بحران احساسات
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در پاسخ به سوال تیتر این یادداشت می توان رویکردهای مختلفی را برگزید. از جمله رویکرد اخلاقی، رویکرد فقهی و یا رویکرد پدیدارشناسانه؛ که هر کدام مسیر خودشان را دارند و می کوشند تا تفسیری از یک رخداد ارائه دهند.
اتفاق و رخداد مورد بحث، برخوردهای انسان جدید و مدرن با حیوانات و بالاخص حیوانات اهلی و رام است. برخورد هایی که اغلب برای حیواناتی که رام نمی شوند مختوم به انقراض است و حیواناتی هم که رام می شوند را هم مجبور به تحمل زیستن در کنار انسان می کند.
اما در این میان بعضی از گونه های حیوانات ورود بیشتری به زیست جهان انسان ها داشته و دارند و خصوصیت اصلی این گونه هوش بیشتر و مطیع بودن است. اتفاقی که چند سالی است در کنار گوشمان هم شاهد حضورش هستیم و نمی توانیم انکار کنیم که بیش از گذشته در کنارمان میل و رغبت به نگهداری از حیوانات توسط انسان را می بینیم و امروز دیگر صرفا فیلم ها نیستند که نگهداری از حیوانات را برایمان به نمایش در می آورند؛ بلکه ممکن است چند خانه یا کوچه یا خیابان آن طرف تر، همشهری مان در محل زیستنش حیوانی نگهداری کند. اما این گرایش به چه دلیل و اساسا چرا ایجاد شده است؟
متن زیر می کوشد تا نگاهی پدیدارشناسانه یعنی غیر حسن و قبحی و فقهی و آیینی و اخلاقی به این پرسش داشته باشد و صرفا به مثابه یک پدیده به این رخداد بنگرد و آن را به پرسش وادارد.
پرسش هایی از این دست که؛ چرا انسان جدید تمایل به حضور و وجود حیوانات خانگی و رام و حرف گوش کن، دارد؟ و چرا انسان دوره ما در زندگی اش بیش از هر زمانی کمبود «طبیعت» به معنای عام و «حیوانات» به معنای خاص را دارد؟ اساسا گرایش به حیوانات خانگی گرایش به نوعی از انواع موجودات عالم، به نام حیوان است. ما از حیوان چه می خواهیم زمانی که آن را در محل زیستمان نگه می داریم؟
نزدیکی حیوانات پاسخی به قهر انسان ها
بهتر است بحثمان را این گونه آغاز کنیم که ما امروزه شاهد مواجهه و برخورد جدیدی میان انسان ها و حیوانات رام و خانگی و حتی حیوانات غیر اهلی هستیم. مواجهه ای که پیش از این اصلا خبری از آن به معنای امروزینش نبود.
وقتی با دقت بنگریم خواهیم دید حیواناتی مانند آفتاب پرست، سگ، گربه، همستر، مار، تمساح و ... گویی دیگر کارکرد پیشین خودشان را از دست داده اند و به یک همدم و رفیق برای انسان متمدن و مدرن و پسا مدرن تقلیل یافته اند. همدمی که اگر فقط حرف گوش دهد و رامِ صاحبش باشد اغلب مواقع از اعضای خانواده هم عزیزتر خواهد شد.
یکی از مهم ترین دلایل برقراری این ارتباط را می توان خسته شدن گوش انسان جدید از گفتوگو و دیالوگ دانست. انسان دوره ما به دلیل تنهایی حادث شده بر وجودش (تنهایی وجودی، اگزیستانسی) دیگر حال و رغبت و حوصله دیالوگ ندارد و صرفا می خواهد به پاسخ ها دست یابد و نیّاتش را محقق مقابل چشمش ببیند. عدم دیالوگ پذیری یکی از دلایل مهم ورود حیوانات در زیست جهان آدمی شده است چرا که آدمی با حیوانات صرفا امر و نهی دارد و حیوان در واقع گوش دربستی در اختیار صاحبش است.
گرایش انسان برای زندگی با حیوانات دلایل دیگری هم دارد و از جمله آن باید به زندگی اصیل سنتی انسان «در طبیعت» و «با طبیعت» و «برای طبیعت» اشاره کرد. انسان جدید هنوز فراموش نکرده است که در ادوار گذشته در «کنار» و «درون» و «با» طبیعت و اجزای آن زندگی می کرد و گویی طبیعت و آدمی جزئی از یکدیگر بودند.
این ارجاع تاریخی انسان جدید به عالم سنت اش خاطره ای است که در اذهان مانده و در زیست جهان صنعتی و خشک امروز آدمی را به نگهداری حیوانات و بازگشت تا حدودی به زندگی پیشینش ارجاع می دهد.
