۱۴ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۵:۰۷
کد خبر: ۶۵۴۴۶۶

مبانی خیزش مردمی در اندیشه امام(ره)

مبانی خیزش مردمی در اندیشه امام(ره)
هیچ قومی در نزد خدا گارانتی ندارد. اگر نصرت الهی در زمانی شامل حال یک قوم شد، این قوم باید سپاسگزار این نصرت باشند و با استقامت در راه خدا، عزت خود را تحکیم و تمدید کنند. در این‌صورت نصرت الهی باز هم شامل آنها خواهد گردید.

به گزارش خبرگزاری رسا، محمدامین باقری‌کنی، پژوهشگر هسته بازاریابی سیاسی مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع) طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: انقلاب اسلامی ایران به‌عنوان مهم‌ترین انقلاب مردمی قرن بیستم شناخته می‌شود. انقلابی مردمی که با رهبری یک مرجع دینی حکومت مقتدر وقت ایران را که از پشتیبانی وسیع دولت‌های خارجی برخوردار بود به ناگاه سرنگون ساخت. از منظر بازاریابی سیاسی و مدیریت افکار عمومی تحلیل مبادی، فرآیند و نتایج چنین نهضتی بسیار ارزشمند خواهد بود. از منظر دیگر، این انقلاب به‌عنوان یگانه نهضت اسلامی به ‌ثمر نشسته در تاریخ، همواره مورد توجه متفکرین و اندیشمندان حوزه‌های مختلف بوده است. مطالعات متعدد و گوناگونی از هر دو منظر تا‌کنون این مسأله را مورد بررسی قرار داده‌اند. در این میان نقش امام خمینی‌(ره) به‌عنوان رهبر این نهضت در به میدان آوردن، انسجام و راهبری این نیروی عظیم مردمی غیر‌قابل انکار است. از این رو یکی از پرسش‌های مهم درخصوص انقلاب اسلامی ایران چگونگی برانگیختن مردم و همراه کردن آنها در یک مسیر واحد برای تحقق پیروزی است. بهترین پاسخگو به این سوال سیره و سخنان خود امام خمینی‌(ره) از آغاز تا انجام نهضت اسلامی ایران است. نگاهی به بیانات امام در روزهای آغاز نهضت نشان می‌دهد مهم‌ترین عامل ورود امام به این عرصه، احساس تکلیف دینی شخص امام خمینی‌(ره) به‌عنوان مرجع دینی و زعیم جامعه اسلامی است. ایشان در فرازهای متعدد و بسیاری از بیانات خود طی سال‌های مبارزه، تکلیف دینی را علت فعالیت‌های خود در مبارزه با رژیم پهلوی برشمرده‌اند. بر همین اساس نگاه امام‌(ره) به مردم، نهضت، طاغوت، جامعه و حکومت اسلامی برگرفته از تعالیم دینی است. اذعان خود امام به تأسی از سید‌الشهدا در فرازهای متعددی از بیانات و مکتوبات ایشان به‌چشم می‌خورد. مقایسه طاغوت زمان با طواغیت صدر اسلام در بیانات امام به‌وفور یافت می‌شود. در این پژوهش، از منظری تازه و بدون ایجاد تناظر یا تطبیق مستقیم افراد یا رخدادها، آموزه‌هایی از حیات و سیره موسای کلیم علیه‌السلام در قرآن کریم که در نهضت امام خمینی‌(ره) به‌چشم می‌خورد مورد مداقه و بررسی قرار گرفته است.

  تکلیف الهی

نگاهی به آیات قرآن کریم نشان می‌دهد که تکلیف عامل اصلی همه مبارزات و تحرکات انبیای الهی از آدم تا خاتم بوده است. هیچ‌کدام از انبیای الهی قبل از ابلاغ رسالت الهی به آنها، در مقابل طاغوت برنخاسته‌اند. آیات کریمه سوره طه در طلیعه نبوت و رسالت حضرت موسی‌(ع) نشان می‌دهد تا زمانی که رسالت الهی متوجه ایشان نشده است، سخنی از قیام به میان نمی‌آورد. آیات کریمه 9 تا 23 سوره طه بیان آغاز نبوت موسی‌(ع) است اما در این آیات سخنی از رسالت در میان نیست. آن‌گاه در آیه 24‌«اذهب إلَی فرعَونَ إنَّه طَغَی»رسالت موسی(ع) تعیین گردیده و او مأمور می‌شود تا نزد فرعون رفته و با طغیان او مبارزه کند. اینجاست که موسی‌(ع) بی‌درنگ ابزار قیام برای خدا را می‌طلبد. او از خداوند شرح صدر، گشایش لسان و یاوری امین طلب می‌کند. نگاهی به دیگر انبیا و اولیای الهی نشان می‌دهد، هیچ یک از آنها بدون تکلیف الهی قیام نکرده‌اند.

نخستین پیام سیاسی مضبوط از امام خمینی رحمه‌الله‌علیه، به 15 اردیبهشت 1323 بازمی‌گردد. امام در بخشی از این پیام پرده از تکلیف الهی برای قیام برمی‌دارد؛ «قیام لله است که موسای کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تاج و تخت آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام لله است که خاتم‌النبیین را یک‌تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت‌ها را از خانه خدا برانداخت و به‌جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام‌«قَابَ قَوسَینِ أو أدنَی»‌(نجم/9) رساند (صحیفه امام، ج1، ص 21).» هرچند نخستین پیام امام در زمان حیات آیت‌الله بروجردی صادر شده است، اما نخستین کنش سیاسی امام در سال 1341 و پس از ارتحال آیت‌الله بروجردی شکل می‌گیرد. با این حال، همان پیام نخست نیز حاوی این مطلب مهم است که قیام برای خدا مسئولیتی است که متوجه همه روحانیین، علما، گویندگان، دینداران، حق‌پرستان، شرافتمندان و وطن‌خواهان است. در این پیام، ایشان از تکلیف شخصی خود سخنی به میان نمی‌آورند و بر اساس ادراک خود از مقتضیات آن زمان، تنها هشدار می‌دهند که اکنون زمان قیام است و تأخیر در انجام این تکلیف خسارت زیادی به بار خواهد آورد (صحیفه امام، ج1، صص 21-24). از آنجا که امام تکلیف شخصی برای خود در زمان حیات آیت‌الله بروجردی‌(ره) احساس نمی‌کرد، این پیام از سوی ایشان دنبال نمی‌شود. به‌نظر می‌رسد آنچه تکلیف آن روز ایشان بوده است، فراخوان به قیام بوده است و نه رهبری قیام؛ یعنی فقط ادای تکلیف.

دهم فروردین‌ماه 1340 آیت‌الله بروجردی دعوت حق را لبیک می‌گوید و شاه برای به حاشیه راندن حوزه علمیه قم، پیام تسلیت را برای آیت‌الله محسن حکیم‌(ره) در نجف می‌فرستد. غیر از آیت‌الله حکیم، آیات سید‌عبدالهادی شیرازی، شاهرودی، بهاء‌الدینی، شریعتمداری و گلپایگانی نیز در مظان جانشینی آیت‌الله بروجردی بوده‌اند. در این میان جز چندی از شاگردان امام، کسی به‌دنبال مرجعیت ایشان نمی‌رود که از علل مهم این امر استنکاف شخص امام‌(ره) از پذیرش مرجعیت است. اما اصرار شاگردان ایشان در کنار ارتحال آیات شیرازی و شاهرودی در فاصله حدود یک‌سال از ارتحال آیت‌الله بروجردی، توجه عموم را کم‌کم به مرجعیت امام سوق می‌دهد. لذا از اواسط سال 1341 کم‌کم نام «حاج‌آقا‌‌‌روح‌الله» به‌عنوان یکی از مراجع شیعه در جامعه آوازه یافته و تلاش حکومت پهلوی در به حاشیه راندن حوزه علمیه قم بی‌نتیجه می‌ماند. نگاهی به صحیفه امام نشان می‌دهد نخستین کنش سیاسی امام در مقام مرجعیت در 17 مهر 1341 رخ می‌دهد. امام‌(ره) در تلگرافی به شخص شاه به عدم ‌شرطیت اسلام در رأی‌دهندگان و منتخبین در لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی انتقاد کرده و محترمانه درخواست می‌کنند تا مطالب مخالف دیانت و شرع مقدس از برنامه‌های دولتی و حزبی حذف گردد (صحیفه امام، ج1، ص 78). این احساس تکلیف الهی در شخص امام، منطبق بر جایگاه سیاسی و دینی ایشان در آن روزگار به‌عنوان یکی از مراجع دینی است. یک ماه بعد از تلگراف به شاه و تعلل دولت در اجرای توصیه ایشان، در سخنانی در منزل خود در جمع عده‌ای از بازاریان تهران، کلام ایشان صریح‌تر شده و می‌گویند: «اگر تمام دنیا بگوید باید بشود، من یکی می‌گویم نباید بشود. نه وظیفه من تنهاست، بلکه وظیفه شاهنشاه و همه افراد این مملکت است که بگویند این کار صلاح نیست» (صحیفه امام، ج1، صص 82-83). از اینجا به بعد تحرکات امام جدی‌تر شده و تأکید بر تکلیف بودن مبارزه برای ایشان در بیانات و نامه‌های‌شان صریح‌تر و پرتکرارتر می‌گردد. در روزهای پایانی سال 1341، امام با اعلام عزای عمومی در نوروز 42 به‌خاطر کشتار مردم در دوم و سوم بهمن در تهران و قم، ضمن بیاناتی در مسجد اعظم قم در بیان تکلیف الهی خود می‌فرماید: «من به حکم اسلام که به ما دستور جهاد و مقابله داده است، در برابر خیانت به اسلام، دست روی دست نمی‌گذارم و ساکت نمی‌نشینم. تا من هستم نمی‌گذارم قوانین مخالف اسلام تصویب و اجرا شود. تا من هستم نمی‌گذارم دستگاه جبار استقلال این ملت را بر باد دهد» (صحیفه امام، ج1، ص 162).

