هنر«کظم غیظ» در سیره اخلاقی امام کاظم
به گزارش خبرگزاری رسا، کنترل خشم و غضب یکی از مهم ترین آموزه های مورد تاکید دین مبین اسلام است، زیرا فرهنگ جاهليت دعوت به «حميت» و «تعصب» و «خشم جاهلى» مى كند، ولى فرهنگ اسلام به «سكينه» و «آرامش» و «تسلط بر نفس».[1]
از سوی دیگر باید گفت اسلام مجموعه ای از عواطف، اخلاق، عقاید و برنامه های عملی است اما متاسفانه دنیای مادی اینها را از بین می برد و این آموزه های مورد تاکید در جامعه در حال کمرنگ شدن است.[2]
متاسفانه شهرهای بزرگ ما، که کم کم رنگ شهرهای غربی را به خود می گیرد از رعایت حسن همجواری خبری نیست و این مساله بسیار کمرنگ شده است.[3] هم چنین باید گفت زبان ها و قلم ها دارد خشن می شود، حالت پرخاشگری از افراد پیدا می شود که این مساله خلاف دستورات دین مبین اسلام است.[4]
تأملی در مفهوم خشم و غضب و تبیین پیامدهای آن
كمتر صفتي از صفات رذيله به اندازۀ غضب ويراني به بار ميآورد و اگر فهرستي از آثار سوء غضب نوشته شود معلوم ميگردد كه اين آثار از بسياري از اخلاق رذيله بيشتر است.[5]
حقیقت غضب برافروختگی و هیجان نفس است به طوری که قوه عاقله تحتالشعاع آن قرار میگیرد و انسان دست به اعمالی می زند که پشیمانی به دنبال دارد.[6]
اگر چه غضب از جمله غرایزی است که خداوند در وجود انسان آفریده است و اگر به جا از آن استفاده شود حافظ انسان است اما اگر بی جا مصرف شود و جنبه افراط به خود گیرد سبب خسارت های زیاد می شود که اغلب قتل ها و جنایات و جرایم را می توان ناشی از همین مساله دانست. [7]
هنگامى كه انسان خشمگين مى شود درهاى قلب خود را به روى لشكر شيطان مى گشايد و آنها وارد روح او مى شوند و در اين حال روح و جان انسان به منزله كشور اشغال شده اى از سوى دشمن است كه هر طرف آثار ويرانى در آن نمايان است. به هنگام غضب نيز مهار عقل برداشته مى شود و انسان دست به كارهايى مى زند كه هرگز در حال عادى دست نمى زد و عيوب پنهانى اش در لحظات غضب كاملا آشكار مى گردد.[8]
لذا خشم و غضب از خطرناك ترين حالات انسان و مستحق سرزنش و ملامت است.[9] زیرا گاه به شكل يك نوع جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوع كنترل بر اعصاب خودنمايى مى كند و بسيارى از تصميم هاى خطرناك و جناياتى كه انسان يك عمر بايد كفاره و جريمه آن را بپردازد، در چنين حالتى انجام مى شود.[10]
این رذیله اخلاقی علاوه بر آثار شوم مادى و اجتماعى و اخلاقى، آثار سوء معنوى فراوانى نيز دارد[11]؛ برخى انسان ها هنگامى كه عصبانى مى شوند، براى آرام كردن خويش، به سراغ گناه مى روند! وبا فحاشى،ناشكرى و ناسپاسى و نیز آزار و اذيت ديگران، توهين و تحقير انسان هاى محترم عصبانيت خود را از بين مى برند! در حالی که يكى از درهاى جهنم مخصوص و محصول كار اين افراد است. غضب چنين افرادی، درى براى جهنم مى سازد وچنين انسانى، آدم بى شخصيت و كم ظرفيت است. ولى چنانچه كظم غيظ كرد، و خشم خود را بدون انحراف از مسير رضاى الهى فرو نشاند، انسان ممتاز و با شخصيت به شمار مى رود.[12]
«کظم غیظ» در لغت و مفهوم
«كظم» (بر وزن هضم) دارای معناى مصدرى و به معنی نفس را حبس كردن است كه كنايه از خويشتن دارى به هنگام خشم و مانند آن است.[13]
مفردات راغب گويد؛[14] «كظم » محل خروج نفس را گويند و در موارد سكوت استعمال مى شود (انسان ساكت كسى است كه گويا محل خروج كلمات را بسته است).[15] در مورد «غيظ» نيز مى گويد[16]؛ شديدترين حالت غضب است و آن حرارتى است كه انسان از فوران خون قلبش احساس مى كند.[17]
«كظم» در لغت به معناى بستن سر مشكى است كه از آب پر شده باشد، و به طور كنايه در مورد كسانى كه از خشم و غضب پر مى شوند، و از اعمال آن خوددارى مى نمايند به كار مى رود.[18]،[19] لذا «كظيم» به كسى مى گويند كه مملو از اندوه و غضب شده و خويشتندارى مى كند، و به اصطلاح دندان بر جگر مى فشارد.[20]
