سه روایت از تشرف امام خمینی به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) در سال 57
امام خمینی بعد از ورود به میهن در نیمه بهمن ۱۳۵۷ و در بحبوحه وقایع انقلاب، قصد زیارت حرم عبدالعظیم کردند.
به گزارش خبرگزاری رسا، حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) از دیرباز در بین عاشقان اهل بیت (ع) از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. امام خمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی نیز تقید خاصی به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) داشتند، به طوری که بعد از ورود به میهن در نیمه بهمن ۱۳۵۷ و در بحبوحه وقایع انقلاب، قصد زیارت حرم عبدالعظیم کردند.
روایتهای جالبی از تشریففرمایی امام خمینی به شهر ری برای زیارت حرم عبدالعظیم (ع) در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی وجود دارد. در ادامه سه روایت از ابوالفضل توکلیبینا، محسن رفیدوست و علیاصغر سبزعلی که از جزئیات این ماجرا اطلاع داشتند و خود شاهد و ناظر بودند از نظر میگذرد.
واکنش مردم به حضور امام خمینی در حرم حضرت عبدالعظیم
ابوالفضل توکلی بینا از اعضای قدیمی موتلفه اسلامی و از مبارزان انقلابی که راننده اتومبیل حامل امام خمینی به شهر ری برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) بود در این رابطه میگوید: در یکی از روزهای نزدیک به ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، حضرت امام اظهار تمایل کردند که برای زیارت حضرت عبدالعظیم، به شهر ری بروند. تصمیم ایشان را حاج احمد آقا به ما ابلاغ کرد تا وسایل عزیمت وی را فراهم کنیم.
در آن زمان یک اتومبیل بنز ۲۳۰ سبز رنگ داشتم که در خانه گذاشته بودم و کمتر آن را بیرون میآوردم. به شهید عراقی گفتم: بهتر است بروم و اتومبیل خودم را بیاورم و امام را با آن به زیارت ببریم. شهید عراقی با این فکر موافقت کرد. من هم به خانه رفتم و ماشین را آوردم و کنار مدرسه علوی پارک کردم.
در آن وقت حکومت نظامی برقرار بود و میبایست قبل از ساعت یازده شب که مقررات منع عبور و مرور به اجرا در میآمد به شهر ری میرفتیم و فورا باز میگشتیم. حدود ساعت نه و ربع، ماشین را در پارکینگ محل سکونت امام آوردم و ایشان به اتفاق حاج احمد آقا و شهید عراقی سوار شدند و من هم بسرعت به سمت شهرری حرکت کردم.
بعد از ظهر آن روز، من و شهید عراقی، چند تن از برادران مستقر در ستاد را که مسلح بودند، به حرم حضرت عبدالعظیم فرستادیم که در هنگام ورود امام به بازار و صحن، مواظب اوضاع باشند و به محض ورود به حرم، درها را ببندند که جمعیت هجوم نیاورند.
وقتی به شهر ری رسیدیم، با ماشین وارد بازار شدیم. در آن حال، برادرانی که از عصر آن روز برای برقراری امنیت و مراقبت از امام به حرم فرستاده شده بودند، مراقب همه چیز بودند و کار خود را به خوبی انجام میدادند.
پس از ورود به بازار، حدود ده متر به حرم مانده، ماشین را متوقف کردم. در این حین، برادرانی که از پیش به آن جا آمده بودند، اتومبیل مرا شناختند و از داخل بازار به سمت صحن دویدند. من از اتومبیل پیاده شدم و کنار در آن ایستادم. بازار بسته بود. در آن ساعت شب، جمعیتی هم نبود. نمیدانم چگونه خبر ورود امام به حرم حضرت عبدالعظیم پخش شد که جمعیت، به یکباره مانند آبی که از زمین بجوشد و در همه جا پخش شود، بازار و صحن را پر کرد.
به هر حال توانستیم حضرت امام را به حرم ببریم و طبق قرار قبلی، وقتی وارد حرم شدند، دوستان درها را بستند و امام هم به سرعت زیارت کرد و برگشت که در مجموع، بیش از نیم ساعت طول نکشید؛ اما مشکل این بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بیرون منتقل کنیم. چون جمعیت زیاد بود و فشار میآوردند.
در همین حال، دیدیم که در صحن باز شد و دو جوان قوی هیکل که نمیدانم کجا بودند و کی آمدند، دو طرف امام را گرفتند و راه را برای ایشان باز کردند و به همین ترتیب، ایشان را تا کنار اتومبیل آوردند. وقتی امام سوار شدند، دیدیم جمعیت مانع از حرکت میشوند. چند نفر روی سقف ماشین رفته و چند نفر روی کاپوت نشسته بودند. من به آرامی ماشین را به حرکت در آوردم و یک دستم روی بوق بود و یک دستم به فرمان و همین طور جلو میرفتم.