  طاغوت

قرآن کریم در تبیین طاغوت آیات فراوانی دارد و مصادیق مختلفی را به‌عنوان طواغیت در دوره‌های گوناگون معرفی کرده است. مصادیقی که شاید از حیث مقتضیات زمانی و مکانی با هم متفاوت باشند، اما از حیث نظام معرفتی و ارزشی مشابهت‌های بسیاری با هم دارند. بارزترین سیمای طاغوت در قرآن کریم که آیات متعددی نیز بدان اختصاص داده شده است، فرعون زمان موسی‌(ع) است (طه/34و43).

در نگاه قرآن کریم فرعون، نماد طاغوتی است که با بنیان و شیوه مشابهی در اعصار گوناگون و ذیل نام‌های متنوع ظهور می‌کند. قرآن کریم در آیات متعددی به معرفی نظام معرفتی و نظام ارزشی حکومت فرعون پرداخته و بنیان حکومتی وی در مدیریت افکار عمومی جامعه را برخاسته از این دو نظام می‌داند.

نظام معرفتی

مطابق آیات قرآن کریم نظام معرفتی حکومت فرعون، حس‌گرا و تجربی بود. قرآن کریم در دو فراز از آیات خود نقل می‌کند که فرعون از هامان، وزیر خود، درخواست کرد برج بلندی برای وی بسازد تا او بر بالای بام آن رفته و ببیند خدایی که موسی می‌گوید هست یا نیست (قصص/38، غافر 36-37). سطح فکر غالب طواغیت در معرفت‌شناسی محدود به حس و تجربه بوده و هست. معرفت حسی و تجربی نازل‌ترین سطح دانش است، چرا که پایین‌ترین درجه یقین را داراست. بعد از آن، علم نیمه ‌تجربی است و در سطح بالاتر علم تجریدی یعنی فلسفه و کلام قرار دارد. بالاتر از علم تجریدی عرفان است و بعد از آن شهود، که از بالاترین درجه یقین برخوردار است. در‌هر‌حال سطح معرفت فرعون و فرعونیان از حس و تجربه بالاتر نمی‌رفت (جوادی‌آملی، جلسه 17 تفسیر سوره قصص). نمود دیگر سیطره این نظام معرفتی، تعبیر خود فرعون نسبت به پیام دعوت الهی است. فرعون در لابه‌لای انبوه تهمت‌ها و تخریب‌هایی که برای بی‌توجهی جامعه به موسی(ع) علیه او در جامعه رواج می‌داد، می‌گوید «آیا من بهتر از این فرد بی‌مقدار که سخن قابل فهمی نمی‌زند نیستم؟» (زخرف/52). این سخن، به‌خوبی دلالت می‌کند که نظام معرفتی فرعون و مردم آن عصر به‌گونه‌ای بر حس و تجربه استوار بود که مفاهیم مجرد، نظیر وحی و نبوت به‌آسانی نمی‌توانست با آنها ارتباط برقرار کند. رسوخ چنین باوری در میان مردم به‌گونه‌ای است که حتی پس از عبور از بحر و غرق شدن فرعون و قومش در دریا نیز از میان نمی‌رود. زمانی که بنی‌اسرائیل از دریای سرخ عبور کرده و فرعون و سپاهش در دریا غرق شدند، در آن سوی دریای سرخ به قومی برخورد می‌کنند که مشغول پرستش بت‌ها هستند. این مردم حس‌گرا بی‌درنگ از موسی‌(ع) درخواست می‌کنند که برای ما هم بتی مانند بت آنها بساز (اعراف/138). همچنین هنگامی که موسی‌(ع) برای دریافت تورات به کوه طور می‌رود، مؤمنان به موسی، با فریب سامری، گوساله‌پرست می‌شوند. همین مردم پس از بازگشت موسی از کوه طور در توجیه خطای خود می‌گویند که سامری به ما گفت این اله شما و اله موسی است (طه/88). بدین ترتیب نظام معرفتی حس‌گرا، رسوخ عمیقی در میان همه طبقات مردم مصر داشت به‌گونه‌ای که پس از آن همه آیه و معجزه الهی، همچنان قوم موسی را به اعمالی نظیر گوساله‌پرستی وادار می‌کند.

نظام ارزشی

نظام ارزشی حکومت فرعون، برمبنای کثرت مال و ذهبین (طلا و نقره) قرار داشت. قرآن کریم در فرازهای متعددی از آیات خود به این مساله تصریح کرده است. به‌عنوان نمونه در آیات 51 تا 53 سوره زخرف جملاتی از فرعون نقل می‌شود که در مقام اثبات برتری خود نسبت به موسی(ع) است؛ «آیا سرزمین مصر از آن من نیست و نهرها از زیر قصر من روان نیستند؟ آیا من بهتر از این فرد بی‌مقدار که سخن قابل فهمی نمی‌زند نیستم؟ اگر او فرستاده خداست چرا دستبند طلا به دست ندارد یا ملائکه به‌همراه او نیستند؟» استناد فرعون در این آیات به اینکه وی از مِلک و مُلک برخوردار بوده و در مقابل موسی(ع)، فردی بی‌مقدار است که از طلا بی‌بهره است به‌خوبی بیان‌گر نظام ارزشی حاکم بر آن دوران است. چرا‌که فرعون نه‌تنها چنین باوری دارد، بلکه براساس آن به جامعه خود استدلال می‌کند که من به این دلایل از موسی برترم و جامعه نیز آن را می‌پذیرد.

شیوه مدیریت افکار عمومی فرعون

بر پایه نظام معرفتی حس‌گرا و نظام ارزشی مبتنی‌بر کثرت مال، فرعون به‌خوبی افکار عمومی جامعه را با خود همراه کرده بود. به تصریح قرآن کریم پس از سال‌ها مبارزه موسی‌(ع) با فرعون و ارائه معجزات آشکاری مانند عصا و ید بیضا، تنها عده‌ کمی از بنی‌اسرائیل آن هم به‌خاطر ترس از فرعون به او ایمان آوردند و اکثریت جامعه تحت‌تأثیر تبلیغات فرعون، موسی‌(ع) را همراهی نکردند (یونس/83). جامعه فرعون یک جامعه طبقاتی متشکل از سه طبقه بود؛ بردگان، طبقه متوسط شهری و طبقه اشراف. طبقه بردگان یا به تعبیر قرآن کریم مستضعفین، همواره تحت شدیدترین فشارها و محدودیت‌ها بوده و مشاغل سخت و کارهای سنگین بر دوش آنان قرار داشت (قصص/4).

