حاکمی که با اراده خارج بیاید و برود حق حکومت ندارد!
به گزارش خبرگزاري رسا، امام خمینی(ره) به خوبی ماهیت این رابطه ارباب و نوکر را بین شاه و امریکا میشناختند، هم از این روی ادامه سلطنت محمدرضا شاه را نوعی حماقت میدانستند و در برابر پیشنهادات برخی چهرههای ملیگرا که معتقد بودند شاه باید سلطنت کند و حکومت را به دست مردم بسپارد، از سادهلوحی آنها انتقاد میکردند و میفرمودند: این نهایت سادهلوحی است که به کسی که این همه جنایت کرده بگوییم تو برو و به حکومت کاری نداشته باش و به الواطیهایت برس و به این ملتی که این همه خون داده بگوییم بگذارید این آقا سلطنتش را بکند!
بازخوانی رفتار مبارزاتی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، میتواند از منظرهایی گوناگون انجام پذیرد که یکی از آنها، خوانش نحوه مواجهه ایشان با عدم مشروعیت رژیم پهلوی است. مقالی که هماینک پیش روی شماست، با استناد به پارهای اسناد تاریخی در پی تحلیل این موضوع است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
در معنا و انواع مشروعیتهای سیاسی
یکی از مهمترین مباحث در علم سیاست مشروعیت نظام حاکم است که رابطه مردم و نظام در چهارچوب آن معنا پیدا میکند و مشروعیت یک نظام سیاسی در اراده عمومی تجلی مییابد. در نگاه دینی، مشروعیت، اعتبار خود را از منبع ذاتی مشروعیت، یعنی خداوند که حاکم مطلق جهان و انسان است میگیرد، اما در نگاههای غیردینی، مشروعیت سیاسی منوط به رأی اکثریت مردم است.
ماکس وبر جامعهشناس سیاسی، سه منبع را برای مشروعیت برشمرده است:
1 ـ مشروعیت قانونی و عقلانی که مبتنی بر قانونی بودن مقررات و نظام حاکمیتی است.
2 ـ مشروعیت سنتی که مبتنی بر سنتهای بومی و فرهنگی و اعتقاد به تقدس آنهاست.
3 ـ مشروعیت کاریزمایی که بر صفات و خصوصیات خاص یک فرد مبتنی است.
مشروعیت سنتی بیشتر در حکومتهای فئوالی و موروثی- سلطنتی معنا دارد و مبتنی بر ضرورت اطاعت محض از یک شخص و وفاداری به اوست. در مشروعیت کاریزمایی از یک رهبر به اعتبار قهرمان بودن او اطاعت میشود، اما در مشروعیت قانونی و عقلانی، یک نظام مافوق برای همه تعیین تکلیف میکند. حاکمیت سیاسی در اسلام دو وجهی و انتخابی و انتصابی است. در این نظام یکی از شاخصههای اصلی مشروعیت، آرای مردم است. پرسش این است که رژیم پهلوی مشروعیت سیاسی خود را از کدامیک از این منابع میگرفت و برای اعمال قدرت از چه اهرمهایی استفاده میکرد؟
مشروعیت سیاسی از منظر رژیم پهلوی
مشروعیت سیاسی رژیم شاه مبتنی بر سنتهای فرهنگیای بود که شاه را پدرسالار و مالک جان و مال مردم تعریف میکرد. این مشروعیت بیشتر در زمان رضاخان و سالهای اولیه حکومت محمدرضا پهلوی معنا پیدا میکرد و این دو سعی میکردند با تمسک به بعضی از عناصر ملی و مذهبی برای خود کسب مشروعیت و مقبولیت کنند. در برههای از دوران پهلوی سعی شد روی عناصر ملی تأکید و فرهنگ دوران باستان احیا شود تا در پرتو شاهدوستی، نوعی مشروعیت کاریزماتیک برای شاه تأمین شود. در نتیجه شاه تبدیل به سایه خدا و دارای مقام الهی و تحت حمایت فره ایزدی تعریف شد که سرپیچی از فرامین او گناه محسوب میشد و مستحق جزای الهی بود. انقلاب مشروطه نوعی سلطنت قانونی را که مشروعیت خود را از قانون اساسی میگرفت به ارمغان آورد. رضاخان با اینکه در پی کودتای 3 اسفند 1299 حکومت را به دست گرفته بود، با این همه ادعای مشروعیت قانونی داشت.
