واکنش امام خمینی به پیشنهاد منتظری درباره لغو دیدارهای عمومی
حجتالاسلام جمی میگوید: آیتالله طالقانی مىگفت اين حركتهاى امام، اين كارهاى امام، عادى نيست، مثل اينكه اين مرد با مبدأ ارتباط دارد.
به گزارش خبرگزاری رسا، خاطرات روزهای حضور امام خمینی در مدرسه علوی مملو از نکات قابل توجه است. یکی از این مسائل عنایت ویژه امام به مردم است. حجتالاسلاموالمسلمین غلامحسین جمی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در این رابطه میگوید: روزهاى بعد از ورود امام به کشور، مردم براى دیدن ایشان، مثل موج هجوم مىآوردند. از یک در وارد و از در دیگر خارج مىشدند. شعارهاى انقلابى مردم به امام و مقتدایشان را نظاره مىکردیم، در حالىکه حضرت امام هم آن بالا مىایستاد و دستش را بر سر مردم تکان مىداد و به ابراز احساسات آنها پاسخ مىداد.
این دیدارها هر روز ادامه داشت. یادم هست که براى دستبوسى خدمت امام رسیدم. سالن بزرگى بود و علماى دیگرى هم بودند. من رفتم و دست امام را بوسیدم و عرض ارادت کردم و گفتم: آقا ما از آبادان آمدهایم و کنارى نشستیم. همان وقت دو نفر از نمایندههاى مجلس شوراى ملى زمان طاغوت، خدمت امام آمده بودند و اظهار ندامت و توبه مىکردند و وفادارى خودشان به امام را اعلام مىکردند و گفتند آقا ما از نمایندگى مجلس استعفا دادهایم. امام به آنها گفت: استعفا! استعفا! استعفا! از چه، اصلا مجلس رسمیت نداشت که شما استعفا بدهید. استعفا از چیزى است که شما آنجا حق داشته باشید، بعد استعفا بدهید. این مجلس و این تشکیلات قانونى نبوده است شما نماینده قانونى نبودهاید و...
همینطور که امام با اینها صحبت مىکرد، جمعیتى از زنان که براى دیدار آمده بودند و دیده بودند که امام آنجا نیست، صدا مىزدند که «ما منتظر توایم خمینى، ما منتظر توایم خمینى» تا این صدا به گوش امام رسید یکمرتبه با تمام قامت بلند شد و با سرعت حرکت کرد. این دو نفر را رها کرد و آمد دم در. یک جفت دمپایى که مقدارى از آن هم پاره بود پوشید و براى دیدار آنها به سرعت از پلهها پایین رفت. روى این مسائل حساس بودند و اهمیت مىدادند.
در این رابطه مطلبى را خودم از آقاى منتظرى شنیدم که مىگفت: زمانى ما خدمت امام عرض کردیم ـ همان موقعى که امام در مدرسه مستقر بودند ـ آقا این جمعیت مرتب مىآیند و مىروند. شما هم اگر مرتب بخواهید بروید جلوى اینها بایستید و دست تکان بدهید، خسته مىشوید. خوب است شما نمایندهاى بفرستید و خودتان کمى استراحت بکنید. آقاى منتظرى مىگوید تا این را به امام گفتم، ایشان به من گفت: «چه مىگویى؟ تو خیال مىکنى من انقلاب کردم یا تو. نه من انقلاب کردم و نه تو. اینها انقلاب کردند. به پشتوانه مردم انقلاب پیروز شد. این مردم انقلاب کردند و اینها حق دارند.» امام اینگونه به مردم عنایت داشت.
اعتراف بازرگان به ناتوانی اداره کشور
حجتالاسلام جمی میگوید: مدتى که در تهران بودم، در مسجدى که براى استقبال کنندگان امام در نظر گرفته بودند به سر مىبردیم. امام جماعت آن مسجد هم خیلى به ما احترام مىگذاشت. گاهى من به منزل بعضى از دوستانمان مىرفتم و سرى مىزدم. در تهران بودیم که مسألهى نخستوزیرى بازرگان مطرح شد و امام حکم نخستوزیرى بازرگان را دادند.
مطلبى از نخستوزیرى بازرگان به یاد دارم؛ بعد از گرفتن حکم نخستوزیرى، آقاى بازرگان در دانشگاه تهران سخنرانى کرد. بنده خودم هم حضور داشتم. ایشان مىگفت: «آقایان، مردم درباره من چه خیال مىکنند. خیال مىکنند من هم مىتوانم مثل امام حرکت بکنم. او بلدوزروار حرکت مىکند. بلدوزر هر چه جلویش بیاید خرد مىکند و جلو مىرود. هر چه سنگلاخ و صخره باشد، اعتنا نمىکند، همه را خرد مىکند. خوب من که چنین جرأت و چنین توانى را ندارم. او مثل یک بلدوزرى نشسته، همینطور مىکوبد و حرکت مىکند، اما براى من باید یک جاده آسفالته بدون دستاندازى باشد و در یک پیکان مرتبى هم نشسته باشم، تا بتوانم راحت جلو بروم. من نمىتوانم بلدوزروار حرکت کنم و از عهده من خارج است.»
