لزوم الگوهای دینی جهت تقویت نسل دینی
الگودهي يکي از روشهاي تغيير رفتار است که در اصول تربيتي به آن توجه ويژه ميشود.[2] اثربخشي اين شيوه بدان سبب است که الگوها در فهمپذير شدن پيام، نقش مهمي دارند و انسان نيز بر اساس حس الگوپذيري، مقابل کارهاي ويژه قهرمانان کرنش ميکند و تحت تأثير رفتار آنان قرار ميگيرد. در تربیت دینی نیز روش الگویی همواره مد نظر بوده است و از این جهت انبیای الهی از جنس بشر بودند نه ملائک.
اهمیت تربیت الگویی در دوران معاصر که فرهنگی دینی در عصر رسانههای در معرض تهاجم فرهنگی است بیش از پیش است. چرا که رسانهها از ابزارها و قابلیتهای زیادی در الگوسازی برخوردارند. در دوران سنتی الگو شدن حاصل برخی تواناییها و امتیازات واقعی فرد بود که حاصل تلاش و متفاوت بودن آن فرد بود ولی در دوران مدرن، رسانهها میتوانند بر اساس اهداف و منافع خود فردی را معروف کنند و آن را به عنوان الگو به جامعه تحمیل کنند در حالی که ممکن است آن فرد چنین صلاحیت و شایستگیای را نداشته باشد.
این شرایط اهمیت الگوهای دینی در دوران کنونی را بیشتر میکند. بنابراین فرهنگ دینی برای تقویت خود باید طراحی ویژه برای الگوی دینی داشته باشد. در این بین عاشورا و مکتب حسینی قابلیت بینظیر خود در اعتلای فرهنگ اسلامی را بروز میدهد؛ مکتبی که با دیدی الگوپردازانه طراحی شده است و برای سنین و سطوح مختلف الگوهای دینداری را بیان میکند و در مقابل من باب "ادب از که آموختی از بیادبان"، الگوهایی از بیدینان را ارائه میکند تا مومنان از آن احتراز کنند. امام حسین(ع) به صراحت الگو بودن عاشورا را ترسیم میکند و خود را الگوي مؤمنان معرفي کرد و فرمود: «فَلَکُمْ فِيَّ اُسوَةٌ»[3]؛ «من الگوي شمايم.»
البته اساسا معصومان(ع) الگوي عملي پيام خود بودند. از حضرت علي(ع) پرسيدند چرا پيراهنت را وصله ميکني؟ فرمود: «دل را خاشع ميکند و مؤمنان بدان اقتدا مينمايند.»[4]
در این نوشتار تربیت الگویی را در عاشورا و مکتب امام حسین(ع) بررسی میکنیم.
الگو و انتقال فرهنگ در بستر اجتماع
آداب اجتماعي از عناصر معنوي فرهنگ در هر جامعه و از شاخههاي مهم هنجارهاي اجتماعي است. در تعاريف مختلف از فرهنگ، آن را به تمامي ساختهها، انديشهها، نهادها، آداب و رسوم، روشهاي اخلاقي و نظاير آنها تعريف ميکنند. هنجارها و اجزاي آن، راهنماهاي آشکاري است براي اينکه مردم يک جامعه چگونه بايد در شرايط خاص رفتار کنند[5] يا خود را با جامعه تطبيق دهند.[6]
به عبارت ديگر افراد در فرايندي به نام جامعهپذيري، آداب، رسوم، سنتها، عقايد و رفتارهاي اجتماعي را ميپذيرند و به آن عمل ميکنند تا امکان زندگي اجتماعي ميسر شود.[7] بهطور کلي شخصيت انسان، حاصل زندگي اجتماعي است. انسان با ويژگيهاي جسمي و روحي خويش به زندگي اجتماعي تن ميدهد. انسان تحت تأثير الگوها و عادات اجتماعي، خود را ميسازد. افراد مجبورند تا طبق عادات و الگوها رفتار کنند؛ براي مثال آداب غذا خوردن، نشستن، حمام گرفتن، لباس پوشيدن، طرز برخورد با مشکلات اجتماعي و غيره؛ از جمله الگوها و عادات اجتماعي است که هر فرهنگي براي خويش ميسازد. انسان اين الگوها را جزئي از زندگي خود ميداند و آن را در درون خويش ميسازد.[8]
قرآن مجيد در موارد زيادي بر شيوه الگويي تأکيد کرده است. داستانهاي پيامبران و زناني همچون مريم و آسيه، همگي براي ارائه الگوهاي پسنديده است و بيان داستانهاي قابيل، فرعون، همسران نوح و لوط و... براي نشان دادن الگوهاي ناپسند است.
