قبض و بسط جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی مساوی با وضع موجود نیست. جمهوری اسلامی «طرح» انقلاب برای حرکت جامعه و حرکت اجتماعی به سمت وضع مطلوب است.
به گزارش خبرگزاری رسا، این یادداشت در پی آن است تا با پیش کشیدن درکِ جمهوری اسلامی به مثابه یک طرح اجتماعی، زمینهی فکری تحرک در جهت بسط و بازتولید ساخت حقیقی نظام براساس نظریهی مردمسالاری دینی را شرح دهد. ضمن اینکه مخاطراتی را که التقاط تجدد و تحجر در جهت قبض و فروکاست این زمینه فراهم میآورد یادآور میشود.
۱.پرسش از ظرفیتهای انقلابیگری در زمانهی عسرت
شرایط جدید، انسانِ معطوف به انقلاب اسلامی را در برابر پرسشهایی از جنس «چه باید کرد؟» قرار داده است. اگر این پرسشگری و پویش، به بازگشت به خود، بازشناسی و بازیابی و در نهایت بازسازی حرکت اجتماعی انسانِ انقلاب منتهی شود، فرصتی بینظیر برای پیشبرد تاریخ انقلاب اسلامی خواهد بود.
سخن از «چه باید کرد؟» که در این دوره تا حدودی باب شده، پروژهی انقلابیگری را در برابر این پرسش ضمنی قرار میدهد که برای کنش در دوران جدید چه ظرفیتهایی را در اختیار دارد؟ پرسش از «چه باید کرد؟» در زمانهی عسرت، انسان را به بازشناسی ظرفیتها میرساند. در این شرایط است که به یکباره چشم باز کرده و میبینیم چه ظرفیتهای عظیمی برای آرمانخواهی و انقلابیگری در اختیار داریم و مانند ماهی در آن فرصتها شناوریم. اما نه تنها قدرشان را نمیدانستهایم، بلکه به کل از وجودشان نیز غافل بودهایم. این یادداشت در پی یا به عبارت بهتر، امیدوار است فصلی از تأمل پیرامون یکی از مهمترینِ این ظرفیتها را بگشاید: «جمهوری اسلامی»
2. جمهوری اسلامی به مثابهی یک طرح اجتماعی
یکی از فرصتهای انقلابیگری، که خصوصاً در این زمان بیش از پیش نیازمند پرداختن است، اصل «جمهوری اسلامی» است. بیشک طرح «جمهوری اسلامی» به عنوان یک ظرفیت برای آرمانخواهی نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی، کمی غریب مینماید.
در اینجا مراد از جمهوری اسلامی فراتر از نظام رسمی حاکمیتی است. مراد بُعد نرمافزارانه و ایدهی جمهوری اسلامی به مثابهی یک امر و طرح اجتماعی است، نه صرفاً بُعد سختافزارنهی آن. واقعیت این است که تحت شرایط تاریخی-اجتماعی دههی اول انقلاب، ما با دولتی و سیاسی شدن همه چیز مواجه بودیم. همهی دستاوردهای انقلاب و به طبع جمهوری اسلامی را صرفاً یک امر دولتی و سیاسی قلمداد میکردیم. سالها و قرنها بود به مثابهی جامعهی ایرانی اسلامی، دولت نداشتیم، دولتهایمان طاغوت بود و این اواخر شعبهای از نظامهای استعمارگر جهانی. دولت که نداشتیم، جامعه هم نداشتیم. بعد که دولتدار شدیم، در یک وضع خلافآمد عادت قرار گرفتیم. فکر کردیم جامعه همان دولت است و عمل و نظر اجتماعی را همان عمل و نظر دولتی دانستیم و فکر میکردیم همه چیز «دولت» است. برای ما به نوعی جامعه و دولت مساوی بودند.
