۲۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۷:۱۳
کد خبر: ۴۷۹۶۰۲
مروری بر دیدگاه عرفانی لیلی عشقی پیرامون انقلاب اسلامی؛

انقلاب ایران در زمانی غیر زمان‌ها رخ داد

عشقی با مقایسه تدابیر و موقعیت امام خمینی(ره)، با امام مثالی در عرفان شیعی و تاریخ تشیع، معتقد است که او در قامت امامی مبارز در متافیزیک شیعه، وجدان خفته شیعه را بیدار و صراحتاً، آن‌گونه که کارویژه امام است، از منطق و امکان جدید صحبت کرد.
انقلاب

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از صبح نو، وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵7، به تحولات متعددی در نظریه‌های انقلاب منجر شد و بسیاری از نظریه‌پردازان، ناگزیر به تجدیدنظر در آراء خود شدند تا بتوانند انقلاب اسلامی ایران را که ویژگی‌های متمایز و منحصر فراوانی داشت، تبیین کنند. با توجه به همین تنوع دیدگاه‌ها، بعد از انقلاب اسلامی نیز طیفی از نظریات جدید مطرح شد که در این سر، از جامعه‌شناختی‌ترین نظریات شروع می‌شد و در آن سر، به نظریات عرفانی و ماوراء الطبیعی می‌رسید.

میشل فوکو، فیلسوف ـ جامعه‌شناس فرانسوی، با دادن تحلیلی معنویت‌گرایانه، خیزش شیعه را رمز انقلاب ایران و دمیدن روحی به کالبد جهان بی‌روح ایرانی دانست. نظریات جامعه‌شناسی ـ فرهنگی نیز هر یک با اصالت دادن به عوامل عینی، در پی درک راز انقلاب در تحولات اقتصادی GDP ( ـ NP ـ محرومیت نسبی، توسعه نامتوازن و...)، سیاسی برآمدند و برای عوامل ذهنی و ماوراء الطبیعی نقشی اندک یا در حد یک تسریع‌کننده قائل شدند. اما در سال ۱۹۹۰ م. کتابی از یک نویسنده ایرانی مقیم فرانسه منتشر شد که حاوی نکات جدید و نگاه متمایزی به انقلاب اسلامی بود.

نگاه جدید و متافیزیکی «لیلی عشقی» پژوهشگر ایرانی، آنچنان عمیق بود که به‌زودی در میان نظریات انقلاب ایران، جایگاه شایسته‌ای احراز کرد. عشقی در باب تمایز نظریه خود با سایر نظریات می‌نویسد که برخلاف کتاب‌های دیگر که در آن‌ها بیشتر به شرایط عینی وقوع انقلاب توجه شده، او به شرایط ذهنی و سوبژکتیو آن توجه کرده است. آنچه نقطه عزیمت نظریه‌پردازی و مطالعات عشقی در انقلاب اسلامی ایران را چون فوکو به خود اختصاص می‌دهد، حضور همگانی مردم ایران در آن است که او از آن با عنوان «رمز این انقلاب»یاد می‌کند: «ما در برابر رمز این انقلاب قرار داریم. انقلابی با حضور همه».

وجه سؤال برانگیز انقلاب اسلامی برای عشقی از این بابت است که برخلاف بسیاری از انقلاب‌های گذشته در دنیا چرا همه گروه‌ها و اقشار و طبقات باهم در انقلاب حضور دارند؟ معضله بعدی نحوه حضور در متن انقلاب است. برای رمزگشایی از این معماهاست که او«نظریه حادثه» یا «لحظه رخداد» را با تأسی از هانری کربن و با ارجاع به عرفان شیعه مطرح می‌سازد. او معما را این‌گونه مطرح می‌کند: «بدن‌هایی که ناگهان در هیأت‌های چند هزار نفری و چندمیلیونی به خیابان‌های شهرهای ایران ریختند چه کسانی بودند؟ این بدن‌هایی که نه از خطر تانک می‌ترسیدند و نه از توپ و هیچ ترس از مردان مسلحی که در مقابل آن‌ها بودند نداشتند. چه کسی ترس معمول و معقول از درد و مرگ را از بین برده بود؟» به نظر عشقی«انقلاب ایران ممکن نبود مگر با پیوند سه شرط: بعد عرفانی تشیع، مذهب عامه(عشق به ائمه، رابطه با کربلا) و مسأله موجودیت ملی.» عشقی نقطه شروع تحلیل خود را بحث در باب امام قرار داده که بدون آن، فهم تشیع به‌طورکلی و انقلاب اسلامی غیرممکن است؛ امامی که راهنما و هادی حقیقت است و به یاری آن می‌توان از ملک، پران شد و به ملکوت پیوست و حقیقت محمدی را فراچنگ آورد.

