانش را با صرف نظر از هویت تاریخی مطالعه کنید، چون هر علمی در یک عصری تحقق پیدا کرده و یک مسأله تاریخی را پشت سر گذاشته اگر ما بدون توجه به بستر تاریخی، سؤال‌های آن دانش را، حالا یا سؤال‌های درون یک دانش یا سؤالات برون دانش را در مقام بایسته و هنجار و منطقی پاسخ دهیم، از این تعبیر می‌کنیم به رویکرد منطقی. مثلاً فرض کنید فلسفه اسلامی پرسش‌هایی دارد، فیزیک پرسش‌هایی دارد، پرسش‌های هستی‌شناسانه یا پرسش‌های طبیعت‌شناسی، این‌ها را بدون توجه به تاریخ موضوع آن علم اینکه مثلاً جسم چه تطور تاریخی پیدا کرده است؟ وجود و واقعیت چه تطور تاریخی پیدا کرده است؟ پاسخ به این سؤال‌ها با رویکرد منطقی انجام می‌گیرد.

- در حوزه فلسفه مضاف که بالاخره قدم موثری در تولید علوم انسانی بومی است؛ چقدر نهادهای دیگر در حوزه و دانشگاه به شما کمک می‌کنند؟

مراکز دیگر ما در این نشست‌هایی که اشاره کردم تحت عنوان فلسفه و فیزیک؛ فلسفه و زیست‌شناسی، فلسفه و اقتصاد، فلسفه و علوم انسانی، فلسفه و هنر، فلسفه و موسیقی و... حضور داشتند و همه اینها با حضور استادانی است که از بیرون مؤسسه هستند. البته از داخل مؤسسه هم هستند ولی بیرون مؤسسه به ما کمک می‌کنند. مثلاً ما فیزیکدان یا زیست‌شناس نداریم و به‌طور مثال انجمن زیست‌شناسی کل کشور به ما کمک کرد. برای فلسفه و زیست‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی هم به ما کمک کرد. برای فلسفه و فیزیک مؤسسه امام خمینی(رحمه‌الله علیه) قم هم کمک کرد. برای فلسفه و اقتصاد و برگزاری نشست‌های فلسفه و اقتصاد دانشگاه هنر و دانشگاه سوره هم به ما کمک کردند. برای برگزاری فلسفه و هنر و فلسفه و موسیقی در واقع ما از نهادها و دانشگاه‌های دیگر کمک گرفتیم چون اصولاً فلسفه مضاف یک جور علم میان‌رشته‌ای است و حتماً در کنار متخصصان فلسفه باید متخصصان علوم دیگر هم بیایند و مشارکت کنند.

 ما یک مدرسه تابستانه‌ای داشتیم تحت عنوان حکمت هنر دینی که امسال هشت هفته برگزار شد و هر هفته‌ای چهار روز و روزی 2 کلاس که حتی از استادان دانشگاه اصفهان استفاده می‌کردیم. یک استاد از فرانسه داشتیم که آمد و تابستان اینجا بود و یکی از درس‌های اینجا را برعهده داشت. برای تولید و توسعه فلسفه‌های مضاف حتماً مشارکت مراکز و نهادهای دانشگاهی نیاز است و اگر مشارکت نکنند مؤسسه حکمت و فلسفه نمی‌تواند در حوزه فلسفه مضاف کار کند.

- یکی از مطالبات رهبر معظم انقلاب در حوزه علوم انسانی اسلامی بحث کرسی آزاداندیشی است. ایشان فرمودند کرسی آزاداندیشی جایش در تلویزیون نیست و در پژوهشکده‌ها و اندیشکده‌هاست. یکی از حوزه‌های گسترده مباحث کرسی آزاداندیشی هم همین مقوله است؛ مؤسسه حکمت و فلسفه چقدر در این حوزه قدم برداشته است؟