این گروه از ابتدایی‌ترین حقوق هم محروم بودند. فرعون، فرزندان پسر این طبقه را می‌کشت و زنان آنها را برای اموری نظیر کنیزی، خدمتکاری، آشپزی و نظایر آن به‌ کار می‌گرفت. بنی‌اسرائیل بخشی از همین طبقه محسوب می‌شدند. طبقه متوسط شهرنشین، طبقه‌ای بودند که در جامعه از مختصر حقوقی بهره‌مند بوده و مطابق آرمان حکومت زندگی می‌کردند. قرآن‌کریم در میان این طبقه گروه‌های مختلفی ازقبیل ملی‌گرا، مذهبی1، دانشگاهی و فرهنگی را نام می‌برد. طبقه اشراف هم شامل ملأ اطراف فرعون بودند که مناصب کلیدی دراختیار آنها بود و به‌اصطلاح طبقه سیاستمدار و صاحب‌نفوذ آن جامعه را تشکیل می‌دادند. فرعون، برای مدیریت افکار عمومی در هر طبقه، از شیوه‌ای متناسب با آن بهره می‌برد و این‌گونه نبود که همه را سرکوب کند. البته سهم طبقه بردگان و مستضعفان سرکوب و تشدید فشار بود. (بقره/49، اعراف/141) فرعون برای بی‌اعتبار کردن موسی(ع) نزد دو طبقه دیگر، پنج تهمت را نسبت به موسی(ع) مطرح کرد. زمانی که در برابر افراد ملی‌گرا و قائل به سنت نیاکان قرار می‌گرفت، هشدار می‌داد که موسی می‌خواهد ما را از روش پدران‌مان منحرف کند. (یونس/78) در مواجهه با مذهبیون و موبدان می‌گفت، موسی می‌خواهد دین شما را تغییر داده و در مصر فساد ایجاد کند. (غافر/26) درمقابل دانشمندان و دانشگاهیان، موسی را ساحر و مجنون می‌خواند. (غافر/24، طه/63)  در برابر اهالی فرهنگ، ادعا می‌کرد که موسی می‌خواهد روش امثل یا طریقه مثلی را از شما بگیرد. (طه/63) در مقابل سیاسیون و اشراف هم می‌گفت موسی می‌خواهد شما را از سرزمین‌تان بیرون کرده و این شوکت و مُلک را از شما بگیرد. (اعراف/110، شعراء/35) این شیوه فرعون مبتنی بر نظام معرفتی و ارزشی آنها بسیار موفق عمل کرد و تلاش‌های شبانه‌روزی موسی و هارون علیهما‌السلام درنهایت به چیزی بیشتر از ایمان عده‌ای کم، آن هم به واسطه خوف از فرعون نینجامید. شیوه فرعون شیوه مرسوم همه طواغیت در طول تاریخ بوده است. شیوه‌ای مبتنی بر ترکیبی از تهدید و تطمیع از یک‌سو و تمسخر و تبلیغ از سوی دیگر. این شیوه را قرآن‌کریم «استخفاف» می‌نامد؛ «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقین» (زخرف/54). منظور از استخفاف در این آیه شست‌وشوی مغزی است. قرآن‌کریم شیوه فرعون را اینگونه معرفی می‌کند که او ابتدا سطح معرفت قوم خود را به حس و تجربه محدود کرده و سپس با ارزش دادن به کثرت مال و ثروت، نظام ارزشی این جامعه را مطابق با اندیشه خود سامان داد. این شست‌وشوی مغزی سبب شد تا آنها مطیع و فرمانبردار او شدند. همه طواغیت در طول تاریخ بشریت بر چنین اساسی عمل کرده‌اند. معاویه در شام دقیقا بر همین شیوه حکومت می‌کرد که اگر نمازصبح را چهار رکعت می‌خواند یا نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه می‌کرد، مردم شام هیچ خطایی در انجام مناسک خود احساس نمی‌کردند. به عبارت دیگر، فرعون و همه طواغیت عالم برای استقرار و بقاء مُلک خود دستگاه محاسباتی مردم را تغییر داده و برمبنای همین تغییر، سلطه خود را بر آنها تحمیل می‌کنند.

از آنچه گذشت روشن شد طاغوت، یک سبک حکومتی است که نظام معرفتی آن مبتنی بر حس و تجربه بوده و بیش از ماده و اسباب مادی را نمی‌شناسد و نظام ارزشی آن برخاسته از همین نظام معرفتی، بر دنیاطلبی و کثرت مال استوار است. چنین شیوه‌ای با سرکوب مخالفان موثر و فریب توده‌های مردم، سلطه خود را تحکیم کرده و با استفاده از تمسخر و تبلیغات منفی علیه جریان حق و فریب مردم با ظواهر دنیا، آن را استمرار می‌بخشد. خاندان پهلوی از همان آغاز و تحت‌تاثیر پیشرفت‌های صنعتی و علمی غرب از یک‌سو و فشار استعمارگران انگلیسی و سپس آمریکایی از سوی دیگر، به‌دنبال ایجاد تغییراتی در کشور افتاد که مانع اصلی اجرای آن نظام معرفتی برخاسته از دین مردم بود. از این‌رو با الگو گرفتن از آتاتورک شروع به ایجاد تغییراتی در فرهنگ کشور نمود تا بستر تغییر در نظام معرفتی را آماده کند. همزمان با واردات صنعتی و فرهنگی بی‌سامان از غرب، نظام ارزشی نیز با سرعت بیشتری رو به تغییر گذارد. این اتفاق در دوره پهلوی اول آغاز شد اما سرنوشت او باعث شد در دوران پهلوی دوم با کندی ادامه یابد. ارتحال آیت‌الله بروجردی و عبور شاهِ ایران از مرز چهل‌سالگی این جسارت را به او بخشید تا سرعت این تغییرات را بالا ببرد. رژیم پهلوی با سست کردن باورهای دینی مردم از طریق فعالیت‌هایی مانند ترویج فرقه بهائیت، کشف حجاب، ممانعت از برگزاری مراسم دینی، از بین بردن شرط اسلام در رای‌دهندگان و منتخبین مجلسین و نظایر آن، تغییر در نظام معرفتی جامعه را دنبال می‌کرد و تز «از فرق سر تا نوک پا باید فرنگی شویم» را در پیشانی اهداف خود قرار داده بود. امام خمینی(ره) با درک درست این خطر، از همان نخستین پیام خود در اردیبهشت 1323 نسبت به تغییر در نظام معرفتی دینی مردم ابراز نگرانی کرده و بعدتر در سخنرانی‌های سال‌های 1341 تا 1343، ابتدا با احترام و موعظه و سپس با  غلظت و تهدید، رژیم پهلوی را به پایان دادن به این تغییرات دعوت کرد. هرچند این نصایح و تهدیدها از سوی رژیم پهلوی به درستی ادراک نشد و با تبعید امام خمینی به ترکیه و سپس عراق، حذفِ تنها مانع تحقق اصلاحات موردنظرشان را در دستور کار قرار دادند. بدین‌ترتیب هرچه از ابتدای دوران پهلوی به سال 1357 نزدیک‌تر می‌شویم، تلاش حکومت برای تغییر در نظام معرفتی بیشتر به ثمر نشسته و به تبع آن نظام ارزشی جامعه سنتی ایران کم‌کم تغییر یافته است. غافل از آنکه بزرگ شدن این حباب به هدم آن منجر خواهد شد.

