از روش تربیت دینی کودک تا خاطراتی از سرزمین وحی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ساده و صمیمی سخن می گوید، بی تکلف و خودمانی؛ با حسی آمیخته از مهربانی.
از خاطراتش که سخن می گوید، لبخندی بر لبانش نقش می بندد؛ گویا این خاطرات در پیش چشمانش رژه می روند و او را سوار بر قطار تاریخ به گذشته بر می گردانند.
بی آلایشی و صفای درونش جاذبه وجودی اش را دوچندان می کند و انسان از هم صحبتی با او که سالیان درازی است بار تبلیغ بر دوش می کشد و در هر گوشه و کناری به هدایت مردم مشغول است، لحظه ای احساس خستگی نمی کند.
صفحه ذهنم مانند صفحه سیاه و سفید تلویزیون در سالهای دور، یادآور خاطراتی شیرین و به یادماندنی از حضور یک روحانی در برنامه های کودک و نوجوان است؛ روزهایی که برای نسل من خاطره شده اند و در زیر خروار ها خاطره جور وا جور دیگر خاک می خورند.
گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین راستگو با آن صمیمیت و جذبه همیشگی؛ غبار از چهره خاطرات دوران بچگی ام می زداید و کودک درونم همچون گذشته سراپا گوش می شود تا سخن شیرین و حکایت های شنیدنی از زبان او که اکنون پیرمردی سالخورده شده است را بشنود.
آن خاطرات شیرین و حکایت های دوست داشتنی هنوز هم در صفحه ذهنم تکرار می شود و چهره این روحانی که شاید آن روزها مرا به مسجد و انجام تکالیف دینی راغب می کرد، تا همیشه در حافظه تصویری ام باقی مانده است.
حجت الاسلام والمسلمین محمد حسن راستگو برای نسل من نه یک روحانی ساده؛ که یک معلم و مربی واقعی است؛ کسی که راز ارتباط با کودک و نوجوان خوب می دانست و با بیان شیرینش همه را مجذوب خود کرده بود.
هنوز طعم شیرین خاطراتش در دفتر خاطرات تصویری ذهنم باقی مانده است و حکایات و مَثَل هایش دیوار یادگاری های بچگی هایم را پر کرده است.
خبر مصاحبه با این مربی دوران کودکی ام را که می شنوم؛ سر از پا نمی شناسم و در رجوع به خاطرات گذشته، به دنبال خاطرات شیرین دوران کودکی می گردم تا تصویری که در ذهنم وجود دارد در برابر دیده گانم بیاید و بار دیگر آن دوران را در ذهنم مجسم کنم.
گویی کودکی ها مرا به سمت خود می کشند و دوران بچگی ام در گوشم نجوا می کند؛ از هوای امروز خارج می شوم و به گذشته سفر می کنم و پای حرف کسی می نشینم که سالها برای دیدن برنامه هایش لحظه شماری کرده ام و شاید بارها برای ندیدن آنها اشک بر شیار چشمانم سرازیر شده است.
سخن که می گوید؛ بازهم خاطراتم در ذهن تداعی گر صفحه دو رنگ جعبه جادو می شود و بال خاطراتم گشوده می شود و به کودکی پر می کشم.
پویش حمایت از مبلغان دینی؛ بهانه ای شده است برای پیوند امروز و دیروز من؛ خاطرات کودکی بازهم جلوه گر می شود در منظر دیدگانم و من خدا را سپاس می گویم برای این فرصتی که دست داده تا با یکی از الگوهای دوران کودکی ام همکلام شوم تا او خود از خاطراتش سخن بگوید؛ خاطراتی از تبلیغ و تلاش برای جذب کودکان و نوجوانان به مسجد و محافل دینی.
سخن کوتاه می کنم تا شاهد پرسش و پاسخی باشیم که مبلغان با این مبلغ سالخورده و ره پیموده طریق تبلیغ که عاشق ترین بندگان خدا با زلال ترین انگیزه های الهی در آن مجاهده می کنند، دارند.
جذب جوانان به مسجد و راهکارهای اجرایی
یکی از مبلغان درباره نحوه جذب جوانان به مسجد و چگونگی استفاده از فضای مجازی برای این دعوت سؤال می پرسد و به دنبال راهکار می گردد.