انسان جدید با گرایشاتی مانند گرایش به حیوانات و زندگی با آنها می کوشد تا بار دیگر به زندگی پیشینش که در آن مناسبات نزدیکی میان حیوان و انسان بود ورود کند.
اما گویی بی خبر است از اینکه این ورود هیچگاه نمی تواند خاطره سنت را باز تولید کند چرا که «عالم» امروز تغییر یافته است و اجزای پازل زندگی جدید مانند زندگی پیشین نیست و هیچگاه سگ گله ای که از دل دشت بیرون آمده و به برج بزرگی در دل شهر منتقل شده دیگر نمی تواند سگ گله باشد بلکه آن سگ هم هویتش ضمن همین انتقال به عالم جدید تغییر کرده است.
در زیست جهان اکنون؛ «ابژه» های عالم پیشین تبدیل به «سوژه» هایی برای سرگرمی و انتفاع انسان شده اند. برای نمونه یک مار، آفتاب پرست، سگ، همستر یا خوکچه را تصور کنید که از یک ابژه ی رها در عالم خارج به سوژه ای برای سرگرمی انسان و فرزندانش تقلیل یافته و محصور در خانه و «حقوقی» شده که انسان برایش تعریف می کند.
حقوق حیوانات چیست؟
بهتر است در ادامه ضمن نگاهی به حقوق حیوانات(جانوران) کمی هم به جزئیات کیفیت این سوژه شدن بنگریم.
باز هم لازم است تا بپرسیم؛ وقتی از ترکیب واژگانی به نام «حقوق حیوانات» (یاجانوران) صحبت می کنیم دقیقا از چه حرف می زنیم؟
هواداران حقوق جانوران بر این باورند که ایجاد درد و رنج برای جانوران نادرست است و جانوران نباید خورده شوند، در باغ وحشها اسیر و زندانی باشند، در تحقیقات دردناک، یا هر نوع تحقیقات دیگری از آنها استفاده شود و خصوصاً اینکه نباید برای توسعه زندگی انسانها به محیط زندگی آنان تجاوز شود. آنها معتقدند که جانوران دارای حقوق قانونی و اخلاقی معینی هستند که شامل حق آسیب و آزار ندیدن نیز میگردد. (ویکی پدیا)
این تعریفی است که از حقوق جانوران شده است، از هر زاویه ای که بنگریم این حقوق متعلق به حیوانات نیست و در این میان این انسان است که می کوشد تا با کلمات برای حیوانان قوانینی وضع کند و به مثابه یک سوژه او را مورد واکاوی قرار می دهد برایش مسیری قرار دهد.
لذا از این وجه هر چه که امروزه در دنیا با عنوان حقوق جانوران مطرح می شود اسم جدیدی است بر سوبژکتیویسم انسان جدید و از همین روست که نه تنها حیوان آزاری در دنیا کم نشده بلکه انسان در عصر ما سالانه هزاران و شاید میلیون ها جاندار را می کشد و بعضی هاشان را منقرض می کند. توجه به همین انقراض هم جای تامل بسیاری دارد.جدا چطور گونه ای از موجودات این عالم (انسان) توانست گونه و انواع دیگری را از چرخه عالم وجود بیرون بیاندازد؟ ما چطور توانستیم بعضی جانداران را از صحنه وجود حذف و منقرض کرده و به عکس و خاطره تبدیل دهیم؟
در نهایت متذکر می شویم که در پدیدارشناسی صرفا به پدیدار نگریسته می شود؛ بناب راین از پاسخ به معنای دقیق و ارسطویی که در ذهنتان دارید در متن های پدیدار شناسانه خبری نیست لازم است ضمن مواجهه با متن صرفا هم سو با پرسش های مطرح شده از خودتان هم بپرسید و بیاندیشید.
چرا انسان معاصر بیش از گذشته دلبسته حیوانات است؟ و چرا آدمی به جای حضور همجنس و هم نوع اش؛ سگ یا حیوانات مشابهی مانند آن را به عنوان رفیق و همدم بر می گزیند؟ چه بر سر انسان این دوره از تاریخ آمده که سگ گله را از کوه و دشت به درون ساختمانی شهری آورده و او را نیز مجبور به زندگی شهری ساخته و از او می خواهد تا همدمش شود؟ ما چطور توانستیم بعضی جانداران را از صحنه وجود حذف و منقرض کرده و به عکس و خاطره تبدیل کنیم؟/۹۰۱/ی۷۰۲/س
محمدرضا زمانی، کارشناس ارشد رشته فلسفه دین