وقتی که من آمدم اینجا طبیعتاً باید در وهله نخست یک مقدار ساختار سازمانی و اداری و پژوهشی اینجا اصلاح می‌شد. به هر حال باید موظفی هیأت علمی دقیق‌تر تعریف می‌شد تا کارهایی که عقب ‌مانده است به‌روز شود و طرح‌های پژوهشی که زمین مانده بود سامان پیدا کند. طبیعی بود که تقریباً نزدیک یک‌سال وقت ما صرف این تدابیر مدیریتی و سازمانی مجموعه بود؛ از حضور منظم کارمندان گرفته تا حضور منظم اعضای هیأت علمی و سازماندهی پژوهشی پژوهشگران. بعد از این با مشورتی که با خود اعضای هیأت علمی و شورای پژوهشی داشتیم و با مدیریت معاونت پژوهشی قرار شد هر یک از اعضای هیأت علمی در سال 2 کرسی علمی برگزار کنند. البته توجه داشته باشید کرسی‌ها 2 نوع هستند؛ در کشور یک کرسی آزاداندیشی داریم که جنبه فرهنگی و ترویجی دارد و یک کرسی‌های علمی نظریه‌پردازی و پژوهشی. ما در مؤسسه کرسی‌های آزاداندیشی به معنای فرهنگی‌اش نداشتیم چون اصولاً مؤسسه ما مثل دانشگاه‌ها نیست که معاونت فرهنگی داشته باشد. ما فقط یک معاونت پژوهش و تحصیلات تکمیلی داریم؛ چون ما دانشجو هم به آن معنا نداریم و فقط دانشجوی مقطع دکتری داریم که مجموعه‌اش ممکن است به 10 نفر هم نرسد.

 لذا کرسی آزاداندیشی که متولی‌اش معاونت فرهنگی است در مؤسسه برگزار نمی‌شود ولی کرسی‌های علمی و کرسی‌های نظریه‌پردازی برگزار می‌شود چرا که هر هیأت علمی موظف است در سال 2 کرسی علمی را با حضور اعضای هیأت علمی داخل و بعضی از اعضای هیأت علمی خارج برگزار کند و در معرض نقد ناقدان قرار دهد. به این جهت کرسی‌های علمی متعددی در مؤسسه در این چند سال برگزار شده و اعضای هیأت علمی هم استقبال خوبی داشتند. البته گواهی هم می‌گیرند و امتیاز هم برای‌شان صادر می‌شود اما قاعدتاً این کرسی‌ها باید تبدیل شود به نظریه و این خود یک مقدار زمان می‌برد. اصولاً تولید نظریه یک فرآیند طولانی است مثلاً ممکن است یک هیأت علمی پژوهشی انجام می‌دهد و سالی 2 کرسی هم برگزار می‌کند اما ممکن است بعد از 6، هفت سال این را تبدیل کند به یک نظریه‌. از این جهت الحمدالله همکاری‌های خیلی خوبی هیأت علمی‌ها داشتند و دیدگاه‌های خودشان را که حاصل پژوهش‌هایشان بوده در معرض نقد قرار می‌دهند. طبیعی است خیلی از اینها را ما ضبط می‌کنیم ولی در صدا‌و‌سیما نیاز نیست پخش شود چون جنبه خیلی تخصصی پیدا می‌کند اما بقیه نشست‌هایی که داریم تحت‌عنوان خواجه نصیرالدین طوسی و روز جهانی فلسفه اینها همراه با نقد و نظر هم هست که یک مقدار عمومی‌تر است که صدا‌و‌سیما هم ضبط می‌کند و پخش می‌کند.

- شما در حوزه تولید علوم انسانی بومی سال‌هاست که دغدغه دارید و فعالیت می‌کنید. هم به عنوان پژوهشگر و هم در حال‌حاضر به‌عنوان مسوول. مهم‌ترین مانع و سد را در این مسیر چه می‌دانید که از حرکت هدفمند و سریع این جریان جلوگیری کرده است؟

به نظر من مساله تحول در علوم انسانی به معنای بهینه‌سازی علوم انسانی؛ بومی‌سازی علوم انسانی و اسلامی‌سازی علوم انسانی مساله اصلی مراکز آموزشی و پژوهشی ما نیست و من مهم‌ترین مانع را این می‌دانم. یک بخشی هم برمی‌گردد به اشکال ساختاری. مثلاً ساختار وزارت علوم اینگونه است که وزیر یک معاون آموزشی دارد و یک معاون پژوهشی که معمولاً معاون پژوهشی رشته‌های پایه هستند یا مهندسی و کمتر از رشته علوم انسانی استفاده می‌کنند؛ با اینکه همه‌شان یعنی هم معاون آموزشی و پژوهشی وزارتخانه این دولت و هم دولت قبلی دغدغه داشتند در حوزه علوم انسانی کاری انجام شود ولی من معتقدم به لحاظ مدیریتی موفق نبودند؛ علتش هم این است که ساختار جواب نمی‌دهد. اگر وزیر محترم علوم می‌آمد معاونت‌هایش را به‌جای آموزشی و پژوهشی به صورت رشته‌ها تقسیم می‌کرد؛ یعنی معاونت علوم پایه و مهندسی یک معاونت باشد؛ معاونت علوم انسانی و هنر هم یک معاونت هر یک از این معاونت‌ها یک مدیر کل آموزشی و یک مدیر کل پژوهشی داشتند. آن موقع معاون علوم انسانی یک شخص علوم انسانی می‌بود که می‌داند بهینه‌سازی علوم انسانی چیست و می‌داند تحول علوم انسانی به چه معناست؟ می‌داند این تحول در عرصه بهینه‌سازی و بومی‌سازی شکل پیدا می‌کند آن وقت تمام مراکز آموزشی- پژوهشی علوم انسانی را به این سمت هدایت می‌کرد. قطعاً این ساختار دغدغه ایجاد و تحول می‌کرد والا ما استادان فراوانی در دانشگاه‌ها داریم که علاقه‌مند هستند کارهایی انجام دهند ولی خوب چون ساختار توان ایجاد این ظرفیت را ندارد، صورت نمی‌پذیرد.

