آیتالله نمازی: اسلام را نمیشود با تعارف پیاده کرد
اشاره: پیروزی انقلاب اسلامی چهل سال پیش محقق شد با مشارکت اقشار مختلف مردم صورت گرفت؛ در این انقلاب اقشار مختلف مردم از زن، مرد، جوان و پیر شرکت داشتند.
در این بین روحانیت سهم عمدهای را در هدایت مردم بنا بر منویات امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب داشت تا جایی که خود پا به عرصه گذاشت و شهدای زیادی را نیز در این راه تقدیم کرد.
پس از آن نیز این قشر از جامعه از پا ننشست و در عرصههای مختلف امام خمینی(ره)، رهبر معظم انقلاب و در کل، نظام مقدس جمهوری اسلامی را یاری کرد.
خبرگزاری رسا در گفتوگویی تفصیلی و اختصاصی با آیتالله نمازی، عضو جامعه مدرسین و نماینده ولی فقیه در کاشان، سعی کرده است خاطرات این عالم حوزوی را که در آن ایام از طلاب سختکوش و انقلابی به شمار میرفت به ثبت رساند.
رسا ـ درباره خودتان، تحصیلات حوزوی و اساتیدی که خدمتشان تلمذ داشتید بفرمایید.
متولد سال 1327 در بوشهر هستم یعنی الان هفتاد سال دارم؛ در یک خانواده اهل علم به دنیا آمدم یعنی پدر و اجداد پدری من همه روحانی بودند؛ جد ما از علمای بزرگ خطه ساحلی خلیج فارس بوشهر بود؛ ابوی هم اهل خطابه و منبر بود؛ وقتی دو سالم بود مادرم فوت کرد و عدهای از اهالی بوشهر که در آبادان زندگی میکردند، از پدرم تقاضا کردند از بوشهر به آبادان هجرت کند؛ تحصیلات ابتدایی را تا سال ششم خواندم؛ خردادماه سال 1341، ابوی اصرار داشت که به حوزه نجف بروم و درس آباء و اجدادی را ادامه دهم.
من با روحیه کودکی و نوجوانی خود به نیروهای مسلح علاقه داشتم؛ به خاطر اینکه استان بوشهر منطقه محرومی بود، به این فکر بودم که نظامی و سرتیپ شوم و به خانواده، فقرا و محرومان خدمت کنم، چون استان بوشهر منطقه محرومی است؛ اما سال 1340 که آیتالله بروجردی مرحوم شد، مراسم ترحیمشان انقلابی در ایران ایجاد کرد؛ در آبادان هم مؤمنان تشییع جنازه نمادین در خیابان راه انداختند؛ این اتفاقات مرا تحت تأثیر قرار داد و به این نتیجه رسیدم که یک عالم دینی و رهبر مذهبی چقدر میتواند در جامعه تأثیرگذار باشد.
از سویی در دوران دانش آموزی زیاد خواب میدیدم، چندین بار دیدم در دریا شنا میکنم؛ خوابم را برای مرحوم پدرم تعریف کردم؛ ایشان فرمودند که دریا و آب علم است؛ بنابراین به علم و حوزه علمیه علاقمند شدم و مسیر نجف را در پیش گرفتم؛ شبی به صورت قاچاقی از اروند رود با بلم عبور کردم و به روستاهای بصره رفتم؛ از بصره به بغداد و از بغداد به نجف رفتم و درس حوزه را شروع کردم.
در نظام دروس حوزوی بویژه پنجاه سال پیش آزمون، کنکور، امتحان و اینها نبود؛ هر کس اراده میکرد درس میخواند و هر کس که حال حوصله نداشت صوری در کلاسها حاضر میشد، مطالعه و مباحثه میکرد؛ با عنایت امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) عشق عجیبی در درس و مطالعه داشتم؛ هیچ زمان اضافهای نداشتم، شبانهروز به دنبال مطالعه، نوشتن و مباحثه بودم. طوری که سال 1341 درس و سال دوم تدریس ادبیات عرب را شروع کردم؛ هر پایهای که بودم، پایه قبل را تدریس میکردم؛ ادبیات، صرف و نحو، منطق، تفسیر و اصول و فقه را تدریس کردم.
