آغـاز عملیـات روانی اروپـا
به گزارش خبرگزاری رسا، هفتادوچهارمین نشست مجمع عمومی سازمانملل در حالی پایان یافت که قطعا مهمترین یا یکی از مهمترین موضوعات متن و حاشیه آن مساله ایران، برجام و آینده مذاکرات بود. این موضوع از متن سخنرانی روسای کشورهایی چون آمریکا و ایران در صحن علنی تا دیدارهای متعدد دو و چندجانبه در حاشیه نشست علنی را دربر داشت و تلاشهای زیادی صورت گرفت تا این چالش بهنوعی حلوفصل شود، اما خروجی آن ظاهرا ادامه بر مدار گذشته بود.
حسن روحانی در نشست هفتادوچهارم، دیدارهای زیادی با سران کشورهای دنیا ازجمله اعضای 1+5 بهجز آمریکا داشت و با وجود اینکه ظاهر این دیدارها از گستردگی تعاملات خبر میداد اما برخی محتواهای منتشرشده از متن و اظهارات سران کشورهای غربی در خارج از دیدارهای دو یا چندجانبه بهخوبی نشان میداد که صفبندی قابلتوجهی میان ایران با طرفهای غربی وجود دارد. اروپاییها ملاحظات گذشته را کنار گذشتهاند و انگار متوجه شدهاند اینبار قرار نیست دوباره کلاهی بر سر ایران برود و بدون بازیکردن نمایشهای سیاسی 16 ماه گذشته، صریحا از دشمنی و چالش خود با ایران سخن میگویند.
این وضعیت البته گویای این هم هست که آنها تلاش خواهند کرد در هفتهها و ماههای پیشرو بهنوعی این صفبندی را تشدید کنند و ایران را بیش از پیش تحت فشار بگذارند، همچنان که این چند روز با روشهای گوناگون از بیانیه گرفته تا توئیت، سخنرانی و حتی پیغام خصوصی در این مسیر حرکت کردند. با توجه به همین فضای سیاسی، پروژههای احتمالی اروپا و آمریکا در یکی، دو ماه آتی قابل تشخیص و بررسی است، طرحهایی که طبیعتا بخش عمدهای از آنها صرفا عملیات روانی و رسانهای خواهد بود و هیچ اثر میدانیای نخواهد داشت.
اروپا مگر در برجام باقی مانده است؟
خطونشان اروپا برای ایران و تهدید به خروج از برجام را باید یکی از جدیترین ابزارهایی دانست که چشمآبیها برای تشدید فشارها بر ایران در ماههای آتی حساب ویژهای روی آن باز کردهاند. کارت بازیای که البته اروپا در همین یکی، دوروزه یکبار آن را بیرون کشیده اما ترجیح داده همهچیز را به پیغام و پسغامهای غیررسمی و فضاسازی رسانهای و... محدود نگه دارد و سخن بیشتری دراینباره نگوید.
اتفاقی که شاید در ظاهر اقدامی جدید باشد اما واقعیت از قرار دیگری است. اروپا همین الان هم بهصورت چراغخاموش از برجام خارج شده و تعهدات 11گانهاش را روی زمین گذاشته؛ این چیزی است که مردان دستگاه دیپلماسی بارها آن را اعلام کردهاند. هماینک نه نفتی توسط اروپا از ایران خریداری میشود و نه امکانی برای انتقال پول آن وجود دارد و اینستکس هم به سماقی میماند که طرفین یکسالی را به مکیدن آن گذراندند و دست آخر هم ثمره آن شد تقریبا که نه، تحقیقا هیچ! نفتی هم اگر به فروش میرسد بهصورت غیررسمی و فارغ از آن چیزی است که در برجام آمده. این یعنی تلویحا ایران تنها کشوری است که برجام را بهصورت یکطرفه اجرا میکند.
در چنین شرایطی تهدید اروپا به خروج از برجام، اساسا نمیتواند تهدیدی معتبر قلمداد شود، چراکه اثر وضعی آن بهطور حتم چیزی بیش از آنچه امروز وجود دارد نخواهد بود. طبیعتا در این موقعیت شرکای تجاریای که از مسیرهایی غیر از مذاکره با غرب همپای ایران شدهاند در کنار بهرهگیری از ظرفیتهای اقتصادی داخلی راهگشا خواهند بود.
بزرگنمایی درباره تحریمهای گذشته
قطعا این حرف درستی است که بگوییم آمریکا بیشترین تحریمهای تاریخ را در این برهه و در قبال ایران تصویب و با تمام توان اجرایی ساخته است؛ اما باید دید آمریکاییها از این تحریمها همانقدر که هست بهره خواهند برد یا تلاش میکنند تاثیر آنها را چندبرابر واقعیت گزارش دهند و از همین مسیر هم مردم ایران را ناامید کنند. البته ناامیدی اولین هدف آنهاست و مسلم است ایجاد درگیری و شکاف بین حاکمیت و مردم اهداف دوم و سوم اجرای این طرح است.
