۱۹ تير ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۹
کد خبر: ۵۱۰۵۲۰

فضائل حضرت حمزه از دیدگاه آ‌یت الله مکارم

حضرت ‌آیت الله مکارم گفت: اسلام آوردن حمزه مرد قوى و نيرومند طايفه بنى هاشم ، بر قدرت اسلام افزود و موجب شد مسلمانان بر اظهار اسلام و ابراز اعمالشان جرأت به خرج دادند که در نهایت عظمت اسلام بيشتر شد.
 آیت الله مکارم شیرازی

به گزارش خبرگزاری رسا، در سالروز شهادت حضرت حمزه(علیه السلام) قرار داریم که تعصّب آن حضرت در دفاع از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در مقابل مشركان كثيف و ننگين و بى منطق ،دفاع از حق و عدالت و حمایت از اسلام نبوی  است.[1]

لذا شایسته است درباره فضائل و شخصيت حضرت حمزه(علیه السلام) و خدمات گران بهاى او به اسلام و شهادت جانسوز او با توجه به  مطالب بسيارى  که در منابع اسلامى آمده است  ذيلا به بخشى از آن اشاره شود.[2]

ايمان و اسلام حضرت حمزه(علیه السلام)

در آيه شريفه 122 سوره انعام ، دو مثال مطرح شده است كه هر دو درباره كفر و ايمان است؛قرآن مجيد در مثال اوّل، ايمان را به حيات و زندگى، و كفر را به مرگ و نيستى تشبيه كرده است؛ و در مثال دوّم، ايمان را به نور و كفر را به ظلمت.[3]

یکی از احتمالات این است که اين آيه درباره حضرت حمزه ، عموى بزرگوار پيامبر عظيم الشأن اسلام، و ابوجهل، دشمن سرسخت پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است.[4]

حمزه از كسانى است كه در صدر اسلام ايمان نياورد؛ شايد مى خواست با مطالعه و تحقيق بيشتر، آيين برادرزاده اش (اسلام) را بپذيرد. از اين رو، حمزه در صدر اسلام، سكوت اختيار كرده بود و از طرف ديگر، دشمنان اسلام مخصوصاً ابوجهل هر روز به گونه اى مزاحم پيامبر صلى الله عليه و آله مى شدند و موانعى بر سر راه آن حضرت ايجاد مى كردند. روزى ابوجهل، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را بسيار مورد اذيّت و آزار قرار داد و جسارت را به حدّى رساند كه مردم بت پرست نيز از مشاهده آن متأثّر شدند. حمزه- كه مردى بسيار شجاع و قدرتمند بود- آن روز به شكار رفته بود. وقتى از شكار برگشت خبر اذيّت ها و اهانتهاى ابوجهل را به او رساندند. حمزه كه از پيش ماجراجويى هاى ابوجهل را مى دانست، خشمگين شده، به سراغ ابوجهل آمد و به او پرخاش كرده، مشت محكمى بر بينى او وارد كرد؛ به گونه اى كه خون از بينى اش جارى شد، ابوجهل با اين كه نيرومند و داراى قوم و قبيله زيادى بود؛ ولى از هيبت و شجاعت حمزه ترسيد و عكس العملى از خود نشان نداد. در اين هنگام بود كه حمزه به اسلام گرويد و بر آستان خدا و رسولش، سر تسليم فرود آورد.[5]

بر همين اساس آيه شريفه فوق نازل شد كه: «آيا كسى (حمزه) كه مرده بود و با پيوستن به اسلام او را زنده كرديم و قلب او نورى افروختيم كه مسيرش را در بين مردم انتخاب كرد، همانند كسى است (ابوجهل) كه در ظلمات و تاريكى ها گرفتار است و آن قدر متعصّب و لجوج است كه از اين ظلمات خارج نمى گردد، افراد بى ايمان بر اين عقيده اند كه عملشان شايسته است؛ در حالى كه روز به روز در لجن زار شقاوت، كفر و بدبختى فرو مى روند».[6]،[7]