سال دوم که نجف بودیم، جریان پانزده خرداد و کشتار مردم قم و ورامین و دستگیری امام پیش آمد که خبر آن در نجف منتشر شد؛ حوزه نجف تحت تأثیر این برنامههای انقلابی ایران قرار گرفت و حوزه نجف تعطیل شد؛ علما تحصن و راهپیمایی کردند، منازل مراجعی مانند آیات حکیم، خویی و شاهرودی بزرگ رفتند؛ ما در این جریانات و تظاهرات بودیم که بعد از آن امام را به ترکیه تبعید کردند.
حدود یک سال در ترکیه بودند و بعد ایشان را به عراق تبعید کردند؛ ابتدا به بغداد و سپس به کربلا وارد شدند؛ ایام زیارتی هم بود و ما در کربلا بودیم؛ در کربلا استقبال باشکوهی از امام شد؛ بعد به نجف آمدند، نمایندگان علمای بزرگ و مراجع تقلید به استقبال امام فرستادند؛ فاصله بین کربلا تا نجف حدود هفتاد کیلومتر است؛ علمای نجف نیمی از راه را برای استقبال امام آمدند و امام (ره) با شکوه خاصی وارد حوزه نجف شدند که جریانات اقامت، تدریس، نماز جماعت امام مفصل است و هر کدام بابی دارد.
رسا ـ زمان پیروزی انقلاب اسلامی کدام شهر بودید؟ از فعالیتهای خود در مبارزات بفرمایید.
قم بودم؛ سال 1348 در گرمای تابستان نجف ناراحتی تنفسی پیدا کردم؛ بعد از تصویربرداری از ریه گفتند که امکانات عراق جوابگو نیست و باید به ایران بیایم؛ به شیراز رفتم، شش ماه آنجا تحت درمان بودم و پس از ترخیص برای برگشت به نجف به تهران رفتم تا ویزا بگیرم به خاطر گزارشهای جاسوسهای اینها از عراق و علاقمندی ما به امام خمینی (ره) ویزا ندادند.
بنابراین ناگزیر به قم آمدم و ساکن شدم؛ سال 1348 مجرد بودم که همینجا ازدواج کردم و دروس مراجع، آیتالله اراکی، آیتالله گلپایگانی و مراجع دیگری که بودند را همینجا ادامه دادم.
رسا ـ فعالیتتان در نجف و ایران چه بود که گزارش داده بودند؟
حضور افراد در نمازهای جماعت مراجع معنا داشت؛ فرض کنید در ایران دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب وجود دارد؛ اگر کسانی باشند که در برنامهها، مانورها و سخنرانیهای هر کدام از این دو طرف شرکت کنند، تفسیر خارجی و سیاسیاش این است که جزو هواداران اینها هستند، نجف هم همینطور بود؛ علما، روحانیان، اساتید و طلابی که پشت سر یک مرجع نماز میخواندند، بدین معنا بود که جزو حامیان و علاقمندان او هستند. از زمانی که امام آمد نیز ما نماز جماعتهایمان را به ایشان اقامه کردیم.
رسا ـ زمان پیروزی انقلاب چه فعالیت خاصی داشتید؟
در همان شش ماه اقامتم در نجف، از بنده خواستند تا در مسجدی در این شهر اقامه جماعت داشته باش؛ به این طریق با مردم آنجا مرتبط شدم؛ به این خاطر، در زمان سکونت در قم نیز
قم که ساکن شدیم، در فصول تبلیغاتی مانند ماه محرم، ماه مبارک رمضان که حوزه تعطیل میشود و طلاب و وعاظ برای تبلیغ میروند ما هم به شیراز میرفتیم و شیراز را پاتوق تبلیغاتی میکردند برای منبر و سخنرانی و از سال 1349 منبر و سخنرانی داشتیم.