  شیوه مبارزه با طاغوت

در نخستین مواجهه موسی و هارون علیهماالسلام با فرعون، خداوند به آنها دستور می‌دهد که با او با قول لیّن و نرم سخن بگویید، چه‌بسا متذکر شده و دست از ظلم خود بردارد.(طه/44) چنین دستوری از جانب خداوند نشان می‌دهد که راه نجات بر هیچ بنده‌ای بسته نمی‌شود مگر آنکه خود آن را به روی خود ببندد. حتی اگر طاغوتی مانند فرعون هم مخاطب پیام حق باشد، کلام حق باید در پوششی مناسب و قالبی قابل‌پذیرش ارائه شود. البته باید توجه داشت که این برخورد نرم مربوط به ابتدای راه است و چنین نیست که قول لیّن تا ابد قول لیّن بماند، چه اینکه امتناع فرعون از پذیرش دعوت الهی و انکار آن سبب شد تا خداوند او و قومش را به دریا ریخته و از میان بردارد. امیرمومنان علی‌(ع) در خطبه 192 نهج‌البلاغه در توضیح نخستین گفت‌وگوی موسی‌(ع) با فرعون پس از آغاز رسالتش می‌فرماید: «وقتی که موسی‌بن‌عمران و برادرش هارون بر فرعون وارد شدند، با او شرط کردند که اگر تسلیم پروردگار شود، حکومت و مُلکش پایدار و عزتش برقرار باشد.» این فراز بیش از هرچیز نشان می‌دهد که ایمان طاغوتی مثل فرعون تا چه اندازه راه هدایت مردم را هموار می‌کند. چیزی که مشابه آن در جریان فتح مکه رخ داد و برخلاف انتظار صحابه نزدیک، رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ایمان ظاهری ابوسفیان را پذیرفت. این امر باعث شد تا طاغوتی که بزرگ‌ترین مانع هدایت جزیره‌العرب بود، با تدبیر هوشمندانه و الهی نبی‌مکرم اسلام(ص) به راحتی کنار رود.
نظیر این شیوه را امام خمینی(ره) در برابر طاغوت پهلوی به کار برد. امام مبارزه خود با طاغوت پهلوی را با قول لیّن آغاز نمود. 17 مهر 1341، نخستین نامه امام به شاه درخصوص لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی نگاشته می‌شود و در آن امام در کمال احترام و با قولی لیّن از شاه می‌خواهد تا موارد خلاف‌شرع مطرح‌شده در این لایحه را حذف کند. استفاده امام از عنوان «اعلی‌حضرت همایونی» درصدر نامه و «الداعی» در ذیل نامه نشان می‌دهد که امام کاملا منطبق بر تعالیم دینی مبارزه را آغاز نموده و تحت‌تاثیر فضای اطراف، غلیان‌احساسات یا تندی‌مزاج وارد عرصه سیاسی نشده است. مضافا اینکه اگر راه هدایتی برای شاه باز شده باشد به تلخیِ قلم ایشان بر او بسته نشود. (صحیفه امام، ج1، ص 78) در پاسخ به نامه امام، شاه مسئولیت این لایحه را به دوش نخست‌وزیر اسدالله علم می‌اندازد. (صحیفه امام، ج1، ص 81) یازده روز بعد نامه امام با لحنی محترمانه اما با جدیت بیشتر خطاب به اسدالله علم نگاشته می‌شود که در آن از او می‌خواهند تا موارد خلاف شرع مقدس را از این لایحه حذف نموده و نظر علمای اسلام را در این خصوص تامین کند. فراز پایانی تلگراف امام به علم نشان می‌دهد این قول لیّن تا پایان ادامه نخواهد داشت؛ «در خاتمه یادآور می‌شود که علمای اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین، در امور مخالفه با شرع مطاع، ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالی امور مخالفه با اسلام رسمیت نخواهد پیدا کرد. (صحیفه امام، ج1، ص 81)  پس از بی‌توجهی علم به درخواست ایشان، امام همچنان حساب شاه را از دولت جدا دانسته و در تلگراف محترمانه مجددی به شاه در تاریخ 15 آبان 1341، از بی‌توجهی علم، نسبت به دغدغه علما و حوزه گله می‌کند. پایان این تلگراف نشان می‌دهد، این آخرین احتجاج امام با «اعلی‌حضرت همایونی» است؛ «انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید، آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده استغفار نماید والا ناگزیرم در نامه سرگشاده دیگری به اعلی‌حضرت مطالب دیگری را تذکر دهم. (صحیفه امام، ج1، صص 88-89)» همزمان در تلگرافی به نخست‌وزیر با او نیز اتمام‌حجت را نموده و تهدید می‌کند که اگر نظر علما و حوزه تامین نشود «علمای اسلام درباره شما از اظهارنظر خودداری نخواهند کرد. (صحیفه امام، ج1، ص 90)» 9 آذر همان سال، امام در سخنرانی خود در جمع مردم، سخن را با قرائت سوره فیل آغاز کرده و در انتها دولت و شاه را تهدید به قیام مردمی می‌کند. (صحیفه امام، ج1، صص 103-107) هرچند در این فقره رژیم پهلوی مجبور به عقب‌نشینی می‌شود، اما چندی بعد در ماجرای رفراندوم شاه و انقلاب سفید، تقابلی بزرگ‌تر میان علما و رژیم درمی‌گیرد. از این به بعد هرچه مقاومت رژیم در مقابل شرع و قرآن بیشتر می‌شود، لحن امام تندتر گردیده و پس از دوبار حمله به فیضیه و به خاک و خون کشیدن طلاب، دیگر خبری از «اعلی‌حضرت همایونی» در کلام امام نیست و عنوان «مردک» جای آن را می‌گیرد. (صحیفه امام، ج1، ص 301)

همچنین امام در تمامی مکاتبات و بیانات نرم و غلیظ خود، شاه را متوجه می‌کند که خواست علما و حوزه، قوت بخشیدن و استحکام حکومت او به عنوان تنها حکومت شیعه در جهان است و به دنبال تضعیف حکومت او نیستند. امام در فراز پرتکراری تاکید می‌کند راضی به هتک‌حرمت شاه نیست و قلبا دوست ندارد مردم با او مخالفت کنند اما راز و رمز جلب قلوب را نیز برای او متذکر می‌شود؛ «این اجتماع که برای دیگران خرج دارد برای ما به یک کلمه تهیه می‌شود. مردم فهمیده‌اند که ما دوست‌شان هستیم، مردم به دوست‌شان علاقه دارند. روحانیین پدر ملت‌اند و به فرزندشان علاقه دارند. ملت ادراک کرده است که علما صلاح‌شان را می‌خواهد. ما میل داریم دولت هم این‌طور باشد، اگر عزای عمومی اعلام می‌کند، همه عزا بگیرند. برخلاف نباشند. می‌خواهیم همان‌طور که مردم قلب‌شان متوجه روحانیین است با دولت هم این‌طور باشد. راه به دست آوردن قلوب ملت این است؛ دل مردم مسلم با اسلام به دست می‌آید.» (صحیفه امام، ج1، صص 120-121) امام حتی در روزگاری که رژیم را متهم می‌کند که با اصل اسلام مخالف است، باز هم در نصیحتی مشفقانه به شاه می‌گوید: «ای آقای شاه! ای جناب شاه! دست بردار از این کارها! اغفال دارند می‌کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند.» (صحیفه امام، ج1، ص 245)

  اهداف قیام

نگاهی به آیات قرآن کریم و داستان انبیا در آن نشان می‌دهد، مقصد اصلی حرکت انبیا و اولیای خدا اقامه کلمه توحید بوده است. در کنار این هدف عالی، استقرار عدالت اجتماعی، عدم‌وابستگی و استقلال و آزادی به‌عنوان پایه‌های تحقق مقصد اصلی همواره مورداهتمام و توجه ویژه انبیا و اولیای خدا بوده‌اند.

۱. اقامه کلمه توحید

پس از آنکه خداوند موسی‌‌(ع) را مامور می‌کند تا سراغ فرعون رود و او را از طغیان و ظلم بر خود و بندگان خدا باز دارد، موسی‌(ع) در آیات 25 تا 32 سوره طه درخواست‌هایی را برای ادای این ماموریت ابراز داشته و سپس در آیات 33 و 34 هدف اصلی قیام خود را ایجاد یک جامعه متحدِ توحیدی اعلام می‌کند. در نخستین مراودات میان موسی(ع) و فرعون، موسی(ع)، فرعون را به ایمان به «رب‌العالمین» دعوت می‌کند و در فرازهایی متعدد از سوره‌های اعراف، طه و شعراء، به تبیین معنای «رب‌العالمین» می‌پردازد. امام خمینی(ره) در اغلب بیانات یا مکتوبات خود به صراحت مهم‌ترین مقصد خود را صیانت از اسلام و قرآن کریم اعلام می‌کند. نخستین تلگراف امام به شاه پس از مرجعیت، درخواست حذف موارد خلاف شرع و قرآن از لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی است. نگاهی به مکتوبات و بیانات امام در طول دوران مبارزه نشان می‌دهد که مبدأ و منتهای این حرکت تا پایان عمر شریف ایشان، صیانت از اسلام و قرآن بوده است. به عنوان نمونه، امام(ره) در سخنرانی 29 اسفند 1341 خود که به نوعی جمع‌بندی حوادث آن سال و آماده‌سازی برای مرحله جدیدی از مبارزه در سال 1342 است، به تبیین انگیزه خود از مخالفت با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی پرداخته و می‌گوید: «ای مسلمانان عالم! بدانید در جریان تصویب‌نامه‌ انجمن‌های ایالتی و ولایتی علت مخالفت علمای اسلام قضیه شرکت زنان در انتخابات نبود، این قضیه ناچیزتر از آن بود که آن قیام عمومی را به همراه داشته باشد. مسأله این بود که علما و روحانیون دیدند که دستگاه جبار می‌خواهد با کید شیطانی اسلام را قلب کند و اوضاع را به عقب برگرداند... من به حکم اسلام که به ما دستور جهاد و مقابله داده است در برابر خیانت به اسلام، دست روی دست نمی‌گذارم و ساکت نمی‌نشینم.»(صحیفه امام، ج1، صص 160-162) همچنین پس از حادثه فیضیه در فروردین 1342، امام در نامه‌ای به علمای تهران اعلام می‌دارد که «اصول اسلام در معرض خطر است، قرآن و مذهب در مخاطره است.» (صحیفه امام، ج1، ص 178)