همان موقع به بعضى از دوستانم گفتم: «این که خودش دارد مىگوید و اعتراف مىکند که من نمىتوانم. من مرد میدان نیستم.» بازرگان واقعاً از عهده این انقلاب برنمىآمد.
حکومت نظامى ۲۱ بهمن ۵۷
روز بیست و یکم بهمن ماه، در منزل یکى از دوستانم در خانىآبادِ تهران بودم و قرار بود بعد از ناهار به طرف قم حرکت کنم. متوجه شدم، حکومت نظامى اعلام شدهاست. آنهم از ساعت ۴ بعد از ظهر، قبل از آن حکومت نظامى را شبها اعلام مىکردند، اما روز بیست و یکم بهمن ماه اعلام شد که حکومت نظامى از ساعت ۴ بعدازظهر خواهد بود. هیچ کس حق ندارد تجمع کند و اگر بیشتر از سه نفر دیده شوند، به طرف آنها تیراندازى مىکنیم. از طرف دیگر هم امام فرموده بودند حکومت نظامى مُلغى است و هیچ اعتبارى ندارد و به مردم دستور دادند که به خیابانها بریزند.
دلهره داشتیم که چه خواهد شد و در این فکر بودیم که آیا مىتوانیم براى رفتن به قم بیرون برویم یا نه؟ ساعت ۴ بعدازظهر شد. متوجه شدیم از بیرون در خیابانها سروصداى مردم بلند است.
میزبان ما رفت تا از بیرون براى ما خبر بیاورد. وقتى برگشت گفت: بیایید ببینید چه معرکهاى است. تمام مردم، زن و مرد ریختهاند بیرون و همه علیه حکومت نظامى و علیه شاه شعار مىدهند و اصلا حکومت نظامى هیچ رنگى ندارد. تمام مردم از خانههایشان بیرون ریخته بودند. من هم بدون دغدغه بیرون آمدم و به طرف قم حرکت کردم.
بعدها شنیدم وقتى حضرت امام حکومت نظامى را مُلغى کرده و به مردم گفتهاند که بیرون بریزید مرحوم آقاى طالقانى ناراحت شده بود. از اینکه اینها حکومت نظامى اعلام کردهاند و اگر مردم بیرون بیایند کشته خواهند شد و خونریزى به پا مىشود، اما امام قاطعانه دستور دادند که مردم اعتنایى به حکومت نظامى نکنند و بیرون بریزند، و دیدیم که با این فرمان امام تمام قدرت رژیم از کار افتاد و هیچ کارى نتوانستند از پیش ببرند.
تعبیر آیتالله طالقانی درباره امام خمینی
بنده زمانى که از فرماندار نظامى آبادان فرارى بودم، حدود یک ماه منزل مرحوم مطهرى (رضوانالله علیه) بودم. این مدت هم واقعآ براى من نعمتى بود. چیزهایى از آن بزرگوار یاد گرفتم که براى من نعمت بود. در آن ایام مرحوم مطهرى جلساتى راجع به انقلاب و مبارزات مردم داشتند. افرادى مثل مرحوم طالقانى، شهید مفتح، شهید باهنر، آقاى هاشمى رفسنجانى، شهید بهشتى، مهندس بازرگان و عدهاى دیگر در این جلسهها شرکت مىکردند.
یک بار که مرحوم مطهرى از جلسه برگشته بود، به من گفت: امروز در جلسه، آقاى طالقانى راجع به امام چیزى گفتند. ایشان مىگفت این حرکتهاى امام، این کارهاى امام، عادى نیست، مثل اینکه این مرد با مبدأ ارتباط دارد. با عالم غیب ارتباط دارد. گویى به او الهام مىشود که چه بکند، چون مرحوم طالقانى در مسائل سیاسى ـ اجتماعى و دینى ـ مذهبى یک آدم زرنگ و دقیقى بود.
ایشان مىگفت: این دستوراتى که امام اخیراً در رابطه با انقلاب مىدهد، همه به موقع خودش است. اگر زودتر این دستورات را مىداد درست نبود و نتیجه نمىداد و اگر هم دیرتر مىداد باز مؤثر نبود. دقیقآ سر وقت است. مثل دستور بستن لولههاى نفت و یا فرار کردن سربازها از سربازخانهها و... این نمىشود مگر اینکه ایشان با عالم بالا در ارتباط باشد.