سال 1351 بود که از شهربانی اخطار دادند مجاز به سخنرانی نیستم، بنابراین دیگر نمیتوانستم در شیراز منبر بروم پس راه روستاهای اطراف آن را در پیش گرفتم؛ سال بعد از آن من را به دلیل سخنرانی برای فرهنگیان در دهه محرم و بحث امر به معروف و حکومت اسلامی دستگیر کردند؛ این سخنرانی به شاه و نظام طاغوت کنایه داشت.
شب هفتم محرم بود که از سخنرانی پیاده بر میگشتیم که مأموران ساواک مرا دستگیر و به کلانتری بردند؛ دو شب مرا آنجا نگه داشتند و فردای آن شب ساواک بردند و حدود پنج ساعت مرا بازجویی کردند و بعد به زندان صالح آباد بردند؛ دهه اول تمام شد و شانزدهم مرا به ساواک بردند و تعهد گرفتند که به بحثهای سیاسی وارد نشوید و سپس آزاد شدم.
حرکت و فعالیت در راستای انقلاب را با دوستانم مخفیانه ادامه میدادیم؛ با چند نفر از دوستان درباره فعالیتهای انقلابی هم پیمان شدیم و صیغه اخوت خواندیم؛ یکی از این دوستان سیدعباس موسوی بود که در جنگ شهید شد از شاگردان حضرت آیتالله خامنهای در مشهد بود؛ یکی هم آقای روحانی امام جمعه موقت سابق اصفهان است. ما نوارهای درس تفسیر حضرت آیتالله خامنهای که در مسجد هدایت مشهد برگزار میشد را به صورت محرمانه بین دوستان انقلابی دست به دست میکردیم.
درس ادبیات را در دارالشفا شروع کردم که شلوغ شد؛ در ادبیات خیلی کار کردهام و نوشتهام؛ در مدرسه حقانی بودم که شهید قدوسی پیشنهاد داد تدریس کنم؛ توصیه کرد که در مسائل انقلاب دقت کن، جوان هستی و تحصیلاتت خوب است؛ بازداشت، دستگیری و تبعید شما را از تحصیل میاندازد، بنابرین مواظب باش. اما ایام تعطیلات حوزه کار تبلیغ را محرمانه در شیراز ادامه میدادم.
مرحوم صدرالدین حائری شیرازی برادر بزرگ آقا محی الدینی که نماینده خبرگان و امام جمعه شیراز است، در زمان حکومت پهلوی و زمانی که کسی جرأت نمیکرد اسم امام را ببرد نماینده امام در استان فارس بود؛ او در آن زمان منبرهای ما را هماهنگ میکرد؛ به شیراز که میرفتیم با این بزرگوار و آیتالله شیهید دستغیب که از علمای خط مقدم مبارزه بودند ارتباط داشتیم.
رسا ـ خاطرهای از بازگشت امام خمینی(ره) به ایران دارید؟
زمانی که قرار بود امام خمینی(ره) به ایران برگردند؛ حکومت نظامی بود و شاپور بختیار فرودگاه را بسته بود و مردم جلوی منازل مراجع تحصن کرده بودند، یکی از فضلای اصفهان از من پرسید که تحلیلت از آینده چیست؟ بنا بر خوابی که سال 1348 دیده بودم گفتم همه چیز درست میشود؛ امام هم میآیند.
موقعی که شیراز بودم خواب دیدم که فضای اروند رود بود، امام از سمت اروندرود آمدند و نیروهای مسلح ایستاده بودند، تصور من این بود که اینها آمدهاند امام را دستگیر کنند، اما امام با یک ابهت و هیبت از بین دو صف نظامیانی که روبروی هم ایستاده بودند عبور کرد؛ من پشت امام میرفتم، شانههای امام را گرفته بودم؛ به سنگلاخی رسیدیم که انگار نخالههای بنایی را در آن ریخته بودند، ترسیدم که امام زمین بخورد، امام را با احتیاط زیاد از این نخالهها عبور دادم؛ به فضای خیلی وسیع و گسترده مانند میدان فوتبال یا صبحگاه رسیدیم، هیچ کس هم نبود، یک منبر خیلی مرتفعی بود که امام از منبر بالا رفت و آنجا نشست؛ من هم تنهایی دو زانو روبروی امام نشستم.