2. استقرار عدالت اجتماعی

دومین هدف موسی(ع) که مقصد همه انبیای الهی بوده است، استقرار عدالت اجتماعی است. خداوند در همان ابتدای رسالت موسی(ع) سبب ارسال او به نزد فرعون را طغیان او بر می‌شمرد و موسی(ع) نیز در نخستین درخواست‌های خود از فرعون از او می‌خواهد تا دست از ظلم و شکنجه بنی‌اسرائیل بردارد.(طه/47). یکی از موارد پرتکرار در مکتوبات و بیانات امام‌خمینی(ره) تأکید بر رسیدگی به وضع محرومین است. این امر در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شکل کامل‌تر و جدی‌تری به خود می‌گیرد. محرومین و مستضعفین، عناصر ثابت کلام امام در 11 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی هستند. حتی در سال‌های آغازین مبارزه، امام پس از آزادی از زندان شاه و بازگشت به قم، در 18فروردین 1343 از وضع اسف‌بار مردم ابراز ناراحتی کرده و می‌گوید: «...اینها حتی آب هم برای ملت تهیه نکرده‌اند. آبی که ما در قم استفاده می‌کنیم، در اروپا حتی به حیوانات‌شان هم نمی‌دهند. اگر راست می‌گویند، برای بیکاران کار پیدا کنند. این جوان بعد از 20 سال تحصیل، کار می‌خواهد. اگر معاشش فراهم نشود، نمی‌تواند دین خود را حفظ کند. شما خیال می‌کنید آن دزدی که شب‌ها از دیوار، با آن همه مخاطرات بالا می‌رود و یا زنی که عفت خود را می‌فروشد، تقصیر دارد؟ وضع معیشت بد است که این همه جنایات و مفاسد که شب و روز در روزنامه‌ها می‌خوانید، به وجود می‌آورد. وقتی که در زندان بودم خبر آوردند سرمای همدان به 33 درجه [زیر صفر] رسیده است. خبر آوردند که دو هزار نفر از سرما تلف شده‌اند. در آن حالت من دستم بسته بود، چه می‌توانستم بکنم؟ این تازه در همدان بود. در تهران و شهرهای دیگر هم تلفاتی بود. دولت چه اقدامی نمود؟ در یک چنین وضعی برای استقبال از اربابان خود با طیاره از هلند گل می‌آورند. پول ملت فقیر را تلف می‌کنند. در روزنامه اطلاعات یکی از خبرنگاران پس از بازدید از مناطق جنوب چنین نوشته بود که در جنوب ایران در دهات اصلا از دکتر و دارو خبری نیست. آب وجود ندارد. و یک ده اکثر مردمش کور بودند... اسلام برای تمام زندگی انسان دستور و حکم دارد... ما با کسی نزاع شخصی نداریم. ما با عمل اشخاص کار داریم. ملت فقیر را نجات دهید.»(صحیفه امام، ج1، صص 270-272) حتی در اوج مخالفت امام با قانون کاپیتولاسیون، توجه به محرومین در میان دغدغه‌های ایشان فراموش نمی‌شود؛ «من از فکر زمستان امسال رنج می‌برم. من شدت گرسنگی و خدای نخواسته هلاکت بسیاری از فقرا و مستمندان را پیش‌بینی می‌کنم. لازم است خود ملت به فکر فقرا باشند. لازم است از حالا برای زمستان آنها تهیه‌ای شود که فجایع سال قبل تکرار نشود. لازم است علمای اعلام بلاد مردم را دعوت به این امر ضروری بفرمایند.»(صحیفه امام، ج1، ص 414). «این مجلسی که می‌گویند ما از انقلاب سفید آمده‌ایم، آقا کو این انقلاب سفید؟! پدر مردم را درآوردند. آقا من مطلعم. خدا می‌داند رنج می‌برم؛ من مطلعم از این دهات. مطلعم از این شهرستان‌های دورافتاده. از این قم بدبخت. من مطلعم از گرسنگی خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.»(صحیفه امام، ج1، ص 419)

3. عدم وابستگی و استقلال

قرآن کریم در آیات 246 تا 253 سوره مبارکه بقره داستان قومی از بنی‌اسرائیل را نقل می‌کند که پس از موسی(ع) به سراغ پیامبر عصر خود رفته و از او می‌خواهند تا فرمانده‌ای برایشان معین کرده تا به جنگ کسانی بروند که آنها را از سرزمین خود بیرون کرده‌اند. «نکته مهمی که در آیه 246 سوره بقره به چشم می‌خورد این است که دفاع از سرزمین، جنگ «فی‌سبیل ‌الله» است. اگر آواره‌‌هایی برای استرداد سرزمین و وطن خود قیام بکنند این جنگ، جنگ «فی سبیل الله» است. اگر مظلومینی برای رهایی اسرا و زندانیان مبارزه کنند، این دفاع، دفاع فی‌سبیل‌‌الله است. یک وقت پیامبری به دستور خدای سبحان با طاغیان عصرش مبارزه می‌کند که آنها را به دین دعوت کند؛ اینجا روشن است که جهاد ابتدایی است و جنگ فی‌سبیل‌الله است. یک وقت، طاغیان علیه پیامبری به مبارزه برمی‌خیزند که دین او را خاموش کنند و هدف جز خاموش کردن دعوت به دین او نیست و آن پیامبر به دفاع از دین برمی‌خیزد؛ اینجا هم روشن است که جنگ فی سبیل‌الله است. یک وقت هم گروهی را از سرزمین‌شان آواره کرده‌اند. اینجا یک جنگ وطنی است چراکه گروهی را برای آب و خاک تبعید کرده، عده‌ای را اسیر گرفته و عده‌ای را به زندان برده‌اند. این افراد مظلومند. اگر کسی به خدا معتقد بود و معتقد بود که خدا فرمود برای حفظ وطنت، استرداد آب و خاکت و رهایی اسرایت قیام کن، این جنگ، جنگ «فی سبیل ‌الله» است. اگر سخن از آب و خاک است و لاغیر، این همان سبیل غی و سبیل طاغوت است، اما اگر سخن از این است که خدا فرمود آب و خاک‌تان را حفظ کنید، این سخن از «فی سبیل ‌الله» است، نکته مهم آیه همین‌جاست. در این جا این عده اذن قتال فی‌سبیل‌الله از نبی الهی خواسته‌اند و آن پیامبر هم چنین مطلبی را امضا نموده است.»(جوادی آملی، جلسه 481 تفسیر سوره بقره)

از این مطالب به خوبی استفاده می‌شود که دفاع از استقلال و تمامیت ارضی یک کشور مسلمان، خود جهاد فی‌سبیل‌الله است. البته بسیاری آیات دیگر نظیر آیه نفی سبیل که تسلط کفار بر مسلمین را ممنوع نموده است نیز بر ضرورت استقلال و عدم وابستگی تأکید می‌کنند.

