مفهوم سطح کافی بحران
به گزارش خبرگزاری رسا، روزنامه رسالت در سرمقاله خود آورده است:
- مطلب نخست. گفته میشود در «بحران» به سر میبریم، ولی آیا واقعاً در «بحران» به سر میبریم؟ این روزها به هر «مسئله»ای هم «بحران» میگویند. اصولاً «بحران» عبارت است از شبکه مسائل که به نحوی تلاقی کردهاند که کوشش برای حل یکی از آنها موجب تشدید سایرین میشود و عملاً لاینحل است. با این تعریف، اغلب آنچه امروز به آن «بحران» میگویند، «بحران» نیست، و الا این همه از عبارت «عبور از بحران» استفاده نمیشد، چرا که «بحران»ها عموماً قابل عبور نیستند و عبور از آن، استثناءهای تاریخی محسوب میشود.
- مادراین کشور، روزهایی را با موفقیت سپری کردیم که هیچیک از مؤلفههای قدرت امروز را نداشتیم؛ حتی، شبیه آن را هم نداشتیم، ولی باز هم موفق شدیم. امروز، در جایگاه هجدهم اقتصاد جهان، یک موقعیت منطقهای و جهانی ممتاز داریم؛ رویارویی با آمریکایی که با چین و روسیه و اتحادیه اروپا و آلمان روابط پر تنشی دارد که هر روز پر تنشتر هم میشود. در چنین شرایطی، اعلام بلا وجه «بحران» میتواند موجب دستپاچگی و «قربانی کردن داشتهها در پای نداشتهها» شود؛ رویداد مهم این است: «قربانی کردن داشتهها در پای نداشتهها»... «قربانی کردن داشتهها در پای نداشتهها». این عبارت را به خاطر بسپارید: «قربانی کردن داشتهها در پای نداشتهها».
- مطلب دوم. به هرحال این روزها، چون «مسئله»ها کمتر جدی گرفته میشوند، مدام و بیجا از عبارت «بحران» استفاده میشود تا حواسها به سمت مسائل حاد جمع شود و عملها بر آید. با این اوصاف، در مورد تعبیر جدید و رنگباخته «بحران» که در واقع، همان «حادمسئله» است، یک تعبیر درخشان و آموزنده وجود دارد؛ این که: «سطح کافی بحران، محرک انجام مسئولیتهاست».
در واقع، وجود «سطح کافی حادمسائل»، برای عملکرد با نشاط سیستم ضروری است. واقع آن که یکی از عوارض توسعه آن است که مردم توسعهزده، کمتر مسائل را جدی میگیرند، و همواره گمان میبرند که ماشین توسعه، میتواند هر نحو خسارتی که ناشی از عدم تحمل مسئولیتها باشد را ترمیم کند. در جامعه توسعهزده، برای موضوع مهمی مانند کنکور، بارها و بارها مهلت
ثبت نام تمدید میشود، و افراد تا نسبت به چیزی که تا این حد مورد اهتمام خانواده و دولت است، بیمبالاتی به خرج میدهند؛ چرا که اطمینان دارند که آن قدر امکانات برای تبذیر هست که صرف فعال نگه داشتن سیستم ثبت نام تا آینده نامعلوم گردد. در این این نحو از اجتماع و حال و هوا، باید مفهوم فنی تازهای ابداع شود به نام «سطح کافی بحران» یا همان «سطح کافی حادمسائل»؛ مفهومی که به مثابه زنگ «هوشباش» برای نیروهای عمل کننده اجتماعی است که رفته رفته در رخوت فرو رفتهاند، و باید از صرف بهره بردن از عواید توسعه که نسلهای پیشین هموار کردهاند، پرهیز نمایند و پا در رکاب استمرار توسعه برای نسلهای آینده بگذارند. بدون وجود سطح کافی از بحران، جامعه توسعه زده به خواب میرود.