وقتی بیدار شدم تحقق ورود امام خمینی(ره) به ایران را با خفقان سیاسی موجود سخت میدیدم؛ اصلاً امکان نداشت که شاه اجازه دهد امام به ایران آید؛ این خواب در ذهن من بود؛ یک بار در یک مراسم تشییع در کنار آیتالله بهاءالدینی قرار گرفتم و گفتم که تعبیر این خواب چیست؟ فرمودند که برای خدا بعید نیست و کاری ندارد که شرایط تغییر کند و امام بیاید؛ بنا بر این خواب شما هم در نهضت امام نقش داری. این خواب را در اواخر ریاست جمهوری حضرت آیتالله خامنهای در سال 1367 برای ایشان نیز تعریف کردم.
رسا ـ در همراهی امام در خواب سنگلاخهایی در راهتان بود؛ در بیداری چه سنگلاخهایی در راه داشتید؟
سنگلاخ که خیلی زیاد بوده است؛ انقلاب که پیروز شد هنوز چیزی شکل نگرفته بود و خیلی اوضاع کشور آشفته بود؛ یک روز به ستاد دفتر امام در میدان آستانه رفتم؛ آقایان شرعی و طاهری هم بودند؛ عدهای از کارگران سیمان فارس به قم آمده بودند، میگفتند کمونیستها به کارخانه ریختهاند و میخواهند کارخانه را به هم بریزند و تولید را پایین بیاورند؛ درخواستشان این بود که یک نفر را به آنجا بفرستند؛ من سابقه شیراز را داشتم، بنابراین کارگران به من گفتند که شما بیایید، گفتم که اگر دفتر امام دستور دهند من حرفی ندارم؛ برای ما یک ابلاغ نوشتند که در آن کارخانه مستقر شوم و دفتر امام را در آنجا تأسیس کنم.
بنابراین به آنجا رفتم؛ ظهرها کارگران را جمع میکردم، نماز جماعت میخواندم و برایشان صحبت میکردم؛ مهندسین و رؤسای کارخانه را نصیحت میکردم و بینشان رفاقتی ایجاد کردم؛ اینگونه فضای سیاسی آرام شد و تولید کارخانه بالا رفت؛ این کار شش ماه به طول انجامید که سختی و زحمت زیادی داشت.
اوضاع که آرام شد دلیلی برای ماندن نبود، بنابراین به قم برگشتم؛ تدریس را در قم شروع کردم؛ در مسجد فاطمیه مشهور به مسجد آیتالله بهجت، درس رسائل میگفتم؛ محرم بود که درسهای محرم تعطیل شده بود؛ شاگردانم گفتند درس تعطیل است، یک سر به کرمانشاه بیایید و به وضعیت فرهنگی آنجا با منبر و سخنرانی سر و سامانی بدهید؛ زمینه را فراهم کردند و بنده قبل از محرم به سرپل ذهاب رفتم و مستقر شدم.
شورای عالی قضایی آن موقع در قم بود؛ آقایان منتظری، مشکینی، ملکوتی و آن دوستان بودند؛ یک ابلاغ قضایی به نام من برای سر پل ذهاب زدند که شما از طرف آیتالله مشکینی با همه اختیارات به عنوان حاکم شرع منصوب میشوید. این ابلاغ به دست بنده رسید اما آن را قبول نکردم و گفتم که برای کار قضاوت به این منطقه نیامدهام، بلکه برای منبر و سخنرانی آمدهام.
