۰۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۱
کد خبر: ۴۸۱۶۹۱

معرفی کتاب «مشت آهنین» اثر لنی برنر

کتاب مشت آهنین(سرگذشت ولادیمیر ژابوتینسکی، مناخیم بگین و اسحاق شامیر) نوشته لنی برنر، نویسنده کتاب «صهیونیسم در عصر دیکتاتورها» است. این کتاب افشاگر نکاتی در تاریخ صهیونیسم است که تا به حال نظیرش چنین مدّون و مستند در هیچ کجا دیده نشده است.
مشت آهنین

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، لنی برنر نویسنده این کتاب، یک یهودی امریکایی است و به تحقیقات و روزنامه نگاری اشتغال دارد، وی به خاطر سرخوردگی از شیوه ی حاکمیت اسرائیل و پی آمدهای ناشی از اقدامات خشونت بار صهیونیست ها در میان اعراب و یهودیان ساکن فلسطین، دست به یک سلسله تحقیقات عمیق و دقیق تاریخی زده تا ثابت کند آن چه تا کنون توسط صهیونیست ها در فلسطین انجام گرفته مساله ای به کلی مجزّا از یهودیت است و بنیانی دیگر داشته است که برای آگاهی به آن بایستی سازمان تجدیدنظر طلب صهیونیست (Zionist revision) را شناخت.

 

معرفی کتاب مشت آهنین در پایگاه جامع حوزوی صهیونیسم شناسی / صهیون پژوهی تیه/

 

سازمان تجدید نظر طلبان صهیونیست که بانی گروه های تروریستی مثل «هاگانا»، «اشترن»، «ایرگون» و «بتار» محسوب می شود، افرادی همچون مناخیم بگین و اسحاق شامیر را پرورانده است که هر یک به سهم خویش نقشی انکار ناپذیر در تحکیم پایه های سیاست «مشت آهنین» داشته اند و جالب است بدانیم که سردمداران این سازمان سعی در تشویق یهود ستیزی در کشورهای دیگر دارند برای ترغیب یهودیان به دل کندن از موطن خویش و مهاجرت به فلسطین و از این حرکت خویش نیز ابایی نداشتند چون در همین کتاب اسنادی ارائه می شود که آشکارا نشان می دهد، به خصوص ژابوتینسکی و اسحاق شامیر با فاشیست ها و نازیها همکاری داشته اند تا آن ها را به راه یهودی آزاری سوق دهند و به این وسیله هرچه بیشتر موج مهاجرتهای دسته جمعی یهودیان  اروپایی را به فلسطین اضافه کنند.

 

نمونه ای از پولهای رایج در رژیم صهیونیستی با تصویر ژابوتینسکی

 

این کتاب دارای سه بخش است که هر کدام به سرگذشت یکی از پیشگامان کاربرد سیاست تروریسم برای پیشبرد اهداف صهیونیسم اختصاص دارد. ولادیمیر ژابوتینسکی، مناخیم بگین و اسحاق شامیر را پرورانده است که هر یک به سهم خود نقشی انکار ناپذیر در تحکیم پایه های سیاست «مشت آهنین» داشته اند. جالب است بدانیم که سردمداران این سازمان حتی از تشویق «یهودستیزی» در کشورهای دیگر برای ترغیب یهودیان به دل کندن از موطن خود و مهاجرت به فلسطین نیز ابا نداشته اند. چون در همین کتاب اسنادی ارائه می شود که آشکارا نشان می دهد به خصوص ژابوتینسکی و اسحاق شامیر با فاشیست ها و نازیها همکاری داشته اند تا آن ها را به راه یهود آزاری سوق دهند و به این وسیله هر چه بیشتر موج مهاجرتهای دسته جمعی یهودیان اروپایی را به فلسطین اضافه کنند.

مترجم ابتدا قصد داشت بخش مربوط به ژابوتینسکی را (که قسمت بیشتری در کتاب به آن مربوط می شود.) به دلیل نا آشنایی مردم با نام او حذف کند و تنها به ترجمه ی دو بخش دیگر (سرگذشت اسحاق شامیر و بگین) بپردازد. ولی با بررسی بیشتر به این نکته رسید که اگر بخواهد مطلبی قابل استفاده برای عموم ارائه دهد ناچار باید برای مسائل مربوط به گذشته ی بگین و شامیر به اقدامات ژابوتینسکی نیز پرداخت.