هم چنین جمله «وَ كَافِرُنَا يُحَامِي عَنِ الْأَصْلِ [8]؛ كافر ما از تبار خويش حمايت مى نمود» به عقيده جمعى از مفسران نهج البلاغه اشاره به شخصيتهايى همچون عباس، ابوطالب(علیه السلام)، حمزه(علیه السلام) و امثال آنهاست كه حتى قبل از آن كه اسلام بياورند، مدافع اسلام و پيغمبر اكرم به خاطر وفادارى به اصول عواطف خويشاوندى بودند.[9]

البته بعضى معتقدند كه ابوطالب(علیه السلام) و حمزه(علیه السلام) مدتها قبل از اظهار اسلام، مسلمان شده بودند و اسلام خود را به دلايلى پنهان مى داشتند.[10]

به هر حال اسلام و ايمان نيز همچون نور، روشنايى دارد؛ چه اين كه حضرت حمزه(علیه السلام) با گرايش به خداوند به وسيله اسلام و نور ايمان زنده شد و با همين نور حقيقت ساز، راه خود را انتخاب كرد، قطعاً، دارنده چنين نورى، همانند كسى نيست كه غرق در ظلمات است![11]

نگاهی به نقش حضرت حمزه (علیه السلام) در رشد و نمو اسلام

بدیهی است اسلام آوردن حمزه (علیه السلام) مرد قوى و نيرومند طايفه بنى هاشم ، بر قدرت اسلام افزود[12] و موجب شد مسلمانان بر اظهار اسلام و ابراز اعمالشان جرأت به خرج دادند که در نهایت عظمت اسلام بيشتر[13]شد. به نحوی که مسلمانان در مكه تصميم گرفتند  دسته جمعى و در ملأ عام قرآن بخوانند.[14]

هم چنین نقش بی بدیل حمزه(علیه السلام) عموی پیامبر در روز جنگ بدر،[15] که پس از شعله ور شدن جنگ وی و حضرت «على» (علیه السلام) كه جوانترين افراد لشكر بودند و جمعى ديگر از جنگجويان شجاع اسلام در جنگهاى تن به تن كه سنت آن روز بود، ضربات شديدى بر پيكر حريفان خود زدند و آنها را از پاى در آوردند، و روحيه دشمن را ضعيفتر کردند.[16]

از سوی دیگر  شجاعت بی بدیل حضرت حمزه(علیه السلام) در جنگ احد ستودنی است به ویژه وقتی که مشرکان از پشت سر به لشكر اسلام حمله آوردند[17]و ناگهان مسلمانان از هر طرف خود را زير شمشير دشمن ديدند، نظم و هماهنگى آنها از ميان رفت، فراريان لشكر قريش همين كه اوضاع را چنين ديدند، برگشتند و مسلمانان را دايره وار در ميان گرفتند. در همين موقع افسر شجاع اسلام حمزه سيد الشهداء با بعضى ديگر از ياران شجاع پيامبر شربت شهادت نوشيدند، و جز عده معدودى كه پروانه وار اطراف رهبر خود را گرفته بودند بقيه از وحشت پا بفرار گذاشتند و... .[18]

آری افرادى همچون حضرت حمزه (علیه السلام)  در عصر پيامبر (صلی الله علیه وآله) با فداكارى هاى خود اسلام را حفظ كردند، خدمات پر قيمتى از خود به جای گذاشته اند.[19]

فضائل حضرت حمزه(علیه السلام) از منظر آیات

اصحاب اعراف چه کسانی هستند؟

در کلام آسمانی می خوانیم:« وَعَلَى الأعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًا بِسيماهُمْ؛[20]به هر حال سپس مى افزايد «و بر اعراف مردانى قرار دارند كه هريك از بهشتيان و دوزخيان را (از جايگاه خود مى بينند و آنها را) از چهره هايشان مى شناسند».[21]

با توجه به اينكه «اعراف» در لغت به معناى محلّ مرتفع است معلوم مى شود كه اين رجال، مردان با شخصيتى هستند كه از آن مقام بالا به هر دو گروه اشراف دارند، و هر دو را مى بينند و از چهره ها و سيمايشان آنها را مى شناسند.[22]

اينجاست كه آن رجال الهى تمام اين گروه را از سيمايشان مى شناسند، به آنهايى كه شايستگى شفاعت و مغفرت دارند، و از گوهر ولايت اولياء اللَّه بهره مندند، مى گويند: به بهشت برويد، بقيه را راهى دوزخ مى سازند.[23]

