آب سرد بر سر تابستان داغ
به گزارش خبرگزاری رسا، دولت آمریکا روزی که از برجام خارج شد، 3هدف اصلی در مقابل ایران تعریف کرده بود که در هر 3 شکست خورده است. هدف نخست، ایجاد دوقطبی میان برنامه موشکی و منطقهای و اقتصاد کشور و به دنبال آن درگیر کردن مردم و نظام و همچنین ایجاد درگیری درون نظام بر سر این موضوع بود. نظرسنجیهایی که در 5 ماه گذشته انجام شده، نشان میدهد سیر حمایت مردم از برنامه موشکی در ایران صعودی است و فقط در یک پژوهش عدد 70 درصد را نشان میدهد. حتی وقتی از پرسششوندگان سوال شده: آیا میپذیرند به خاطر جلوگیری از تحریمها برنامه موشکی ایران تعطیل شود، همان حدود قاطعانه گفتهاند با این اقدام مخالفند.
علت این است که در یک سال گذشته مردم ایران دیدهاند اولا برنامه موشکی بخشی ضروری، کارآمد و جایگزینناپذیر از ابزارهای تامین امنیت مردم ایران است و ثانیا پاسخهای موشکی به تروریستها، برنامه موشکی را به بخشی از پرستیژ و عزت ملی تبدیل کرده و تهدیدهای پیدر پی دشمنان بویژه کشورهای بشدت منفور عربی علیه ایران، سخن گفتن از محدودسازی توان دفاعی را به نوعی خیانت مبدل کرده است. درباره برنامه منطقهای ایران هم وضعیت همینگونه است. حاجقاسم سلیمانی در صدر چهرههای محبوب مردم ایران – با فاصله معنادار از دیگران - قرار دارد و در حالی که تقریبا همه سیاسیون دیگر دچار افت محبوبیت شدهاند، او جایگاه خود را حفظ کرده است.
علاوه بر این، موفقیتهای منطقهای ایران تداوم یافته و در آخرین مورد حتی آمریکاییها هم دیدند که در صحنه عراق توان پنجه افکندن در پنجه ایران را ندارند. مهمتر از اینها، با مدیریتی که اعمال شده، میبینیم برخلاف سالهای 92-90 که دوقطبی هستهای- اقتصاد، روز به روز پررنگتر میشد، اکنون هیچ بخش مشروعی از جامعه سیاسی کشور انگیزهای برای ساخت دوقطبیهای موشک - اقتصاد یا منطقه - اقتصاد ندارد. سازش موشکی و منطقهای و حتی مذاکره با آمریکا، فاقد پشتوانه سیاسی علنی نزد گروهها و جناحهای سیاسی است و حتی اگر کسانی در دل عقیده داشته باشند که باید در این باره کوتاه آمد، بیان این عقیده را به سود خویش نمیبینند.
بنابراین آمریکا قادر نبوده جامعه و نظام ایران را درباره مشروعیت برنامه موشکی و منطقهای دچار شکاف کند و به همین دلیل، کارایی راهبردی تحریمها زیر سوال رفته و از همین رو، آمریکا قادر به ایجاد اجماع در اجرای تحریمهای یکجانبه خود نیست.
هدف دوم آمریکا، تشدید فشار اقتصادی تحریمی علیه ایران، تلفیق تحریم با مشکلات و ناکارآمدیهای داخلی و در نهایت ایجاد آشوب سراسری در ایران بوده است. این هدف هم با وجود اینکه ترامپ، پمپئو و بولتون شخصا سعی کردند نقش سردسته آشوب را در ایران ایفا کنند و بیخ گوش ایران در چند کشور همسایه اتاق کنترل و فرمان آشوب هم راه انداختند، آشکارا ناکام مانده است.
ناآرامیها و اعتراضهایی وجود دارد اما اولا بسیار محدود و پراکنده است و ثانیا تقریبا میتوان گفت به طور مطلق غیرسیاسی است و هدف از آن حل مشکلات اقتصادی و اجرایی است که حتی معترضان هم باور ندارند به تحریم یا هیچ مساله جدی دیگری در سیاست خارجی مرتبط باشد. علت اصلی شکست پروژه آشوبهای سراسری در ایران ـ آنگونه که برخی پژوهشهای جدید افکار عمومی نشان میدهد ـ این است که در وهله اول، مردم ایران باور ندارند شورش یا ناآرامی خیابانی وضع اقتصادی آنها را بهتر خواهد کرد، برعکس، تقریبا این اطمینان وجود دارد که آشوب ممکن است همین وضعیت فعلی را ـ که از بسیاری جهات با آنچه در کشورهای همسایه یا حتی برخی کشورهای ظاهرا برخوردار جهان میبینند قابل مقایسه هم نیست - به هم بریزد و اوضاع را از کنترل خارج کند و دوم، مداخله مستقیم طرف خارجی، آن هم فرد بشدت نامحبوب و شبهدیوانهای مانند ترامپ و اعضای دولت او که یکسره به دشمنی با مردم ایران مشهورند و تلاش آنها برای راهاندازی آشوب در ایران، به نوعی مقاومت ملی در مقابل اراده دشمن خارجی منجر شده است.