ابلاغ را عوض کردند که من از طرف امام خمینی(ره) منصوب شدم؛ بنده هم به احترام امام چیزی نگفتم و قبول کردم، آنجا دادگاه انقلاب را تأسیس کردیم؛ شرایط سختی بود که از ساعت سه بعد از ظهر کسی نمیتوانست از کرمانشاه به قصر شیرین و سر پل ذهاب بیاید، کومله دموکرات و اشرار، جاده را میبستند و گروگان میگرفتند و به عراق میبردند، عراق هم با اینها همکاری میکرد؛ در این شرایط آنجا دادگاه انقلاب را بنا کردیم.
یک موقع ساعت دو بامداد بود که کردها به شهر ریختند و دفتر ما را هم که شب در آن میخوابیدیم با آرپیجی زدند؛ شرایط سختی بود، اینها یک چهار راه معروف به چهار راه مرگ داشتند؛ با سپاه هماهنگ کرده بودیم که از کومله دموکرات هر که تخلف میکرد را در آن چهار راه تعزیر میکردند؛ این کار در منطقه پیچید، رعبی در ضد انقلاب افتاد و رادیو عراق هم اعلام کرد برای سر نمازی و آذربون فرمانده سپاه قصر شیرین جایزه تعیین شده است؛ وقتی این فرمانده شجاع به جان ضد انقلاب میافتاد من به یاد مالک اشتر میافتادم. خلاصه اینکه به این روش ضد انقلاب آنجا سرکوب و منطقه آرام شد.
26 نفر را در جاده بین کرمانشاه و اسلامآباد غرب دستگیر کردند و به عنوان گروگان به عراق بردند؛ خانواده اینها در وزارت کشور خدمت مرحوم آیتالله مهدویکنی که آن موقع وزیر کشور بود رسیده بودند و ایشان گفته بود که این کار فقط از عهده نمازی که در منطقه است بر میآید. ما هم با مذاکراتی که با واسطه با آنها انجام دادیم این گروگانها را با عدهای که در دادگاه انقلاب بازداشت کرده بودیم مبادله کردیم و قائله خوابید. از این قبیل درگیریها زیاد بود.
رسا ـ باز هم از خاطرات آن زمان برایمان بفرمایید.
شهید سرلشکر صیاد شیرازی، از سوی امام برای بازسازی ارتش مأمور شده بود تا اینها که ضد انقلاب هستند شناسایی شوند؛ تا آن موقع ارتش دست نخورده بود؛ این بود که آنجا ما با سرلشکر صیاد شیرازی آشنا شدیم، میآمدند و در بازدیدهای مرزی به اتفاق میرفتیم و مرز را بازدید میکردیم؛ شهربانی، ژاندارمری و سپاه همه هماهنگ بودند.
شش ماه سر پل ذهاب بودم؛ بعد استعفا دادم و برای ادامه تحصیل به قم آمدم؛ شهید قدوسی دوباره به من پیغام داد و گفت از تهران میآیند و با شما کار دارند؛ تابستان بود، حوزه تعطیل شده بود و من هم قصد سفر به مشهد داشتم؛ آقای قدوسی در دفتر قضایی، دفتر امام گفت که اوضاع غرب خوب نیست و میخواهیم آنجا دادگاه نظامی تشکیل دهیم؛ ما با مقامات قضایی و دادگستری کرمانشاه صحبت کردهایم و گفتهایم که گزینه به ما بدهند، آنها گفتهاند که کسی جز آقای نمازی نمیتواند این قائله را ختم کند. بنابراین شما باید به غرب بروی؛ کومله و دموکرات به پادگانها حمله میکردند و سلاحها را میبردند و شبها راهها را میبستند، گفتند که این یک تکلیف است.
گفتم من به این شرط قبول میکنم که ابلاغی که صادر میکنید دو ماهه باشد؛ من دو ماهه دادگاه نظامی نیروهای مسلح را در کرمانشاه تشکیل و آنجا را سر و سامان میدهم، بعد شما هر که را خواستید جایگزین کنید؛ آقای قدوسی قبول کرد و آن ابلاغ در سابقه قوه قضائیه بنده وجود دارد؛ در آن ابلاغ قید شده است که صبحها دادگاه نظامی و عصرها دادگاه انقلاب باشم.