در این میان اما باید به وجه رسانهای و بزرگنمایی در این میدان توجه کنیم و نباید از یاد ببریم که آمریکاییها مدت هاست نقشه ذهنیشان بر این منوال است که پیش و بیش از فرا رسیدن دوران تحریم یا مشخصشدن تاثیر تحریم، اخبار، تحلیل و رجز رسانهای خود را به مردم و افکارعمومی منتقل میکنند تا شاید قبل از فرا رسیدن نقطه هدف، ایران از ترس بهاصطلاح خودش عقب بنشیند و فرو پاشد.
نباید یادمان برود آمریکاییها حتی گفته بودند تحریمهای ما آنقدر سنگین است که ایران 40 سالگی خود را نخواهد دید یا اینکه در ماجرای فروش صفر نفت ادعا میکردند این کار هم شدنی است و هم ایران را از پا میاندازد یا مثال دیگر درمورد عملیات سنگین اطلاعاتی و امنیتی که در عرصه تحریم اقتصادی انجام دادند، بنا داشتند مراودات ایران را با منطقه قطع کنند و در این مورد هم مانور سنگینی میدانند اما بهصورت کاملا واضح و آشکاری مشخص شد نهتنها ایران 40 سالگی خود را جشن گرفت بلکه بعد از آن بود که اقتصاد خود را هم بهنسبت ثبات بخشید، فروش نفت را هم تا حدودی ادامه داد و از مبادی فشار اطلاعاتی و امنیتی امارات نیز پیام صلح دریافت و فعالیتهای اقتصادی را دوباره آغاز کرد.
تلاش برای جداسازی همکاران منطقهای از ایران
نقشه دیگر آمریکا برای ماههای آتی، جداکردن همکاران منطقهای و فرامنطقهای ایران در حوزههای مختلف از سیاسی گرفته تا اقتصادی و نظامی است.
آمریکاییها امروز به عراق و ترکیه فشارهای سنگینی وارد کردهاند، همچنین روسیه، هند و چین را هم تلاش میکنند از ایران جدا کنند یا حداقل جدا نشان دهند؛ مجموعه اقداماتی که در مقابل آن باید پرسید آیا این اتفاق شدنی است یا خیر؟ در پاسخ باید گفت علاوهبر اینکه همهچیز به دیپلماسی و نوع روابط و همکاریهای ما با کشورهای یادشده بستگی دارد، باید توضیح داد که برای مثال در چین بهدلیل اینکه این کشور از طرفی در یک جنگ بزرگ اقتصادی با آمریکا قرار دارد و از طرف دیگر هماکنون از نفت نسبتا ارزان ایران بهره میبرد، هیچ صرفه اقتصادی قابلتوجهی را در قطع روابط با ایران نمیبیند، چنانکه بهدلیل حس ماجراجویی و قدرتطلبی بزرگی که امروز در چینیها ایجاد شده، قرار گرفتن در سایه ائتلاف با آمریکا درخصوص ماجرایی چون ایران باعث خدشهدار شدن آینه سیاسی این کشور خواهد شد.
روسها اما بهجز گرهخوردن روابط اقتصادیشان با ایران و حتی دلایل دیگری که درخصوص چین بیان کردیم، بهدلیل وجود شکاف سخت اقتصادی و سیاسی با اروپا و آمریکا، تبعیت از آنها برایشان گران تمام خواهد شد. آنها اما در یک اتحاد استراتژیک امنیتی با ایران نیز قرار دارند و نمیخواهند مشکلات گذشتهشان که بدون شک میدانند یک طرح آمریکایی بود، دوباره در مرزهای جنوبی آزارشان دهد.
عراق و ترکیه اما وضعیت معلومتری دارند، علاوهبر مرزهای مشترک و فرهنگهای نزدیک، سیستم سیاسی و حاضران در قدرت در هر دوی این کشورها بقا و ثبات خود را مدیون ایران هستند و بهخوبی هم به این مساله واقفند زمانی که این حمایت برداشته شود ممکن است با یک کودتا یا یک توطئه نظامی در آستانه سقوط قرار گیرند. از اینرو بهنظر میرسد آنها با ایرانبودن را به بر ایران بودن ترجیح میدهند و خواهند داد.
بدعهدها دبه می کنند
همانطور که گفته شد تشدید فشارهای روانی بر ایران بعد از تحولات نیویورک، محتملترین گزینهای است که برای ماههای آینده میتوان انتظارش را داشت. در چنین فضایی مرزگذاری در داخل و القای این تصویر که رئیسجمهور و تیم سیاست خارجی وی همچنان برای گرهگشایی از مشکلات کشور قائل به تعامل با غرب هستند و رویکردشان ادامه همان مسیری است که در این 6 سال تجربه شده، دور از ذهن نیست. نسخهای که احتمالا برخی رویش حساب ویژهای برای پختن نان انتخاباتی از آن باز کردهاند.
