سکولارهایِ همیشه رسوا
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، یکی از مسائل مهمی که در قرن اخیر مورد توجه اندیشمندان اسلامی و مصلحان اجتماعی قرار گرفته است رابطه «دین» و «سیاست» و شأن «دین» در امور «اجتماعی و سیاسی» است. پاسخ به این مسئله با توجه به اختلاف شدید دستگاهها و گرایشهای اندیشمندان و سیاستمداران مسلمان، یکسان نبوده است.
برخی در میان دین و سیاست مباینت کامل انداختهاند و هر گونه ورود در سیاست را به معنای خروج از دین قلمداد کردهاند و در طرد سیاست آنطور پیش رفتهاند که حتی اطلاع از سیاست را نیز مطرود دانسته و دامن معنوی خویش را آنگونه پاک میدانند که باید از آلودگی به سیاست مصون بماند! سایه سنگین این نگرش بر شیوه زندگی اجتماعی قشر مذهبی و حوزههای دینی ایران تا چند دهه قبل مشهود بود.
بعضی از اندیشمندان بنام اهل سنت، عاقبت به این دیدگاه گرویدند و جانب سیاست را به طور کلی رها کردند. شیخ محمد عبده شاگرد و ملازم سید جمالالدین اسدآبادی پس از سرخوردگی از سیاست اینگونه میگوید: «به خدا پناه میبرم از سیاست و از کلمه سیاست و معنای سیاست و هر حرفی که در سیاست تلفظ میشود و از هر اندیشهای درباره سیاست که از ذهن من میگذرد و از هر زمینی که در آن یاد سیاست میشود و از هر انسانی که به سیاست سخن میگوید، یا تعلیم میدهد، یا درباره سیاست میاندیشد و از مشتقات سیاست.» (عبده، محمد، الاعمال الکاملة، موسسه العربیه للدراسه، بیروت، ج3، ص316)
در این دیدگاه ـ آنگونه که امام خمینی(ره) حکایت میکنند ـ اگر کسی دم از حکومت اسلامی برآورد و از سیاست سخن بگوید، گویی بزرگترین معصیت را مرتکب شده است و «آخوند سیاسی» در نظر اینان هم معنای «آخوند بیدین» است. (اقتباس از منشور روحانیت امام خمینی) اما گروهی دیگر نظری خلاف این نظریه اهل سنت دارند که غالبا علمای شیعه در زمره این گروه هستند.
علامه ابنمیثم بحرانی، از علما و متکلمان برجسته قرن هفتم، در کتاب «النجاه فی القیامه فی تحقیق امر الامامه» که به طور مختص و ویژه با موضوع امامت نگاشته است، در باب چگونگی تعیین امام، بیانی دقیق و عمیقی دارد که میتوان آن را از مهمترین مبانی شیعی دانست. او در باب دوم بخش چهارم کتاب چنین مرقوم داشته است:
«أنّ الضرورة قاضية بعد الخوض في أمر الدين أنّ السياسة هي التي يقوم عليها الدين و لا يتمّ بدونها، ثمّ إنّه قد علم من حال الرسول صلّى اللّه عليه و آله أنّه كان يسوس أمّته كما يسوس الوالد أولاده الصغار، و مصداق ذلك قوله صلّى اللّه عليه و آله: «إنّما أنا لكم كالوالد الشفيق» أو قال: «أنا لكم كالوالد لولده فإذا ذهب أحدكم إلى الغائط فلا يستقبل القبلة و لا يستدبرها»، ثمّ إذا كان الوالد تجب عليه الوصية بأولاده الصغار عند موته فلأن يجب عليه أن يوصي بامّته إلى أحد يقوم فيهم مقامه و ينفّذ فيهم أمر الدين و يحفظه يكون أولى.»
یعنی «بعد از ژرفنگری در دین ضرورت چنین ایجاب میکند که سیاست، چیزی است که دین بر آن استوار است و دین بدون آن کامل نیست و اینکه از زندگی رسول (صلی الله علیه و آله) دانسته میشود که او تدبیر امور امت آن گونه میکرد که پدر در مورد اولاد صغیرش میکند و مصداق آن، سخن آن حضرت (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: «من برای شما مانند پدر دلسوز میباشم».