خداوند در قرآن افرادي را براي مردم الگو معرفي ميکند: حضرت يوسف(ع) را در پاکدامني، حضرت ايوب(ع) را در صبر، حضرت سليمان و يوسف(ع) را در فريفته نشدن به دنيا؛ حضرت داود را در شهامت و حضرت عليبن ابيطالب(ع) را در ايثار الگو ميداند.
همچنين خداوند به صراحت در قرآن، پيامبر (ص) را الگو مينامد و ميفرمايد: لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ (احزاب: 21).
معرفي الگو در قرآن کريم، به رسول اکرم(ص) منحصر نيست. بلکه خداي بزرگ، پيامبران و اولياي قبل از رسول خدا(ص) را نيز الگوي خوب مؤمنان ميداند و ميفرمايد: قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ؛ براي شما سرمشق نيکويي در زندگي ابراهيم و کساني که با او بودند، وجود داشت. (ممتحنه: 4)
حتي کساني که عمري در محيط فساد بودند و مقابل فساد ايستادگي کردند و تسليم نشدند، الگوي ديگران معرفي شدهاند؛ مانند همسر فرعون، آنجا که خداوند ميفرمايد: ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛ خداوند براي مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است. (تحريم: 11)
معرفي الگو در قرآن، به نمونههاي خوب اختصاص ندارد. بلکه خداوند، افراد بدعاقبت را نيز معرفي ميکند تا عبرتي براي مردم باشند؛ براي مثال، اشاره به زن لوط و زن نوح ميکند که در خانه پيامبر خدا زندگي ميکردند؛ اما راه فسق و خيانت را پيش گرفتند؛ آنجا که خداوند ميفرمايد: ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما؛ خداوند براي کساني که کافر شدهاند، به همسر نوح و همسر لوط مَثَل زده است. آن دو تحت سرپرستي دو بنده صالح از بندگان ما بودند. ولي به آن دو خيانت کردند. (تحريم: 10)
گاهي نمونهها، کسانياند که مرتکب اشتباهي شده و بعد توبه کردهاند؛ مانند حضرت يونس(ع) که خداوند متعال درباره او ميفرمايد: فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ؛ [اي رسول] پس در ابلاغ حکم پروردگارت شکيبا باش و همچون صاحب ماهي (حضرت يونس) مباش [که بر قوم خود غضب کرد]. (قلم: 48)
تأثيرگذاري جذابيت منبع پيام(فرستنده) بر تغيير عقايد، نشان ميدهد مخاطبان افزون بر تمايل به درست بودن و ادراک دقيق جهان، دلايل ديگري براي تشکيل باورهاي خود دارند. حفظ اعتقادات و نگرشها به اين دليل است که از خود تعريف درستي داشته باشيم.[9] انجام دادن رفتار بر اساس الگويي مثل اهلبيت(ع)، اين معنا را ميرساند که «من(مخاطب) شبيه الگو(اهلبيت ع) هستم و من در زمره افراد مورد علاقه قرار دارم». به اين ترتيب، مخاطب با چنين رفتاري ميتواند نفس خويش را تقويت کند و با تشبيه خود به چهرههاي برگزيده، کاستيهاي اخلاقي و رفتاری خود را جبران کند.
تحليل الگو در راستای تغییر و ارتقای رفتار دینی را ميتوان در موارد زير جستوجو نمود:
1. عامل پايايي و پويايي روشهاي گفتاري: هر چند تبليغ گفتاري يکي از روشهاي مهم و متداول تبليغي است، ولي در ضرورت و اهميت تبليغ عملي که الگوگرايي از مهمترين آنهاست، همين بس که روش گفتاري به تنهايي در تبليغ مؤثر نيست و نميتواند بر مخاطب اثر گذارد؛ بلکه همراهي سخن با عمل مبلّغ و معرفي الگوهاي رفتاري است که به سخن تبليغي(سخنراني، موعظه و خطابه) عمق و دوام ميبخشد.