«غيظ» نیز به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است، كه بعد از مشاهده ناملايمات به انسان دست مى دهد.[21] غيظ به معنى شدت خشم است كه بر اثر بروز ناملايمات به انسان دست مى دهد و به نظر مى رسد كه غيظ مرحله شديد و بالاى خشم مى باشد بنابراين كظم غيظ به معنى خويشتن دارى و سلطه بر نفس به هنگام بروز شدت غضب است و اين صفت بسيار بالايى است.[22]
لذا باید گفت «كظم غيظ» مربوط به آنجاست كه خشم وجود انسان را پر كرده گويا مى خواهد از درون او خارج شود و او گلوى خود را مى فشارد تا خشمش بيرون نريزد.[23] فردى كه در حالت عصبانت به سر مى برد كوره اى از آتش مى شود، اگر خود را كنترل كند كظم غيظ كرده است. [24]
گاهى حلم به صورت كظم غيظ است، كه به آن (تحلم) گويند، يعنى شخصى ناراحت شده و غيظ مى كند، ولى خود را كنترل مى نمايد. اگر انسان چنين شد، پس از مدتى داراى ملكه حلم مى شود،[25] تحلم وسيله رسيدن به حلم است و وقتى حلم به صورت ملكه درآمده، آنقدرها مشكل نخواهد بود.[26]
«کظم غیظ» در قرآن
در آيات قرآن مجيد درباره كظم غيظ (فروخوردن خشم ) و نكوهش غضب تعبيرات بسيار پرمعنا آمده است. در سوره «شورى» يكى از نشانه هاى افراد باايمان را اين مى شمرد كه چون از دست كسى عصبانى مى شوند او را مى بخشند و خشم خود را فرو مى خورند. «وإذا ما غضبوا هم يغفرون».[27]،[28]
هم چنین در آيه 134 سوره «آل عمران» در نشانه هاى مؤمنان و نيكوكاران مى خوانیم:«آن ها كسانى هستند كه در زمان شادكامى و ناراحتى در راه خدا انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم درمى گذرند»؛ «الذين ينفقون في السراء والضراء والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحب المحسنين».[29]
پاداش فروبرندگان خشم در کلام امام موسی کاظم(علیه السلام)
بی تردید دستور به حلم و بردبارى و عفو و مدارا و كظم غيظ، افزون بر اينكه در آيات قرآن و روايات اسلامى به صورت گسترده وارد شده، از امورى است كه عقل و خرد به آن حكم مى كند. زيرا اگر مردم پاسخ بدى را به بدى بدهند و به هنگام غضب طغيان كنند عكس العمل ها پشت سر هم رخ مى دهد و خشونت ها شدت پيدا مى كند و عداوت ها ريشه دار مى شود و گاه به خونريزى گسترده مى انجامد و امنيت از همه گرفته مى شود؛ اما با حلم و بردبارى و عفو و مدارا و كظم غيظ، مفاسد و خشونت ها و عداوت ها در همان محل دفن مى گردد و آرامش و امنيت و محبت و دوستى جاى آن را مى گيرد.[30]
از سوی دیگر باید دانست خشم و غضب در مورد پروردگار نه به آن معنى است كه در مورد انسانها مى باشد، زيرا خشم در انسان يك نوع هيجان و برافروختگى درونى است كه سرچشمه حركات تند و شديد و خشن مى شود، و نيروهاى وجود انسان را براى دفاع، يا گرفتن انتقام، بسيج مى كند، ولى در مورد پروردگار هيچيك از اين مفاهيم كه از آثار موجودات متغير و ممكن است وجود ندارد، بلكه خشم الهى به معنى برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كسانى است كه مرتكب اعمال زشتى شده اند.[31]
اینگونه است که از امام كاظم عليه السلام روايت شده است كه فرمود: «من كف غضبه عن الناس كف الله عنه غضبه يوم القيامة؛ هر كه خشمش را از مردم بازدارد، خداوند در روز قيامت خشمش را از او باز خواهد داشت».[32]،[33]
طبق اين روايت، خداوند براى فروبرندگان خشم (الكاظمين الغيظ) ، رحمت الهی و پاداش امنيت در روز قيامت در نظر گرفته است،[34] زیرا اگر خداوند در روز قيامت كه به «يوم الحسرة»، «يوم البروز»، «يوم الخوف»، «يوم الوحشة الاكبر» و «يوم الفزع» معروف است، به انسان امنيت بدهد بالاترين نعمت و موهبت است، زيرا اگر انسان تمام دنيا را داشته باشد ولى آرامش خاطر نداشته باشد گويى هيچ چيز ندارد.[35]