یا اینکه فرمود: من برای شما به منزله پدر برای فرزندش هستم، پس هرگاه کسی از شما خواست قضای حاجت کند، این کار را نه رو به قبله و نه پشت به آن انجام دهد. سپس وقتی که بر پدر واجب است که به هنگام مردن درمورد فرزندان صغیرش سفارش کند، به طریق أولی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) واجب است که سفارش امتش را به کسی بکند که جانشین او میشود و امر دین را در بین آنها جاری میسازد و دینش را حفظ میکند.»
چنانچه مشاهده میشود در این بیانات رابطه سیاست و دیانت ضروری و بدیهی عنوان شده است و به تعبیر وی، اگر کسی روح کلی اسلام را فهم کند به این مهم خواهد رسید که دین بر سیاست استوار است و ولایت و امامت با سیاست ممزوج شده است.
علامه ابنمیثم بحرانی، هفتصد سال قبل بر جداناپذیری دین و سیاست آن هم در کتاب کلامی خود تاکید کرده است، البته فهم چنین مهمی در نظر ایشان مبتنی بر خوض در دین است و گویا از نظر او، نگاه های سطحی و قشری است که سیاست را از دین نمیدانند!
این اندیشه که روح کلی دین، با سیاست آمیخته، در اندیشه سایر بزرگان شیعه در قرون مختلف نیز یافت میشود، به طور نمونه مرحوم جمالالدین مقداد سیوری از متکلمان و فقیهان بزرگ حله و نجف در قرن نهم در این زمینه نظراتی دارد. همچنین از کتب تألیفه وی به کتاب «اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه» اشاره خواهیم کرد. فاضل مقداد در این کتاب چنین می نگارد: «بأن الدین و الملک توأمان لا ینفع أحدهما بدون الأخر، فاقتضت الحکمه وجودهما فی شخص واحد، و إلا نقض غرض الحکیم»
بدین معنا که «همانا دین و سیاست جدایی ناپذیر و درهم پیچیده هستند در حالی که هیچ یک از آن ها بدون دیگری نفعی نمی رساند، پس حکمت اقتضا می کند که هردوی آن ها باهم در یک شخص موجود باشد، در غیر این صورت نقض غرض از سوی حکیم لازم میآید». چنانچه مشاهده می شود، فاضل مقداد نیز همچون علامه بحرانی، امتزاج حکومت و دین را امری عقلی و بدیهی می داند. نکته مهم اینجاست که این مطلب در کتاب کلامی این دو عالم بزرگوار مطرح شده است و روشن است که علم کلام جز مبادی علم فقه میباشد و در واقع عینیت سیاست و دیانت، مطلبی عقلانی و برگرفته از عقاید شیعی است که البته ثمرات فقهی مهمی نیز دارد.
در همین راستای فقهای سترگ شیعه نیز در این باره اظهار نظرهای مهمی داشتهاند. مرحوم صاحب جواهر، شیخ محمد حسن نجفی از نوابغ فقهای اصولی قرن سیزدهم هجری که ریاست و مرجعیت شئون عمومی شیعه را به عهده داشت در کتاب «جواهرالکلام» پیرامون این موضوع سخن گفته است.
ایشان آرمانیترین و مطلوبترین حکومت را حاکمیتی میداند که در آن فقیه جامعالشرایطی به ریاست برسد. ایشان گرچه باب مستقلی را در این موضوع نگشوده است، اما آن را در جای جای کتاب جواهرالکلام طرح کرده است. ایشان حتی به مخالفان این اندیشه خرده وارد میکند:
«فمن الغريب وسوسه بعض الناس في ذلك، بل كأنه ما ذاق من طعم الفقه شيئا، و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم أمرا، و لا تأمل المراد من قولهم إني جعلته عليكم حاكما و قاضيا و حجة و خليفة و نحو ذلك مما يظهر منه إرادة نظم زمان الغيبة لشيعتهم في كثير من الأمور الراجعة إليهم » (نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، دارالحیاء التراث العربی، بیروت، ج 21، ص 397 )
یعنی: عجیب است وسوسه بعضی مردم در این قضیه، گویا اینان طعم فقه را نچشیدهاند و از سخنان ائمه و رموز کلام آنها چیزی نفهمیدهاند و در سخن ائمه که «من فقیه را حاکم و قاضی و جانشین خود قرار دادهام» و امثال این سخنان تأمل نکردهاند که از این سخنان چنین برمیآید که قصد نظم بخشی به شیعیان در زمان غیبت در مسائل مبتلا به شان داشتند.»