حاج احمد آقا دلواپس بود و میگفت: آقای توکلی الآن میافتند زیر ماشین. به هرحال، به هر زحمتی که بود، ماشین را به قسمت فلکه شهرری هدایت کردم. در آنجا حضرت امام فرمودند: آقای توکلی، ماشین را متوقف کن تا اینها پایین بروند. ماشین را نگه داشتم و کسانی را که روی سقف و کاپوت نشسته بودند، پایین آوردم. بعد به سرعت اتومبیل را به سوی مدرسه علوی هدایت کردم و چند دقیقه به ساعت یازده شب، به مدرسه رسیدیم. [۱]محسن رفقیدوست که در جریان عزیمت امام خمینی به شهرری حضور داشت، خاطره خود از آن روز را اینگونه روایت میکند: ... قرار بود من بروم و مقدمات کار را فراهم کنم. به محض دریافت این فرمان، عدهاى از بچهها را به حرم فرستادم تا حرم را خالى بکنند و خودشان هم تا آخر شب در حرم بمانند. بعد چند دستگاه ماشین تهیه کردیم تا امام را به حرم منتقل کنیم.
حضرت امام این بار در ماشین بنز حاج ابوالفضل توکلیبینا بودند. من خودم هم در ماشین امام روى صندلى جلو نشسته بودم و رانندگى را آقاى توکلیبینا برعهده داشتند. از مدرسه علوى که حرکت کردیم، تا اول خیابان رى کسى نفهمیده بود که امام در حال رفتن به حرم هستند، ولى مردم در آنجا متوجه شدند و ما تا این نکته را فهمیدیم بیدرنگ داخل حرم مطهر رفتیم. چون بازار اطراف حرم در کنترل ما بود، مشکلى پیش نیامد و امام به راحتى به حرم رفتند و مشغول زیارت شدند.
به بچهها هم از پیش گفته بودیم که زیاد شلوغ نکنید، ولى وقتى مردم امام را در حرم دیدند، هجوم آوردند، اما، چون عده ما نسبتآ بیشتر بود، توانستیم تا حدودى اوضاع را در کنترل داشته باشیم.
مشکل اصلى موقع بازگشت روى داد. مردم براى دیدن امام در بازار منتهى به حرم تجمع کرده بودند و بازار هم تنگ بود. ما با هزار زحمت امام را به داخل ماشین بردیم، ولى مردم به طرف ماشین هجوم آورده، اطراف ماشین را احاطه کرده بودند. حتى تعداد زیادى هم روى ماشین رفته بودند... خلاصه با زحمت بیرون رفتم و به سرعت از محل دور شدیم و به طرف مدرسه علوى برگشتیم، در حالى که بعد از مدتى، همچنان مردم به دنبال ماشین بودند. [۲]
واکنش مردم به حضور امام خمینی در حرم حضرت عبدالعظیم
ابوالفضل توکلی بینا از اعضای قدیمی موتلفه اسلامی و از مبارزان انقلابی که راننده اتومبیل حامل امام خمینی به شهر ری برای زیارت حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) بود در این رابطه میگوید: در یکی از روزهای نزدیک به ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷، حضرت امام اظهار تمایل کردند که برای زیارت حضرت عبدالعظیم، به شهر ری بروند. تصمیم ایشان را حاج احمد آقا به ما ابلاغ کرد تا وسایل عزیمت وی را فراهم کنیم.
در آن زمان یک اتومبیل بنز ۲۳۰ سبز رنگ داشتم که در خانه گذاشته بودم و کمتر آن را بیرون میآوردم. به شهید عراقی گفتم: بهتر است بروم و اتومبیل خودم را بیاورم و امام را با آن به زیارت ببریم. شهید عراقی با این فکر موافقت کرد. من هم به خانه رفتم و ماشین را آوردم و کنار مدرسه علوی پارک کردم.
در آن وقت حکومت نظامی برقرار بود و میبایست قبل از ساعت یازده شب که مقررات منع عبور و مرور به اجرا در میآمد به شهر ری میرفتیم و فورا باز میگشتیم. حدود ساعت نه و ربع، ماشین را در پارکینگ محل سکونت امام آوردم و ایشان به اتفاق حاج احمد آقا و شهید عراقی سوار شدند و من هم بسرعت به سمت شهرری حرکت کردم.
