عدهای تازه به دوران رسیده میخواهند با نقد علامه جعفری خودشان را بزرگ جلوه دهند/ علامه ثانی ندارد
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، حجتالاسلام و المسلمین قادر فاضلی، از پژوهشگران و محققان حوزوی است که تاکنون بیش از 80 جلد کتاب را به رشته تحریر در آورده و از این تعداد 64 جلد آن چاپ شده است. فرهنگهای موضوعی شامل «آثار مولوی»، «نظامی گنجوی»، «آثار عطار نیشابوری»، «دیوان امام خمینی، اقبال لاهوری، گلشن راز و...» و بررسی موضوعات عرفانی، قرآنی، نهجالبلاغه، سیاست و اسلام شناسی در ابعاد مختلف از مهمترین تألیفات استاد است.
یک دوره تفسیر قرآن کریم به شعر با عنوان «دُر منظوم» در 10 جلد با 60 هزار بیت شعر که در تاریخ اسلام بینظیر است و ترجمه قرآن از دیگر تألیفات استاد است. حجتالاسلام و المسلمین فاضلی از شاگردان خصوصی مرحوم علامه جعفری بوده که قریب به 9 سال از محضر استاد بهره برده است. وی همچنین 25 سال سابقه تدریس در دانشگاه را دارد که به سبب عمل حنجره به مدت دو سال است تدریس را کنار گذاشته و در حال حاضر بیشتر کارهای تألیفی انجام میدهد.
مسؤولیت امور فرهنگی چندین دانشگاه، مسؤولیت پژوهشی مؤسسه امیرکبیر، مدیرکلی امور فرهنگی در وزارت کشور و مشاور وزیر در امور روحانیت نیز از سوابق کاری حجتالاسلام و المسلمین فاضلی است. در گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین فاضلی به بررسی ابعاد شخصیتی، علمی، عرفانی، فقهی، حوزوی، فلسفی و... علامه جعفری پرداختیم که در ادامه متن بخش دوم ـ برای مشاهده بخش نخست اینجا کلیک کنید ـ آن را ملاحظه میکنید؛
رسا ـ درباره فضیلت و کرامات علامه جعفری بفرمایید.
مرحوم استاد چند فضلیت علمی و چند فضلیت اخلاقی داشت. فضیلت علمیشان این بود که انسان ذوالفنونی بود، یعنی در چندین رشته تبحر داشت. منظور از تبحر نیز در حد صاحب نظر بودن است. وگرنه خیلیها تبحر دارند ولی صاحب نظر نیستند. یکی از این علوم فلسفه بود. هم فلسفه اسلامی، هم فلسفه غربی و هم فلسفه شرقی. به فلسفه غربی بسیار تسلط داشت. به فلسفه شرقی غیر اسلامی هم تسلط داشت. به فلسفه شرقی اسلامی نیز تسلط داشت و این یکی از فضائل استاد بود که کمتر فردی نیز دارای چنین فضیلتی است.
یک فضلیت دیگر در راستای عرفان نظری بود. یعنی بر عرفان اسلامی در حد تخصص آگاهی داشت. در عرفان شرقی مانند بودایی و هندی هم تخصص داشت. به عرفانهای واقعی غربی نیز تسلط داشت. به همین دلیل وقتی کتاب «مولوی و جهان بینی» را مینویسد چندین مکتب و جهان بینی را بیان کرده و میگوید مولوی به اینها نظر داشته و یا اینها را از وی اقتباس کرده است.
مرحوم علامه جعفری در راستای فقه صاحب نظر بود. البته از ایشان أثر فقهی زیاد چاپ نشده است، بلکه یک جلد «وسائل فلسفی» چاپ شده است و قرار بود جلد دوم آن را پسرش چاپ کند. ولی در نجف معروف بود که استاد، از شاگردان ممتاز مرحوم آیتالله خویی، سیدعبدالهادی شیرازی و... بودهاند و از چندین نفر اجازه اجتهاد داشته است. در فقه نیز کتابت زیاد نداشت، چون افراد زیادی مشغول این امر بودند. ایشان تلاش میکرد خلأها را پر کند و این نیز خود فضیلت است. یعنی فضیلت است که فرد تلاش کنند تا جاهای خالی را پر کند وگرنه همه درس خارج بگویند و ایشان هم درس خارج بگویند خیلی فضیلت نیست، البته ایشان مدتی در تهران درس خارج نیز گفتهاند. ولی گفتند: دیدم این خیلی مورد نیاز جامعه نیست.