اهميت اين مسئله به اندازه اى است كه در قرآن مجيد، در پاداش پرهيزگارانی که خشم خود را فرو می برند[36] نويد بهشت برين با وسعتى به اندازه آسمانها و زمين داده شده است.[37] و در قران کریم ، كظم غيظ (فرو خوردن خشم) یکی از صفات بهشتيان و پرهيزگاران معرفی شده است.[38]
هنر «کظم غیظ» امام کاظم (علیه السلام) و گذشت از خطای دیگران در سایۀ محبت و ملاطفت
بسيارند كسانى كه در هنگام خشونت راه خشونت را پيش مى گيرند [39]وخشونت ها به صورت تصاعدى پيش مى رود و گاه به جاهاى خطرناك مى رسد؛ ولى اگر انسان بر نفس خويش مسلط باشد و با اراده و تصميم خود را در برابر خشونت ها كنترل كند و به جاى خشونت، راه نرمش را پيش گيرد، نه تنها خشونت ها پايان مى گيرد بلكه جاى خود را به دوستى و محبت و نرمش مى دهد، همان گونه كه قرآن مجيد بر اين معنا تأكيد مى نهد و نيكى را در برابر بدى توصيه مى كند و نيكى را سبب جلب دوستى مى داند.[40]،[41]
لذا از طريق ابراز محبت و دوستى،عاقبت بهترى وجود دارد، چرا كه در آينده بيم خشونتى وجود نخواهد داشت در حالى كه اگر فردی با خشونت بر طرف مقابلش پيروز شود هر زمان باید در انتظار خشونت جديد از سوى دشمن باشد؛ به تعبير ديگر در روش اول دشمن همچنان دشمن باقى مى ماند در حالى كه در روش دوم، دشمن مبدل به دوست مى گردد.[42]
از سوی دیگر فرو بردن خشم بسيار خوب است اما به تنهايى كافى نيست زيرا ممكن است كينه و عداوت را از قلب انسان ريشه كن نكند، در اين حال براى پايان دادن به حالت عداوت بايد «كظم غيظ» با «عفو و بخشش» توأم گردد.[43]
در حالات موسى بن جعفر عليهما السلام مى خوانيم، كه مردى از دودمان خليفه دوم، در مدينه بود كه امام(ع) را بسيار اذيت و آزار مى كرد، و به اميرمؤمنان على عليه السلام ناسزا مى گفت، بعضى از ياران امام عرض كردند اجازه بده او را به قتل برسانيم (و شر او را دفع كنيم).[44]
امام عليه السلام با شدت از اين كار منع كرد و پرسيد جايگاه اين دشمن ما كجا است؟ عرض كردند در يكى از نواحى اطراف مدينه زراعت مى كند، امام سوار بر مركب شد و به سوى مزرعه او آمد و مشاهده كرد، او در مزرعه است امام با مركب خود وارد مزرعه شد، آن مرد فرياد كشيد چه مى كنى؟ زراعت ما را پايمال نكن. امام اعتنا نكرد و نزد او آمد و با خوش رويى و خنده فرمود چقدر خرج اين مزرعه كرده اى؟عرض كرد: صد دينار، فرمود: چقدر اميد دارى از آن بهره بردارى كنى؟ عرض كرد: علم غيب ندارم، فرمود: من مى گويم چقدر اميد دارى عائد تو شود، عرض كرد: دويست دينار، امام فرمود: اين سيصد دينار را بگير و زراعت تو مال خودت، آن مرد (شديداً تحت تأثير اين حسن خلق و كرامت نفس و محبت امام واقع شد و) برخاست و سر حضرت را بوسيد، امام بازگشت و به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، ناگهان آن مرد را در مسجد يافت كه در گوشه اى نشسته، هنگامى كه چشمش به امام افتاد گفت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته [45]؛ خدا آگاه تر است كه نبوت (و امامت) را در كجا قرار دهد».[46]
يارانش به او گفتند داستانت چيست؟ تو قبلا حرف هايى بر خلاف اين مى زدى، او با يارانش به تندى سخن گفت و آنها را نهى كرد و پيوسته به امام(ع) دعا مى كرد، امام(ع) به اصحاب خود كه قبلاً اراده كشتن او را داشتند فرمود: «كداميك از اين دو بهتر بود، كارى را كه شما قصد داشتيد، يا كارى كه من قصد داشتم».[47]،[48]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت تدبیر و تعقل در کار ها و کظم غیظ، دو راه اساسی نجات انسان از دام شیطان و ملامت شدن است.[49]لذا مسلمانان بايد هوا و هوس هاى سركش خود را با نيروى عقل و تفكر مهار كنند، و مصالح برادران دينى خود را همچون مصالح خويش بدانند، همان طور كه براى حفظ منافع خود مى كوشند براى حفظ منافع ديگران نيز بكوشند؛ مسلمانان بايد كينه و حسد را از صفحه دل ها بشويند و با چشم دوستى و محبت به يكديگر نگاه كنند نه به چشم دشمنى و عداوت و خشم !.[50]