امام خمینی(ره) هم در دوران مبارزه با رژیم طاغوت و هم در دوران جنگ تحمیلی هشت ساله، این باور را در مردم ایجاد کرد که دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران به عنوان یک مملکت اسلامی یک فریضه دینی است؛ «علمای اسلام وظیفه دارند از احکام مسلم اسلام دفاع کنند، از استقلال ممالک اسلامی پشتیبانی نمایند، از ستمکاری‌ها و ظلم‌ها اظهار تنفر کنند، از پیمان با دشمنان اسلام و استقلال و ممالک اسلام اظهار انزجار کنند. از اسرائیل و عمال اسرائیل برائت جویند... آیا برای مملکت کهنسالی مثل ایران ننگ نیست که دولت اسرائیل بگوید ما حمایت از ایران می‌کنیم... ما برای دفاع از اسلام و ممالک اسلامی و استقلال ممالک اسلامی در هر حال مهیا هستیم.»(صحیفه امام، ج1، صص 335-336) «ما می‌خواهیم مستقل باشیم، ما در زمان‌های سابق و خصوصا در زمان این پدر و پسر و بالاخص در زمان این پسر، ما همه جهات مملکت‌مان تحت سلطه اجانب بوده و هست. ما اقتصادمان به‌هم خورده است، به‌واسطه اینکه اجانب بر آن تسلط دارند. نفت ما را دارند می‌برند و در ازای آن برای خودشان در ایران پایگاه درست می‌کنند. فرهنگ ما را عقب نگه داشته‌اند؛ جوان‌های ما را نمی‌گذارند تحصیل کنند»(صحیفه امام، ج4، ص 195) نقطه اوج استقلال‌طلبی و نفی وابستگی در کلام امام(ره) مخالفت ایشان با قانون کاپیتولاسیون است. امام در دو سخنرانی کوبنده در روز 4 آبان 1343 به تصویب کاپیتولاسیون اعتراض کرده و از همه آحاد ملت می‌خواهد برای استقلال و آزادی کشور قیام کنند؛ «بر همه طبقات ملت است که از مناقشات جزئی موسمی خود صرف‌نظر کرده و در راه هدف مقدس استقلال و بیرون رفتن از قید اسارت کوشش کنند.»(صحیفه امام، ج1، ص 412) امام(ره) با اشاره به نوشته‌ای در یکی از کتاب‌های تاریخ مدارس کشور می‌گوید: «در یکی از کتاب‌های تاریخی که امسال به طبع رسیده است و به بچه‌های ما تعلیم می‌شود، این است که بعد از اینکه یک مسائل دروغی را نوشته است، آخرش نوشته است معلوم شد که قطع نفوذ روحانیت، قطع نفوذ روحانیون، در رفاه حال این ملت مفید است! رفاه حال ملت به این است که روحانیون را از بین ببرند! همین طور است. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد این ملتْ اسیر انگلیس یک وقت باشد؛ اسیر امریکا یک‌وقت باشد. اگر نفوذ روحانیون باشد، نمی‌گذارد که اسرائیل قبضه کند اقتصاد ایران را.» (صحیفه امام، ج1، ص 417)

۴. آزادی؛ زمینه‌‌ساز تحقق سایر اهداف

در کنار این دو هدف اصلی موسی(ع) ضمن گفت‌وگو با فرعون پرده از زمینه‌ساز تحقق این دو هدف برداشته و خطاب به فرعون می‌گوید: «أن أرسل معنا بنی‌اسرائیل» (شعراء-17).2 موسی اولین تکلیف فرعون را دست‌ برداشتن از استعباد می‌داند. برای تحقق دو هدف اقامه توحید و استقرار عدالت اجتماعی نخستین گام آزاد کردن بند از دست‌وپای بندگان خداست. لذا موسی(ع)، اولین وظیفه خود را آزادسازی بنی‌اسرائیل معرفی می‌کند. این آرمان همه انبیاست، از این رو اولین کار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم پس از تشکیل حکومت، آزادسازی مؤمنان از حجاز بود. برای هدایت مردم باید گوش و چشم و دست و پای مردم آزاد باشد تا بشنوند و بفهمند و عمل کنند در غیر این صورت چگونه انبیا، پیام دعوت الهی را به مردم برسانند؟»(جوادی‌آملی، جلسه 4 تفسیر سوره شعرا) در سوره مبارکه دخان تعبیر دیگری در این خصوص به‌کار می‌رود که فهم این مقصود را آسان‌تر می‌کند. در آیه 17 این سوره خداوند از زبان موسی(ع)، خطاب به فرعون نقل می‌کند که«أن أدّوا إلیّ عبادَالله» یعنی بندگان خدا را به من تأدیه کن و بازگردان. این بدان معناست که استخفاف و شست‌وشوی مغزی که فرعون از طریق نظام معرفتی و ارزشی خود بر جامعه‌اش تحمیل کرده بود، بندهای اسارت را یکی پس از دیگری بر جان و تن این مردم گره زده و اینان را از مسیر اصلی فطرت و هدایت الهی خارج کرده بود. لذا خواسته موسی(ع) فقط آزادی به معنای مصطلح امروزی آن یعنی آزادی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیست، بلکه بازگرداندن است؛ بازگرداندن به خط اصیل فطرت و صراط مستقیم هدایت، یعنی آزادی معنوی.

یکی دیگر از مقاصد مهم نهضت امام خمینی(ره) در مبارزه با طاغوت، آزادی ملت ایران بود. «حرف ما از اول، آن چیزی که ما از اول صحبتش را داریم و دنبالش را گرفته‌ایم، این است که ما برای ملت ایران دو مطلب می‌خواهیم. این دو مطلب، دو مطلب مشروعی است که همه جوامع بشری منحرف نشده از انسانیت آن را قبول دارند. یکی اینکه این ملت 30 میلیونی در اختناق است. 50 سال است این ملت 30 میلیونی درحال اختناق و گرفتاری از همه جهات است. نه مطبوعات‌شان آزاد است، نه رادیویشان یک رادیوی ملی است که اداره‌اش دست مردم باشد و نه خطابه‌های خطیب‌های ما، نطق‌های گویندگان ما، آزاد است. همه اینها تحت زور و فشار پلیس دارد اداره می‌شود. این ملت 35 میلیونی که 50سال است از حق مشروع خود محروم بوده است، حالا قیام کرده است و این حق را طلب می‌کند. می‌گوید «ما می‌خواهیم آزاد باشیم.»(صحیفه امام، ج4، صص 194-195) «در این مملکت تمام فرق ضاله آشکارا تبلیغ ضداسلامی می‌کنند، محافل آزاد دارند، مجالس علنی دارند. مسیحیان فرستنده در کلیسای انجیلی در تهران دارند، مؤسسه در کرمانشاه دارند، مدارس رسمی دارند، برخوردار از پشتیبانی دولت‌ها هستند. نشر کتب ضددینی آزاد است. فقط مسلمان‌ها و مبلغین مذهبی و علمای اسلام آزاد نیستند. تبلیغات دینی و بیان قانون‌شکنی‌ها ارتجاع سیاه شناخته شده و ممنوع گردیده است. محافل دینی و مجامع مذهبی محتاج به اجازه شهربانی‌ها و سازمان‌هاست. دستجات عزاداری بر سیدالشهدا علیه‌الصلوة والسلام باید ممنوع و محدود باشد.» (صحیفه امام، ج1، ص 336)

امام نیز با درایت دریافته بود، آزادی زمینه‌ساز تحقق سایر مقاصد است و تا مردم اسیر رسانه‌های طاغوت بوده و فعالیت‌های تبلیغی و دینی در محدودیت باشد، نمی‌توان جان مردم را با حقیقت ناب توحید و قرآن پیوند زد و پیام الهی را به گوش جان آنها رساند. از این جهت تکلیف وعاظ، خطبا و روحانیون را در توجه نکردن به محدودیت‌های رژیم دانسته و در فرازهای متعدد و پرتکرار، شخصی و جمعی، مبلغین دینی را به بیان حقایق و نهراسیدن از تهدید رژیم، تشویق و تهییج می‌کند. «اگر آقای اسلامی را نگذاشتند در تهران منبر برود، دیدند که ایشان در بندر پهلوی منبر رفتند و حقیقت را در آنجا بیان داشتند... اگر با بردن عده‌ زیادی از علما و خطبا به زندان، آنها را از سخن گفتن بازداشتند، سایر آقایان که هنوز توقیف نشده‌اند، سخن خواهند گفت و مردم را متوجه خواهند کرد. مگر می‌شود زبان روحانیت را برید؟»(صحیفه امام، ج1، ص 152) «شما آقایان روحانیون باید هشیار باشید. شما مسؤولید که حقایق را با مردم در میان بگذارید و به اقشار مختلف مردم برسانید چه نقشه‌ای علیه اسلام و استقلال و مملکت کشیده‌اند و چه ضربه‌هایی می‌خواهند بر اسلام وارد کنند. در برابر زور و فشار طاغیان خضوع نکنید، تسلیم نشوید، صفوف خود را فشرده‌تر کنید.»(صحیفه امام، ج1، ص 162)