این را شهید مطهرى از مرحوم طالقانى براى من نقل کرد. همین مطلب را باید در ملغى کردن حکومت نظامى گفت. دستور به مردم مبنى بر اینکه به خیابانها بریزند، مسألهاى بود که اگر آن موقع انجام نمىگرفت، انقلاب به نتیجه نمىرسید. این یک مسأله عادى نبود، دستِ غیب در کار بود. /۹۹۹/د101/س
این دیدارها هر روز ادامه داشت. یادم هست که براى دستبوسى خدمت امام رسیدم. سالن بزرگى بود و علماى دیگرى هم بودند. من رفتم و دست امام را بوسیدم و عرض ارادت کردم و گفتم: آقا ما از آبادان آمدهایم و کنارى نشستیم. همان وقت دو نفر از نمایندههاى مجلس شوراى ملى زمان طاغوت، خدمت امام آمده بودند و اظهار ندامت و توبه مىکردند و وفادارى خودشان به امام را اعلام مىکردند و گفتند آقا ما از نمایندگى مجلس استعفا دادهایم. امام به آنها گفت: استعفا! استعفا! استعفا! از چه، اصلا مجلس رسمیت نداشت که شما استعفا بدهید. استعفا از چیزى است که شما آنجا حق داشته باشید، بعد استعفا بدهید. این مجلس و این تشکیلات قانونى نبوده است شما نماینده قانونى نبودهاید و...
همینطور که امام با اینها صحبت مىکرد، جمعیتى از زنان که براى دیدار آمده بودند و دیده بودند که امام آنجا نیست، صدا مىزدند که «ما منتظر توایم خمینى، ما منتظر توایم خمینى» تا این صدا به گوش امام رسید یکمرتبه با تمام قامت بلند شد و با سرعت حرکت کرد. این دو نفر را رها کرد و آمد دم در. یک جفت دمپایى که مقدارى از آن هم پاره بود پوشید و براى دیدار آنها به سرعت از پلهها پایین رفت. روى این مسائل حساس بودند و اهمیت مىدادند.
در این رابطه مطلبى را خودم از آقاى منتظرى شنیدم که مىگفت: زمانى ما خدمت امام عرض کردیم ـ همان موقعى که امام در مدرسه مستقر بودند ـ آقا این جمعیت مرتب مىآیند و مىروند. شما هم اگر مرتب بخواهید بروید جلوى اینها بایستید و دست تکان بدهید، خسته مىشوید. خوب است شما نمایندهاى بفرستید و خودتان کمى استراحت بکنید. آقاى منتظرى مىگوید تا این را به امام گفتم، ایشان به من گفت: «چه مىگویى؟ تو خیال مىکنى من انقلاب کردم یا تو. نه من انقلاب کردم و نه تو. اینها انقلاب کردند. به پشتوانه مردم انقلاب پیروز شد. این مردم انقلاب کردند و اینها حق دارند.» امام اینگونه به مردم عنایت داشت.
اعتراف بازرگان به ناتوانی اداره کشور
حجتالاسلام جمی میگوید: مدتى که در تهران بودم، در مسجدى که براى استقبال کنندگان امام در نظر گرفته بودند به سر مىبردیم. امام جماعت آن مسجد هم خیلى به ما احترام مىگذاشت. گاهى من به منزل بعضى از دوستانمان مىرفتم و سرى مىزدم. در تهران بودیم که مسألهى نخستوزیرى بازرگان مطرح شد و امام حکم نخستوزیرى بازرگان را دادند.
مطلبى از نخستوزیرى بازرگان به یاد دارم؛ بعد از گرفتن حکم نخستوزیرى، آقاى بازرگان در دانشگاه تهران سخنرانى کرد. بنده خودم هم حضور داشتم. ایشان مىگفت: «آقایان، مردم درباره من چه خیال مىکنند. خیال مىکنند من هم مىتوانم مثل امام حرکت بکنم. او بلدوزروار حرکت مىکند. بلدوزر هر چه جلویش بیاید خرد مىکند و جلو مىرود. هر چه سنگلاخ و صخره باشد، اعتنا نمىکند، همه را خرد مىکند. خوب من که چنین جرأت و چنین توانى را ندارم. او مثل یک بلدوزرى نشسته، همینطور مىکوبد و حرکت مىکند، اما براى من باید یک جاده آسفالته بدون دستاندازى باشد و در یک پیکان مرتبى هم نشسته باشم، تا بتوانم راحت جلو بروم. من نمىتوانم بلدوزروار حرکت کنم و از عهده من خارج است.»