 به نظر بنده مشکل اصلی ما این است که دغدغه وجود ندارد و منشأ دغدغه نداشتن هم در وهله نخست یک عامل ساختاری است. حالا عوامل دیگر هم هست. مثلاً ما باید بودجه‌های پژوهشی را جدی بگیریم و بعد سیاست‌ها و جهت دادن مراکز پژوهشی باید تعریف شود. شما ببینید بعضی مراکز پژوهشی علوم انسانی ما موظفی یک هیأت علمی در سال را یک یا دو مقاله علمی پژوهشی قرار دادند یعنی دولت ماهی یک حقوق کامل به یک هیأت علمی تمام‌وقت می‌دهد که در سال یک یا دو مقاله علمی پژوهشی بنویسد که این هیأت علمی آن موقع که هیأت علمی نبود و دانشجوی دکتری هم بود، همین کار را می‌کرد. عملاً فقط دارد یک حقوق می‌گیرد و تدریس می‌کند. بعد چقدر این مقالات ناظر به نیازهای جامعه است؟ به همین خاطر وقتی مثلاً ما در مؤسسه حکمت و فلسفه جدیت به خرج می‌دهیم که مصوبه وزارت علوم را عمل کنیم که در سال 150 صفحه پژوهش تولید شود می‌بینید با مشکل مواجه هستیم. می‌گویند چرا مراکز دیگر به این مصوبه عمل نمی‌کنند ولی شما عمل می‌کنید؟ بعد ما هیچ پشتیبانی حمایتی هم نداریم. یعنی چه؟ یعنی مثلاً وقتی به مسوولان وزارت علوم می‌گوییم کمک و حمایت کنید که بتوانیم این کار را انجام دهیم. عملاً می‌گویند ما در این مسائل خیلی دخالت نداریم. آیین‌نامه ابلاغ می‌شود ولی ابلاغ آیین‌نامه ضمانت اجرایی ندارد و چون خیلی از مراکز اجرا نمی‌کنند برخی از مراکز به من می‌گویند ما موظفی هیأت علمی را در سال 100صفحه گذاشتیم در‌حالی‌که آیین‌نامه می‌گوید 150صفحه.

- یعنی در واقع  یک جریان خلاف دارد نهادینه می‌شود.

نهادینه شده است‌. وقتی در علوم انسانی این ضعف کارآمدی پژوهشی افزایش پیدا کند؛ طبیعی است که ما به تولید و تحول علوم انسانی نمی‌رسیم. البته اصلاً بنده کمی‌نگر نیستم و نمی‌خواهم بگویم حتماً هر 150 صفحه مفید است نه ممکن است کسی در سال یک مقاله بنویسید ولی آن یک مقاله تحول ایجاد کند و واقعاً تمام وقتش را گذاشته روی مقاله 20صفحه‌ای ولی این 20صفحه دانش را متحول می‌کند. اشکال ندارد؛ این خیلی هم عالی است و اصلاً نباید اصرار کنیم 150 صفحه باشد ولی نکته اینجاست هیأت علمی ما 20صفحه می‌نویسد در سال اما 20صفحه‌ای که به درد هیچ گره‌ای نمی‌خورد و هیچ گره‌ای را باز نمی‌کند. علاوه‌بر این بقیه وقتش را هم صرف می‌کند جای دیگر درس می‌دهد و قرارداد دیگر می‌بندد و درآمدزایی برای خودش دارد. خب معلوم است تحول ایجاد نمی‌شود. من برای تحول علوم انسانی تنها آیین‌نامه‌های کمی را لازم نمی‌دانم بلکه آیین‌نامه کیفی هم لازم است، فلذا اگر کسی در سال یک مقاله بنویسد آن یک مقاله‌اش تبدیل شود به نظریه. من می‌گویم همان مقاله 10 صفحه باشد کافی است چون یک نظریه تولید کرده است. بعداً آن نظریه در متن کتاب‌های درسی می‌رود ولی متاسفانه اصلاً این تفکر حاکم نیست. یعنی تنها تفکری که در آیین‌نامه‌های ما هست تفکر کمی است که این تفکر کمی هم عملاً اجرا نمی‌شود. با همه این تفاسیر چگونه انتظار دارید تحول در علوم انسانی اتفاق بیافتد؟

