تضاد طبقاتی به روایت شهید صدر
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | علی خردمردی
قرن بیستم میلادی آغاز شده است. حدود هفده سال از درگذشت کارل مارکس معمار تفکر مارکسیستی میگذرد، اما افکار او تازه دارد راه خود را پیدا میکند. اوضاع کشورها متلاطم شده است. دانشجویان مشغول بررسی مارکسیسم هستند.
ماتیاس جوانی ۲۱ ساله است که در دانشگاه (اِکول نرمال) پاریس مشغول تحصیل در رشته جامعهشناسی است. این روزها سخت مشغول نوشتن مقالهای در تحلیل مارکسیست است. همین که وارد خانه میشود مادرش او را صدا میکند. ماتیاس پسرم، امروز دوستت هوگو با من تماس گرفت. میگفت در دانشگاه مشغول ترویج یک اندیشه خطرناک هستی. قضیه چیست؟ این مارکسیسم دیگر کیست؟ ماتیاس که لبخند بر لب داشت نگاهی به او کرد و گفت مارکسیسم نام کسی نیست بلکه یک مکتب فکری است. حرفش این است که تضاد طبقاتی باید از بین برود و همه به طور یکسان از منابع و امکانات استفاده کنند. سالهاست که طبقه سرمایه دار اجازه نمیدهد طبقه کارگر به رفاه برسد. من هم مشغول ترویج این اندیشه هستم. مادر لبخندی زد و خیالش از او راحت شد.
مارکسیسم برای بسیاری جذاب شده بود و از طرفی سیاستمداران غرب را خیلی ترسانده بود. در این میان رهبران انگلستان بیش از بقیه کشورها مضطرب شده بودند، زیرا کارل مارکس پیشبینی کرده بود که انگلستان در آینده دچار یک انقلاب کمونیستی میشود. سیاستمداران انگلیسی هر شب کابوس این را میدیدند که فردا کارگران کشور را در اختیار خود گرفتهاند.
چند راه پیش پای سیاستمدارهای غربی بود. میتوانستند حقوق کارگران را افزایش دهند یا این که ایثار به خرج دهند و از سهم خود کسر کنند و به کارگران بدهند و یا این که نظام سوسیالیستی که همان خواسته مارکس بود را در کشور خود حاکم کنند.
مدتی که گذشت، مردم دنیا در کمال ناباوری دیدند که پیشبینیهای مارکس غلط از آب در آمد و با وجود اینکه سیاستمداران غرب به هیچکدام از راههای بالا عمل نکردند، انقلابی هم صورت نگرفت.
واقعا چه اتفاقی افتاد که در اروپا و بهخصوص انگلستان، انقلابی بهوجود نیامد و دیگر همه به تفکرات مارکسیستی با دیده تردید مینگریستند؟ مرحوم شهید صدر پاسخ دقیق و جالبی به این پرسش میدهد.
او معتقد است که این تنگنظری مارکس را میرساند که تضاد را فقط بین کارگر و سرمایهدار میبیند. شهید صدر میگوید تضاد بین دو طبقه کارگر و سرمایهدار به یک تضاد خیلی بزرگتر برمیگردد و آن جدال و تضاد درونیِ یک انسان است. این ابزارها نیستند که اختلاف طبقاتی ایجاد میکنند بلکه انسانها هستند که در آتش این اختلافها میدمند. اشکال نظریه مارکس این است که از تضاد درونی انسان که منشاء این تضاد طبقاتی است، غافل شده است. اگر درصدد اصلاح انسان بربیاییم و سعی کنیم انسان را در آن جنگ درونی خودش موفق کنیم، دیگر از جنگها و تضادهای طبقاتی خلاص میشویم.(۱)
علت دیگری که به عقیده او موجب شکست تفکر مارکسیستی شد، حرکت هوشمندانه سیاستمداران غربی بود. سیاستمداران و طبقه سرمایهدار غربی دستشان را در دست کارگرانشان گذاشتند و اصلا خودشان را نماینده حقوق کارگر خواندند و به تعبیر شهید صدر یک نرمش سیاسی انجام دادند.(۲) این بار غربیها یک تضادی به مراتب بزرگتر از تضاد بین کارگر و سرمایهدار به وجود آوردند. در این تضاد عظیم تاریخی سرمایهدار و کارگر غربی در یک طرف قرار دارند، اما طرف دیگر چه؟
طرف دیگر این تضاد کشورهای فقیر جهان سومی در آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین هستند. در تضاد جدیدی که دنیا آن را به خود میبیند، کشورهای غربی میدان جنگ و بهرهکشی را از درون سرزمین خودشان به سرزمینهای فقیر کشاندند و از راه استعمار و بهرهکشی ملتهای فقیر، کمی به اوضاع کارگرانشان سامان دادند. این نعمتهای سرشار غرب نه از عرق جبین کارگرانشان بلکه از نفت آسیا و الماس آفریقا و انگور الجزایر است.(۳)
حال اندیشمندان عالم اسلام باید فکری برای این تضاد طبقاتی مدرن بکنند که اثرات سوء آن به مراتب از تضاد بین کارگر و سرمایهدار سهمگینتر است./918/ی703/س
منابع
۱. سنتهای تاریخ در قرآن/شهید صدر/ص ۲۸۹،
۲. سنتهای تاریخ در قرآن/شهید صدر/ص ۲۹۲،
۳. سنتهای تاریخ در قرآن/شهید صدر/ص ۲۹۴