در میان علمای معاصر نیز افراد شاخصی با این طرز تفکر که دین و سیاست جدایی ناپذیرند وجود دارند. سخن معروف عالم و متفکر اسلامی شهید آیت الله محمد حسن مدرس، «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست.» را نیز میتوان در این راستا دانست. با نگاهی به زندگی سیاسی این عالم برجسته و مؤثر در روند سیاسی ایران قبل از انقلاب اسلامی، میتوان به اندیشه وی در خصوص ارتباط عمیق و تفکیک ناپذیر دین و سیاست پی برد.
شهید مدرس معتقد است هر مشکلی که تا به حال جامعه اسلامی داشته وجود تفکر جدایی دین از سیاست بوده است. (محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، ج1 ،ص232.)
راه حلی که مدرس برای رهایی از استبداد و بحران ناشی از آن ارایه میکند این است که دین نباید از سیاست جدا باشد، چراکه وقتی اندیشمندان مسلمان از سیاست فاصله گرفتند و تفکر جدایی دین و سیاست ترویج یافت، نااهلان برروی کار آمدند مشکلاتی آفریدند که از جمله آن مشکلات، استبداد است. از این رو تنها راه نجات از این بحران، اعتقاد نظری و عملی به ادغام و عینیت دین و سیاست و حضور فقها و اندیشمندان مسلمان در صحنه سیاست است. (عیسی نیا، رضا، اندیشه سیاسی شهید مدرس، ص 84)
تطور این اندیشه در کلام امام خمینی(ره) ظهور و بروز بیشتری یافته است، از نظر ایشان: «اسلام تمامش سیاست است». (صحیفه امام. ج1، ص270) این سخن عصاره تفکراتی است که توسط بسیاری از علمای شیعه و در عصرهای مختلف مطرح بوده است.
در دیدگاه امام راحل حتی احکام به ظاهر غیر سیاسی اسلام نیز رنگ سیاست دارد و به تعبیر بهتر احکام اخلاقی و... نیز در ابعاد سیاسی جامعه دینی مؤثر است. در این باره میفرمایند:
«اسلام، احکام اخلاقیاش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند، این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است.» (همان، ج13، ص131)
رهبر کبیر انقلاب اسلامی در جایی دیگر اشاره میکند: «اسلام دین سیاست است قبل از اینکه دین معنویات باشد...... نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است! (حکومت اسلامی و ولایت فقیه در اندیشه امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، آثار موضوعی دفتر 45، ص5 و 7)
در دیدگاه بنیانگذار جمهوری اسلامی «ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق میشود و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنی که هرکس عقاید و احکام اسلام را حتی اجمالاً دریافته باشد، چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بیدرنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت. اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمیشود و احتیاج به استدلال پیدا کرده، علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموماً و حوزههای علمیه خصوصاً میباشد.» (ولایت فقیه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،تهران، 1385، ص 9)
حاصل کلام مرحوم صاحب جواهر نیز در بحث از ولایت فقیه آن است که بر فقها جایز، بلکه واجب است که در زمان غیبت امام معصوم(ع) به دلیل ولایت عامهای که دارند حدود الهی را اقامه کنند.
نتیجه آنکه؛ به نظر میرسد اینکه عدهای از سکولارها و روشنفکران و متحجران میکوشند تا تلفیق سیاست و دین را امری نادرست و یا نظریهای نوظهور و هم زمان با انقلاب اسلامی ایران القا کنند، از بیاطلاعی آنها از نظرات علما و در اصل عدم خوض و دقت در روح کلی تشیع است.
چنانچه مشاهده شد، با اندکی تحقیق و جستجو در تاریخ اسلام و احادیث و همچنین نظرات و اندیشه علمای اعصار گوناگون، از ابتدا تا زمان حاضر، چنین فهمیده می شود که دین و سیاست از منظر دین مبین اسلام و به خصوص مذهب حقه تشیع، دو امر درهم تنیدهاند و جدایی آنها از یکدیگر از جهت اجتماعی سبب بروز مشکلات فراوان، برای امت اسلام خواهد شد. چانچه از آغاز اسلام شاهد آن بودیم و از جهت فردی، شاید بتوان گفت که شخص قایل به تفکیک دین و سیاست، بویی از اسلام نبرده است و اصلا چیزی از دلایل ظهور اسلام و همچنین اهداف این دین راستین نمیداند./918/ی702/س
محمدحسین مرادی