حجت الاسلام راستگو پاسخی می دهد که نشان از بررسی کارشناسی و دقیقی دارد که معضلات را می شناسد و نسخه ای می پیچد برای درمان کمبودها.
می گوید: « جوانان را باید در فضای حقیقی جذب مسجد کرد، فضای مجازی می تواند زمینه را برای این موضوع فراهم کند و یک مشوق باشد در حالی که فضای حقیقی و فضای بیرونی می تواند بیشترین تأثیر را این موضوع داشته باشد»
ادامه می دهد و از عوامل مؤثر بر بر جذب جوانان به مسجد سخن می گوید:« این موضوع به چند عامل بستگی دارد؛ اول خود امام جماعت مسجد است که اگر ممکن است جوان باشد و خوش رو، خوش گفتوگو و مهربان و توان جذب جوانها با برگزاری برنامه های متنوع داشته باشد و به نماز جماعت اکتفا نکند؛ حتی می تواند با برنامه های چند دقیقه ای بین نمازها جوانها را جذب کند، برگزاری مسابقات فرهنگی و فکری یکی از این راه هاست و حتی می تواند در یک جمعه یا روز تعطیل جوانهای منطقه را به کوه و اردو یا به زیارت به شهرستان دیگر ببرد، برنامه های خیلی خوبی می تواند در مساجد برای جذب جوانها وجود داشته باشد.»
از دیگر عوامل سخن به میان می آورد و به اعضای دیگر مسجد اشاره می کند و می گوید:« عامل دوم فضای مسجد است؛ مسجد باید تمیز و زیبا باشد، جایی برای مطالعه کتاب و کتابخانه یا استفاده از کامپیوتر و اینترنت و استفاده از برخی وسایل آموزشی و کمک آموزشی داشته باشد که جوانها حتی کتاب های درسی خود را در مسجد و در کتابخانه آن بخوانند؛ حتی می توان یک سری از مسابقات که در آموزش و پرورش منطقه برگزار می شود جوایز آنها را در مساجد اهدا کرد و مسجد محل تشویق کارهای فکری، فرهنگی و هنری باشد.»
ادامه می دهد:«دست اندرکاران دیگر مسجد غیر از امام جماعت مثل خادم، هیأت امنا، مؤذن، مکبر و برخی نمازگزارانی که سابقه بیشتری در مسجد دارند باید توجیه شوند که برخوردشان صحیح باشد که اگر می بینند جوانی در نمازش مشکلی دارد و یا در برخی مسائل دینی مشکل دارد با مهربانی به او تذکر بدهند؛ تندی نکنند و عصبانی نشوند»
از حضور فعال در فضای مجازی و استفاده از ظرفیت آن برای جذب جوانان به مسجد سخن می گوید و معتقد است می توان از تمام ظرفیت ها بهره برد: « از طریق دنیای مجازی می توان این نوع مساجد را به جوانها معرفی کرد و همچنین درباره برخی مسائل فرهنگی مسابقاتی در همین فضا برگزار کرد و وبلاگ یا گروه ها در فضای مجازی ایجاد شود تا جوانها در آنجا حضور یافته و مطالب خود را بگویند؛ انتقادکنند، سؤال بپرسند و اظهار نظر کنند، ایراد بگیرند و پاسخ ها را دریافت کنند؛ البته پاسخ به سؤالات آنها باید مستدل، منطقی،کوتاه، رسا و گویا باشد که آنها سر درگم نشوند و از الفاظ خاص علمی و حوزوی کمتر استفاده شود و الفاظ ساده و قابل فهم بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد تا نتیجه مطلوبی در بر داشته باشد.»
از سخن گفتن با زبان مردم می گوید و بر دوری از تکلف تأکید می کند و این سادگی را راه ارتباط با جوانها می داند.
حجاب و توجه به نقش خانواده ها در ترویج آن
مبلغی از حاج آقای راستگو روش های ترویج حجاب را می پرسد و می خواهد درباره روش جذب دختران دانش آموز به حجاب اطلاعات بیشتری کسب کند.