در واقع وقتی مردم میبینند کسی مانند ترامپ پی در پی آنها را به آشوب فرا میخواند و مشاور امنیت ملیاش که تا دیروز سخنران دست چندم جلسه منافقین بوده، ابراز ناراحتی میکند که «زمان در حال از دست رفتن است، چرا به خیابان نمیریزید»، حس میکنند اینجا جایی است که باید ایستاد و طرف مقابل را سنگ روی یخ کرد. در واقع دولت ترامپ، به دلیل فقر حاد تفکر استراتژیک، اساسا درک نمیکند که حتی اگر اعتراض اقتصادی و اجتماعی در ایران وجود داشته باشد ـ که دارد ـ این موجب نمیشود مردم ایران دشمن خود را که در این مدت هیچ از دشمنی با آنها کم نگذاشته دوست حساب کنند یا فراموش کنند کسی که آنها را به ناآرامی فرامیخواند همان است که در حوادثی مانند حمله به رژه در اهواز نشان داده دستش اگر برسد از کل ملت ایران با گلوله پذیرایی خواهد کرد.
نگاه مکانیکی به تحولات داخلی ایران است که موجب شده مثلا صهیونیستها فکر کنند میتوانند از یکسو بگویند باید به ملت ایران گرسنگی داد و از سوی دیگر نتانیاهو را جلوی دوربین بنشانند تا برای مردم نمایش دوستی و مهربانی بازی کند. پروژه آشوب سراسری البته هنوز از دستور کار خارج نشده اما به میزانی که آمریکا، اسرائیل و سعودی در به خیابان کشاندن مردم ناکام باشند، بر حجم اقدامات تروریستی خود برای زخم زدن به ملت ایران خواهند افزود و این دقیقا جایی است که بازی براندازی و فروپاشی معکوس میشود و به رشد وحدت و انسجام داخلی در ایران میافزاید.
هدف سوم نیز نشاندن ایران پای میز مذاکرات مستقیم، جامع و سطح بالا با آمریکا بوده است. شاید بزرگترین ناکامی تیم ترامپ این است که با کودنی تمام به جای اینکه گزینه مذاکره را تقویت کنند، آن را بالکل از روی میز برداشتند. بر خلاف آنچه اغلب گفته میشود، علت منتفی شدن گزینه مذاکره یک تصمیم صرفا سیاسی در ایران نیست. علت این است که رفتار دولت ترامپ - و حتی دولت اوباما - ظرف بیش از 3 سال نشان داد مذاکره و توافق، ابزاری برای امتیازگیری یکسویه و خالی کردن دست ایران از ابزارهای راهبردی محافظ امنیت ملی و در ازای آن، نهتنها سبکتر نکردن تحریمها و فشارها، بلکه افزودن بر آن با هدف امتیازگیری بیشتر است.
در واقع آنچه گزینه مذاکره را از روی میز برداشته، اثبات بیفایدگی آن است و بالاتر از آن، روشن شدن این نکته که نشستن پای میز مذاکره با کسی مانند ترامپ حتی به تشدید بیسابقه فشارها هم خواهد انجامید، چرا که این ذهنیت را نزد دشمن ایجاد میکند که فشارها موثر بوده و ایران با وجود اینکه از مذاکرات و توافق پیشین هیچ به دست نیاورده، باز هم پای میز آمده است. حتی اگر بنا باشد روزی مذاکرهای شود، این مذاکره زمانی انجام خواهد شد که دشمن هیچگونه توهم ضعف و نیاز از سوی ایران نداشته باشد و در ازای چیزی که میخواهد، چیزی درخور روی میز بگذارد.
آمریکا ظرف کمتر از 6 ماه در هر سه هدف راهبردی خود علیه ایران شکست خورده است. در منازعاتی با این درجه از شدت و جدیت، البته طرفی که بازی را باخته بسادگی به شکست خود اذعان نکرده و میدان را خالی نمیکند. بویژه درباره تیم ترامپ، به دلیل وابستگی بیش از حد به اپوزیسیون مفلوک فارسیزبان خارج از کشور و فشار از سوی موجودات نیمه یا تمامدیوانهای مانند نتانیاهو و بنسلمان، این مساله زمان بیشتری هم خواهد برد.
منتها نکته این است که این فاز از رویارویی ایران و آمریکا اولا آن مقدار که آنها تصور میکنند اساسا طول نخواهد کشید و ثانیا نه فقط نتیجهای را که در پی آن هستند به بار نمیآورد، بلکه دستاوردهای راهبردی برای ایران خواهد داشت که حقیقتا حصول آن در شرایطی دیگر تقریبا غیرممکن بود: زوال غربگرایی در ایران، شکسته شدن هیمنه آمریکا، سوق پیدا کردن ایران و بخشهای بزرگی از جهان به سمت ایجاد اتحادهایی که آمریکا در آن کارهای نیست، تشدید برنامه موشکی و منطقهای ایران، اصلاح ناکارآمدیهای اجرایی در ایران و گرفته شدن تصمیمهای ضروری اما سخت که شاید در شرایط عادی کسی ریسک رفتن به سمت آنها را نمیپذیرفت و در نهایت ایجاد توجیه برای ایران تا بخشهایی از قدرت ملی و منطقهای خود را مستقیما برای ضربه زدن به آمریکا مورد استفاده قرار بدهد؛ کاری که باز شاید در شرایط عادی جزو اولویتهای ایران نبود./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: وطن امروز