  رسانه، برگ برنده نهضت‌ها

یکی از خواسته‌های موسی‌(ع) در آغاز رسالتش، گشودن گره از زبانش بود تا سخن او به‌درستی فهمیده شود (طه/ 27-28). قطع نظر از احتمالاتی که مفسرین درخصوص معنی این آیه داده‌اند، تعلیل گشودن گره از زبان به اینکه مخاطب سخن مرا به‌درستی بفهمد و پیام‌الهی را به‌دقت دریافت کند، نشان می‌دهد بخش مهمی از نگرانی موسی‌(ع) این بود که مردم مصر تحت استخفاف فرعون و نظام معرفتی حس‌گرا و نظام ارزشی مبتنی‌بر کثرت مال، از درک پیام دعوت الهی عاجز باشند و او نتواند رسالت خود را به‌خوبی به انجام رساند. از این جهت در آیه 34 سوره قصص موسی‌(ع) از خدا می‌خواهد تا برادرش هارون را به‌عنوان پشتیبان او دربرابر تکذیب فرعون و اطرافیانش بفرستد. تعلیل این خواسته توسط موسی‌(ع) این‌گونه است که چون هارون از من فصیح‌تر سخن می‌گوید و زبان گشوده و روانی دارد، او را به‌همراه من بفرست تا بتوانم پیام دعوت الهی را به‌درستی ابلاغ کنم. «این خواسته موسی(ع) پس از دریافت آیات الهی نظیر عصا و ید بیضا از خداوند صورت می‌گیرد و پیام آن این است که با اژدها نمی‌شود مردم را هدایت کرد. اژدها مردم را ساکت می‌کند اما ساکن نمی‌کند. آنچه مردم را ساکن می‌کند بیانات علمی است. من حرف‌های خوب می‌زنم اما برادرم یعنی هارون «أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً» (قصص/34) است. من تا چه وقت می‌توانم با اژدها مردم را ساکت کنم؟ اصلا مگر می‌شود با ترس جامعه را آرام کرد؟ مگر می‌شود جامعه را با ترس اداره کرد؟ با ترس هرگز جامعه ساکن نمی‌شود. من اگر بخواهم در افکار، علوم یا اخلاق جامعه اثر بکنم باید حرف‌های عالمانه بزنم و به‌گونه‌ای حرف‌های عالمانه را بزنم که مردم را خسته نکند. این هنرِ ادبی است که می‌تواند جامعه را اداره کند، گفتار و نوشتار و نثر و نظم خوب است که می‌تواند جامعه را هم ساکن کند و هم ساکت کند. اینها را وجود مبارک موسای کلیم پیشنهاد داد و خدای سبحان فرمود بله! حق با توست، من اینها را هم تامین می‌کنم. مساله این نبود که موسی‌(ع) نتواند سخن بگوید، او اصل فصاحت را دارا بود، اما اگر کسی بخواهد مسیر فکری یک ملت را تغییر دهد، یک ادبیات شفاف و روشن، یک هنر گفتاری و نوشتاری خوب، یک هنر دیداری و شنیداری خوب و مانند آن را لازم دارد. موسی‌(ع) از خدا خواست تا هارون او را تصدیق کند، حرف‌های او را به جامعه منتقل کند، حرف‌های جامعه را به موسی‌(ع) منتقل کند و اگر مناظره و مباحثه‌ یا سخنرانی و همایشی است، حضور پیدا کند.» (جوادی‌آملی، جلسه 12 تفسیر سوره قصص)

بنابراین، جامعه را نمی‌توان با علم محض اداره و افکار عمومی را نمی‌توان با علم محض همراه کرد، بلکه جامعه و مردم علاوه‌بر دانش به آرایش هم نیازمندند. این مساله، اهمیت جایگاه هنر و رسانه را در تبلیغ دین و ابلاغ پیام دعوت الهی به‌خوبی نشان می‌دهد. امام‌خمینی(ره) به‌خوبی بر نقش اثرگذار رسانه در تبیین مسائل برای مردم واقف بود. هم از جهت تاثیر مثبتی که خود باید بر مردم می‌گذارد و هم از نظر تاثیر منفی که رسانه‌های رژیم بر مردم می‌گذاشتند، لذا برای هر دو مساله اهمیت قائل بود. از سویی نسبت به آزادی مطبوعات و سایر رسانه‌ها در تبلیغ برای بهائیت و مسیحیت و کتب ضاله ابراز نگرانی می‌کرد. از سوی دیگر رسانه قدرتمند منبر را در اختیار داشت و به‌خوبی از آن بهره می‌برد. مکاتبات بسیار امام با وعاظ شهیر و علمای موثر آن زمان حکایت از بینش قوی و آینده‌نگر امام داشت. امام ارتباط عمیقی با این افراد برقرار کرده بود و آنها را در مسیر نهضت و اهداف آن به‌خوبی هدایت می‌کرد. مشهورترین منبری آن زمان، مرحوم حجت‌الاسلام فلسفی بود که مکاتبات بسیاری در طول سال‌های نهضت میان امام و ایشان صورت می‌گرفت. در همان نخستین روزهای مخالفت امام با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی در 7 آبان 1341، امام در نامه‌ای به او می‌نویسد: «از مساعی جمیله‌ جنابعالی در نشر حقایق و احکام اسلام و ابطال باطل و ردع منحرفین از مقاصد پلید و نیات فاسد، علمای اعلام و علاقه‌مندان به اسلام و استقلال مملکت جعفری متشکرند. امید است خداوند این زبان گویای اسلام را از شر اشرار حفظ فرماید.» (صحیفه امام، ج1، ص 84) همچنین مکاتبات بسیاری وجود دارد که در آن امام واسطه دعوت از حجت‌الاسلام فلسفی برای منبر در شهرهای مختلف است. (صحیفه امام، ج1 ص365) نمونه‌ دیگر حمایت علنی امام از حجت‌الاسلام انصاری واعظ شهیر قم است که در جریان مخالفت با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی ممنوع‌المنبر شده بود. امام در جمع مردم در دلجویی از او می‌گویند: «شنیده‌ام دو شب است زبان تو را بسته‌اند. چه می‌شود اگر دستبند به دست من و شما بزنند و گوشه زندان بیندازند؟... انصاری زبان گویای مردم قم است و تنها نیست. همه جمعیت پشت سر او هستند و حتما امشب باید به منبر بروی و جریان را کاملا شرح دهی تا مردم بیدار شوند.» (صحیفه امام، ج1، ص83) امام همچنین در نامه‌های پرتعداد دیگری به وعاظ شهرهای مختلف، آنها را به‌بیان حقایق توصیه می‌کنند. امام، منبر و مواجهه مستقیم را اثرگذارترین شیوه تبلیغ می‌داند اما از سایر ابزار ارتباط جمعی و رسانه‌های عصر جدید نیز غافل نیست.

  وحدت کلمه رمز پیروزی و بقای نهضت

یکی از مهم‌ترین اصول ثابت حرکت انبیا و اولیای الهی دعوت به توحید در سایه وحدت است. پیش‌تر گفته شد که موسی‌(ع) بزرگ‌ترین مقصد قیام خود را ایجاد یک جامعه متحد توحیدی عنوان کرد؛ «کی نُسبِّحَک کثیرًا ونَذکُرکَ کَثیرًا» (طه/33-34) نظیر این مضامین در جای‌جای قرآن کریم به چشم می‌خورد. یکی از مواردی که اهمیت وحدت در جامعه در آن به‌خوبی تبیین شده است، ماجرای مواعده 40‌روزه خدا با موسی‌(ع) در کوه طور است. مطابق آیات 82 تا 94 سوره مبارکه طه و آیات 148 تا 154 سوره مبارکه اعراف، زمانی که موسی‌(ع) برای دریافت تورات و عمل به مواعده 40روزه الهی به کوه طور رفت، قوم او براساس سابقه حس‌گرایی، اسیر فتنه سامری شده و مجسمه گوساله‌ای را به‌عنوان بت مورد پرستش قرار دادند. زمانی که موسی از مواعده الهی بازگشت، مشاهده کرد که قوم او گوساله‌پرست شده‌اند. موسی که همه زحمات خود در ابلاغ پیام الهی را بربادرفته می‌دید با خشم و ناراحتی الواح تورات را بر زمین زده و سر و صورت هارون را به نشانه اعتراض گرفت که چرا در نبود من جلوی انحراف قوم را نگرفتی؟ درمقابل این عصبانیت بحق موسی‌(ع)، هارون پاسخی بحق داد و شرایط خود و قومش را تبیین کرد؛ هارون گفت که من در طول این مدت به آنها متذکر شدم که این یک آزمون الهی است و باید مطیع فرمان من باشید. اما همه تلاش و کوشش من در این راه بی‌ثمر ماند و کار به‌جایی رسید که این قوم مرا تنها گذاشته و گفتند تا موسی بیاید ما بر گوساله‌پرستی خود باقی خواهیم ماند. آیه 94 سوره طه این سخن هارون را نقل می‌کند: «قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتی‏ وَ لا بِرَأْسی‏ إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی‏ إِسْرائیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلی». هارون می‌گوید من هر آنچه از من بر می‌آمد انجام دادم اما کار به مرحله‌ای رسید که نزدیک بود جنگ و خون‌ریزی پیش بیاید و مردم به جان هم بیفتند. تفرقه‌ای در جامعه به وجود بیاید که نتوان آن را جبران کرد. مضافا من همه فرامین تو را اطاعت کردم و تو به من نگفته بودی که تا جنگ و خون‌ریزی هم ایستادگی کنم. خوف تفرقه زبان مرا دربرابر انکار توحید بست، چراکه می‌دانستم با بازگشت تو پس از 40روز، اوضاع سامان می‌یابد. این آیات به‌خوبی نشان می‌دهد با اینکه در جامعه اسلامی هدف اصلی اقامه توحید است، اما این اصل، جز در سایه تحقق یک فرع مهم به نام وحدت محقق نخواهد شد. در اینجا مطلقا مقصود آن نیست که فرع بر اصل مقدم است اما یقینا اقامه کلمه توحید در یک جامعه متحد به مراتب آسان‌تر از یک جامعه چندپاره است و یک جامعه موحد گوساله‌پرست را راحت‌تر می‌توان توحیدی ساخت. درحقیقت نبود وحدت زمینه توحیدی شدن را از بین می‌برد و چشم‌پوشی بر از بین رفتن موقت توحید در جامعه‌ای‌ برای برهم نخوردن وحدت که ضامن حفظ اصل توحید در بلندمدت است، امری ضروری و ناگزیر است. این آیات به‌خوبی اهمیت وحدت جامعه را برای اقامه کلمه توحید در آن نشان می‌دهد. آن‌قدر که گاهی می‌توان از خود توحید برای حفظ وحدت موقتا دست کشید. نظیر این اتفاق، در ماجرای غدیر و سقیفه نیز به چشم می‌خورد. سکوت امیرمومنان در روزهای نخستین پس از رحلت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم، دقیقا به‌همین جهت است که وحدت جامعه که ضامن تحقق توحید در آن است برهم نخورد تا در زمان مناسب ولی خدا بتواند جامعه دورشده از توحید را به راه خود بازگرداند. هرچند این زمان به بلندی غیبت کبری ادامه یابد. مکالمه امیرمومنان و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهما در آن روزها موید این مطلب است. در آن روزها که امیرمومنان در خانه نشسته بود، زهرای مرضیه خطاب کرد که علی چرا کاری نمی‌کنی؟ صدای اذان بلال بلند شد؛ امیرمومنان به صدا اشاره کرد و فرمود: زهرا! اگر می‌خواهی این صدا بلند بماند، من باید بنشینم و سکوت کنم (جوادی آملی، جلسه 43 تا 46 تفسیر سوره طه).