جواب می شنود:« مهم تر از همه یکی خانواده ها و دیگری توجیه اصلی قضیه حجاب است؛ خانواده ها اگر اهل حجاب نباشند هرچه در بیرون تلاش کنید، در داخل منزل و خانواده، اقوام و بستگان خنثی می شود؛ یک مهمانی گرفته می شود و همه با حجاب های ناجور و بد حجابی حاضر می شوند که قطعاً در یک دختر کم سن و سال اثر می گذارد و تحت تأثیر آنها قرار می گیرد و بعد وارد مدرسه و مسجد می شود و با فضای جدیدی روبرو می شود که این فضا برای او گاهی وقت ها کشنده خواهد بود و اگر ما بتوانیم اصل مسأله حجاب را برای بچه ها توجیه کنیم یعنی بداند که حجاب چه اهمیتی دارد آن زمان خودش دنبال آن می رود و البته تنها روی چادر تکیه نشود، بلکه روی پوشش و روی عفاف تکیه شود که اگر اینطور باشد کم کم می شود مسأله چادر را بیان کرد و جا انداخت.»
حجت الاسلام والمسلمین راستگو همچون پزشکی حاذق که نسخه های درمانی را تجویز می کند؛ از خانواده به عنوان اولین پایه ترویج فرهنگ حجاب صحبت می کند و معتقد است اگر خانواده در این موضوع فعال باشد موضوع حجاب خود به خود حل می شود.
می گوید:« خانواده ها بسیار مهم هستند؛ اگر یک فرد دین را در درون مساجد و محافل مذهبی آنقدر محکم یاد بگیرد که به ایمان در وجودش تبدیل شود؛ خودش یک سفیر برای خانواده ها و بیرون از آن محیط می شود که در این صورت آن فرد می تواند مؤثر واقع شود.»
اهمیت توجه به گوهر گرانبهایی به نام دختر دیگر موضوعی است که بر روی آن تکیه شده و عنوان می شود:« اینکه یک دختر گوهر گرانبهایی است و باید از نامحرمان و اجنبی ها حفظ کند، حرامی و دزد به او نزدیک نشود باید به خوبی بیان شود و برای این موضوع مثالهای مختلفی می تواند زد؛ مثل دزد در یک خانه، مروارید در صدف و یا دو میوه از یک نوع؛ یکی پوست کنده و در معرض آفتاب و بیماری ها و حشرات و خرابی ها و یکی با پوست و محفوظ از هرگونه گزند ؛ اینها چیزهایی است که می توان با توجه به معلومات و تناسب سن و برداشت دختر ها برایشان مطرح کرد.»
صحبت از جشن تکلیف می شود و آسیبی که دخترانی که به سرزمین تکلیف وارد شده اند را تهدید می کند دستمایه بحث می شود و حجت الاسلام راستگو در این باره می گوید:« نکته مهم این است که این موضوع را کسانی مطرح کنند که خودشان مقید به حجاب باشند؛ ما بسیار دیده ایم که در جشن تکلیف هایی که برای دخترهای سوم ابتدایی گرفته می شود، مادر با سر و وضع نامناسب و بدون حجاب کامل می آید و چادر دختر خود را درست می کند و می گوید که نباید مویت دیده شود و باید پوشیده باشی؛ وقتی آن دختر به قیافه مادر در انظار نامحرم نگاه می کند چه برداشتی خواهد کرد؟، گاهی اوقات در جشن تکلیف با چادر سفید و زیبا می آیند و بعد از جشن آن چادر را برمی دارند و با همان حالت سابق بر می گردند؛ خب این چه تفاوتی ایجاد کرد؟ اینجاست که مربیان پرورشی و معلمان آموزش و پرورش در کنار خانواده ها برای مسأله حجاب نقش مهمی برعهده دارند.»
تشویق دانش آموزان به نماز جماعت و راهکارهای موجود
موضوع دیگری که مطرح می شود بحث ترغیب و تشویق دانش آموزان پسر به نماز جماعت است؛ موضوعی که در تمام مدارس وجود دارد و همه به دنبال راه چاره ای برای پرشکوه تر برگزار شدن نماز جماعت دانش آموزی می گردند.
