نمادی از جذبه دین برای جوانان
به گزارش خبرگزاري رسا، حجتالاسلام محمدعلی شاه آبادی: تمامی کسانی که پدرم را میشناختند بهخصوص جوانان، به ایشان عشق میورزیدند. قبل از پیروزی انقلاب در منطقه پامنار برای جوانان سخنرانی میکردند. ایشان بسیاری از آنان را از قهوهخانه به مسجد کشاندند و تبدیل به نیروهای انقلابی کردند. لاتهای زیادی در منطقه پامنار وجود داشتند که حاج آقا بسیاری از آنها را جذب مسجد کرد
روزهای اکنون مصادف است با دومین سالگرد رحلت عالم ربانی زندهیاد آیتالله حاج شیخ نصرالله شاهآبادی (قده). او علاوه بر اینکه خود از دودمانی علمی و نامدار و فرزند زندهیاد آیتالله العظمی حاج شیخ محمدعلی شاهآبادی بود، خود نیز نمادی از منادیان موفق اخلاق و جهاد به شمار میآمد و در طول زندگی پربرکت خویش، به توفیقاتی فراوان دست یافت. اینک و به مناسبت فوق آمده، روایت چهار تن از نزدیکان و مراودان آن بزرگ را به شما تقدیم میداریم. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
آیتالله حاج آقا نورالله شاهآبادی: برادرم نشان داد که یک روحانی خدمتگزار مردم است
مرحوم برادرم، آیتالله حاج آقا نصرالله شاهآبادی از چهرههایی بود که از همان روز اولی که برای تحصیل علوم دینی وارد حوزه علمیه شد، تأمین امور معیشت خود را برعهده خداوند متعال گذاشت و به او توکل کرد. مرحوم پدر ما وقتی از دنیا رفت، برای ما چیزی به عنوان سرمایه و ارث نگذاشت. به طورکلی عرض میکنم: روزی که مرحوم پدرمان از دنیا رفت، اگر میخواستیم خودمان غذای شب خود را تهیه کنیم، باید از دیگران قرض میکردیم، اما تا امروز زندگی ما تأمین شده است، بدون اینکه اضطرابی برای آینده داشته باشیم. حدود 70 سال از آن زمان میگذرد. کسی که با این پدیده زندگی خود را شروع کرده، متکی به لطف و عنایت پروردگار متعال است. چنین کسی زندگی را با این نگاه طی میکند. برادر ما در طول مدتی که در نجف بود، یعنی حدود 20 سال، منبع درآمد زندگی مشخصی نداشت. از مراجع تقلید شهریه نمیگرفت. گنجینهای هم همراه خود نبرده بود؛ اما بیش از 20 سال با کمال عزت و محبت و احترام زندگی کرد. یادم است وقتی به نجف مشرف شدم، به من گفت: «فردا که پنجشنبه است، رفقا به اینجا میآیند و ناهار را در خدمتشان هستیم.» به ایشان عرض کردم: «این دعوت به چه مناسبت است؟» به زیرزمین منزل رفتم و دیدم که هیچ چیزی برای ناهار آماده نکرده است. فقط ماست معمولی و مقداری خیار و یک گونی نان خشک در آنجا وجود داشت. با این حال آن روز جمعیت زیادی آمدند و با کمال عزت و محبت و احترام ناهار میل کردند. آن جمعیت توجهی به این مسئله نداشتند که حالا ناهار چه باشد و مجلس چگونه اداره میشود؛ آنچه مورد توجه همگان بود، نشاط آن مجلس ساده بود. دوستانی که علاقهمند به مرحوم برادرم بودند، ایشان را در تهران نامزد مسجدی کردند که در پامنار بود. البته ایشان اِبا داشت که خود را مطرح کند، اما به هر ترتیب پذیرفت. منطقه پامنار از مناطق خاص تهران است. عدهای از اهالی محل، کسبه و عدهای به اصطلاح لوطیهای محله هستند. دستهای هم هستند که سرپرست ندارند. در آن مدتی که ایشان در آنجا استقرار پیدا کرد، شگردش بر این بود که توانست همه اهالی را در هر قشری که هستند، تربیت کند.