کار ویژه اساسی امام، شکستن معانی و قواعد مرسوم و پای گذاشتن در ترکیب و امکان جدیدی است. عشقی با مقایسه تدابیر و موقعیت امام خمینی (ره)، با امام مثالی در عرفان شیعی و تاریخ تشیع، معتقد است که او در قامت امامی مبارز در متافیزیک شیعه، وجدان خفته شیعه را بیدار و صراحتاً، آن‌گونه که کارویژه امام است، از منطق و امکان جدید صحبت کرد. به‌درستی که امام کسی است که نظم را می‌شکند، امکانی دیگر را خلق می‌کند و بعد از آن است که بدون این‌که خود بخواهد، شیعه او را شایسته نام «امام» می‌بیند. همان‌گونه که امام معصوم (ع) در تشیع دارای موقعیت تأویلی ویژه‌ای است، امام خمینی (ره) نیز به‌راحتی توانست این جایگاه را به‌دست آورد و خود در نقش تأویل‌گر قانون، به‌مثابه قانون‌گذار ظاهر شد که مجری شریعت و تشیع است.

تأویل از اصول بنیادی تشیع است که به‌صورت نامتناهی می‌تواند ادامه داشته باشد و شیعه، مدام از باطنی به باطن دیگر در حرکت است و همیشه با نوعی هرمنوتیک شک می‌نگرد و تا ظهور امام غایب (عج)، این رویه ادامه دارد. درواقع امام «بقیه الله» است؛ یعنی بقیه کلام خدا و تا او نباشد، کلام خدا ناکامل خواهد بود و با هر رازی پرده از راز جدیدی برداشته می‌شود. عشقی گستره تفسیری خود را به نوع بیانات امام خمینی (ره) نیز تسری می‌دهد و آن را تجلی باطن شیعه می‌داند؛ به‌گونه‌ای که جملات مقطع امام، اسرارآمیز و مشابه آیات قرآن می‌نماید که شایسته توجه بیشتری است. امام در عرفان تشیع، واسط ارتباط با حقیقت و ضامن عشق الهی است. جایگاه امام، عالم مثال یا ملکوت یا همان «جهان صورت‌ها» است که بین جهان ملموس و جبروت قرار دارد و تمام وقایع بزرگ ابتدا اینجا رخ می‌دهند و بدون این جهان، رویدادها معنای خود را از دست می‌دهد.

نظریه رخداد

جهان ملکوت یا عالم میانجی، جهان رویدادهاست. او از نظریه رویداد یا حادثه، برای تحلیل انقلاب اسلامی بهره می‌گیرد که دیداری بود در عالم ملکوت که ایرانیان فقط احساسش کردند. ویژگی رویداد این است که به‌وسیله جهیدن از ملکوت به عالم ملک، تاریخ را می‌گسلد و کسی از چرائی و چگونگی آن آگاه نیست. همه چیز اتفاقی و حادثه است، حادث می‌شود و امکان جدیدی می‌آفریند. به دلیل وجود همین رویداد است که رویدادهای بزرگ، بی‌تاریخند و تابع قواعد تاریخی نیستند. به‌عبارتی‌دیگر، زمانی که اینجا مطرح است، «زمانی غیر زمان‌های دیگر» است.

رویدادهای بزرگ و گسست‌آور، ابتدا در زمان لطیف (جهان ملکوت) رخ می‌دهند و بعد به تاریخ می‌جهند که «زمان کثیف» است. نویسنده که در پی ایجاد ارتباطی بین رویداد و واقعه ۵۷ است، می‌پرسد که چه اتفاقی افتاد؟ چرا ترس از مردم گرفته شده بود و خودشان را به جلوی گلوله می‌سپردند؟ انقلابیون احتیاط معمول را نداشتند، گوئی که در عالم خاصی می‌زیستند و در ملکوت به سر می‌بردند و از این عالم بریده بودند. تمام رویدادها در ملکوت رخ می‌داد و در لحظه‌ای خارج از زمان در ابدیت به ثبت می‌رسید؛ به‌گونه‌ای که ارتش ایران به این نتیجه رسید که بدن‌هایی که در مقابل آن قرار گرفته، معمولی نیست.