این مبلغ برجسته کودک و نوجوان اینگونه پاسخ می دهد:« باید در مدرسه امکان برگزاری نماز جماعت به صورت راحت و آسان در اختیار دانش آموزان باشد؛ در مدرسه ای 200 دانش آموز دارد که برای وضو باید 20 دقیقه در نوبت بایستند در حالی که با 4 تا شیر آب اضافه این مشکل حل می شود، گاهی مدرسه برای همه چیز فضا دارد بجز برای نماز؛ برای آزمایشگاه، محیط ورزشی، کتابخانه و کامپیوتر فضا دارد اما برای نمازخانه یک جای تنگ، بد رنگ، تاریک، نامناسب و بدبو را انتخاب می کنند و بعد انتظار دارند دانش آموزان جذب نماز خواندن شوند، فضای فیزیکی نمازخانه ها باید تمیز باشد و در آن از رنگ روشن و زیبا استفاده شود، حتی الامکان از بوی خوش استفاده شود و برنامه هایی که برای جذب دانش آموزان اجرا می شود مناسب آنها باشد؛ پیشنهاد کردم به روحانیان که برای جذب دانش آموزان در یک روز مسابقه کوتاه احکام بین نمازها برگزار شود و همان جا جایزه بدهید، یک روز حدیث، یک روز داستان کوتاه، یک روز پرسش و پاسخ و برای همه روزها برنامه ریزی داشته باشید که چرخشی و نامعین باشد که دانش آموزان در همه روز در نماز شرکت کنند و امام جماعت بتواند با بیان زیبا و جذاب این مسائل را بیان کند.
عامل بعدی؛ بچه هایی هستند که بیشتر به نماز علاقمند و بیشتر در نماز شرکت می کنند که باید با آنها صحبت شود و آنها را ترغیب کرد که برای شرکت کردن در نماز جماعت زبان تبلیغ شوند؛ یک بار مربی پرورشی یا مدیر مدرسه امر و نهی برای شرکت در نماز جماعت دارد که بچه ها با یک نگاه خاصی به مسأله نگاه کنند و حتی ممکن است نگاهشان به مسأله هم منفی باشد چون امر و نهی هایی که مدیر و معلم انجام می دهند خیلی پذیرش ندارد؛ ولی اگر دانش آموز هم سن و سال و همکلاس خودش او را ترغیب به خواندن نماز و شرکت در نماز جماعت کند قطعاً این اثر بیشتری دارد و این افراد در موضوع نماز می توانند سفیران مدرسه بین دانش آموزان باشند.»
عشق به تربیت کودکان رمز ماندگاری در تبلیغ
مبلغی درباره رمز ماندگاری در تبلیغ و انتخاب گروه کودک و نوجوان برای تبلیغ می پرسد؛ اما این روحانی خاکی و بی پیرایه می گوید که تعریف از خود بزرگترین آفت انسان است اما درباره تبلیغ سخن می گویم و ان شاءالله حدیث نفس در آن نیست.
می گوید:«علت انتخاب این مقطع این است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند اجازه دهید بچه ها تا 7 سال به بازی بپردازند ولی متأسفانه به این موضوع توجه نمی شود و کسانی که از 4 سالگی بچه ها را به زور وادار به حفظ قرآن، حدیث و مسائل دینی می کنند، بعدها اثرات منفی این فشارهای دوران آسایش بچگی را می بینند.
پیامبر(ص) می فرمایند کودک در 7 سال اول آقا است باید آزاد باشد، بازی کند، بدود، زمین بخورد، در این بین اگر محیطش نامناسب باشد مثلاً بد رنگ و بدبو و تاریک باشد بچه زده می شود و خودش نمی فهمد و بعداً وقتی بزرگ شود یک دل زدگی غیر ارادی در او نسبت به مسائل دینی به وجود خواهد آمد.
از 7 سال به بعد مرحله دوم تربیت آغاز می شود که یک بچه غلام و فرمانبردار است؛ یعنی قدرت تقلید و گیرندگی اش قوی است، ذهنش عالی و باز و حافظه اش خوب است و بهترین زمان و شرایط برای کار کردن با بچه است.
البته هیچ وقت نمی گوییم که باید برای بچه سخنرانی کرد و مستقیم حرف زد؛ از همان قالبهای غیر مستقیم مثل تئاتر، مَثَل، داستان، مسابقه یا شعر و سرود و دیگر قالب ها می توان استفاده کرد و به این علت این مقطع را انتخاب کردیم که بتوانیم با این بچه ها ارتباط ایجاد کنیم.»