محمدرضا پهلوی هم که با کودتای 28 مرداد 1332 و با حمایت امریکا دولت مصدق را سرنگون کرد و به قدرت سیاسی بازگشت، برای خودش نوعی مشروعیت وابسته را دست و پا کرد و همین وابستگی موجبات کاهش مشروعیت و بحران سیاسی برای او را فراهم آورد. امریکا در پی کودتای 28 مرداد تلاش زیادی کرد تا یک حکومت مستحکم در ایران ایجاد کند و در نتیجه رژیم ایران را به یکی از اصلیترین دستنشاندههای خود تبدیل کرد. امریکاییها از سال 1332 تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 از هیچ کمکی به رژیم شاه دریغ نکردند. شاه به اتکای حمایتهای امریکا و درآمدهای سرشار نفتی، حکومتی استبدادی را ایجاد کرد که حاصل آن فاصله طبقاتی زیاد و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی فراوان بود. شاه که به شدت از نفوذ کمونیسم در ایران میترسید و از اندیشههای اشتراکی و عدالت اجتماعی متنفر بود و در عین حال اعتقادات دینی سستی هم داشت، هر روز بیش از پیش به غرب وابسته میشد و ایران را نیز هر روز بیشتر از قبل به دامان غرب میانداخت و در ترویج فرهنگ غربی از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد.
امام خمینی و انتقاد چند وجهی به مشروعیت رژیم پهلوی
امام با توجه به وابستگی مطلق شاه به غرب و توجه به وجوه مختلف مشروعیتبخشی به حاکمیت پهلویها، در هر مرحله از مبارزه یکی از این وجوه را مورد تهاجم قرار میداد و با افشاگریهای دقیق خود، در مقبولیت رژیم پهلوی تشکیک ایجاد میکرد. ایشان در سالهای اولیه نهضت، مشروعیت سنتی نظام ستمشاهی پهلوی را زیر شلاق انتقادات خود میگیرند و یادآور میشوند که رژیم شاهنشاهی ایران از همان ابتدا ستمهای فراوانی بر مردم روا داشته و مصائب زیادی را به بار آورده است. جنایات شاهان ایران روی تاریخ را سیاه کرده و حتی خوبان آنها هم مبرّا از شقاوت و رذالت نبودند. امام با این هشدار، اندیشه ایرانشهری و برتری بیچون و چرای پادشاه بر رعیت را که بخش اعظم اندیشه سیاسی ایران در دوره باستان و دوره اسلامی را دربرمیگرفت و نوعی مشروعیت سنتی را برای شاه به ارمغان میآورد، نفی میکنند و شجره طیبه عصمت و طهارت را از اینگونه آلودگیها مبرا میدانند و میگویند از به کار بردن کلمه سلطان برای پیامبر گرامی اسلام (ص) و اعلیحضرت برای امام زمان (عج) بیزار هستند، زیرا از ابتدای تاریخ بشر همواره اولیا، انبیا و علمای دین در برابر سلاطین و قلدرهای تاریخ ایستاده و بسیاری در این راه به شهادت رسیدهاند. امام درباره مشروعیت قانونی رژیم پهلوی میفرمایند: «شاه دم از مشروطه و قانون اساسی میزند، در حالی که خود اولین مخالف قانون اساسی و از بین برنده مشروطه است!» سپس تأکید میکنند هر نسلی حق دارد که حاکم و فرمانروای خود را انتخاب کند و موروثی بودن حاکمیت در واقع نقض حقوق ملت است. ایشان معتقد بودند طبق قانون اساسی مشروطه که شاه ادعای پیروی از آن را میکند، او حق دخالت در امور را ندارد و همه اقداماتی که به دستور او انجام شده، غیرقانونی است.