بعد یعنی در حدود سال 1360 قضیه کودتای نوژه پیش آمد، که در آن تعدادی از افسران و درجهداران لشکر 78 کرمانشاه همکاری داشتند که آنها را بازداشت کردیم؛ یک روز گفتند آقای اشراقی پشت خط است؛ گوشی را گرفتم که آیتالله اشراقی داماد امام، گفت کرمانشاه چه خبر است؟ آقای بنیصدر پیش امام آمده و گفته است که آقای نمازی ارتش را به هم ریخته و عدهای را دستگیر کرده است؛ گفتم چیز خاصی اتفاق نیافتاده، شما یک عده را تهران دستگیر کردید ما هم عدهای را در کرمانشاه دستگیر کردیم؛ آن موقع آقای ری شهری رئیس دادگاه نظامی تهران بود.
سپس بنیصدر به کرمانشاه آمد و اعلام کرد که دادگاه نظامی منحل است و این دادگاه قانونی نیست؛ به دو ماهه بودن ابلاغ ما استناد کرده بود که مدت آن به اتمام رسیده بود؛ این هم ماجرای مفصلی دارد که جای نقل آن نیست.
رسا ـ درباره حوزه علمیه، طلاب جوان، چهلسالگی انقلاب، امام روحالله، شهدای محراب، رهبر معظم انقلاب، کاشان جملات کوتاهی بفرمایید.
حوزه علمیه؛ علت محدثه انقلاب است، انقلاب، حکومت و جمهوری اسلامی فرزند حوزه است؛ یعنی اگر مرجعیت نبود، اگر رهبری امام و قیام نهضت مردم قم نبود، این انقلاب به ثمر نمیرسید. علت محدثه علت مبقیه هم هست؛ یعنی اگر این انقلاب بخواهد بماند و به همه اهدافش دست یابد یک راه بیشتر ندارد که حوزه به صورت دائم حامی نظام و انقلاب باشد، البته حکومت هم باید گوش به تدابیر حوزه باشد.
طلاب جوان؛ همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند حوزه باید انقلابی بماند، این حوزه در صورتی میتواند نقش خود را در این بحران بینالمللی ایفا کند که انقلابی باشد.
چهل سالگی انقلاب؛ اقتدار اسلام.
امام روح الله؛ بنیان گذار نظام اسلامی.
شهدای محراب؛ تقویت کننده شجره طیبه نهضت.
رهبر معظم انقلاب؛ تنها توانمند ادامه راه امام خمینی (ره) است.
کاشان؛ مردم متدین و دارالمؤمنین.
رسا ـ از نگاه شما مهمترین آسیبها و چالشهای متوجه نظام اسلامی چیست؟ راهکار چیست؟
اسلام را نمیشود با تعارف پیاده کرد بلکه باید با جدیت، تلاش و مجاهدت، همان خصیصهها و خصوصیاتی که در آیات قرآن و آن آیات شریفه که میفرماید رجال لا تلهیهم تجارت و لا بیع عن ذکر الله؛ حوزه و جوانان و نسل انقلاب باید ثابت قدم، راسخ، قدرتمند و مقتدر در این صحنه باشند که بتوانند پیام انقلاب را صادر کنند.
رسا ـ انقلابیان ابتدای انقلاب و الان تفاوتی دارند؟
مشترکات و مفارقاتی دارند؛ مشترکاتشان تبعیت از خط ولایت و مانند آن است؛ نسل اول و نسل فعلی تنها این تفاوت را دارند که امام خمینی (ره) و جنگ را درک کردهاند و نسل فعلی امام و جنگ را ندیدهاند؛ هر چه را درک کردهاند با صفای باطنی خود بوده است که از فطرتشان مبنی بر تعارض، مبارزه، ستم، طهارت، پاکی و قداست بوده است.