کتابهای اول انقلاب را که نگاه میکنیم میبینیم نوشته: «فقه اجتماعی» و مرادش «فقه دولت» است. دولت مساوی بود با جامعه و این «دولتی کردن همهی امور»، به طریق اولی در نگاه ما به مقولهی جمهوری اسلامی وجود داشت؛ در حالی که جمهوری اسلامی در درجهی اول یک امر اجتماعی و الگویی بیبدیل برای جامعه و رفتار اجتماعی است. سیطرهی نگاه سیاسی و دولتی، نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی را از یک ظرفیت بیبدیل، از «میراث عظیم، تاریخی و بینظیر» امام خمینی (ره) محروم ساخته است. میراثی به این عظمت که گاه در آرمانخواهیهایمان ضریبی حتی کمتر از خیلی دیگر از وجوه اندیشه و جملات امام (ره) داشته است و آن را به قدر یک جمله هم ندانستهایم. شاید بتوان گفت از شدت وضوح، دیده نشده است. پرسش کلیدی این است که این میراث چه مسئولیتهایی برای کنش انسانِ معطوف به انقلاب اسلامی در پی دارد؟ چه فرصتهایی در اختیار مینهد و چه مخاطراتی را برمیانگیزاند؟
3. مخاطراتی در باب ساخت حقیقی میراث جمهوری اسلامی
بهتر است تفلسفهای مبتنی بر تفکیک انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی را، که آرمانخواهیهایمان را به آرمانگویی تقلیل میداد، رها کنیم. جمهوری اسلامی مساوی با وضع موجود نیست. جمهوری اسلامی «طرح» انقلاب برای حرکت جامعه و حرکت اجتماعی به سمت وضع مطلوب است.
نظام جمهوری اسلامی بخشی از ایدهی جمهوری اسلامی را محقق کرده است. این همهی آن خواستهای نیست که مردم برای آن گلوله خوردند و جان دادند؛ اما در برابر و منفک از انقلاب اسلامی هم نیست. جمهوری اسلامی فرزند انقلاب اسلامی و انقلاب اسلامیِ مجسم است و به لحاظ معرفتشناختی همان جریانات مقابل انقلاب، امروز هم در برابر جمهوری اسلامی قرار دارند و برای آن تهدید محسوب میشوند.
بهتر است ابتدا چگونگی این تهدید روشن شود. در اینجا مراد از تهدید جمهوری اسلامی، براندازی بنیان آن نیست. تهدید بزرگتری وجود دارد که عبارت است از محدود ساختن جمهوری اسلامی. به این معنا که ساخت حقوقی آن پابرجا باشد، اما هویت حقیقی آن محدود شود. جمهوری اسلامی آن چیزی نیست که در کتابچهای به نام قانون اساسی نوشته شده است. جمهوری اسلامی مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که در واقعیت وجود دارد و میتواند لزوماً هم بر آنچه باید منطبق نباشد. این امکان وجود دارد که نظام جمهوری اسلامیای وجود داشته باشد و به آن جمهوری اسلامی هم بگویند، اما روح بسیاری از اصول قانون اساسی را نادیده بگیرد.
پس ما با یک تهدید نسبت به جمهوری اسلامی مواجهیم که عبارت است از تحدید ساخت حقیقی جمهوری اسلامی، در عین حفظ ساخت حقوقی آن. در زیر و ذیل ساختار حقوقی جمهوری اسلامی میتوان ساخت حقیقی و هویت آن را قبض یا بسط داد. مفهوم ساخت حقیقی و ساخت حقوقی را رهبر انقلاب در مبحث بازخوانی انقلاب، طرح و شرح میکردهاند (ن.کبه: سخنرانی ایشان در دانشگاه علم و صنعت، 24 آذر 1387).