خوانش امام خمینی از عدم مشروعیت رژیم پهلوی به دلیل وابستگی به دول بیگانه
امام با تأکید جدی و شدید بر وابستگی رژیم پهلوی به غرب و برملا کردن روابط پنهان و آشکار رژیم پهلوی با بیگانگان، مشروعیت سیاسی رژیم را به شدت دچار بحران میکردند. امام رژیم پهلوی را نوکر غرب، به ویژه امریکا و این وابستگی را مایه تحقیر ملت ایران و خلاف استقلال کشور میدانستند و معتقد بودند امریکا بر تمام شئون زندگی مردم مسلمان ایران چنگ انداخته است. ایشان همواره با صراحت خواهان ایرانی مستقل، قدرتمند و عاری از حضور امریکا بودند. ایشان حکومت پهلوی را حکومتی غیرقانونی میدانستند که متفقین به ایران تحمیل کرده بودند و این رژیم نه براساس شرع و نه براساس قانون اساسی مشروطه، وجهه قانونی نداشت. ایشان درباره حکومت رضاخان میفرمودند: روزی که بیگانگان او را بر سر کار آوردند، به او مأموریت دادند که با قلدری و با سر نیزه، دست به نابودی اسلام بزند، احکام و مظاهر اسلامی را محو کند. انگلیسیها با کودتا او را سر کار آوردند و بعد هم که بیرونش کردند، گفتند ما او را آوردیم ولی، چون به ما خیانت کرد، او را بردیم!
امام همواره نگران تداوم استبداد رضاخانی و خط فکری روشنفکران غربزده بودند و در بیانات و نوشتههای خود مستمراً در این باره هشدار میدادند و خواهان تغییر اساسی در ساختار و مناسبات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بودند. ایشان وابستگی رژیم پهلوی به امریکا را فقط در وجه سیاسی نمیدانستند، بلکه وابستگی اقتصادی او به امریکا را که لاجرم موجب ترویج فرهنگ مصرفگرایی در ایران شد، مخربتر از وابستگی سیاسی میدانستند. واقعیت هم این بود که امریکا با پیریزی اساس اقتصادی و نظامی رژیم پهلوی، در واقع او را از هویت و ویژگی عظمتطلبی ساقط کرد. سازمان جاسوسی امریکا با تربیت کادرهای اطلاعاتی امنیتی در ایران، زمینه را برای غارت هر چه بیشتر ثروتهای ایران و شاه را به انعقاد قراردادهای ننگین متعدد تشوبق کرد. سازمان سیا چنان به قدرت پوشالی شاه ایران باور داشت که وقوع انقلاب در ایران را غیرممکن میدانست و مبارزین از نظر او مشتی دهاتی بودند که به رهبری پیرمردی روحانی خواهان امتیازات اقتصادی بیشتر بودند! امام خمینی که به خوبی ماهیت این رابطه ارباب و نوکر را بین شاه و امریکا میشناختند، ادامه سلطنت محمدرضا شاه را نوعی حماقت میدانستند و در برابر پیشنهادات برخی چهرههای ملیگرا که معتقد بودند شاه باید سلطنت کند و حکومت را به دست مردم بسپارد، از سادهلوحی آنها انتقاد میکردند و میفرمودند این نهایت سادهلوحی است که به کسی که این همه جنایت کرده بگوییم تو برو و به حکومت کاری نداشته باش و به الواطیهایت برس و به این ملتی که این همه خون داده بگوییم بگذارید این آقا سلطنتش را بکند!
امام خمینی و تکیه مداوم بر رابطه شاه با اسرائیل
امام همزمان با اعتراض به حضور امریکا در ایران، همواره خطر اسرائیل را گوشزد و بر نامشروع بودن رژیم صهیونیستی تأکید میکردند و میفرمودند: «ملت اسلام تا این جرثومه فساد را از ریشه نکنند، روی خوش نمیبینند!»
ایشان با افشاگریهای مستمر خود درباره رابطه رژیم شاه با اسرائیل به تدریج بیاعتمادی مسلمانان و امت اسلامی و مردم مسلمان ایران را به شاه تقویت میکردند و میفرمودند شاه تمام پستهای کلیدی را در ارتش، فرهنگ، وزارتخانهها و نهادهای اصلی کشور به دست سرسپردگان اسرائیل سپرده است. امام از ابتدای نهضت سه موضوع اصلی را سرلوحه افشاگریهای خود قرار دادند:
* روشنگری درباره شخص شاه و دربار پهلوی
*افشاگری درباره ماهیت ضددینی رژیم شاهنشاهی به طور اعم و رژیم پهلوی به طور اخص
*افشاگری درباره نفوذ عناصر وابسته به رژیم صهیونیستی در ارکان مهم کشور
ایشان رژیم صهیونیستی را فرزند نامشروع و نحس استعمار و استکبار جهانی میدانستند. هدف امام از حمله به اسرائیل و افشای اهداف شوم آن، جلوگیری از گسترش اندیشههای صهیونیستی در ایران و جهان اسلام و نفی مشروعیت رژیم پهلوی از طریق علنی کردن رابطه این رژیم با رژیم اشغالگر قدس بود.