علامه در ادبیات چه ادبیات عرب و چه ادبیات فارسی صاحب نظر بودند. برای نمونه به بنده فرمودند: یکی از آقایان زمانی که بنده بیست و هفت - هشت سال داشتم و در دانشگاه تهران تدریس میکردم، ایشان(دکتر ترجمان) شصت و هفت - هشت سال داشت و در دانشگاه تهران تدریس میکرد؛ دکتر ترجمان استادی بود که خودش عرب بود و رشته ادبیات عرب را تدریس میکرد. مرحوم استاد گفت: آقای دکتر ترجمان موضوع رساله دکترای خود را در ادبیات جاهلی قرار داده بود، ولی دانشگاه تهران متخصص نداشت که این رساله را چک کند، امضا کند و مورد پذیرش قرار گیرد و چون دانشگاه تهران با آن عظمت چنین متخصصی نداشت، گفته بودند: اگر آقای جعفری قبول کند ما حرفش را قبول داریم و رساله را نزد بنده آوردند. بنده نیز رساله را دیدم و دیدم رساله خوبی است. البته نظراتی داشت که نوشتم، مقداری از آن را اصلاح کردم و در آخر نیز امضا کردم. استاد جعفری در ادبیات جاهلی عرب اینگونه متخصص بود.
تخصصشان در ادبیات فارسی را نیز میتوان از تفسیر مثنوی استاد ملاحظه کرد. به چه میزان از متون ادبی فارسی در ذهنش بود که نقد و شرح میکرد! در این زمینه نیز بسیار متبحر بودند؛ به گونهای که خود دانشگاهیان قبول داشته و دارند. البته متأسفانه اخیراً شنیدم برخی از تازه به دوران رسیدهها و نو قلمها که با شرایط فعلی دکترا گرفته و به دانشگاهها رفتهاند ـ الله اعلم که چقدر درس خواندهاند، چگونه مدرک گرفتهاند، آیا صاحب نظر هستند و رسالهشان را خودشان نوشتهاند یا با پول خریدهاند ـ این افراد نو رسیدهاند و شناخته شده نیستند؛ وگرنه بنده از بزرگان دانشگاه تهران نشنیدهام. اینها گویی علیه علامه حرفهایی میزنند. یکی از حرفهایشان این است که علامه ادبیات نمیدانسته است! مثنوی نمیدانسته، وگرنه هر چه به دهن و دلش آمده را نوشته و هیچ ارتباطی به مثنوی ندارد! این جوّی است در میانی برخی افراد.
بنده نیز نمیدانم این افراد از تخریب کردن علامه چه سودی میبرند؟! البته برخی شهوت این را دارند که میخواهند با بزرگان در بیفتند تا بزرگ شوند. یعنی بگویند ما نظرات علامه را رد کردیم. بنده نمیگوییم علامه معصوم بوده و اشتباه نداشته؛ چه بسا داشته و حتماً دارد، ولی علامه فعلاً ثانی ندارد. یعنی شخصیت دومی که بیاید و علامه دومی بشود و عرفان، ادبیات، فقه، فلسفه، جایگاه دانشگاهی، مثنوی شناسی و... در حد ایشان باشد را نداریم. فلان فرد که ادعا میکند علامه از مثنوی چیزی نمیدانسته، خودش به چه میزان مثنوی میداند؟!
متأسفانه عدهای این سمپاشی را میکنند که مشخص نیست عمدی است یا غیر عمدی. برخی نسبت به روحانیت آلرژی دارند و با روحانیت سیاسی مشکل سیاسی دارند و رابطه خوشی ندارند، دوست ندارند کمالی به اسم روحانی ثبت شود. در حالی که خود ملای رومی روحانی بوده است. شیخ اجل سعدی خودش شیخ بوده است. وگرنه 700 سال پیش دانشگاه نداشتیم. هر چه داریم از بزرگان حوزه داریم. ابن سینا، ملا بوده است. آخوند ملاصدرا، آخوند بوده است. فارابی، ملا بوده است. این افراد باید بدانند هر چه علیه روحانیت کار کنند نمیتوانند تاریخ را پاک کنند. اگر با مسؤل فلان جا مشکل داری بگو من با فلان آقا مشکل دارم.