همان موقع به بعضى از دوستانم گفتم: «این که خودش دارد مىگوید و اعتراف مىکند که من نمىتوانم. من مرد میدان نیستم.» بازرگان واقعاً از عهده این انقلاب برنمىآمد.
حکومت نظامى ۲۱ بهمن ۵۷
روز بیست و یکم بهمن ماه، در منزل یکى از دوستانم در خانىآبادِ تهران بودم و قرار بود بعد از ناهار به طرف قم حرکت کنم. متوجه شدم، حکومت نظامى اعلام شدهاست. آنهم از ساعت ۴ بعد از ظهر، قبل از آن حکومت نظامى را شبها اعلام مىکردند، اما روز بیست و یکم بهمن ماه اعلام شد که حکومت نظامى از ساعت ۴ بعدازظهر خواهد بود. هیچ کس حق ندارد تجمع کند و اگر بیشتر از سه نفر دیده شوند، به طرف آنها تیراندازى مىکنیم. از طرف دیگر هم امام فرموده بودند حکومت نظامى مُلغى است و هیچ اعتبارى ندارد و به مردم دستور دادند که به خیابانها بریزند.
دلهره داشتیم که چه خواهد شد و در این فکر بودیم که آیا مىتوانیم براى رفتن به قم بیرون برویم یا نه؟ ساعت ۴ بعدازظهر شد. متوجه شدیم از بیرون در خیابانها سروصداى مردم بلند است.
میزبان ما رفت تا از بیرون براى ما خبر بیاورد. وقتى برگشت گفت: بیایید ببینید چه معرکهاى است. تمام مردم، زن و مرد ریختهاند بیرون و همه علیه حکومت نظامى و علیه شاه شعار مىدهند و اصلا حکومت نظامى هیچ رنگى ندارد. تمام مردم از خانههایشان بیرون ریخته بودند. من هم بدون دغدغه بیرون آمدم و به طرف قم حرکت کردم.
بعدها شنیدم وقتى حضرت امام حکومت نظامى را مُلغى کرده و به مردم گفتهاند که بیرون بریزید مرحوم آقاى طالقانى ناراحت شده بود. از اینکه اینها حکومت نظامى اعلام کردهاند و اگر مردم بیرون بیایند کشته خواهند شد و خونریزى به پا مىشود، اما امام قاطعانه دستور دادند که مردم اعتنایى به حکومت نظامى نکنند و بیرون بریزند، و دیدیم که با این فرمان امام تمام قدرت رژیم از کار افتاد و هیچ کارى نتوانستند از پیش ببرند.
تعبیر آیتالله طالقانی درباره امام خمینی
بنده زمانى که از فرماندار نظامى آبادان فرارى بودم، حدود یک ماه منزل مرحوم مطهرى (رضوانالله علیه) بودم. این مدت هم واقعآ براى من نعمتى بود. چیزهایى از آن بزرگوار یاد گرفتم که براى من نعمت بود. در آن ایام مرحوم مطهرى جلساتى راجع به انقلاب و مبارزات مردم داشتند. افرادى مثل مرحوم طالقانى، شهید مفتح، شهید باهنر، آقاى هاشمى رفسنجانى، شهید بهشتى، مهندس بازرگان و عدهاى دیگر در این جلسهها شرکت مىکردند.
یک بار که مرحوم مطهرى از جلسه برگشته بود، به من گفت: امروز در جلسه، آقاى طالقانى راجع به امام چیزى گفتند. ایشان مىگفت این حرکتهاى امام، این کارهاى امام، عادى نیست، مثل اینکه این مرد با مبدأ ارتباط دارد. با عالم غیب ارتباط دارد. گویى به او الهام مىشود که چه بکند، چون مرحوم طالقانى در مسائل سیاسى ـ اجتماعى و دینى ـ مذهبى یک آدم زرنگ و دقیقى بود.
ایشان مىگفت: این دستوراتى که امام اخیراً در رابطه با انقلاب مىدهد، همه به موقع خودش است. اگر زودتر این دستورات را مىداد درست نبود و نتیجه نمىداد و اگر هم دیرتر مىداد باز مؤثر نبود. دقیقآ سر وقت است. مثل دستور بستن لولههاى نفت و یا فرار کردن سربازها از سربازخانهها و... این نمىشود مگر اینکه ایشان با عالم بالا در ارتباط باشد.
این را شهید مطهرى از مرحوم طالقانى براى من نقل کرد. همین مطلب را باید در ملغى کردن حکومت نظامى گفت. دستور به مردم مبنى بر اینکه به خیابانها بریزند، مسألهاى بود که اگر آن موقع انجام نمىگرفت، انقلاب به نتیجه نمىرسید. این یک مسأله عادى نبود، دستِ غیب در کار بود. /۹۹۹/د101/س
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ارسال نظرات