بعد از ظهر آن روز، من و شهید عراقی، چند تن از برادران مستقر در ستاد را که مسلح بودند، به حرم حضرت عبدالعظیم فرستادیم که در هنگام ورود امام به بازار و صحن، مواظب اوضاع باشند و به محض ورود به حرم، درها را ببندند که جمعیت هجوم نیاورند.
وقتی به شهر ری رسیدیم، با ماشین وارد بازار شدیم. در آن حال، برادرانی که از عصر آن روز برای برقراری امنیت و مراقبت از امام به حرم فرستاده شده بودند، مراقب همه چیز بودند و کار خود را به خوبی انجام میدادند.
پس از ورود به بازار، حدود ده متر به حرم مانده، ماشین را متوقف کردم. در این حین، برادرانی که از پیش به آن جا آمده بودند، اتومبیل مرا شناختند و از داخل بازار به سمت صحن دویدند. من از اتومبیل پیاده شدم و کنار در آن ایستادم. بازار بسته بود. در آن ساعت شب، جمعیتی هم نبود. نمیدانم چگونه خبر ورود امام به حرم حضرت عبدالعظیم پخش شد که جمعیت، به یکباره مانند آبی که از زمین بجوشد و در همه جا پخش شود، بازار و صحن را پر کرد.
به هر حال توانستیم حضرت امام را به حرم ببریم و طبق قرار قبلی، وقتی وارد حرم شدند، دوستان درها را بستند و امام هم به سرعت زیارت کرد و برگشت که در مجموع، بیش از نیم ساعت طول نکشید؛ اما مشکل این بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بیرون منتقل کنیم. چون جمعیت زیاد بود و فشار میآوردند.
در همین حال، دیدیم که در صحن باز شد و دو جوان قوی هیکل که نمیدانم کجا بودند و کی آمدند، دو طرف امام را گرفتند و راه را برای ایشان باز کردند و به همین ترتیب، ایشان را تا کنار اتومبیل آوردند. وقتی امام سوار شدند، دیدیم جمعیت مانع از حرکت میشوند. چند نفر روی سقف ماشین رفته و چند نفر روی کاپوت نشسته بودند. من به آرامی ماشین را به حرکت در آوردم و یک دستم روی بوق بود و یک دستم به فرمان و همین طور جلو میرفتم.
حاج احمد آقا دلواپس بود و میگفت: آقای توکلی الآن میافتند زیر ماشین. به هرحال، به هر زحمتی که بود، ماشین را به قسمت فلکه شهرری هدایت کردم. در آنجا حضرت امام فرمودند: آقای توکلی، ماشین را متوقف کن تا اینها پایین بروند. ماشین را نگه داشتم و کسانی را که روی سقف و کاپوت نشسته بودند، پایین آوردم. بعد به سرعت اتومبیل را به سوی مدرسه علوی هدایت کردم و چند دقیقه به ساعت یازده شب، به مدرسه رسیدیم. [۱]محسن رفقیدوست که در جریان عزیمت امام خمینی به شهرری حضور داشت، خاطره خود از آن روز را اینگونه روایت میکند: ... قرار بود من بروم و مقدمات کار را فراهم کنم. به محض دریافت این فرمان، عدهاى از بچهها را به حرم فرستادم تا حرم را خالى بکنند و خودشان هم تا آخر شب در حرم بمانند. بعد چند دستگاه ماشین تهیه کردیم تا امام را به حرم منتقل کنیم.
حضرت امام این بار در ماشین بنز حاج ابوالفضل توکلیبینا بودند. من خودم هم در ماشین امام روى صندلى جلو نشسته بودم و رانندگى را آقاى توکلیبینا برعهده داشتند. از مدرسه علوى که حرکت کردیم، تا اول خیابان رى کسى نفهمیده بود که امام در حال رفتن به حرم هستند، ولى مردم در آنجا متوجه شدند و ما تا این نکته را فهمیدیم بیدرنگ داخل حرم مطهر رفتیم. چون بازار اطراف حرم در کنترل ما بود، مشکلى پیش نیامد و امام به راحتى به حرم رفتند و مشغول زیارت شدند.
به بچهها هم از پیش گفته بودیم که زیاد شلوغ نکنید، ولى وقتى مردم امام را در حرم دیدند، هجوم آوردند، اما، چون عده ما نسبتآ بیشتر بود، توانستیم تا حدودى اوضاع را در کنترل داشته باشیم.