مرحوم علامه جعفری میگفت برخیها از روحانی خوششان نمیآید، اسلام را میکوبند. در حالی که بنده میگویم فلانی بگو از توی جعفری بدم میآید؛ چرا دین را میکوبی. چرا فقه اسلام را متهم میکنی. خب بگو فلان فقیه سواد ندارد. ما نیز قبول میکنیم. بگو فلان آخوند مشکل دارد ما نیز قبول میکنیم، ولی چرا به روحانیت ناسزا میگویی. گیریم بر اساس گفته شماها همه روحانیت فلان هستند، ولی خب از داخل آنها یک علامه جعفری درآمده، چرا حق او را ادعا نمیکنید!
مرحوم استاد میگفت در جایی بحث میکردیم، فلانی گفت تو چون آخوند هستی، جانبداری میکنی. من نیز عمامه را برداشتم و کنار گذاشتم، گفتم بفرما دیگر آخوند نیستم. حرف بزن. تو پیرو منطق باش چه کاری به پارچه روی سر من داری، پارچه که حرف نمیزند، من دارم حرف میزنم. حالا مگر علامه، آخوند است نباید ادبیات بداند! نباید مثنوی بداند! خود صاحب مثنوی آخوند است. حال یک شارحی مانند علامه جعفری که خود آخوند است، آن را شرح کرده است. چه اشکالی دارد؟!
گروهی دیگر از این افراد اندک ـ اندک هستند ولی چون هستند میترسم زیاد شوند و اینها را میگویم ـ مانند گروه قبلی بیادب نیستند که بگویند علامه سواد نداشته است؛ بلکه میگویند سواد آقای جعفری بیشتر از مولوی بوده است، لذا حرفهایی زده که بعید بوده مولوی در آن زمان اینها را بفهمد؛ بلکه این سخنان خود آقای جعفری است که به اسم آقای مولوی به خورد مردم میدهند!
بنده نیز همین موضوع را از خود استاد پرسیدم، استاد گفت: قبلاً آقای دکتر میرسپاسی ـ در کتاب ما خاطره هشتم است ـ در هنگام بازگشت از جلسهای که موضوع سخنرانی بنده مقایسه روانشناسی معاصر و علم النفس گذشتگان بود، سؤال کرد آیا مطالبی که شما در تفسیر مثنوی گفتهاید واقعاً از ذهن مولوی خطور کرده است یا حرفهای خود شماست؟ به او گفتم: من نمیگوییم آن چرا گفتهام عیناً از ذهن مولوی عبور کرده است، ولی با توجه به معلومات مولوی و انتقالات و بارهای غیرعادی که این شخصیت داشته است، حدس قوی زده میشود که مطالب من عیناً و یا به اشکال دیگری از ذهن او خطور کرده است.
البته یکی از فضیلتهای علامه نیز این بود که در روانشناسی معاصر و روانشناسی اسلامی که تحت عنوان علم النفس گذشتگان مطرح است، تبحر داشتند. این سخنرانی نیز در جمع استادان دانشگاه بوده، نه در منبر و مدعوین خود دارای دکترای روانشناسی معاصر بودهاند؛ بنابراین مشخص میشود که علامه در هر دو زمینه تخصص داشته است.
با تمام این مسائل بزرگان ادبیات فارسی و استادان دانشگاهها به ویژه دانشگاه تهران علامه را قبول داشته و در برابر ایشان خاضع بودهاند، ولی این تازه به دوران رسیدهها یا متوجه نیستند و یا از جایی کوک میشوند. حتی بنده وقتی بیست و خردهای سنم بود در دانشگاه تدریس میکردم و وقتی افراد میدانستند با استاد جعفری ارتباط داشتم، بسیار اظهار لطف میکردند.
مرحوم جلال همایی که در حوزه علمیه درس خوانده است، به اجتهاد رسیده بود. در دانشگاهها نیز استاد بوده و همه افتخار دانشگاهیان این است که قدمایشان شاگرد ایشان بودهاند یا از آثار ایشان استفاده کردهاند. واقعاً مولوی شناس بودند. استاد میگفت وقتی تفسیر مثنوی بنده تمام شد، آقای همایی منزل ما آمد و گفت اجازه بدهید بزرگداشتی برایتان بگیریم و این کاری که شما کردید، کسی انجام نداده است. در آن بزرگداشت خودم سخنرانی میکنم و اگر حالم مساعد نبود ـ پیر شده بودند ـ نوشتهای را میدهم تا برادرزادهام در آن جلسه بخواند؛ ولی سعی میکنم خودم بیاییم.