- مطلب سوم. بهترین راه بیدار کردن بهرهوری کشوری که کمی تا قسمتی به رخوت و رکود فرو رفته است، پس از اعلام بحران، آگاهی و فهرست کردن «ظرفیت»های کشور است که طی سالیان در خطوط مختلف تبلور یافته است. اینها نقطههای ثابت انتهای افق ما هستند که به ما رمق تلاش میبخشند و نامیدیها را رفته رفته کمرنگ میکنند. برای رسیدن به ثبات باید به هدفهای غایی ملت تمرکز کنیم. در گام بعد باید موانع دستیابی به چشماندازها را شناسایی و فهرستبندی نماییم، و ضربه زدن به همه آنها را با درجات مختلفی از اهمیت آغاز کنیم. نکته بعد این است که همه را برای حوصله و پشتکار آماده سازیم، و کلید این گام آن است که احساسهای نارضایتی عمده را به رضایت تبدیل کنیم. باید در سطح ملی، دستاوردها و داشتههای ما مرور شود، و رفته رفته آهنگهای منفیبافی به انتقادهای مثبت بدل گردد.
- مطلب چهارم. ما به چشمانداز تازهای نیاز داریم که همه نقاط قوتی را که طی سالها، هدف تمرکز ملت بوده است را با هم جمع کند؛ رهبر عالی ما، در سال 1392 به دولت جدید توصیه فرمودند که «نقاط قوت دولتهای پیشین» را در خود جمع کند، و «نقاط ضعف دولتهای پیشین» را از خود دور نماید؛ همان سال 92 که رهبر عالی فرمودند باید به این چشمانداز تازه و تجمیع شده دست میآویختیم، ولی گذشتهها گذشته؛ حالا موقعیتی است که باید نقاط قوت جمع شوند، و موازنهها را تقویت کنند.
به رغم برخی دیگر، باور من این نیست که در شرایط بحرانیای به سر میبریم؛ بلکه آن چه لازم است این خواهد بود که قدری توقف کنیم، معنای تاریخی خود را ملاحظه کنیم، و چشمانداز بلندنظرتری را ترسیم نماییم. تجربههای دولتهای منتخب ما تا کنون شامل شعارهای مهم ذیل بوده است: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، «جنگ جنگ تا پیروزی»، «سازندگی»، «عدالت اجتماعی»، «قانونگرایی»، «جوانگرایی»، «گفت و گو»، «مبارزه با فساد»، «مهرورزی»، و «تدبیر و امید». همه اینها، درخواستها و تجربههای اخیر ملت بوده است که در آراء برنده انتخابات تبلور مییابد و باید در تلفیق یک چشمانداز تازه مورد بهرهبرداری واقع شوند.
- مطلب پنجم. اپیدمی نقدهای سیاهنما و منفی، نشان میدهد که شمار نخبگانی که خود را درگیر حل مسائل واقعی کشور نمیکنند بسیار است. سیاهنمایی وقتی شکل میگیرد که روشنفکران از دور به سیاستمدار میگویند: «لنگش کن». باید از این وضعیت فاصله گرفت و همه را درگیر تولید راه حل برای کشور کرد. نخبگان کشور در همه سطوح، باید صادقانه اهداف ملت را که مناقشهای در آن نیست بشناسند و به رسمیت هم بشناسند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، «جنگ جنگ تا پیروزی»، «سازندگی»، «عدالت اجتماعی»، «قانونگرایی»، «جوانگرایی»، «گفت و گو»، «مبارزه با فساد»، «مهرورزی»، و «تدبیر و امید».
برای به رسمیت شناختن این اهداف و تجربهها، نخبگان باید از ارزشهایی که از زیست انضمامی این ملت فاصله دارد عزل نظر کنند، و خود را مشغول الزامات زندگی همین مردم کنند. آنها نباید بیهوده با ملاحظاتی که ربطی به زندگی انضمامی این ملت ندارد اعلام «بحران» کنند، و ملت را به دستپاچگی بکشانند./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: رسالت