با این حال دستکم مواضع همین چند روز اخیر دولتمردان در نفی مذاکره بدون قید و شرط و پایبندی تحت هر شرایطی به توافق هستهای، چنین فضاسازیای را بلاموضوع میکند. به گفته رئیسجمهور، اینکه کشوری امروز مذاکره کند، این مذاکره دو سال طول بکشد و بعد که توافق حاصل شد و پای آن را امضا کرد و مدتی هم اجرا شد، پشیمان شود و بگوید من چیز دیگری میخواهم یعنی دبه درآوردن. چیزی که حالا هم در ادبیات ترامپ بهوفور دیده میشود و هم در مواضع همتایان اروپایی او.
ظریف نیز همین اواخر بود که به رادیو ملی آمریکا (انپیآر) گفت: «موضوع «تعامل» در ایران اعتبار خود را از دست داده و مردم بهدنبال تعامل با جامعه جهانی نیستند.» او در توضیح چرایی این موضوع تصریح کرد: «یک دلیل آن آمریکاست که به وعدههای خود عمل نکرد و دلیل دیگر آن اروپاییها هستند که نتوانستند روی حرفهای خود بایستند و به همین دلیل «تعامل» اعتبار خود را از دست داده است.»
ائتلافسازی یا نمایش ائتلاف
یکی از حربههای مهمی که آمریکاییها در یکسال اخیر برای تشدید فشار بر ایران در دستورکار خود قرار دادهاند، ایجاد ائتلافهای منطقهای و بینالمللی در امور مختلف علیه ایران بوده است؛ از تلاش برای ایجاد ائتلاف عربی شامل کشورهای حاشیه خلیجفارس بهاضافه اردن و مصر تحتعنوان «ناتوی عربی» گرفته تا تلاش برای ایجاد ائتلاف دریایی برای اسکورت کشتیهای عبوری از دریای عمان و خلیجفارس و حتی ائتلافسازی علیه دایره نفوذ ایران در منطقه مانند ائتلاف علیه یمن.
این نقشه که در نگاه آمریکاییها یکی از مهمترین مسیرها برای محاصره اقتصادی، سیاسی و امنیتی ایران است در عمل بههیچعنوان میسر و اساسا شدنی نبوده است و نمیتواند هم باشد. دو موردی که در بالا مثال زدیم مهمترین مصادیق این مساله هستند.
آمریکاییها بیش از یکسال است تلاش میکنند ناتوی عربی را علیه ایران به راه بیندازند و بهاصطلاح ارتش منسجمی مقابل قوای نظامی ایران درون منطقه ایجاد کنند اما در اولین قدمهای آن ماندهاند، چراکه اصولا امکان ایجاد یک ائتلاف از چند کشور کوچک مقابل ایران بهعنوان موثرترین عضو منطقه نیست، لذا سردمداران آن مانند عربستان تنها ماندهاند.
از طرفی رفتار مبتنیبر تامین امنیت ایران در منطقه و حمایت از کشورهای مختلف در بزنگاهها در مقابل دشمنیهای آمریکا و عربستان مانند ماجرای تحریم همهجانبه قطر یا کودتای نافرجام ترکیه باعث شده کشورهای مختلف به سمت ایران تغییر مسیر دهند و اینگونه ائتلافسازیها شدنی نباشد؛ یا در ماجرای ائتلاف دریایی تشکیل یک ائتلاف نیمبند با بحرین، انگلیس و استرالیا نشان داد منتهیالیه توان آمریکا در اجماعسازی میدانی علیه ایران همین مساله است و قوت سابق در آمریکا برای ایجاد تنش در جهان بههیچعنوان وجود ندارد.
تشدید فشارهای بینالمللی بر تهران
راهی که جمهوری اسلامی ایران در پنجماه گذشته رفته خیلیها را در نیویورک بهصرافت انداخت و صف کرد تا ایران را از ادامه این مسیر بازدارند. میانجیها اما هیچکدام در دیدارهای پیشبینی شده و پیشبینی نشدهشان برای معامله بر سر دستاوردهای ماههای اخیر و سوق دادن تهران به مذاکره تحت فشار و تحریم با آمریکا، راه بهجایی نبردند.
این اما بهطور طبیعی نقطه آخر تلاشها برای کوتاه آمدن ایران نخواهد بود و تشدید فشارهای بینالمللی بر تهران در ماههای آتی امری قابل پیشبینی بهنظر میرسد؛ فشارهایی که روزی با هویج اعتبار 15 میلیارد دلاری، روزی دیگر با چماق تحریم و روزی دیگر نیز با خطونشان نظامی و تهدید به بستهشدن باب دیپلماسی و... هربار شمایلی جدید به خود میگیرند.