رسا ـ آیا جرأت افراد در مقابله با مفاسد کم شده است؟
به اصطلاح منطقیان به صورت موجبه کلیه نیست بلکه موجبه جزئیه است؛ همیشه یک عدهای با صلابت بودهاند و انقلابی صد در صد بودهاند، یک عده پنجاه درصد و عدهای ده درصد هستند و در نوسانات و ناگواریها و مفاسد هم درصدها متفاوت است؛ عدهای با صلابت هستند، اینکه آقا فرمودند حوزه باید انقلابی بماند، یعنی اهل سازش نباشند، مرعوب قدرت و مانور دشمن نباشند؛ همانگونه که خداوند فرموده است اشداء علی الکفار و رحماء بینهم.
رسا ـ برخی در فضای مجازی رژیم پهلوی و دوران آن را برای نسل جوان گل و بلبل نشان میدهند؛ آیا این نمایش صحیح است؟
فضای زمان شاه با فضای امروز قابل قیاس نیست؛ مفاسد اجتماعی علنی بود؛ مفاسد در دربار شاه، وابستگان، اشراف و سرمایهداران وجود داشت؛ مردم زندگی خود را میکردند و به جرأت اعتراض به این مفاسد را نداشتند؛ اما امروز فضای سیاسی اجتماعی کشور خیلی باز است.
رسا ـ اگر نکتهای هست بفرمایید.
در شورای فرهنگ عمومی، ستاد امر به معروف و نهی از منکر و مانند اینها به مسئولان میگوییم که قدر مردم را بدانید، مردم ما نجیب، متعبد اسلام و ارزشها و استکبار ستیز هستند؛ نظام و انقلاب هم نعمتی الهی است؛ در این وانفسایی که موحدان دنیا در ایران و جمهوری اسلامی هستند و شعار انقلاب ما به اروپا و آمریکا صادر شده است باید از این شرایط استفاده کنیم.
این ترامپ هم که انگار مأمور جمهوری اسلامی است امام صادق (ع) میفرماید «ان الله لا یؤید هذا الدین ولو برجل الفاجر؛ گاهی خداوند به دست دشمنان اصلاحات نظام جامعه توحیدی را انجام میدهد»؛ آقای گورباچف اتحاد جماهیر شوری را متلاشی کرد، الان ترامپ هم گورباچف آمریکا است؛ او با دیوانگیهایش نظام سیاسی آمریکا را متلاشی میکند؛ جلیقه زردهای پاریس هم بسیجیهای ما هستند که در همان راستا حرکت میکنند و خودشان هم متوجه نیستند که چکار میکنند؛ اینها آثار و برکات انقلاب است.
انقلاب یک نعمت بیبدیل و بینظیر برای ملت ایران است، ما نمیدانیم تقدیر خدا چه بوده است که بعد از چهارده قرن که شیعه همیشه دعا میکرد اللهم انا لا نرغب الیک فی دولت کریمه؛ این دولت کریمه در قرن پانزدهم به دست یک مرد بزرگی از سلاله رسول خدا امام خمینی (ره) هدایت شد و هنر نسل ما این است که این انقلاب را از توطئهها و تهدیدها حفظ کنیم و در نهایت هم تقدیر و تدبیر الهی این است که این نظام جهانی شود؛ حالا دشمن چه بخواهد و چه نخواهد.
همانطور که مقام معظم رهبری در دیدار با مردم قم فرمودند که اگر خداوند نمیخواست این انقلاب پیروز نمیشد، اگر خداوند نمیخواست این جنگ به نفع ما تمام نمیشد، اراده خداست، اراده تکوینی خدا هم تخلف ناپذیر است، منتها ما خودمان را نشان دهیم که چه کسی برای خدا، کاسبی، مقام، صندلی، پست، نام و نان آمده است./836/گ402/س
خبرنگار: محمود لطیف