کاری کرد که حتی آن بیسرپرستها بتوانند زندگی خود را تأمین کنند. خداوند این توفیق را به ایشان داد که بتواند این محله را تا زمانی که در آنجا بود، بهخوبی اداره کند. این اختصاصی به این ندارد که ایشان در آن منطقه بوده باشد یا منطقه دیگر. در هر کجا که قرار میگرفت، میتوانست امور را بهخوبی اداره کند. اگر از عدهای در قم سؤال کنید که ایشان در این مدتی که در قم بود، چه کار و چه خدمتی را انجام داده است؟ به شما خواهند گفت که همان کاری که در پامنار انجام داد در همین قم هم انجام داده است. مرحوم برادرم نشان داد که یک روحانی خدمتگزار مردم است، نه گُل سرسبد مردم. قشر روحانیت تافته جدابافته نیستند. خداوند به ایشان توفیق داد و این خدمت را کرد. خدا به ایشان بینشی عطا فرمود که راهگشای زندگی مادی و معنویاش باشد. من که برادر ایشان هستم، خداوند چنین توفیقی را به من عنایت نفرموده است. شاید توفیقات دیگری به من عطا فرموده باشد؛ اما عنایت پروردگار متعال به ایشان همیشه مورد غبطه من بوده است و با خود میگفتم که ایکاش من هم میتوانستم مانند برادرم اینگونه باشم. مطلب پایانی اینکه، گاهی کسی ثروتمند است و با ثروتش به دیگران کمک میکند. مرحوم برادرم سرمایه مادی نداشت، بلکه سرمایه معنوی داشت. اخلاق، رفتار و بیان خوبی داشت.
همانطور که خداوند متعال به پیامبر اکرم اسلام (ص) فرمود: «و انک لعلی خلق عظیم» مرحوم برادر ما هم، در مواجهه با جامعه اخلاق نیکویی داشت. اولین چیزی که جنبه معرفی دارد و دیگران به وسیله آن شخصیتها را میشناسند، خُلق است. اولین چیزی که دیگران جذبش میشوند، اخلاق نیکو است. مرحوم برادر ما از این مزیت برخوردار بود و لذا توانست در طول مدت زندگیاش، هم در دوران تحصیل در نجف و هم در ایران، افراد بسیاری را با اخلاق نیکو جذب خود کند و به این طریق توانست به جامعه خدمت نماید. شاید باورکردنی نباشد که آدمی با اخلاق نیکوی خود بتواند شهر و کشوری را بسازد؛ اما این کار شدنی است. جاذبه خوش خلقی و چهره نیکو و برخورد مناسب راهگشای همه نوع زندگیها است. امیدوارم که شرایط ایجاب کند که همه ما مورد لطف الهی قرار بگیریم. بزرگترین امتیازی که انسان میتواند از خداوند کسب کند، خدمتگزاری به جامعه است.
حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدعلی شاهآبادی: پدرم بهتنهایی، ستاد بزرگی برای کمک به جبههها بود
از نکات برجسته زندگی مرحوم والدم آیتالله حاج آقا نصرالله شاهآبادی میتوان به علاقه و توجه ایشان به اهلبیت (ع) اشاره کرد. ولایی بودن ایشان در حد شعار و برگزاری مراسم ظاهری نبود بلکه واقعاً با دل و جانش عشق و ارادت داشت. تمام مدت 20 سالی که در نجف بودند، هر شب جمعه به کربلا میرفتند. وقتی هم به ایران بازگشتند، چند سال هر ماه و چند سال هر هفته به زیارت آقا علیبن موسیالرضا (ع) مشرف میشدند. در مصائب اهلبیت بسیار بکّاء بودند. حجتالاسلام والمسلمین صدیقی برای من نقل کرد: «آیتالله شاهآبادی به من فرمود مجلس روضهای داریم که فقط یک مستمع دارد و آن من هستم، اگر مایل باشید در آن شرکت کنید و منبر بروید. من هم پذیرفتم. در آن مجلس هر وقت نام امام حسین (ع) و اهلبیت (ع) را میآوردم اشک از چشمان ایشان سرازیر میشد.»