معرفی کتاب مشت آهنین

کتاب در اصل دیوار آهنین IRON WALL است، باید توضیح داد: این لغت در زبان انگلیسی مفهوم سدی را می رساند که از سه نیزه به وجود آمده باشد و منظور از آن نیز توصیف سیاست های مبتنی بر زور و ارعاب و خشونت برای اهداف سرکوبگرانه است. ولی چون در زبان فارسی عبارت مشت آهنین علاوه بر بیان همان معنا، لغتی ملموس تر و مفهوم تر می باشد، لذا در ترجمه ی فراسی کتاب عنوان «مشت آهنین» به جای عنوان اصلی برگزیده شد.
بخش اول: ولادیمیر ژابوتینسکی

در انقلاب 1905 روسیه، ژابوتینسکی در جریان اولین انقلاب روسیه فعالیت قابل ملاحظه ای نداشت، مگر ترجمه ی شعر «در شهر کشتار» اثر حیم بیامیک از عبری به روسی، که البته این کار را نمی توان موضع گیری مشخصی از جانب او دانست. زیرا ژابوتینسکی در همان زمان دست به اعمالی زد که اصلا برای انقلابیون روسیه قابل هضم نبود. از جمله او در حالی مخالفت هود را با قیام مردم اعلام کرد که شورش علیه امپراطور روسیه بالا گرفته بود و تقریبا همگی آرزویی جز انداختن حکومت تزاری نداشتند.

فعالیت صهیونیست های روسیه در دوران انقلاب 1905 و بعد از آن تنها محدود به طرفداری از «کادت ها» نبود ملاقاتهای «ناهوم سوکولف» (سردبیر یک نشریه ی چاپ ورشو، که بعدها به ریاست سازمان جهانی صهیونیسم رسید.) با نخست وزیر حکومت تزار (کنت سرگئی ویته) نیز از این نظر شایان توجه است.

در سال 1923 نام ژابوتینسکی در جهان ناشناخته بود و اکثر یهودیان به زحمت چیزهایی که درباره اش می دانستند. ولی در همان حال صهیونیست های مقیم فلسطین ژابوتینسکی را بیش از هر کس دیگری –به استثنای جیم وایزمن- می شناختند. زیرا انتقامجوییش از اعراب در جریان شورش آوریل 1920 و زندانی شدنش، او را –حتی در نظر صهیونیست های کشورهای دیگر- به صورت یک قهرمان در آورده بود.

 

اسحاق شامیر ضعیف ترین نخست وزیر رژیم صهیونیستی

 

ژابوتینسکی را علی رغم این که می شد یک فرد شجاع و جسور به حساب آورد، ولی کسی بود که شجاعت و جسارت خود را در راه اهداف نژادپرستانه به کار می گرفت و اعتقادش به تفاوت نژادی انسان ها، او را به این نتیجه رسانیده بود که اعراب از نظر  فرهنگی یک نژاد پرست هستند و نمی بایست یهودیان را همسنگ آنان دانست. به همین جهت نیز ژابوتینسکی از پاسخگویی به سوالات منشی دادگاه –به خاطر عرب بودنش- سرباز زد و نیز در تلگرامی برای فرماندار کل فلسطین از آزاد شدن خود همراه با دو عرب سیاه چرده ابراز خشم می کرد.

ژابوتینسکی را به مناسبت اقدامش در زندان برای ترجمه ی «کمدی الهی» دانته به زبان عبری حقا می بایست یک روشنفکر سطح بالا نیز به شمار آورد، ولی همین روشنفکر، نه انگیزه ی اعراب فلسطینی را در دفاع از وطن خود علیه سلطه ی انگلیس و صهیونیسم درک کرده بود و نه توجه داشت که اگر اعراب فلسطینی از نظر فرهنگی عقب مانده نبود، هرگز نمی توانستند راه نفوذی به داخل فلسطین پیدا کنند.