حدیث می آورد و آیه می خواند تا اهمیت کار فهمیده شود؛ تا بدانیم تربیت صحیح چه گوهر نایابی است؛ می گوید: «امام صادق(ع) فرمودند به نوجوانها توجه کنید که آنها به هر خیری سریعتر روی می آورند و چون آمادگی شان بیشتر است، زودتر تأثیر می پذیرند. این افراد وقتی به سن بحران بلوغ و شهوت برسند تمام فکر و ذهنشان مسائل جنسی می شود، یا بزرگتر که شدند دغدغه تحصیل و بعد خدمت سربازی و بعد از آن ازدواج و شغل و سپس مسائل اقتصادی و مشکلات خانوادگی دارند؛ آن زمانی که افراد آسوده تر هستند، زمان بین کودکی و نوجوانی است؛ دورانی که می تواند زمینه و بستر خوبی برای آینده کودک و نوجوان باشد.»
آری! انتخاب این مقطع علتی روایی و دینی دارد و روشی اسلامی است برای پرورش نسل آینده؛ نسلی که می تواند راهبر جامعه به سوی کمال و سعادت باشد و اگر از آن غفلت شود تأثیرش بر جامعه و آثار مخربش بسیار زیاد است.
کنترل هیجانات کودک در سایه برنامه های جذاب
سر و صدا و هیجانات کودکان گاه سبب می شود تا نتوانیم کلاس یا محیط برنامه ها را کنترل کنیم؛ این موضوعی است که یکی از مبلغان مطرح می کند و به دنبال راه چاره ای برای رفع این مشکل است.
حجت الاسلام والمسلمین راستگو که سالهاست با این کودکان رفاقت کرده و زندگی خود را در راه تربیت آنها وقف کرده به خوبی از این مسائل آگاه است؛ اما می گوید رمز این موضوع در جذابیت برنامه ها نهفته است.
« ما معمولاً عامل را خودمان می دانیم؛ اگر برنامه جذاب و متنوع و زیبا باشد و بتواند با لطایف الحیل و غیر مستقیم و در قالب های مناسب، بچه را جذب کند دیگر آن بچه شلوغ کاری نمی کند.
ما دو واژه داریم یکی انصراف و دیگری اشتغال است که اشتغال به یک کار انصراف از کار دیگری را به وجود می آورد؛ اگر ما بتوانیم بچه ها را با سیستم های زیبا و جذاب غیر مستقیم جذب کنیم و اشتغال به برنامه ما پیدا می کنند، این موضوع خود به خود آنها را از شلوغی و نا به سامانی در کلاس و جلسات منصرف می کند، یکی از علتهایی که معمولاً کلاسها شلوغ می شود یا معلم نمی تواند کلاس را کنترل کند به خاطر این است که برنامه جذابیتی ندارد؛ سخنرانی می کنند اما بزرگترها هم از سخنرانی خسته می شوند چه برسد به کودکان، حتماً باید برنامه ها متنوع، رنگارنگ و زیبا باشد و وقتی یک کودک جذب شد از دیگر کارها منصرف می شود و شلوغی نخواهد کرد؛ خیلی وقت ها که کناری او می خواهد صحبت کند می گوید اجازه بده تا ببینم آقا چه می گوید بعد صحبت خودت را بگو.»
خاطراتی شیرین از سرزمین وحی
بخش پایانی مصاحبه فرا می رسد و نوبت به بیان خاطره می رسد؛ خاطراتی که شیرین است و آموزنده؛ می دانم که استاد خاطرات فراوانی در گوشه ذهن خود دارد اما از او درخواست می کنم شیرین ترین خاطرات را بگوید تا سراپا گوش شویم و لذت شنیدن را از دست ندهیم.
«به حج مشرف شدیم، روی پشت بام طبقه دهم، آشپزخانه بود چراکه آن زمان سیستم آشپزحانه و تهیه غذا شبکه ای نبود و هر کاروان و هتلی برای خودش آشپز به همراه داشت .