در این میان مرحوم علّامه طباطبايى دوازده قول درباره كسانى كه بر اعرافند، نقل فرموده است که یکی از اقوال این است که اصحاب اعراف « علي عليه السلام ، عباس، حمزه و جعفر عليه السلام هستند.[24]،[25]

منظور از «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ» چه کسانی هستند؟ 

خداوند در قرآن به گروه خاصى از مؤمنان اشاره نموده  كه در تاسى به پيامبر (صلی الله علیه وآله) از همه پيشگام تر بودند، و بر سر عهد و پيمانشان با خدا يعنى فدا كارى تا آخرين نفس و آخرين قطره خون ايستادند، لذا مى فرمايد:«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ؛[26]در ميان مؤمنان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بسته اند ايستاده اند، بعضى از آنها به عهد خود وفا كرده، جان را به جان آفرين تسليم نمودند و در ميدان جهاد شربت شهادت نوشيدند، و بعضى نيز در انتظارند»[27]

در این میان باید به فراز قرانی«فمنهم مَنْ قَضى نَحْبَهُ ؛[28] بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند» اشاره کرد؛واژه«نحب» (بر وزن عهد) به معنى عهد و نذر و پيمان است، و گاه به معنى مرگ و يا خطر و يا سرعت سير و يا گريه با صداى بلند نيز آمده [29] در ميان مفسران گفتگو است كه اين آيه به چه افرادى ناظر است؟[30]

بعضى گفته اند: جمله« فمنهم مَنْ قَضى نَحْبَهُ ؛[31] بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند» اشاره به شهيدان بدر و احد است.[32]

از ابن عباس نقل شده كه گفت: جمله«فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ »[33] اشاره به حمزة بن عبد المطلب و بقيه شهيدان احد و انس بن نضر و ياران او است [34] در ميان اين تفسيرها هيچ منافاتى نيست، چرا آيه مفهوم وسيعى دارد كه همه شهداى اسلام را كه قبل از ماجراى جنگ« احزاب» شربت شهادت نوشيده بودند شامل مى شود، البته افرادى همچون«حمزه سيد الشهدا»( ع) در رأس اين گروه قرار دارد.[35]

شهادت حمزه(علیه السلام) و صبر پيغمبر(صلی الله علیه وآله)

در قرآن کریم  خداوند در آيه ای روى سخن را به همه مسلمانان كرده و به آنها چنين دستور مى دهد که «وَ انْ عاقَبْتُم فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُم بِهِ وَلَانْ صَبَرْتُم لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ؛[36] و هر گاه خواستید مجازات کنید، تنها بمقداری که به شما تعدّی شده کیفر دهید! و اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است. » [37]

در روايات آمده است كه اين آيه در جنگ احد نازل شد، در آن هنگام كه چشم پيامبر صلى الله عليه و آله به بدن رشيد حمزه افتاد كه در خاك و خون غلتيده بود و دشمن سنگدل سينه و پهلوى او را شكافته و كبد (يا قلب) او را بيرون كشيده بود و گوش و بينى او را نيز قطع كرده بود. پيغمبر صلى الله عليه و آله بسيار منقلب و ناراحت شد و بعد از حمد و سپاس الهى و شكايت به درگاه او فرمود: اگر من بر آنها غلبه يابم آنها را مُثله خواهم كرد»؛آيه فوق نازل شده، و دستور به عدم تعدى در مجازات داد و مسلمانان را دعوت به صبر (و عفو) نمود، بلافاصله پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: «اصْبِرُ اصْبِرُ؛ خدايا صبر مى كنم، صبر مى كنم».[38]،[39]

جالب اين كه در آيه بعد از اين مى فرمايد: «وَاصْبِر وَ ماصَبْرُكَ الَّا بِاللَّهِ؛ شكيبايى پيشه كن و شكيبايى تو جز براى خدا و توفيق پروردگار نيست». اشاره به اين كه در اين لحظات دردناك كه تمام وجود انسان به خاطر جنايات دشمن سنگدل نادان مى سوزد، صبر و گذشت كار بسيار مشكلى است كه جز به امدادهاى الهى ميسّر نيست.[40]