قرنها حاکمیت عثمانی بر فلسطین، برای ساکنانش نتیجه ای جز فقر و محرومیت به بار نیاورد و سلطه ی «افندی» های فاسد بر مردم فلسطین ارمغانی جز جهل و خرافه در برنداشت، صهیونیسم هم گرچه فقط با بهره گیری از همین وضع بود که توانست در فلسطین ریشه بدواند، ولی با این حال چنانچه ارتش انگلیس در فلسطین ریشه بدواند، ولی با این حال چنانچه ارتش انگلیس در فلسطین حضور نداشت، هم امکان موفقیتی برای صهیونیستها قابل تصور نبود و هم شورش مردم عاصی می توانست تمام صهیونیست ها را –علی رغم وجود سازمان هایی مثل هاگاتا- به دریا بریزد. بنابراین با توجه به ضرورت حضور ارتش انگلیس در فلسطین برای پیشبرد اهداف صهیونیسم، گلایه ی صهیونیست ها از دولت انگلیس که طی دو ساله 1920 و 1921 از آن ها به حد کافی حمایت نکرده و جز ممانعت از شورشگری، عملی به نفع صهیونیسم انجام نداده، به هیچ وجه قابل پذیرش نبود. چرا که اصولا دولت انگلیس در بیت المقدس و تل آویو و دیگر شهرهای فلسطین نمی توانست حقوقی بیشتر از راپلین و بلفاست یا دهلی و کراچی برای خود قائل باشد و این فقط بهره گیری از خصلت امپریالیستی دولت انگلیس بود که به صهیونیست ها جرات داد تا از مزایایی مثل «اعلامیه ی بالفور» موافقتنامه ی «وایزمن- فیصل» و دیگر قراردادهایی برخوردار شدند که عینا مثل دوران استعمارگری اروپائیان به آن ها اجازه می داد تا به شکلی ظاهرا قانونی بر مردم کشورهای دیگر استیلا پیدا کنند. به این ترتیب آیا توده های کثیر مردمی که زیر یوغ استعمار –به خصوص استعمار انگلیس- زندگی می کردند، حق نداشتند صهیونیسم را جنبشی ذاتا ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم قلمداد کنند؟

 

مناخیم بگین و انور سادات رئیس جمهور مصر

 

ژابوتینسکی که همواره از اقدام خود در امضای موافقتنامه با عوامل قتل و غارت یهودیان دفاع می کرد، در ژانویه ی 1935 طی مصاحبه ای با یک روزنامه نگار یهودی کمونیست (اهل لهستان) گفت: «من به قدری از امضای موافقتنامه با اسلاوینسکی مفتخرم که حتی اگر امروز هم موقعیتی پیش بیاید باز با کمال افتخار حاضر به امضای چنین موافقتنامه ای هستم.... ضمن آن که شخصا هرگز به ضد یهود بودن (پت لیوژ) باور نداشتم، باید بگویم: مسلما آن چه توسط سربازانش در اوکراین علیه یهودیان صورت گرفت از کنترل او خارج بوده است... (مقاله ی پیراهن قهوه ایهای صهیون مندرج در نشریه ی خلق جدید شماره 19 فوریه 1935 صفحه ی 13)»
ژابوتینسکی عامل اصلی کشتار مردم در اوکراین زیر بار این اتهام نمی رود.

ژابوتینسکی در حالی که این گونه راجه به «پت لیورا» اظهار نظر می کرد که او حدود سال قبل در روز 16 مه 1926 توسط یک جوان یهودی در پاریس کشته شده بود و سال بعد هم در جریان محاکمه ی قاتل وی، ژابوتینسکی با ارسال نامه ای برای اعضای دادگاه نوشته بود: بدون توجه به احساس پت لیورا، باید او را مسئول قتل و غارت یهودیان در اوکراین دانست. زیرا با مشاهده ی چنین فجایعی نه درصدد استعفا از مقام خود بر آمد و نه برای تنبیه عاملان قتل و غارت یهودیان قدمی برداشت...