ایشان بسیار اصرار کرد ولی بنده قبول ندارم ـ البته برخی از افراد کنونی سر و کله میشکنند که جایی بزرگداشتی بگیرند و یا اسمی از آنها مطرح شود ـ آقای همایی نیز فی المجلس شعری گفت و آن را حفظ کردم و تاکنون برای کسی نخواندهام برای شما(آقای فاضلی) میخوانم. مرحوم همایی این شعر را سروده بود:
«از نقوش مثنوی بر آب و رنگ، آیینه افکار را بگرفته زنگ
هان هان تو ای تقی جعفری، زنگ این آیینه را باید بری.
زنگ این آیینه بردن کار توست دست حق صیق ده آثار توست
ترس آن دارم که با عقل فکور، بر دمی بر مردگان بانگ نشور.»
فردی مانند جلال همایی چنین اظهار ارادتی به علامه داشتهاند ولی چند نفر تازه به دوران رسیده از این حرفها میزنند که امیدوارم متوجه شوند «بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگی به خُردی برد.» اینها خودشان را تحقیر میکنند وگرنه آثار علامه جعفری برای اهل فضل در بازار موجود است و آنها را میخوانند.
رسا ـ از فضائل اخلاقی علامه جعفری بفرمایید.
یکی از فضائل استاد، اخلاصشان بود. اخلاصی که ایشان حاضر نشد در دانشگاه سنندج نسبت به ایشان تعریف کنند. یا مرحوم همایی به این میزان از استاد درخواست کرده که برایش بزرگداشت بگیرند ولی نپذیرفته است. جاهای دیگر نیز اینگونه بوده است.
یکی دیگر از فضائل استاد، حافظه قویشان بود. حتی گاهی استاد مطالبی را از کتابی بیان میکرد که برای گذشتههای بسیار دور بوده است. برای نمونه یادم است روزی یک عبارتی را از اسفار ملاصدرا به صورت حفظ خواندند. بنده نیز خیال کردم دیشب خواندهاند. گفتم استاد عبارت را کی دیدید، گفت حدود 40 و 50 سال پیش. 100 هزار بیت، شعر، آیه، حدیث، خاطره و... حفظ بود.
یادم است روزی در منزلشان سخن از تواضع به میان آمد، استاد گفت اگر من به یاد نعمتی از نعمتهای الهی بیفتم، برای اینکه تکبر بنده را نگیرد، به خاک میافتم و سجده میکنم. ولی اگر پیش نیاید که سجده کنم، سجده قلبی میکنم. چند دقیقه پیش که از بنده سؤال کردی عبارت ملاصدرا را کی حفظ کردهاید و گفتم 40 تا 50 سال پیش، چون شما بودید سجده نکردم، ولی سجده قلبی کردم که بارالها اینها را تو به من دادهای وگرنه من که کاری نکردهام.
علامه خودی را نمیدید، بلکه الطاف الهی را حاکم بر خود میدید. آیتالله محمد ابراهیم جناتی، یکی از اساتید فعلی ما که در نجف با علامه هم دوره بوده، میگفت: من تنها کسی یا یکی از کسانی که دیدم هنگام مناظره و مباحثه با طلاب دیگر وقتی محکوم میشد، بیشتر خوشحال میشد تا وقتی که حاکم میشد، آقای جعفری بود. چون میگفت وقتی محکوم شدم چیزی را یاد گرفتم و فهمیدم که تاکنون اشتباه میرفتم و این آقا من را محکوم کرد و چیزی را یاد گرفتم، ولی وقتی من حاکم شوم و او محکوم شود چیزی یاد نگرفتهام، بلکه او یاد میگیرد. در حالی که بسیاری از ماها وقتی بحث علمی و یا سیاسی میکنیم، وقتی محکوم میشویم خجالت میکشیم که کم آوردیم و فرد حاکم شوند نیز میگوید، رویش را کم کردم. این به خاطر تواضع و اخلاص استاد بوده است.