امام خمینی و استناد به عدم مشروعیت دینی پهلویها
یکی از مهمترین محورهای مبارزاتی امام خمینی در سخنرانی 13 خرداد، انتقاد شدید ایشان از رژیم پهلوی و شخص شاه و تشبیه آن به حکومت بنیامیه و یزید است. امام در این رابطه تصریح دارد: «گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنیامیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا نسبت به زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟» اهمیت این سخن از آنجا ناشی میشود که تا پیش از آن، مبارزات امام تنها سیاستهای رژیم را مورد هدف قرار داده بود، اما این سخنرانی و تشبیه حکومت شاه به بنیامیه نشان از مخالفت امام با ماهیت رژیم داشت. به عبارتی با شروع قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی، هدف اولیه امام سرنگونی رژیم نبود، چنین خواستی احساس نمیشد. در اعلامیهها نیز هدف یادشده به چشم نمیخورد. «اول کار حرف ایشان این بود که اینها خلاف شرع است، خلاف اسلام است. هدف لغو تصویبنامه بود، اما با حرکتها و اقدامات بعدی حکومت، دیدگاه تازهای پیش روی امام نقش بست». شاید بتوان گفت یکی از دلایل این موضوع، گذشته از اقدامات وحشیانه رژیم در برخورد با روحانیت و قضیه مدرسه فیضیه، آگاهی امام از رابطه پنهانی شاه و اسرائیل و وابستگی او به امریکا بود. البته جالب است که شاه، قدرت مذهبی امام و تحرک او را ناشی از نفوذ بیگانگان بهخصوص شوروی میدانست. او بعدها در کتاب خود نوشت: «اتحاد سرخ و سیاه- یعنی چپ انقلابی و مرتجعین مذهبی افراطی- که در زمان مصدق زمینه آن فراهم شده بود، در سال 1963 (1342) بهصورت جنبش سازمانیافته مارکسیست اسلامی درنیامده بود...، ولی در اواخر دهه 1970، ایران و حکومت من، قهر این اتحاد نامقدس را تجربه کرد. محرک شورش سال 1963 (1342)، روحالله خمینی، شخص گمنامی بود که ادعا میکرد یک رهبر مذهبی است، به هر حال آنچه مسلم است او با عوامل خارجی روابط محرمانه داشته است»، اما واقعیت آن است که امام منتقد اصلی نفوذ بیگانگان و ارتباط شاه با آنان بهخصوص و امریکا و رژیم اسرائیل بود. ایشان حتی در سخنرانی خود به نفوذ شوروی و نقش آن در غارت اموال عمومی اشاره کرد و با یادآوری این موضوع، خواستار پایان بخشیدن به سلطه بیگانگان بود.
امام خمینی و تمسک به عدم مشروعیت تا واپسین گام مبارزه
امام تا سقوط رژیم پهلوی اعتراض خود به مشروعیت آن را لحظهای رها نکرد و همزمان با فرار شاه در 26 دی 1357، دولت بختیار را نیز غیرقانونی و غیرمشروع اعلام کردند و حتی زمانی که بختیار اعلام کرد میخواهد با امام در پاریس ملاقات کند، فرمودند تا استعفا ندهد او را نخواهند پذیرفت.
یکی از مسائلی که امام در طول سالهای مبارزه با جدیت تمام روی آن تأکید داشتند، رابطه دربار پهلوی با دولت غاصب اسرائیل بود. در زمانی که اکثر کشورهای مسلمان با تشکیل دولت غاصب اسرائیل مخالف بودند و آن را به رسمیت نمیشناختند، شاه در ایجاد رابطه با رژیم صهیونیستی و به رسمیت شناختن آن پیشقدم شد و حجم مبادلات خود را به شکل بارزی افزایش داد. رژیم پهلوی به دلایل متعددی خواهان رابطه با اسرائیل بود، از جمله:
* تنفر از دولتهای عربی، چون عراق و مصر
* تبادلات امنیتی
* آموزش مأموران ساواک توسط مأموران اطلاعات موساد
* مقابله با چریکهای ایرانی از قبیل شهید دکتر چمران که در پایگاههای نظامی فلسطین آموزش میدیدند.