از نکات جالب توجه دیگر درباره مرحوم والد، علاقه ایشان به حضرت امام و انقلاب بود. مسیر و نهضت مرحوم امام را قلباً باور داشت تا جایی که یادم هست گاهی هزینه سفر مشهد ما را میداد و میگفت: به مشهد که رفتید از طرف پدر و مادرم زیارت کنید، یک زیارت هم از طرف مرحوم امام داشته باشید. از ابعاد مهم شخصیت آیتالله شاهآبادی مردمی بودن ایشان است. به خویشاوندان توجه ویژهای داشت. شخصیت و پست و مقام برای ایشان مطرح نبود و به ثروتمندان باج نمیداد. برای ارتباط با جوانان از شیوههای گوناگونی استفاده میکرد. به همین جهت تمامی کسانی که حاج آقا را میشناختند بهخصوص جوانان، به ایشان عشق میورزیدند. قبل از پیروزی انقلاب در همین پامنار برای جوانان سخنرانی میکردند. بسیاری از آنان را از قهوهخانه به مسجد کشاندند که به نوعی برای حاج آقا نیروی انقلابی شده بودند. بهاصطلاح لاتهای زیادی در منطقه پامنار بودند و عجیب بود که حاج آقا بسیاری از آنها را جذب مسجد کرد و بسیاری از آن جوانان پس از سالها به قم آمدند و در تشییع ایشان شرکت کردند. در جبهههای جنگ انصافاً در جهت کمکرسانی به رزمندگان اسلام تلاشهای فراوانی داشت. خودش بهتنهایی ستاد بزرگی برای این امر به شمار میآمد. کارهایی که عمدتاً زمین مانده بود انجام میداد. چون توکلش به خدا فوقالعاده بود، زیر بار قرضهای کلان میرفت. مرحوم پدرم سعی میکرد در ارتش خدمت کند و میگفت: مردم توجه زیادی به بسیجیها و سپاهیها میکنند، اما کسی ارتشیها را چندان تحویل نمیگیرد. گاهی در جلسات ماه رمضان مرحوم تیمسار ظهیرنژاد، سرهنگ لطفی، مرحوم تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش شرکت میکردند. انس و علاقه ویژهای میان آنها برقرار شده بود که واقعاً نسبت به ایشان دلگرمی میکردند.
آیتالله حاج شیخ مصطفی اشرفی شاهرودی: در وضع معیشتی، به معنای حقیقی روحانی بود
من و برادرم در سال 1336 به نجف اشرف مشرف شدیم، چند سال قبل از ما جناب آیتالله آقای حاج شیخ نصرالله شاهآبادی به نجف آمده بودند. چند ماهی از ورود ما نگذشته بود که آیتالله شاهآبادی –با همان روحیه محبت و علاقهای که ایشان نسبت به همه طلاب داشت و متقابلاً همه هم به ایشان محبت داشتند- یک شبی ما را در صحن امیرالمؤمنین (ع) دیدند و اظهار داشتند که میخواهم به دیدن شما بیایم. آن زمان مجرد بودیم و در مدرسه قوام شیرازی حجره داشتیم. آن شب ایشان تشریف آوردند و از همان جا رفاقت ما با ایشان آغاز شد. در طول مدتی که ما در نجف اشرف بودیم، آنچه من از ایشان در خاطر دارم، آن که کاملاً مُجدّ در حضور در درس بودند به نحوی که من یادم نمیآید در طول این مدتی که در درس مرحوم آیتالله العظمی خویی شرکت میکردیم ایشان حتی یکبار هم حضور نداشته باشند. اهتمام به درس خیلی داشتند و من بعضی از طلاب را میشناختم که در درس مکاسب آقای شاهآبادی شرکت میکردند.
از لحاظ روحیه بسیار با محبت و رفیق بودند و این نسبت به همه طلاب ایرانی و غیرایرانی بود به طوری که در میان طلاب عرب هم خیلی مورد احترام و علاقه بودند و من به خاطر دارم مجالس روضهای که ایشان برگزار میکردند، اجتماع خوبی از سایر طلاب حتی طلاب عربزبان میشد و حال آن که نوع طلاب ایرانی رفاقتی با طلاب عرب نداشتند. مرحوم آیتالله شاهآبادی، چون صراحت لهجه داشت، مطالب را با جرئت بیشتری خدمت مرحوم آقای خویی و امام خمینی مطرح میکرد و متقابلاً آنان به ایشان اظهار علاقه و احترام میکردند. از خصوصیات ایشان آن چه که خیلی من را تحتتأثیر قرار داد، دستگیری ایشان نسبت به فقرا و مستضعفان بود. بلکه هرکسی به ایشان مراجعه میکرد هیچ مضایقه در رفع حاجت او نداشتند. همه اینها در کنار اخلاق حسنهای که داشتند موجب شده بود افرادی که از مسائل مذهبی دور بودند و با روحانیت ارتباطی نداشتند، جذب به دین و روحانیت شوند. از دیگر خصوصیات ایشان که در زندگیشان کاملاً مشهود بود، بیآلایشی بود. کاملاً بیآلایش و بدون حاشیه و ولخرجی و تجملات بود و یک حالت روحانی به تمام معنی کلمه در وضع معیشتی ایشان دیده میشد.