- شما روی حکت صدرایی و نظریه‌پردازی آن کار جدی انجام دادید که مخالفان جدی هم در کشور دارد. پیشرفت شما به سمت نظریه‌های صدرایی چگونه بوده است؟ تعامل شما با مخالفان چگونه است و چقدر توانسته در دانشگاه‌ها نفوذ پیدا کند؟

 ما هیچ موقع نباید نسبت به مخالفان حکمت صدرایی موضع سلبی داشته باشیم و نباید تفسیر امنیتی هم بکنیم؛ چون الان حکمت صدرایی در کشور ما رایج است و حضرت امام(رحمه الله علیه) و رهبر معظم انقلاب به آن گرایش داشتند؛ نباید اگر یک عده در کشور ما مخالفت داشتند با حکمت صدرایی ما بگوییم این‌ها حتماً با نظام زاویه دارند یا مثلاً یک نگاه امنیتی به آن‌ها بکنیم. اصولاً اگر حکمت صدرایی به نقد کشیده نشود؛ رشد نمی‌کند. ما باید کاملاً بستر را آماده کنیم که نقد بشود اما توجیه‌گری نشود و بولدزری نقد نکنند و غوغاسالاری نکنند. میدان دهید نقد کنند. ملاصدرا هم وحی منزل نیست؛ کلامش قطعاً نقدهایی دارد. من خودم هم نقدهایی دارم و باید این فلسفه تکامل پیدا کند بالندگی پیدا کند

- شما برخوردها را سیاسی و هوچی‌گرانه می‌بینید؟

من معتقدم بعضی برخوردها، برخوردهای منتقدان هوچی‌گر و سیاسی است و بعضی از جواب‌های طرفداران حکمت صدرایی هم گاهی اوقات تند است. باید با سعه‌صدر هم نقد کرد هم نقدالنقد کرد و اگر علم با حلم همراه نباشد عمق پیدا نمی‌کند.

- و چقدر توانسته در دانشگاه‌ها نفوذ پیدا کند؟

در دانشگاه‌ها هم کسانی را داریم طرفدار حکمت صدرایی و از آن استفاده می‌کنند. در پایان‌نامه‌ها ما در دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران و دانشگاه تربیت مدرس کسانی را داریم با روش حکمت صدرایی دارند در حوزه پرستاری، آموزش علوم پزشکی و... تز دکتری می‌نویسند؛ یعنی الان در رشته‌های روان‌شناسی جامعه و معماری از حکمت صدرایی استفاده می‌کنند و در این حوزه‌ها نظریه‌پردازی می‌کنند. این‌ها خیلی کار ارزشمندی است البته کسانی را داریم که نقد دارند و حکمت صدرایی را قبول ندارند و موضع سلبی دارند.

- شما در طول سال‌های گذشته روی مقولات جریان‌شناسی کار کردید و آثاری هم تولید کردید. آیا دوباره به این عرصه بازخواهید گشت؟

من همیشه فعالیتم در 2حوزه است؛ یکی جریان‌شناسی ایران و جهان اسلام و دوم حوزه تحول علوم انسانی و بحث‌های فکری معرفتی که عرض کردم. من در هر 2 حوزه دارم کار انجام می‌دهم. کاری که الان نقداً دارم انجام می‌دهم جریان‌شناسی روحانیت است. البته یک کاری انجام دادم که در کتاب جریانات فکری ایران معاصر آمده و یک کار مفصل پژوهشی جمعی داریم در حوزه جریان‌شناسی روحانیت که بستر و مبنایش کاملاً فکری است ولی به کارکردهای فکری سیاسی و فرهنگی هم اشاره می‌شود. بازه زمانی هم فقط معاصر است./836/د102/ل

ارسال نظرات