رژیم پهلوی دست صهیونیستها را در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران کاملاً باز گذاشت و رایزن فرهنگی اسرائیل در ایران با حمایت گسترده از نویسندگان، مدیران و هنرمندان ایرانی، گزارشها و تفاسیر متعددی را به نفع اسرائیل چاپ میکرد. دکتر علی امینی تحت لوای اجرای اصلاحات ارضی، زمینه را برای برقراری روابط اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی میان رژیم ایران و رژیم صهیونیستی بیش از پیش هموار کرد و به برخی از چهرههای سرسپرده آن رژیم در کابینه خود مسئولیت سپرد. پس از تحریم نفتی اعراب در سال 1973، او همچنان به صدور نفت به اسرائیل ادامه داد و این اقدام او تأثیر بسیار زیادی در کاهش محبوبیت وی نزد مردم داشت.
عدم مشروعیت مبارزات مسلحانه نزد امام خمینی
یکی از نکات برجسته اندیشه سیاسی امام، عدم اعتقاد به مبارزه مسلحانه و عدم توسل به خشونت بود، در حالی که در عرف سیاسی جهان، انقلاب غالباً با خشونت و خونریزی ملازم است. هنر امام این بود که بدون استفاده از شیوههای معمول، حرکت اعتراضی مردم را به گونهای رهبری کردند که انقلاب اسلامی با حداقل تلفات انسانی به پیروزی رسید. امام حتی در دوران اوجگیری اعتراضات و بحرانها که بسیاری از افراد و گروهها خواهان مبارزه مسلحانه بودند، به شیوه خاص خود ادامه دادند و این احساس را در مردم به وجود آوردند که انقلاب با کسی سر جنگ ندارد و مبارزان و انقلابیون تنها در پی احقاق حقوق از دست رفته خود هستند.
امام با اینکه احتمال انتخاب نبرد مسلحانه برای سرنگونی دولت شاهنشاهی را منتفی نمیدانستند و بارها رژیم شاه را به دادن حکم جهاد تهدید کرده بودند، اما تاکتیک اصلی خود را بر روشهای مسالمتآمیز، تظاهرات خیابانی و اجتناب از شیوههای خشونتآمیز قرار داده بودند. برخی از شیوههای مبارزاتی امام که مردم را به اجرای آنها دعوت میکردند، عبارت بودند از:
* شرکت نکردن در مساجد وابسته به رژیم پهلوی
* تحریم کاربرد تقویم شاهنشاهی
* تحریم مشارکت در حزب رستاخیز
* افشای ماهیت روحانیون وابسته به دربار
* عدم پرداخت مالیات و عوارض
* انجام راهپیماییها و تظاهرات آرام
* سخنرانیهای اعتراضی
* نوشتن نامههای اعتراضآمیز به سران و کارگزاران دولت
* عدم مراجعه به دستگاهها و ادارات دولتی، به ویژه قضایی و باطل دانستن احکام قضات شاهنشاهی
* عدم همکاری با مأموران و عمال حکومتی و خاندان پهلوی
امام با همین شیوه، مهار ارتش را از دست رژیم خارج کردند تا به جای تقابل با مردم، در کنار آنها به مبارزه با رژیم شاه بپردازند، به طوری که عدهای درجهداران و سربازان به گارد شاهنشاهی حمله کردند و عدهای از سران گارد را به هلاکت رساندند. امام، انقلاب را برای کوتاه کردن دست اسرائیل از منافع و مصالح مسلمانان یک امر دینی و رابطه با اسرائیل را حرام و فروش اسلحه و نفت به این رژیم را مخالفت با اسلام میدانستند....
و کلام آخر
امام خمینی با تکیه به هوش سرشار و ویژگیهای شخصیتی ممتاز خود، ماهرانه جنگ روانی را به مواضع دشمن کشاندند و از این جهت راه پیروزی را هموار کردند. ایشان به اتکای رابطه مبتنی بر اعتماد محض بین خود مردم توانستند کشتی انقلاب را از دریاهای بلاخیز و توفانزا به سلامت عبور دهند و در طول سه دهه نور امید را در دل مبارزان و انقلابیون شعلهور نگاه دارند./1360/
منبع: روزنامه جوان