نقدترینشان اما بهنظر میرسد تشدید تحریمها و اضافهکردن تحریمهای جدید در ماههای آینده به فهرست بلند بالایی از تحریمها باشد که هماکنون در حال اعمال بر ایران است. این اما تنها یک روی سکه است؛ روی دیگر آن میزان تاثیر واقعی این تحریمهاست. ارزیابیهای کارشناسی حاکی است اگرچه هنوز گزینههایی برای تحریم وجود دارد اما سقف تاثیرگذاری آنها خیلی وقت است پر شده و این یعنی تحریم بیشتر به فشار بیشتر منتهی نخواهد شد؛ موضوعی که در تحریم مجدد بانک مرکزی و صندوق توسعه ملی توسط وزارت خزانهداری آمریکا نمود یافت و نشان داد کفگیر بدجور به ته دیگ خورده است.
آمریکا صندوق توسعه ملی را در حالی تحریم کرد که این مجموعه پیشتر نیز بهدلیل قرار داشتن حسابهای آن ذیل بانک مرکزی، از تحریم بانک مرکزی متاثر بود و با تحریم اخیر اتفاق جدیدی برای آن نیفتاد. بهبیان دقیقتر، از آنجاکه اصل تحریمها مالی، بانکی و نفتی بود که در تابستان و پاییز 97 علیه ایران اعمال شد، هیچیک از تحریمهای بعدی اثر واقعی بهخصوصی نداشته است؛ موضوعی که در چند تحریم اخیر آمریکا از سال گذشته به اینسو نمودی عینی دارد و روشن است که بازارهای اقتصادی در ایران به هیچیک از آنها واکنش خاصی نشان نداده است.
نمایش قدرت با متحدان متزلزل
آمریکاییها در فشار علیه ایران در تلاش بوده و هستند که چند متحد پرقدرت و تندرو را در کنار خود جمع کنند تا شاید با توان میدانی آنها و احتمالا پول یا امکاناتی که به میدان میآورند، بتوانند علیه ایران اقدام موثرتری در میدان انجام دهند. در این زمینه اتکای آمریکا به سران کشورهایی است که تعداد آنها از انگشتان یک دست بیشتر نمیشود. ترامپ که خود را فردی عملگرا و تندرو در آمریکا معرفی کرده، در ماههای اخیر همراهی مشابه هم دیده و حتی خوشحال هم میشود که بگوید بوریس جانسون نمونه دوم یا کپی برابر اصل من در لندن است.
نفر دوم بنیامین نتانیاهو در اسرائیل است، نفر سوم محمد بنسلمان در ریاض و شاید نفر آخر محمد بنزاید در امارات. شاید شما هم ترجیح میدهید نام آخر را حذف کنیم، چراکه او اولین نفری بود که در میدان کم آورد و کنار کشید و حتی قراردادهای اقتصادی و امنیتی خود را با ایران از سر گرفت، اما بد نیست نسبت به دیگر متحدان تندرو و بهاصطلاح عملگرای ترامپ در قبال ایران هم بررسی مختصری داشته باشیم. بوریس جانسون در لندن برعکس نمایشی که از خود در قبال ایران دارد، بههیچعنوان جایگاه مستحکمی نداشته و حتی ممکن است بهزودی ساختمان نخستوزیری را ترک کند.
جانسون که زخمخورده ماجرای «گریس-یک» از ایران است، پس از ناکامی در انحلال پارلمان این کشور گفته بدون توافق، انگلیس را از اتحادیه اروپا خارج خواهد کرد؛ اظهارنظری که با واکنشهای سنگینی درون این کشور مواجه شده و او را به لبه پرتگاه برده است. فرد دوم نتانیاهو است، کسی که در کمتر از 6 ماه مجبور به برگزاری دو انتخابات در سرزمینهای اشغالی شد و امروز هم نهتنها از ایجاد ائتلاف برای تشکیل دولت جدید بازمانده، حتی در گوشهای از ذهن خود برگزاری انتخابات سوم را هم میبیند که به علت تخلفات و مفاسد بزرگ اقتصادی میداند به محض خروج از قدرت با سرعت نور سقوط کرده و ممکن است برای همیشه مجبور باشد سیاست را کنار بگذارد.
نفر آخر اما محمد بنسلمان است، کسی که بهتازگی قتل خاشقچی را هم گردن گرفته است. او هم مانند دو نفر قبلی از جایگاه مستحکمی در کشورش برخوردار نیست و بعد از ماجرای یمن، آرامکو، خاشقجی و... امروز مانده است که برای خروج از این وضعیت به کجا متوسل شود./1360//101/خ