آیتالله مستجابی دعواتی، از بزرگان فعلی هستند که با مرحوم علامه هم دوره بودهاند، میگفت: از معدود کسانی که دیدم حالات، حرکات و سکناتش قبل از انقلاب و بعد از انقلابش هیچ تفاوتی نکرده بود، آقای جعفری بود. در حالی که وقتی فردی جهانی میشود، در تلویزیون نشان میدهند و مسؤولیت پیدا میکند و... در حرکات و رفتارش تغییراتی پیش میآید؛ ولی ایشان میگفت من از آقای جعفری در این زمینه هیچ تغییر ندیدم.
رسا ـ درباره حالات معنوی و کرامات علامه نیز مطلبی دارید، بفرمایید.
استاد میگفت: یکی از دامادهای ما ـ مهندس اولی ـ اهل مراغه بود و بنده نیز به خانه دخترم رفته بودم. رفتیم باغ و مشغول خوردن چایی شدیم. کنار مزرعه کشاورزی که در مزرعهاش مهمان بودیم، مزرعه کشاورزی دیگری بود که صاحب آن از نزد ما عبور کرد و صاحب مزرعهای که ما مهمانش بودیم، گفت فلانی گاوت چطور شد؟ او گفت: مُرد. علامه میگفت کشاورز با لحنی گفت گاوش مُرد که بنده احساس کردم تمام زندگیاش همین گاوش است و همه چیزش را از دست داده است. لاشه گاو را نیز به ما نشان داد. بدون اینکه کشاورز بفهمد دستم را به سمت آسمان گرفتم و در دلم گفتم، بارالها اگر میشود دل این کشاورز را شاد کن. یک لحظه دیدم کشاورز فریاد زد، گاوم زنده شد و به سمت آن دوید و گفت از شیرش برایتان میآورم.
خاطره دیگر این است همسر یکی از اقوامشان حامله بوده که دکترها گفته بودند اگر سقط نکنید، بچه یا مادر از بین میرود. اینها نیز نمیدانستند سقط کنند یا نکنند. به همین دلیل به بنده مراجعه کردند. به من گفتند قضیه اینگونه است آیا جایز میدانید سقط کنیم؟ چند ماه نیز بیشتر نمانده که به دنیا بیاید. اکنون انسان شده است. گفتم: دخترم آیا میتوانی سختیهای آن را تحمل کنی؟ گفت نمیدانم، دعا کنید بتوانم. گفتم تحمل کن. گفت باشد تحمل میکنم. بعداً خود خانم گفته بود حاج آقا شما چنان گفتید تحمل کن که فهمیدم خیری است و تحمل میکنم. اگر قرار باشد در این زایمان از دنیا برم هم اشکالی ندارد. سپس بچه به دنیا آمده بود و اسم بچه را نیز عطیه گذاشته بودند.
رسا ـ نگاه استاد به فقه و علوم عقلی چگونه بوده و در این زمینه به چه میزان کار کرده بودند؟
در این زمینه بسیار کار کرده بودند، ولی تمام این علوم را با یک دید نقادی نظر داشتند. یعنی مانند برخی از آقایان که بزرگان ما را شسته و رفته و مقدس میکنند که کسی حرف نزند، نبود. یعنی ضمن احترام به همه آنها میگفت اینها بشر هستند و باید از معلوماتشان استفاده کنیم و اشکالاتشان را نیز بگیرم. به همین دلیل با وجود اینکه به مثنوی احترام قائل بود، میگفت بیش از 100 جا اشکالات مولوی را گرفتهام. با تمام این مسائل مولوی انسان قَدَری بود که هزاران حرف ناب و بکر دارد، برفرض 100 اشکال نیز داشته باشد، چه اشکالی دارد؟ حتی اکنون دستگاهها که عقل ندارند، اشتباه دارند، بشر با این همه جولانهای فکری طبیعی است که اشتباه داشته باشد.
گاهی در جلسات وقتی حرفی میزدیم استاد دقت میکرد و میگفت حق با شماست. یعنی حق را به شاگردش میداد. با تمام احترامی که به بزرگان و علوم داشت، میگفت بر سر مطالب «إنما» نیاورید. به علم احترام میگذاشت و به افراد نیز اشکال وارد میکرد و آنهایی که به دانشمندان اشکالات درست و حسابی، علمی و استدلالی وارد میکردند را بسیار دوست داشت و خودشان نیز از آنها بود.
/993/402/ر
ادامه دارد...