به نظر می‌رسید که این مردم، شوقی دیگر دارند و به سلاحی دیگر مجهزند تا این که ارتش نیز خود را به رویداد سپرد و درواقع در برابر ملکوت تسلیم شد.  عشقی به بخشی از مذاکرات شورای فرماندهان اشاره می‌کند که در نامه‌ای به شاه نوشته‌اند، ما با ملتی طرفیم که نمی‌دانیم دیوانه‌اند یا نه، اما درهرصورت ملت است. ما مات شده‌ایم. می‌توانیم افغانستان را اشغال کنیم، اما در تهران کاری از ما ساخته نیست. چرا این‌گونه همه مردم یک‌صدا خواهان تحول بودند؟ حتی کسانی که به‌نوعی از سیاست‌های شاه منتفع شده بودند هم سرانجام به انقلاب پیوستند؛ مانند بسیاری از روشنفکران انقلابی.

خانم لیلی عشقی، با کاوشی در متافیزیک اشراقی ایرانیان، بیان می‌دارد که ایرانیان در زمان شاه، در خانه خود احساس غربت می‌کردند، غربتی وجودی که غرب جغرافیائی و فلسفی عامل آن بود. شاه خود را به امپریالیزم غرب فروخته و غرب‌گرا و عقل‌گرا شده بود. او ایرانیان را در خانه خود تبعید کرده بود. عقل غربی بر شرق برتری یافته بود. هجوم غرب جغرافیائی و فلسفی، موجد نوعی احساس«غربت غربیه» شده بود و احساس تحقیر و ترک هویت، به امید بنای تمدن بزرگ می‌کردند. هنوز گروهی در حال دادن تحلیل‌های پرولتاریابی از انقلاب بودند که دیدند بهمن انقلاب به راه افتاده و شاه در حال رفتن است. چیزی که طلب می‌شد، نوعی «بازگشت به خویشتن» یا «بازگشت به ایران» بود که امام خمینی(ره) آن را رهبری می‌کرد. بازگشت به خویشتن، یعنی برگرداندن ایران به ایرانیان و فارغ شدن از غربی که با سیطره خود، اشراق ایرانی - شیعی را به‌سوی ظلمت می‌کشاند.

انقلاب، بازگرداندن نور به خانه بود که با وجود ارزش‌های غربی، کم‌سو شده و ایرانیان را به غم غربت سرزمین مألوف می‌کشاند. از فردای رخداد انقلاب، تفاسیر متفاوت شروع شد؛ یکی می‌گفت «برای به‌دست گرفتن کارخانجات و کارگران است»، «حامیان بنی‌صدر، هدف آن را آزادی می‌دانستند»، اما تفسیر امام خمینی (ره) این بود: «مردم برای خربزه انقلاب نکردند؛ برای اسلام انقلاب کردند» و این تفسیری بود که غالب شد؛ چرا که اسلامی که ایشان سخن‌گویش بود، به اندازه کافی مبهم و در عین حال بدیهی پنداشته می‌شد که همه‌چیز را در بر می‌گرفت. البته نباید فراموش کرد که امام، خود بخشی از رویداد بودند و سخن ایشان، مندرج در روزنامه اطلاعات ۷ دی‌ماه ۱۳۶۱، در این نظریه قابل تأمل است که گفتند: فرقی بین ملکوت و اینجا نیست یا ملکوت می‌تواند همین‌جا باشد.

این جمله برای عشقی، ارزش تفسیری خاصی پیدا می‌کند و نشان‌دهنده این است که انقلاب در ملکوت رخ داده و این‌که دیگر به‌دنبال ملکوت نگردید، همین‌جاست. فقط شهدا فراتر رفته‌اند؛ چراکه ماندن در ملکوت، لذتی وصف‌ناشدنی دارد و انقلابیون حاضر نبودند آن را ترک کنند و از تجربه گرم انقلاب، فارغ شوند و به دامان واقعیت سرد زندگی بیفتند. عشقی بیان می‌دارد که انقلاب ایران مملو است از نشانه‌های مذهبی و نمادهای بنیادین شیعه که مهم‌ترین آن‌ها کربلاست؛ به‌گونه‌ای که برای بسیاری، انقلاب تکرار خاطره کربلا و شعار «کل یوم عاشورا کل ارض کربلا» شعاری رایج بود. در این حادثه، شاه و حامیانش به‌منزله ارتش یزید و مردم به‌مثابه یاران امام حسین (ع)در نظر گرفته می‌شدند که قصد عقب‌نشینی نداشتند و مقاومت خود را به آن ارجاع می‌دادند./1325//102/خ

ارسال نظرات