همانطور که گفته شد، تحدید و قبض جمهوری اسلامی به وسیلهی دو نگرهی معرفتیِ در برابر انقلاب بازتولید میشود. کانون معرفتشناختی این تحدید همان دو کلانجریان مقابل انقلاب اسلامی است: تجدد و تحجر. البته در «تهدیدِ تحدید» با تجدد و تحجر صریح، آنچنانکه در زمینهی تهدید اصل نظام مواجهیم، مواجه نیستیم.
بستر معرفتی کنشگران تحدید جمهوری اسلامی نوعی از معرفت التقاطیافته با اندیشههای متجددانه و متحجرانه است. حامل این معرفت التقاطی نه جریانهای مخالف و معاند نظام، که دوستداران نظام و انقلاباند. متحجران و متجددان مخالف اصل نظام هستند، اما در پدیدهی شگفت التقاط تحجر و تجدد، که گاه در اثر گفتوگوی حتی انتقادی و نوعی سنتز بخشهایی از نیروهای انقلاب با متجددین و متحجرین به وجود آمده، نیروهایی دوستدار انقلاب، ناخواسته و نادانسته، حامل رگههایی از معرفت متحجرانه و متجددانه می-شوند که در نهایت و در نقاط حساس بیشماری، با معرفت انقلاب اسلامی درگیر میگردند.
ابر ایدهی جمهوری اسلامی یکی از این نقاط است. التقاط تجدد و التقاط تحجر، تحدیدات خود و قبض هویت جمهوری اسلامی را در چارچوب نیل به دو وضع مطلوب مورد نظرشان صورتبندی میکنند: وضعیت دموکراسی و وضعیت حکومت اسلامی. در چارچوب این دو تئوری است که عبور از جمهوری اسلامی و گذار به وضعیت مطلوب مورد نظر خود را طرح کرده، به پیش میبرند.
4. قبض از طریق گذار به دموکراسی
در این میان، ایدهی التقاط تجدد، عبور از جمهوری اسلامی و گذار به دموکراسی است. بر بستری از «اقتصاد آزاد»، طبقهای شکل میگیرد که میتواند حامل «عناصر هدایتکنندهی دموکراسی» (شهروند امروز، ش 71، ص 23) باشد و آنها را بازتولید کند. اینچنین است که در بررسی موانع گذار به دموکراسی، «اقتصاد بازار پیششرط دموکراتیزاسیون» (همان) خوانده میشود و بر وجود عناصر هدایتکنندهی دموکراسی تأکید میگردد: «اگر دموکراسیها به انتخابات صرف تقلیل یابد و در آن هیچکدام از عناصر هدایتگر دموکراسی موجود نداشته باشد، دموکراسی نه تنها خودش را نابود میکند، بلکه آزادیهای سیاسی را هم از بین میبرد... قبل از اینکه دموکرات باشیم، باید لیبرال باشیم. آنچه امروز دموکراسی در جهان نامیده میشود، دموکراسی لیبرال است.» (همان) در این فضاست که کتاب «آیندهی آزادی»، که در آن فرید زکریا دربارهی «اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی» بحث میکند، جایگاه خود را به خوبی در میان لیبرالهای وطنی پیدا کرده و «انجیل آزادی» نامیده میشود (عبور از دموکراسی، محمد قوچانی، شرق، سالنامهی 84، ص 165) و هنگامی که یک ژورنالیست آمریکایی «انجیل» بنویسد، یک ژورنالیست وطنی هم برای خواندن آن «فتوا» صادر می-کند: «خواندن آیندهی آزادی نه تنها مستحب، بلکه واجب است.» (همان)
جانمایهی این انجیل این است که دموکراسیای خوب است که به لیبرالیسم منتهی شود و در جوامعی که دموکراسی به لیبرالیسم منتهی نمیشود، دموکراسی «زیادهای از یک چیز خوب» است (آیندهی آزادی، فرید زکریا، فصل پنج، ص 189 و 166 تا 188). راه دموکراسی از اقتصاد بازار میگذرد و تا در بستری از طبقهی مرفه و اقتصاد سرمایهداری، نهادهای هدایتکنندهی دموکراسی شکل نگرفته باشند، انتخابات در واقع «شبهدموکراسی» است (شرق، سالنامهی 84، ص 165) و این نگرهی جمهوریت نظام را، که بدون واسطهی نهادهای مبتنی بر بازار آزاد، با مردم مراودهای مستقیم دارد، شکل ناقصی میداند از دموکراسی و شبهدموکراسیای میداند که باید از آن به دموکراسی گذار کرد.