مرحوم حاج آقا نصرالله شاهآبادی تعهد شدیدی نسبت به زیارت آقا علی بن موسیالرضا (ع) داشتند. همچنین هر فرصتی که دست میآمد به زیارت اعتاب مقدسه عراق میرفتند و وقتی هم به زیارت مشرف میشدند، یک حالت بسیار جالب توجهی و توجه کاملی نسبت به مقام ولایت اهلبیت (ع) داشتند که انسان از حضور ایشان در قسمت بالا سر حرم علیبن موسیالرضا (ع) لذت میبرد. در مجالس توسل هم بُکاء ایشان برای مصائب اهلبیت (ع) کاملاً مشهود بود. انصافاً انسان وارسته و یک روحانی به تمام معنی کلمه از نظر اخلاق و منش و سیره بودند و من تا آخر از صمیم دل به ایشان علاقهمند بودم و مرگ ایشان هم برای من یک فاجعه اسفناک و دردناکی بود. بهخصوص که این واقعه بعد از فوت ناگوار همسر مکرمه، متدینه، بزرگوار و نازنین ایشان اتفاق افتاد و سبب شد که ایشان تنها گردد و مرگ همسرشان غصه دردناکی بود. عاش سعیدا و مات سعیدا غفرالله و لنا.
آیتالله حاج شیخ عبدالنبی نمازی: آنچه در شخصیت ایشان پرجاذبه مینمود، تواضع و منش ایشان بود
سابقه آشنایی بنده با آیتالله شاهآبادی به سال 1345 در نجف اشرف برمیگردد. طریقه آشنایی من با ایشان به واسطه عموزادهام شیخ عبدالرسول دشتی بود که در نجف از شاگردان آیتالله شاهآبادی بود و به وی مکاسب تدریس مینمود. شخصیت ایشان دارای ابعاد مختلف علمی، اخلاقی، اجتماعی، مردمدوستی و همنوعدوستی است. این آشنایی و ارتباط ادامه داشت تا اینکه ما از نجف به ایران برای معالجه برگشتیم.
وقتی بنده در شیراز و بندرعباس ممنوعالمنبر شدم، به تهران رفتم. آیتالله شاهآبادی به من فرمودند: شما در مسجد ما منبر برو، و لذا یک دهه در مسجد ایشان بعد از نماز مغرب و عشا منبر رفتم و در آن ایام محل سکونت ما هم منزل خود ایشان بود. همان جا بود که جذب شخصیت و بزرگواری و کرامت و اخلاق ایشان شدم و به عبارت دیگر مرید ایشان شدم. مقام و شأن علمی ایشان محفوظ است و نیازی به توضیح ندارد، ولی آنچه در شخصیت ایشان پرجاذبه بود، تواضع و منش ایشان بود که به فکر فقرا و ضعفا و نیازمندان بودند و سالهای سال مسجد ایشان محل جمعآوری کمکهای مردمی بود. ایشان یک شخصیت جامع علمی و عملی بود و اگر بخواهیم تمثیل بزنیم به یک عالم عامل، آن عالم مرحوم آیتالله شاهآبادی بودند و ما شیفته اخلاق و کرامات و بزرگواری او بودیم، ایشان از ذویالحقوق ما بودند. در روایات داریم خداوند تعاملش با بنده از همان نگاه و زاویه است که بندگان با خدا تعامل میکنند. مرحوم آیتالله شاهآبادی به خداوند نگاه اوسعی داشت، خداوند سبحان را در همان جامعیت و واسعیت میدید، فلذا در زندگی دچار تنگدستی نمیشدند. علیرغم اینکه ایشان زندگی بانشاطی داشتند و این به دلیل توجه و توکل به ذات اقدس حضرت حق بود./1360/
منبع : روزنامه جوان