مشکل اصلى موقع بازگشت روى داد. مردم براى دیدن امام در بازار منتهى به حرم تجمع کرده بودند و بازار هم تنگ بود. ما با هزار زحمت امام را به داخل ماشین بردیم، ولى مردم به طرف ماشین هجوم آورده، اطراف ماشین را احاطه کرده بودند. حتى تعداد زیادى هم روى ماشین رفته بودند... خلاصه با زحمت بیرون رفتم و به سرعت از محل دور شدیم و به طرف مدرسه علوى برگشتیم، در حالى که بعد از مدتى، همچنان مردم به دنبال ماشین بودند. [۲]
انتشار خبر تشرف امام به زیارت عبدالعظیم حسنی (ع)
حاج اصغر سبزعلی نیز که در جریان تشرف امام به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) قرار داشت در این رابطه میگوید: در یکی از شبهای نزدیک به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ حضرت امام اظهار تمایل کردند که برای زیارت حضرت عبدالعظیم به شهرری بیایند. تصمیم ایشان را حاج علی حیدری از بازاریان مبارز میدان سبزی و همراهان شهید عراقی بعدازظهر ۱۵ بهمن به ما اطلاع داد و گفت: قرار است امام برای زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) به شهرری بیایند و جای دیگری هم تاکنون نرفتهاند؛ و اضافه کرد: حفاظت جان امام برعهده شماست، شما هم نیروهایتان را به عنوان حفاظت از امام در خیابان و بازار قرار دهید که حواسشان جمع باشد و نگهبانی دهند که به امام آسیبی نرسد.... رأس ساعت ۹ حدود پنجاه نفر از افراد جوان انقلابی شهرری جمع شدند. در آنجا من برای کسانی که مورد اعتماد بیشتری بودند جریان آمدن امام را مطرح کردم و سپس برای تکتک آنها تعیین تکلیف کردم. جاهایی را برای آنها معین کردم و از میدان شهرری تا حرم هر ۱۰ متر دو نفر مستقر کردم و تذکر دادم که حواسشان جمع باشد و به کسی در این زمینه چیزی نگویند.
امام قرار بود ساعت ۹ شب بیایند، اما ما به حاج علی حیدری سفارش کردیم که عزیمت امام را نیم ساعت عقب بیندازند تا یک حرکت تاکتیکی باشد و اگر بناست از سوی عوامل مختلف و نیروهای حکومتی و نفوذی نقشهای صورت گیرد برنامه آنها بههم بخورد که ما اینکار را انجام دادیم.
ساعت ۳۰:۹ دقیقه ماشین حامل امام که راننده آن آقای توکلیبینا از اعضای هیئتهای مؤتلفه بود به همراه حاج مهدی عراقی و حاج سید احمد خمینی به بازار شهرری آمد و ما ماشین را به طرف صحن حرم هدایت کردیم.
با اینکه ما نهایت احتیاط را در این زمینه انجام دادیم که کسی باخبر و شلوغ نشود و به رغم اینکه شب بود و بازار حرم بسته، اما جمعیت یکباره جوشید و در همه جا پخش شد و بازار و صحن را پر کرد و نسبت به امام اظهار محبت و اشتیاق میکردند.
حدود ۱۰ متر مانده به حرم، ماشین متوقف شد. وقتی که امام از ماشین پیاده شد، من و حاج محسن (اخوی) که قهرمان کشتی بود به همراه چند نفر از انقلابیون شهرری اطراف امام را گرفتیم که کسی سوءقصد نسبت به ایشان نداشته باشد و ایشان را آرام آرام از میان جمعیت به طرف حرم بردیم.
امام خمینی زیارت حضرت عبدالعظیم، امامزاده طاهر و امامزاده حمزه را انجام داد که حدود نیم ساعت طول کشید، اما مشکل این بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بیرون منتقل کنیم، چون جمعیت زیاد بود و فشار میآورد و از طرف دیگر هم وقت کم بود و به ساعت منع عبور و مرور چیزی نمانده بود.
ما مجدداً اطراف امام را گرفتیم و راه را برای ایشان باز کردیم و امام را تا کنار اتومبیل حفاظت کردیم. شور و شوق مردم شهرری نسبت به امام به حدی بود که وقتی امام سوار ماشین شدند جمعیت مانع از حرکت ایشان شدند و چند نفری هم تا میدان شهرری روی کاپوت ماشین نشسته بودند.