5. قبض از طریق گذار به حکومت اسلامی
در برابر این ایده، التقاط تحجر در بستری از تحقیر انتخابات و رأی مردم، نهایتاً به گذار به حکومت اسلامی میرسد. امام خمینی (ره) در آخرین پیامهای خود نسبت به این مسئله اشاره داشتند که ممکن است رگههایی از تفکر التقاطی به ذهن و زبان جوانان معطوف به انقلاب اسلامی در حوزهها و دانشگاهها نفوذ کند.
ایشان با تعابیری مانند «پروندهی باز» و «سرایت»، میان تحجر به مثابهی یک جریان اجتماعی (با مصادیقی مانند تفکر رایج در حوزهها قبل از انقلاب و انجمن حجتیه) و تحجر به مثابهی یک نگرش، تمایز قائل شده و به نوعی ابعاد جدیدی از مفهوم تحجر را خاطرنشان میکنند که میتواند در چارچوب التقاط تحجر روی دهد.
در نوع نگاهی که بخشی از علاقهمندان به انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی دارند، نفوذ رگههایی از نگرش التقاط تحجر قابل هشدار و ردیابی است. براساس این نگاه، جمهوری اسلامی پذیرفتن یک شّرِ لازم از باب اکل میته است: «جمهوری اسلامی هم نمیدانم چطور در وسط کارزار حکومت اسلامی مطرح شد. البته امام (ره) آن را طرح و حمایت کردند و براساس آن رفراندوم گرفتند. خودشان هم تأیید فرمودند و وقتی امام (ره) این بنیان را تأسیس کردند، ما هم آن را تأیید و حمایت میکنیم.» (فاطمه رجبی، همشهری ماه، مرداد 1389، ش 50، ص 51) براساس این نگاه، طرح جمهوری اسلامی نه میوهی انقلاب، که به نوعی محصول انحراف در انقلاب اسلامی و به نوعی تکرار مشروطه است: «من همیشه با خودم میگویم مثل عدالتخانهای که در مشروطه، خواستهی همه مردم بود و یکدفعه مشروطه از آسمان افتاد و معلوم نشد از کجا وسط کارزار عدالتخانه افتاد و همه دنبال مشروطه رفتند.» (همان)
در این فضاست که نوشته میشود نه فقط دموکراسی در اسلام نداریم، جمهوریت هم در فرهنگ اسلامی جایی ندارد: «اصولاً جمهوریت با دموکراسی تفاوت دارد و متأسفانه برخلاف فرهنگ رایج نیز دموکراسی و میزان وصول به آن، اساساً معیار مثبتی برای یک نظام اسلامی به شمار نمیآید... و البته باید توجه داشت که «جمهوریت» نیز فاقد هرگونه اصالت در فرهنگ دینی و اسلامی است.» (رجانیوز، 12 فروردین 92) پذیرش شُر لازمِ جمهوری اسلامی هم از جانب امام (ره) به نوعی تحت تأثیر شرایط اول انقلاب و به صورت موقت و برای یک دوران گذار دانسته میشود: «بنیانگذار انقلاب اسلامی... جمهوری اسلامی را صرفاً جهت نفی رژیم سلطنتی قلمداد کرده و در فحوای کلام خود از آن به عنوان دوران گذار به حکومت اسلامی یاد میکنند»./۸۴۱/د۱۰۲/س
منبع: اندیشکده برهان
ارسال نظرات