«موعظه به تنهايي کافي نيست. پس بايد به همراه موعظه و در کنار آن، اسوه و نمونهاي باشد که امکان تقليد و تأسي به انسان بدهد. در چنين وضعي اسوه ملموس و قابل رؤيت، هرگز از ذهن و دل مخاطبان بيرون نميرود و هميشه عامل هدايت انسان است».[10]
علامه طباطبايي لزوم تبليغ عملي و اسوه بودن پيامبر را کنار تبليغ گفتاري او، چنين تبيين ميکند: «تبليغ اعم از گفتار و کردار است... پيامبر(ص) نيز که از انجام گناه... معصوم است، بدين سبب است که اگر معصوم نباشد ممکن است بر خلاف دين تبليغ نمايد...»[11]
2. دليل امکان عمل به تعاليم: وجود و حضور اسوه در جامعه، دليلي محکم بر درستي آموزههاي دين است. وجود اسوه به مردم ثابت ميکند پايبندي به اين آموزهها ممکن است و دين دربردارنده دستورها و مطالبي نيست که فقط در کتاب و نوشته جاي داشته باشد و التزام به آن ممکن نباشد.[12]
از اينروست که يکي از دلايل نفوذ مکاتب و اديان در جوامع و جاودانگي آنها، افزون بر غناي نظام معرفتي، معرفي و تربيت الگوهاي کامل است که پيروان بتوانند بر اساس آن، تعاليم دين را اجرا کنند.[13]
3. روشالگويي، روش تربيتي: يکي از روشهاي مؤثر و کارآمد تربيتي، روش الگويي است[14] که در تبليغ دين نيز پرکاربرد خواهد بود. نقش «الگوها» در پرورش، همانند نقش استادان در آموزش است. الگوها، سرمشقهاي تربيت و تکامل انسان به حساب ميآيند.
تربيتهاي علمي بدون وجود الگو، رهنمونهايي خشک و بيروحاند که ثمرهاي بس ناچيز دارند. از اينرو، ما نيازمند الگوهاي صالحيم؛ چراکه اين الگوها در رشد جوامع، از دهها ساعت سخنراني و صدها مقاله، نافذتر و پر بارترند.
مسئله الگودهي در تربيت، اصلي است که بر اساس خواست فطري انسان و تحريک روح انسان، بنيان گرفته است. با اجراي اين اصل، ميتوان به راحتي در ايجاد گرايشهاي شايسته، موفق شد.[15]
4. دامنه وسيع نفوذ الگو: روش الگويي، گستره و دامنه افقي و عمودي بسياري دارد؛ به عبارت ديگر، انسان در هر مکان و شرايط و با هر نوع زندگي، نيازمند الگوي الهي ميباشدِ(افقي) و همچنين او در هر مرتبه و مقام معنوي که باشد، از الگوي برتر، بينياز نميشود. (عمودي).
5. امکان دسترسي مردم به الگو: مهمترين ويژگي الگو که باعث اثربخشي بسياري ميشود، بشر بودن اوست. اين هماهنگي به وجود آورنده بستگي و پيوستگي عميقي ميان الگو و پيروان است.
جنبه بشري الگو باعث ميشود تا بهطور هميشگي ميان مردم و در بحبوحه زندگاني آنان حضور يابد و افراد همواره در معرض رفتار و آموزش او باشند. اين ويژگي از مزاياي روش الگويي بهشمار ميرود؛ چراکه بدون هيچ هزينهاي انجام ميپذيرد؛ درحاليکه روشهاي ديگر نيازمند ابزارها و امکاناتي است که هزينههايي دربردارد.
افزون بر اين موارد، الگو ميزان و ترازوي سنجش رفتار جامعه ديني است که دينداران ميتوانند با مقايسه اعمال و رفتار خود با آنان، جايگاه و ميزان بهرهمندي و پايبنديشان را به اصول ديني دريابند.
اين ويژگيها سبب ميشود تا الگو عامل حرکت انسان و پويايي جامعه بهحساب آيد.