هم چنین اگر قرار است تعصبى انجام گيرد، بايد تعصب در صفات پسنديده و انديشه هاى والاوخصلت هاى مطلوب، از قبیل فروخوردن خشم باشد.[51]
از این رو صاحبان مصادر امور در جامعه با صحنه هاى مختلف روبه رو مى شوند و گاه ارباب حاجت و مظلومان با خشونت با آنها برخورد مى كنند و حتى گاهى با اهانت. لیکن فرمانداران و مديران حكومت بايد خويشتن دار باشند و در برابر اين خشونت ها هرگز خشمگين نشوند، زيرا خشم و غضب آنها را از مسير حق و عدالت بيرون مى كند و ممكن است در اين حالت كارى از انسان سر زند كه سال ها مايه پشيمانى باشد.[52]
متاسفانه الان در سطح جراید و گاهی در صدا و سیما نیز برخوردها خوب نیست در حالی که جراید باید کلاس درس و صدا و سیما باید دانشگاه باشد[53] لذا رسانه ها به ویژه مطبوعات و حتی برادران اهل علم باید در این زمینه اسوه و سرمشق باشند،و به اعصاب خود مسلط بوده و با حسن خلق و رفتار مناسب قلوب را جذب کنند.[54]
[1] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص484.
[2] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛7/2/1390.
[3] همان.
[4] همان.
[5] اخلاق در قرآن؛ج 3؛ ص 388.
[6] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه ؛ مسجد اعظم قم؛6/10/1391.
[7] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه ؛ مسجد اعظم قم؛7/2/1390.
[8] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 11 ؛ ص360.
[9] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه ؛ مسجد اعظم قم؛6/10/1391.
[10] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص375.
[11] همان؛ ص391.
[12] والاترين بندگان ؛ ص125.
[13] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص510.
[14] مفردات، ص 449.
[15] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص401.
[16] مفردات؛ ص 382.
[17] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص401.
[18] تفسیر نمونه؛ ج 3؛ ص 130.
[19] لغات در تفسير نمونه ؛ ص461.
[20] همان.
[21] تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص97.
[22] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص380.
[23] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 11 ؛ ص341.
[24] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص402.
[25] همان؛ص 48.
[26] همان.
[27] سورۀ شورى؛ آيه 37.
[28] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص126.
[29] همان.
[30] همان ؛ ج 11 ؛ ص342.
[31] تفسير نمونه ؛ ج 18 ؛ ص284.
[32] تحف العقول، ص 391.
[33] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص: 228.
[34] همان ؛ ص226.
[35] همان.
[36] سورۀ آل عمران؛ آیۀ134.
[37] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص772.
[38] همان ؛ ص515.
[39] همان ؛ ج 9 ؛ ص653.
[40] ر.ک: سوره فصلت، آيه 34 و 35 .
[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 9، ص: 654.
[42] همان.
[43] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص330.
[44] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص158.
[45] سورۀ انعام ؛ آیۀ124.
[46] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص158.
[47] اعيان الشيعه، جلد 2، ص 7.
[48] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص158.
[49] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛6/10/.1391
[50] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص45.
[51] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص447.
[52] همان ؛ ج 11 ؛ ص427.
[53] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛7/2/1390.
[54] همان.
/۱۳۲۳/د۱۰۲/ج۱