جمعى نيز گفته اند كه مسأله انتقام نابرابر و مُثْله كردن آنها از سوى مسلمانان مطرح شد نه از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و عموميّت خطاب آيه نيز مؤيد همين معنى است كه اين تصميم از سوى مسلمانان بود.[41]

فضائل حضرت حمزه(علیه السلام) از منظر روایات

روايات در فضيلت حضرت حمزه(علیه السلام) و فداكارى او در هنگام غربت اسلام و حمايت بى دريغ او از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و شهادت شجاعانه اش فراوان است.[42]

در تفسير فرات كوفى آمده است: «يدفع يوم القيامة الى على لواء الحمد و الى حمزة لواء التكبير و الى جعفر لواء التسبيح؛ روز قيامت پرچم حمد و ستايش خدا به دست على عليه السلام و پرچم تكبير به دست حمزه و پرچم تسبيح به دست جعفر سپرده مى شود».[43]،[44]

هم چنین در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام آمده است: «روز قيامت على عليه السلام نيزه اى كه حمزه با آن، با دشمنان خدا در دنيا جهاد مى كرد، به دست حمزه مى دهد و مى گويد: اى عموى رسول خدا صلى الله عليه و آله دوزخ را با اين نيزه از دوستانت دور كن».[45]،[46]

در حديث ديگرى كه مرحوم كلينى در كافى از امام باقر عليه السلام نقل كرده می خوانیم: يكى از ياران آن حضرت مى گويد: ما در خدمتش بوديم، سخن از حوادثى به ميان آمد كه بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله براى محروم ساختن امير مومنان على عليه السلام از خلافت به وجود آمد. كسى عرض كرد: خداوند تو را سالم بدارد؛ بنى هاشم افراد نيرومندى داشتند چرا در مقابل اين جريان مقاومت نكردند؟ امام باقر عليه السلام فرمود: آرى بنى هاشم مردان شجاع و دليرى همچون جعفر و حمزه داشتند؛ ولى افسوس كه شهيد شدند و افراد ضعيفى باقى ماندند؛ «أَمَا وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً كَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلَا إِلَى مَا وَصَلَا إِلَيْهِ؛ به خدا سوگند اگر حمزه و جعفر در برابر خليفه اوّل و دوم بودند به هدف خود نمى رسيدند».[47]،[48]

مقام حمزه سیدالشهدا و سه عمل برتر در کلام پیامبر (صلی الله علیه وآله)

مرحوم اربلى در كشف الغمه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله نقل مى كند كه روزى فرمود: من عمويم حمزه و برادرم جعفر بن ابى طالب را در خواب ديدم به آنها گفتم: «بابى و أمّى أنتما اىّ الأعمال وجدتما افضل؟ پدر و مادرم به فدايتان باد چه اعمالى را (در آن جهان) افضل و برتر يافتيد؟ آنها گفتند: همه پدران و مادران فداى تو باد «وجدنا افضل الأعمال الصّلاة عليك و سقى الماء و حبّ علىّ بن ابى طالب؛ برترين اعمال را درود فرستادن بر تو و آب دادن به تشنگان و محبّت على بن ابى طالب يافتيم».[49]،[50]

چرا به حضرت حمزه(علیه السلام) لقب سيدالشهدا داده اند؟

در پاسخ به این پرسش باید به کلام حضرت علی (علیه السلام)استناد کرد؛ آن حضرت در فرازی فرمودند:جمعيتى از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشيدند، و هر كدام داراى مقام و مرتبتى بودند، اما هنگامى كه شهيد ما «حمزه » شربت شهادت نوشيد به او گفته شد سيد الشهداء (آقاى شهيدان) و رسول اللّه هنگام نماز بر وى (بجاى پنج تكبير) هفتاد تكبير گفت.[51]

هم چنین در روايات اسلامى آمده، پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله هر پنج تكبيرى را كه مى گفت گروهى از فرشتگان با او بر حمزه نماز مى گذاردند و به اين ترتيب چهارده گروه از فرشتگان يكى پس از ديگرى آمدند و پشت سر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بر او نماز گزاردند.[52]،[53]