تبليغ الگويي در قرآن جايگاه ويژهاي دارد: قرآن با بيان «صفات و معيارهاي الگو»[16] و «معرفي الگوي هدايت»،[17] نگاه ويژهاي به اين روش نشان داده است.
تبليغ با روش الگويي داراي دو بُعد است:
1. مبلّغ خود اسوه باشد و ميتواند با رفتار، شخصيت و ويژگيهاي خويش بهصورت عيني و عملي، راهنماي کاملي براي مخاطبان باشد؛
2. مبلّغ الگوهاي مورد تأييد دين را به مخاطبان معرفي نمايد تا مردم در هر زمينه، متوجه الگوهاي هدايتگر باشند و از منحرفان پيروي نکنند.[18]
عاشورا، الگوی آزادگان و بیدارگران جهان
در طول تاریخ بسیاری از افراد و نهضتها از نهضت حسینی الگوگیری کردند و حماسهآفرین شدند. نهضت عاشورا الهام گرفته از راه انبياست و بسياري از قيامهاي ضدستم و نهضتهاي آزادي بخش، با الهام از حركت عزتآفرين عاشورا به ثمر رسيده است.
به طور يقين عاشورا از چنان عمق و ارزشي برخوردار است كه تا پايان تاريخ، پيامآور ارزشهاي والاي انساني و الهامبخش انسانهايي آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهي است كه از همه طبقهها، زن و مرد، كوچك و بزرگ، باسواد و بيسواد، سیاه و سفيد، مسلمان و غيرمسلمان از آن الگو ميگيرند و درس ميآموزند. در اين دانشگاه همواره اساتيد به نامي چون حسين بن علي(ع) و قمر بني هاشم(ع)، زينب كبري(س) و ديگر عاشوراييان تدريس ميكنند، ولي تاكنون متأسفانه نتوانستهايم ارزشهاي عاشورا را آن چنان كه شايسته است به جوامع جهاني بشناسانيم.
بسياري از نويسندگان، شاعران و مورخان مسلمان و غيرمسلمان از درسآموزي اين رويداد براي همه جهانيان، سخن گفتهاند؛ براي نمونه، يكي از نويسندگان مصري به نام «عباس محمود عقاد» با قلم شيوايش در كتاب ابوالشهداء حسين بن علي(ع) چنين مينويسد: نه تنها مسلمانها بلكه غيرمسلمانها نيز از اين واقعه درس جوانمردي، ايثار و مقاومت در برابر ستمگران آموختند، از سفير مسيحي كه در همان مجلس يزيد به او اعتراض كرد بگيريم تا برسيم به قرون ميانه و تا روزگار خودمان. [19]
رهبر هندوستان «مهاتما گاندي» نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهايي هندوستان ميداند[20] و ميگويد: «من زندگي امام حسين(ع)، آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجه كافي به صفحات كربلا نمودهام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستي از سرمشق امام حسين(ع) پيروي كند.»[21]
رهبر پاكستان «محمد علي جناح» نيز گفته است: «هيچ نمونه اي از شجاعت، بهتر از آن كه امام حسين(ع) از لحاظ فداكاري و تهور نشان داد، در عالم پيدا نميشود. به عقيده من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق قربانی كرد، پيروي نمايند.»[22]
هم چنين «اقبال لاهوري» استقلال و نجات پاكستان را مرهون قيام عاشورا دانسته است و در اين باره چنين زيبا سروده است:
رمز قرآن از حسين آموختيم ز آتش او شعله ها افروختيم
تا قيامت قطع استبداد كرد موج خون او چمن ايجاد كرد
خون او تفسير اين اسرار كرد ملت خوابيده را بيدار كرد [23]
انقلاب اسلامي ايران، به رهبري امام خميني(ره) از عاشورا الگو گرفت و دوام آن نيز در گرو بهرهگيري از درسها و عبرتهاي آن است كه خود آن رهبر فرزانه در اين باره ميفرمايد: واقعه عظيم عاشورا از سال 61 هجري تا خرداد 1342 و از آن زمان تا قيام حضرت بقية الله، ارواحنا له الفدا، در هر مقطعي انقلابساز است. [24]
امام خمینی(ره) علل شکل گرفتن و بقای انقلاب اسلامی را مدیون و مرهون عاشورا میدانست و میفرمود: «ما باید همه متوجه این معنا باشیم که اگر قیام حضرت سید الشهدا(ع) نبود، امروز ما نمیتوانستیم پیروز شویم. انقلاب اسلامی پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.»[25]