فردای آن روز خبر آمدن امام به شهرری برای زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) مثل بمب ترکید و مردم از یک طرف اظهار تعجب میکردند که در این شرایط که حکومت نظامی است و دولت هنوز روی کار است امام چگونه به شهرری آمده و از طرف دیگر اظهار تأسف میکردند که سعادت دیدار و استقبال از رهبر خود را نداشتهاند. [۳]/۹۹۹/د101/س
پینوشتها
۱- خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۶۹-۱۷۱،
۲- خاطرات محسن رفیقدوست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۶۶-۱۶۸،
۳-انقلاب اسلامی در شهر ری؛ تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۱۴-۱۱۶
حاج اصغر سبزعلی نیز که در جریان تشرف امام به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم (ع) قرار داشت در این رابطه میگوید: در یکی از شبهای نزدیک به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ حضرت امام اظهار تمایل کردند که برای زیارت حضرت عبدالعظیم به شهرری بیایند. تصمیم ایشان را حاج علی حیدری از بازاریان مبارز میدان سبزی و همراهان شهید عراقی بعدازظهر ۱۵ بهمن به ما اطلاع داد و گفت: قرار است امام برای زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) به شهرری بیایند و جای دیگری هم تاکنون نرفتهاند؛ و اضافه کرد: حفاظت جان امام برعهده شماست، شما هم نیروهایتان را به عنوان حفاظت از امام در خیابان و بازار قرار دهید که حواسشان جمع باشد و نگهبانی دهند که به امام آسیبی نرسد.... رأس ساعت ۹ حدود پنجاه نفر از افراد جوان انقلابی شهرری جمع شدند. در آنجا من برای کسانی که مورد اعتماد بیشتری بودند جریان آمدن امام را مطرح کردم و سپس برای تکتک آنها تعیین تکلیف کردم. جاهایی را برای آنها معین کردم و از میدان شهرری تا حرم هر ۱۰ متر دو نفر مستقر کردم و تذکر دادم که حواسشان جمع باشد و به کسی در این زمینه چیزی نگویند.
امام قرار بود ساعت ۹ شب بیایند، اما ما به حاج علی حیدری سفارش کردیم که عزیمت امام را نیم ساعت عقب بیندازند تا یک حرکت تاکتیکی باشد و اگر بناست از سوی عوامل مختلف و نیروهای حکومتی و نفوذی نقشهای صورت گیرد برنامه آنها بههم بخورد که ما اینکار را انجام دادیم.
ساعت ۳۰:۹ دقیقه ماشین حامل امام که راننده آن آقای توکلیبینا از اعضای هیئتهای مؤتلفه بود به همراه حاج مهدی عراقی و حاج سید احمد خمینی به بازار شهرری آمد و ما ماشین را به طرف صحن حرم هدایت کردیم.
با اینکه ما نهایت احتیاط را در این زمینه انجام دادیم که کسی باخبر و شلوغ نشود و به رغم اینکه شب بود و بازار حرم بسته، اما جمعیت یکباره جوشید و در همه جا پخش شد و بازار و صحن را پر کرد و نسبت به امام اظهار محبت و اشتیاق میکردند.
حدود ۱۰ متر مانده به حرم، ماشین متوقف شد. وقتی که امام از ماشین پیاده شد، من و حاج محسن (اخوی) که قهرمان کشتی بود به همراه چند نفر از انقلابیون شهرری اطراف امام را گرفتیم که کسی سوءقصد نسبت به ایشان نداشته باشد و ایشان را آرام آرام از میان جمعیت به طرف حرم بردیم.
امام خمینی زیارت حضرت عبدالعظیم، امامزاده طاهر و امامزاده حمزه را انجام داد که حدود نیم ساعت طول کشید، اما مشکل این بود که چگونه حضرت امام را از حرم به بیرون منتقل کنیم، چون جمعیت زیاد بود و فشار میآورد و از طرف دیگر هم وقت کم بود و به ساعت منع عبور و مرور چیزی نمانده بود.
ما مجدداً اطراف امام را گرفتیم و راه را برای ایشان باز کردیم و امام را تا کنار اتومبیل حفاظت کردیم. شور و شوق مردم شهرری نسبت به امام به حدی بود که وقتی امام سوار ماشین شدند جمعیت مانع از حرکت ایشان شدند و چند نفری هم تا میدان شهرری روی کاپوت ماشین نشسته بودند.
فردای آن روز خبر آمدن امام به شهرری برای زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) مثل بمب ترکید و مردم از یک طرف اظهار تعجب میکردند که در این شرایط که حکومت نظامی است و دولت هنوز روی کار است امام چگونه به شهرری آمده و از طرف دیگر اظهار تأسف میکردند که سعادت دیدار و استقبال از رهبر خود را نداشتهاند. [۳]/۹۹۹/د101/س
پینوشتها
۱- خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۶۹-۱۷۱،
۲- خاطرات محسن رفیقدوست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۶۶-۱۶۸،
۳-انقلاب اسلامی در شهر ری؛ تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۱۴-۱۱۶
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ارسال نظرات