به هر حال هدف امام عليه السلام از اين سخن آن است كه اگر فضايل را از شهادت شروع كنيم برترين فضيلت از آنِ خاندان ماست، زيرا حمزه سيد الشهدا از ماست. درست است كه همه شهيدان مقام والايى دارند؛ ولى اين شهيد هاشمى مقامش از همه والاتر بود.[54]

البته اين لقب براى حمزه(علیه السلام)، در مورد شهداى عصر پيغمبر صلى الله عليه و آله است و گر نه مقام امير مؤمنان على عليه السلام در شهادت بر مقام امام حسين عليه السلام و شهيدان كربلا مقام والاترى است.[55]،[56]

عزاداری پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر حمزه(علیه السلام)؛ پاسخ محکم به ادعای وهابیت

لازم به ذکر است جریان منحط وهابیت به دنبال آن است تا  اصل عزاداری سیدالشهد(علیه السلام) را به صورت خرافی و غیر منطقی جلوه دهد،[57]حال آنکه مراسم سوگوارى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مسلمين بر «حمزه (سيّدالشهدا)» بعد از غزوه «احد» در همه تواريخ معروف آمده است.[58]

لذا عزادارى براى شهدا در زمان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وجود داشته است. از جمله براى شهادت مظلومانه حضرت حمزه عموى شجاع و بزرگوار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله که رسول خدا دستور عزادارى بر او داد.[59]و مراسم عزادارى را براى عمويش حضرت حمزه برگزار نمود و حتى زنان انصار را دعوت كرد كه به خانه حضرت حمزه بروند و براى او سوگوارى كنند.[60]

اساساً سوگوارى در مرگ اشخاص يك نوع تعظيم و احترام به آنان و رعايت موقعيّت و شخصيّت شان محسوب مى شود؛ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايد:«مَيِّتٌ لابَواكِيَ عَلَيْهِ، لا إِعْزازَ لَهُ ؛ مرده اى كه گريه كننده اى نداشته باشد عزّتى ندارد!».[61]،[62]

مخصوصاً سوگوارى در مرگ مردان الهى، از مصاديق بارز تعظيم شعائر الهى بوده و تجليل از عقيده و راه و رسم و مجاهدت و تلاش آنان محسوب مى شود. از اين رو، رسول خدا صلى الله عليه و آله هنگام بازگشت از جنگ احد وقتى كه مشاهده كرد خانواده هاى شهداى قبيله «بنى اشهل» و «بنى ظفر» براى شهيدان خود گريه مى كنند، ولى عموى بزرگوارش حضرت حمزه گريه كننده اى ندارد، فرمود:«لكِنَّ حَمْزَةُ لابَواكِيَ لَهُ الْيَوْمَ ؛ امّا امروز حمزه، گريه كننده اى ندارد!».[63]،[64]

زنان مدينه با شنيدن اين سخن در خانه حضرت حمزه(علیه السلام) اجتماع كرده و به سوگوارى پرداختند و بدين وسيله شخصيّت عظيم حضرت حمزه مورد تجليل وتكريم قرار گرفت.[65]

فضيلت زيارت حضرت حمزه عليه السلام

«فخرالمحقّقين» در رساله «النيّة» روايتى را از رسول اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: هر كه مرا زيارت كند، ولى به زيارت عمويم حمزه نرود در حقّ من جفا كرده است![66]،[67]

و نيز «محدّث قمى» در «بيت الاحزان» روايت كرده كه حضرت فاطمه عليها السلام بعد از وفات پدر بزرگوار خود هر هفته، روزهاى دوشنبه و پنج شنبه به زيارت حمزه و شهداى احد مى رفت و نماز مى خواند و در آن جا دعا مى كرد و تا زمان وفاتش آن را ترك نفرمود...»[68]

هم چنین «شيخ مفيد» مى نويسد: رسول اللَّه صلى الله عليه و آله در زمان حياتش امر فرمود كه به زيارت قبر حمزه بروند و حضرتش خود نيز به زيارت حمزه و ساير شهدا مى رفت و حضرت فاطمه عليها السلام نيز پس از وفات پدر بزرگوارش هر صبح و هر شام (براى تسلّى خاطر) به زيارت قبر حمزه مى رفت و مسلمانان هم پى در پى به زيارت قبرش مى رفتند.[69]