با این حال ژابوتینسکی هیچگاه از این که خود را دوست صمیمی ناسیونالیستهای یهودکش اوکراینی بداند ابا نداشت و علی رغم گناه آنان در قتل و غارت یهودیان همواره آخر عمر خود چنین وانمود می کرد که امضای موافقتنامه با حکومت «پت لیورا» نقطه ی اوج مبارزاتش بوده است. تا جایی که می گفت: اتحاد با ناسیونالیستهای اوکراین را حتی از تاسیس لژیون یهود و سازمان هاگانا برای خود افتخار آمیزتر می داند و نیز به دوستانش توصیه می کرد: « پس از مرگم می توانید روی سنگ قبرم بنویسید اینجا مردی آرمیده است که با پت لیورا پیمان اتحاد بسته بود.» (مقاله ی موافقنامه ی ژابوتینسکی- اسلاوینسکی، همان جا صفحه 306)

ولادیمیر ژابوتینسکی

ژابوتینسکی که بر خلاف نظر این گروه کمترین اعتقادی به استفاده از کارگران یهودی برای توسعه ی اقتصاد صهیونیستی نداشت، می گفت:« کارگران یهودی مهاجر چون نه پولی در بساط دارند و نه از تخصص ویژه ای برخوردارند، قابل بهره گیری در جهت عمران فلسطین نیستند.» او که در عوض کارگران یهودی مهاجر را به چشم مناسبترین مشتریان ایدئولوژی ابداعی خود می نگریست، معتقد بود آن ها را نباید به حال خود رهاکرد، زیرا همگی جذب سوسیالیسم خواهند شد و سوسیالیسم نیز در نهایت جز نوعی ایدئولوژی متضاد با صهیونیسم نیست. روز جمعه اول اوت 1940 ژابوتینسکی به یکی از دوستانش گفت: گمان می کند به حمله ی قلبی مبتلا شده باشد و فردای آن روز پزشکی که معاینه اش گرد، چون ناراحتی قلبی ژابوتینسکی را بعید ندانست، به او گفت: پس از تعطیلات آخر هفته بار دیگر مراجعه تا آزمایشهای بیشتری برای تشخیص قطعی بیماری اش انجام دهد.
بخش دوم: مناخیم بگین

برخلاف ژابوتینسکی، آگاهی ما از حوادثی که در سالهای اولیه ی زندگی بر مناخیم بگین گذشت بسیار اندک است و البته این امر چند علت دارد:

اول. بگین چندان تمایل نداشت تا راجع به دوران زندگی خود قبل از مهاجرتش به فلسطین حرفی یا مطلبی بنویسد. (مگر یک کتاب درباره ی ماجراهایی که با حکومت شوروی داشته است.) و اصولا ترجیح می داد حقایق مربوط به فعالیتهایش در سازمان «بتار» و دوران صمیمیت و دوستی نزدیک خود با موسولینی و ژنرالهای حاکم بر لهستان را افشاء نکند و دوران صمیمیت و دوستی نزدیک خود با موسولینی و ژنرالهای حاکم بر لهستان افشا نکند، تا مبادا به وجهه ی او لطمه وارد بشود.

دوم. بسیاری از کسانی که بگین را در لهستان می شناختند و جزء دوستان یا دشمنانش محسوب می شدند توسط نازی ها از بین رفته بودند.

سوم. تقریبا کلیه ی روزنامه ها و مدارک و بایگانیهای دولتی موجود در لهستان قبل از جنگ –که می توانست حاوی نکاتی درباره ی فعالیت های بگین باشد- نابود شده است.

چهارم. کسانی که به نگارش زندگی نامه ی بگین پرداخته اند، افرادی بوده اند که مستقیما تحت نظر او کار می کردند. و لذا همگی کم و بیش یا به طرفداری از او مطلب نوشته اند و یا در صورت رعایت بی طرفی خیلی محتاطانه قلم زده اند.
 

بخش سوم: اسحاق شامیر

سال 1915 در شهر روزنی  (که امروزه در جمهوری بیلوریسی قرار دارد) پسری در خانواده ی «ایزرنیتسکی» به دنیا آمد که او را اسحاق نامیدند. در دوران نخست وزیری وی وضعیت اقتصادی رژیم صهیونیستی به بدترین وضع خود می رسد و شکست های پی در پی در جنوب لبنان از سوی دیگر بر ضعف وی صحه می گذارد. کابینه شامیر از نظر اقتصادی در چنان وضعیت شکننده ای قرار دارد که اگر مقامات ائتلاف کارگری با سازمان آزادی بخش فلسطین فقط کیم بجنبند، به سرعت آن را ساقط خواهند کرد./881/ 101/ص

ارسال نظرات