«عبد علی محمد حسن» عضو فراکسیون «الوفاق» و استاد دانشگاه بحرین، در نخستین اجلاس بیداری اسلامی گفت: «سخنان امام حسین(ع) کاملاً در جنبشهای اسلامی تغییرطلبانه، روشن است. اباعبدالله(ع) با هدف اصلاح و مبارزه با فساد و ظلم به پا خاست و ملتهای اسلامی نیز امروزه در پی همین هدف هستند.»[26]
«عدنان الجنید» اندیشمند یمنی نیز در این اجلاس بیان داشت: «بیداری اسلامی کنونی نوعی الگوگیری از انقلاب امام حسین(ع) و پس از آن انقلاب امام خمینی(ره) است.»[27]
بر اين اساس، بیداری اسلامی از قیام عاشورا بهرههای بسیاری برده است و باید ببرد و مردم باید با تأسی به امام حسین(ع) از تهدید، كشتار، ارعاب و خشونت حكومتها نهراسیده و در ترسیمی ذهنی و عملی، حركت خود را عاشورایی و حسینی بدانند و به پیروزی مطمئن باشند.
شهدا در انقلاب ایران در خلق حماسه دفاع مقدس به بهترین شکل از عاشورا الگو گرفتند. آنها شیران روز و عابدان شب بودند و بدون الگوگیری از عاشورا نمیتوانستند این چنین حماسه و عرفان را در هم آمیزند و در مقابل ابرقدرتها بایستند.
استاد «حسن ابراهيم» مؤلف تاريخ اسلام ميگويد: كشته شدن امام حسين(ع) در تهييج شيعيان و وحدت بخشيدن به آنها تأثير بسياري داشت. قبل از اين رخداد، شيعيان پراكنده بودند؛ زيرا شيعهگري يك نظريه سياسي بود كه در دل پيروان خود نفوذ نكرده بود و هنگامي كه حسين(ع) كشته شد، شيعهگري با خون آميخته گشت و در اعماق قلوب شيعيان، نفوذ كرد و عقيده راسخ آنان شد.[28]
«خربوطلي» دانشمند بزرگ اسلامي ميگويد: شهادت امام حسين(ع) در كربلا بزرگترين حادثه تاريخي بود كه منجر به تشكل و تبلور شيعيان شد و سبب گرديد كه شيعه، به صورت سازماني قوي و با مبادي و مكتبي سياسي و ديني مستقل، در صحنه جامعه مسلمانان آن روز، جلوه كند.[29]
دكتر «بيضون» در اين زمينه ميگويد: اين قيام دلاورانه، سرفصل تازهاي در مبارزات شيعه گشود كه تا روزگاران دراز با جانبازيها و فداكاريهاي شيعيان ادامه يافت.[30]
بيان ارزشمند امام صادق(ع) در زيارت اربعين به زیبایی همه این امور را در الگوگیری از نهضت اباعبدالله بیان کرده است: و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة؛ [31] (پروردگارا!) حسين بن علي خون پاكش را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهي نجات بخشد.
امام خميني قدس(ره) به این حقيقت اشاره دارد كه قيام سيدالشهداء(ع) الگوي تمامعيار و قابل پيروي براي ديگران در تمامي دورههاست. از اين رو ميفرمايد: مگر نه آن است كه دستور آموزنده «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» بايد سرمشق امت اسلامي باشد؛ قيام همگاني در هر روز و در هر سرزمين. عاشورا قيام عدالتخواهان با عددهاي قليل و ايمان و عشقي بزرگ، در مقابل ستمگران كاخنشين و مستكبران غارتگر بود و دستور آن است كه اين برنامه سرلوحه زندگي در هر روز و در هر سرزمين باشد.[32]
از اين رو متفكران اسلامي از جمله: شهيد مطهري با این برداشت از حادثه عاشورا که ان را به عنوان تکلیف ویژه امام حسین(ع) میداند مخالف است و آن را يكي از تحريفهاي عاشورا برشمرده و آن را رد و نقد كرده است.[33]
مفسر فيلم ضداسلامي «شمشير اسلام»، كه بنگاه سخن پراكني B.B.C آن را پخش كرد و بخش مهمي از آن مربوط به عزاداري و سوگواريهاي دوستداران امام حسين(ع) است، ميگويد: بايد مراقب بود كه اگر اين عزاداريها و اين عشق هدفدار شود و به قلب غرب نشانه رود، ديگر هيچ سلاحي نميتواند در برابر آن مقابله كند. [34]
975/702/ر
[1] . دکتری مدرسی معارف اسلامی.