سخن آخر

در خاتمه باید به سردار شجاع و دلیر صدر اسلام همچون حمزه سيّدالشّهدا درود فرستاد، كه به بدترين وجه او را به شهادت رساندند؛ شكمش را پاره كردند، جگرش را بيرون آوردند، و حتّى قصد خوردن آن را داشتند (كه به لطف و عنايت پروردگار موفّق بر اين كار نشدند) و حتّى گوش و بينى آن حضرت را قطعه قطعه كردند! اكنون كه انسان به مدينه منوّره مشرّف مى شود، و به زيارت مرقد مطهّر و بى چراغ حمزه مى رود، و آن صحنه ها را تصوّر مى كند، عليرغم گذشت هزار و چهارصد سال از آن واقعه، احساس مى كند كه قلبش فشرده شده، و از آن همه قساوت و سنگدلى متأثّر مى گردد.[70]

[1] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص219.

[2] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 9، ص 399.

[3] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 1 ؛ ص187.

[4] همان.

[5] همان؛ ص 188.

[6] تفسير نمونه، ج 5، ص 424.

[7] مثالهاى زيباى قرآن، ج 1، ص: 188.

[8] نهج البلاغه؛ نامۀ9.

[9] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص113.

[10] همان.

[11] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 1 ؛ ص194.

[12] ابن هشام؛ جزء 1؛ ص 311 / كامل؛ ج 1؛ ص501 /طبرى، ج 2؛ ص 74.

[13] پيام قرآن ؛ ج 8 ؛ ص18.

[14] همان؛ ص 19.

[15] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص207.

[16] تفسير نمونه ؛ ج 7 ؛ ص98.

[17] همان ؛ ج 3 ؛ ص74.

[18] همان؛ ص 75.

[19] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 1 ؛ ص303.

[20] سورۀ اعراف؛ آیۀ46.

[21] پيام قرآن ؛ ج 6 ؛ ص415.

[22] همان.

[23] همان.

[24] تفسیر الميزان؛ ج 8 ؛ ص 126؛ ذيل آيات مورد بحث.

[25] پيام قرآن ؛ ج 6 ؛ ص415.

[26] سورۀ احزاب ؛آیۀ23.

[27] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص245.

[28] سورۀ احزاب ؛آیۀ23.

[29] «مفردات راغب»؛«مجمع البيان» و«لسان العرب»( نحب).

[30] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص246.

[31] سورۀ احزاب ؛آیۀ23.

[32] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص246.

[33] سورۀ احزاب ؛آیۀ23.

[34] « مجمع البيان» ذيل آيه مورد بحث.

[35] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص246.

[36] سوره نحل؛ آیۀ126.

[37] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص416.

[38]  تفسير عياشى و الدُّر المنثور، ذيل آيه مورد بحث.

[39] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص416.

[40] همان.

[41] همان؛ص 417.

[42] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص398.

[43]  سفينة البحار، ماده حمزه.

[44] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص398.

[45]  سفينة البحار، ماده حمزه.

[46] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص398.

[47]  كافى؛ ج 8؛ ص 189؛ ح 216( با اندکی تلخيص).

[48] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص399.

[49]  كشف الغمه، ج 1، ص 95 و بحار الانوار، ج 22، ص284.

[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص251.

[51] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ ترجمه ج 3 ؛ ص49.

[52]  ر.ک: كافى؛ ج 3؛ ص 186، باب من زاد على خمس تكبيرات؛ ح 3.

[53] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 9، ص: 395.

[54] همان.

[55] ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 15، ص 193.

[56] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص395.

[57] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار شورای مرکزی هیئت‌های مذهبی؛27/7/1394.

[58] اعتقاد ما ؛ ص111.

[59] احكام عزادارى ؛ ص29.

[60] همان ؛ ص30.

[61]  المأساة الحسين؛ ص 118.

[62] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص77.

[63]  استيعاب؛ ج 1؛ ص 275.

[64] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص77.

[65] همان.

[66] مستدرك الوسائل، ج 10، ص 198، ح 2.

[67] كليات مفاتيح نوين ؛ ص249.

[68] همان؛ ص 250.

[69] فصول المختارة، ص 131.

[70] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص146.

/۱۳۲۳/۱۰۱/ص

ارسال نظرات