رفتیم پشت بام به آشپزها و کمک آشپزها خسته نباشید بگوییم که دیدیم تعدادی از بچه ها از پشت دیوار نردبان گذاشته و لب دیوار آمده اند و در حال تماشای ما هستند؛ ما هم نردبان گذاشتیم این سمت دیوار و به سمت آنها رفتیم، بین ما و آنها حدود 8 متر فاصله بود و 10 طبقه هم ارتفاع داشت و بچه ها در حال صحبت با هم بودند.
ما به زبان عربی به بچه ها گفتیم قصه دوست دارید گفتند آره، قصه را شروع کردیم اما کلاس خودمان هم ساعت 4 شروع می شد و به ما گفتند کلاس شروع شده است و بیایید، به آن بچه ها گفتم بقیه قصه می ماند برای روزهای دیگر، بچه ها شلوغ کردند که ادامه بدهید که گفتم ادامه قصه را فردا همین موقع و در همین جا می گویم.
روز بعد آمدم دیدم آنها چند جعبه و بشکه و نردبان، لب پشت بام گذاشته و حدود هفت، هشت نفر جمع شده بودند تا برایشان قصه بگویم، ما چند روزی این قصه گویی را ادامه دادیم؛ با فاصله خطرناک 10 طبقه ارتفاع و اصرار می کردیم که جلو نیایید تا خدایی نکرده اتفاقی نیفتد و آنها سرا پا گوش بودند و توجهشان به داستان بود.»
« خاطره بعدی مربوط به مدینه است؛ ما در مدینه تظاهرات وحدت و در مکه تظاهرات برائت داشتیم؛ یکی از بچه ها گفت شما چه می گویید، من گفتم ما می گوییم مسلمانها همه باید با هم متحد شویم و این یک و نیم میلیارد آدم اگر در این دنیا متحد شوند می توانند خیلی کارها انجام دهند.
در حال صحبت بودم که دیدم پلیسی آمد و آن کودک را گرفت و به بیرون از تظاهرات برد و ما نمی خواستیم با پلیس ها برخورد خشونت آمیز داشته باشیم و چیزی نگفتیم و راهمان را ادامه دادیم و شاید 20 تا 30 قدم جلوتر رفته بودیم، دیدم آن بچه در بین جمعیت آمده و به پای من می زند و من دیدم این همان بچه است و می گوید بقیه اش را بگو و من دوسه روز بعد که در حال عبور از خیابان بودم، دیدم همان کودک سوار دوچرخه است و از دور مشت هایش را گره کرده بود و می گفت«یحیی الخمینی، یحیی الخمینی» یعنی زنده باد خمینی؛ برای من خیلی زیبا بود و با اینکه من اسم امام را نیاورده بودم اما آن کودک شعار زنده باد خمینی سر می داد»
این خاطرات شیرین حسن ختامی شد بر گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین راستگو؛ روحانی خوش بیانی که خاطرات کودکی مان با حکایات و شعر ها و مَثَلهایش گره خورده است و هر کلمه که از زبان او می شنوم مرا به سرزمین پر جاذبه و شیرین دوران کودکی می برد و یاد آن دوران در ذهنم رنده می شود.
با خود می گویم چگونه است که یک روحانی تمام عمر خود را صرف بازی و گفتوگو با کودکان کرده و اکنون نیز که محاسنش در این راه سفید شده و گرد پیری بر صورتش نشسته است حاضر نیست از این بچه ها دل بکند؛ هنوز هم با همان شور و نشاط سالهای جوانی به شهرهای مختلف می رود، برنامه اجرا می کند، دست نوازش بر سر کودکان و نوجوانان می کشد و داستان و حکایت برایشان می گوید و با بیان شیرین خود لحظه های شاد و به یاد ماندنی برای آنها به ارمغان می آورد.
اما هرچه که بیشتر می نگرم می بینم این کار نیز خود نوعی جهاد است؛ جهاد در عرصه تبلیغ، آن هم برای نسلی که شاید چندان در محاسبات تبلیغی برای آنها برنامه ریزی نشده است و جای کار زیادی در این باره وجود دارد و راههایی که باید برویم تا لذت تربیت دینی کودک و نوجوان را درک کنیم؛ راهی که حجت الاسلام والمسلمین راستگو سالیان درازی است در آن به مجاهده پرداخته و حلاوت و شیرینی آن خستگی های این دوران طولانی را از تنش زدوده است./۸۷۲/گ402/ج