[2]. شيوههاي تغيير رفتار، ريموند ميلتن برگر، ترجمه دکتر علي فتحي آشتياني، هادي عظيمي آشتياني، صص93-96.
[3]. تاريخ طبري، ج5، ص403.
[4]. بحارالانوار، ج41، ص161.
[5]. روانشناسي اجتماعي، هدايتالله ستوده، صص 69-71.
[6]. جامعهشناسي، ساموئل کينگ، 1341, ص87.
[7]. جامعهشناسي (اصول، مباني و مسايل اجتماعي)، سيفالله سيفاللهي، ص131.
[8]. جامعهشناسي (اصول، مباني و مسايل اجتماعي)، ص133.
[9]. ر.ک: عصر تبليغات، ص110.
[10]. ر.ک: الاعلام في القرآن الکريم، عبدالقادر حاتم، ص283.
[11]. الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبايي، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، ج2، ص134.
[12]. ر.ک: اسوههاي قرآني و شيوههاي تبليغي آنان، مصطفي عباسي مقدم، صص 50 و 52.
[13]. ر.ک: امام الگوي امت، ق. واثقي، صص 341-344.
[14]. براي نمونه: ر.ک: روش تربيتي اسلام، سيد قطب، ترجمه محمد مهدي جعفري، صص 251 و 252؛ نقش اسوهها در تبليغ و تربيت، مصطفي عباسيمقدم، ص83 (فصل سوم: روش الگويي در ميان روشهاي تربيت).
[15]. براي مطالعه بيشتر درباره اثر اسوهها و الگوها در تبليغ و تربيت، ر.ک: اسوههاي قرآني و شيوههاي تبليغي آنان، صص 1-30 .
[16]. براي نمونه ر.ک: (آلعمران: 15-17، 190و191)؛ (توبه: 88)؛ (حشر: 9).
[17]. براي نمونه ر.ک: (ممتحنه: 4)؛ (مريم: 51)؛ (ص: 48)؛ (انعام: 85)؛ (احزاب: 21)؛ (تحريم: 11)؛ (يس: 20).
[18]. اسوههاي قرآني و شيوههاي تبليغي آنان، مصطفي عباسيمقدم، ص48.
[19] . مجموعه مقالات کنگرهي بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، ج 2، ص 61.
[20] . سيد عبدالکريم هاشمي نژاد، درسي که حسين عليهالسلام به انسانها آموخت، ص 447.
[21] . بر شطي از حماسه و حضور، مجتبي سلطاني، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1375ش، ص 283.
[22] . همان.
[23] . ويژهنامهي انديشهي سياسي عاشورا، دفتر سوم، ص 164، 137.
[24] . صحيفه نور، ، ج 16، ص 179.
[25] . صحيفه نور، مؤسسه نشر آثار امام خمینى رحمه الله، تهران، چاپ اول، 1378 ق، ج17 ص 482
[26] . نخستین اجلاس بیداری اسلامی: 26/6/1390.
[27] . همان.
[28] . ماهيت قيام مختار، ص 199، به نقل از: ترجمهي تاريخ سياسي اسلام، ج 1، ص 351.
[29] . همان، ص 200 به نقل از: خربوطلي، تاريخ العراق، ص 123.
[30] . همان، ص 198، به نقل از: دکتر حسن بيضون، قيام توابين، ص 32.
[31] . مفاتيح الجنان، زيارت اربعين امام حسين عليهالسلام.
[32] . صحيفهي نور، ج 9، ص 57.
[33] . مرتضي مطهري، حماسهي حسيني، ج 1، ص 78.
[34] . مجموعه مقالات کنگرهي بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، ج 2، ص 61.