بر همین اساس وحدت کلمه در آغاز مبارزه، در مسیر نهضت و پس از پیروزی انقلاب، همواره از پرتکرارترین مضامین کلام امام‌خمینی(ره) بوده است. نگاهی به روزهای آغازین نهضت امام(ره) نشان می‌دهد که جدی‌ترین عزم امام(ره) در آن روزها هم‌نوا کردن حوزه‌ها، علما و مراجع در سراسر جهان اسلام است، چرا که امام اتحاد در طبقات دیگر جامعه را در سایه اتحاد در طبقه روحانیت به‌عنوان پدران امت می‌داند. ایشان در مکاتبات متعدد علما و مراجع قم، نجف، تهران، مشهد، شیراز، یزد، لرستان، کرمان، کرمانشاه و سایر نقاط کشور را مخاطب قرار داده و با تبیین تخلفات آشکار دولت و رژیم از شرع مقدس و زیر پاگذاردن اصول مسلم اسلام، آنها را به قیام برای خدا و صیانت از اسلام و قرآن دعوت می‌کند. در این میان تکثر نامه به بزرگانی همچون آیات عظام سیداحمد خوانساری، روح الله کمالوند، سیدهادی میلانی، سیدشهاب‌الدین مرعشی‌نجفی و سیدمحسن حکیم که برخی با دیدگاه امام همراه بوده و برخی با آن همراه نیستند، به‌عنوان اقطاب حوزه و تشیع، تلاش وافر امام در راستای هم‌نوایی و وحدت در میان علما را به‌خوبی برجسته می‌سازد. تلاش اصلی امام در این دوره صدور بیانیه‌هایی با امضای مشترک علیه رژیم است و خوف امام القایتفرقه میان علما و مراجع از سوی رژیم‌پهلوی است. در دیدار 21 فروردین 1343 امام با جمعی از علمای شیراز، ضمن اعلام تشکر خود از آیت‌الله بهاء‌الدین محلاتی که 13روز در بازداشت رژیم بوده است، خطر بزرگ‌تری را گوشزد می‌‌کند: «نقشه‌ای که مهم‌تر است و اینها دارند، این است که می‌خواهند بین علما و ملت اسلام اختلاف بیندازند. اینها می‌خواهند بگویند علما با انقلاب شاه موافقند. به علمای شیراز بگویید که طلاب را تهذیب کنید و مردم را متحد فرمایید.» (صحیفه امام، ج1، ص 273) همچنین ایشان در نامه‌ای به حجت‌الاسلام‌ فلسفی در 27 تیرماه همان سال می‌نویسد: «تذکر دهید که امروز در مقابل دست‌های ناپاک اجانب که خطر عظیم بر اسلام و مسلمین متوجه است، لازم است با وحدت کلمه و اعتصام به حبل‌الله به شعائر مذهبی اهمیت بیشتری بدهید و جمعیت‌های خود را فشرده‌تر و انبوه‌تر فرمایید.» (صحیفه امام، ج1، ص 353) ایشان همچنین در سخنانی در 26 فروردین 1343 ضمن تقدیر از طبقات مختلف مردم از همراهی علما و مراجع بزرگ پس از واقعه 15خرداد 42 تشکر کرده و می‌گوید: «کسی گمان نکند که بشود با پخش یک چیزهای مسموم بین علمای اسلام جدایی بیندازد. هیچ امکان ندارد این مطلب. ما همه با هم هستیم. ما برای ذَبّ اسلام و ذبّ از ایران و ذبّ از استقلال ایران و ذبّ از کیان اسلام، همه یک هستیم و یک حلقوم داریم.» (صحیفه امام، ج1، صص 306-305) سپس طلاب جوان‌تر را هشدار می‌دهد که «متوجه باشید اگر چنانچه به یک نفر از مراجع اسلام شطر کلمه‌ای کسی اهانت بکند، بین او خدای تبارک و تعالی ولایت منقطع می‌شود. فحش دادن به مراجع بزرگ ما را کوچک فرض می‌کنید؟» (صحیفه امام، ج1، صص 307-306) بنابراین، وحدت کلمه و اتحاد داخلی علت موجده این نهضت بوده و تأکیدات امام خمینی(ره) پس از پیروزی انقلاب بر این مهم، حاکی از آن است که علت مبقیه این نهضت نیز همین وحدت کلمه خواهد بود.

  جمع‌بندی: هیچ ملتی نزد خدا گارانتی ندارد

آیات 20 تا 26 سوره مائده، داستانی را نقل می‌کند که برای همه ملت‌هایی که بر طاغوت عصر خود چیره شوند، عبرت‌آموز و پنددهنده است. خداوند متعال در آیات ابتدایی سوره قصص با اشاره به ظلم و فساد فرعون در مصر، به بنی‌اسرائیل به استضعاف کشیده‌شده این نوید را می‌دهد که خداوند می‌خواهد بر شما منت گذارده و شما را وارثان این سرزمین و پیشوایان سایرین قرار دهد. این نوید اما در سایه تلاش و کوشش خود آنها محقق می‌شود و سنت خداوند این‌گونه است که سرنوشت هیچ ملتی را جز آنکه خود تغییر کنند، تغییر نخواهد داد. (رعد/11) البته خداوند با ارسال رسول و شق‌البحر موانع هدایت مردم را به دریا می‌ریزد و راه هدایت را باز می‌کند، اما هیچ‌ملتی جز با تلاش و کوشش خود نمی‌تواند به عزت و استقلال برسد. در آیات مذکور سوره مائده خداوند داستانی از بنی‌اسرائیل را نقل می‌کند که پس از گذر از معجزات گوناگون نظیر عصا و ید بیضاء و غرق فرعون و جنودش در دریای سرخ و پس از اخذ تورات و آتش زدن گوساله سامری رخ داده است. در این آیات آمده است که موسی‌(ع) از قوم خود می‌خواهد تا به‌واسطه نعمات متعددی که خدا به آنها داده است که تا آن زمان به احدی نداده بود، وارد سرزمین مقدس شوند که خداوند آن را برای بندگان مومن خود قرار داده است. اما بنی‌اسرائیل با بی‌ادبی به درخواست نبی‌خدا پاسخ منفی می‌دهند و اعلام می‌کنند که در این سرزمین عده‌ای جبار حکومت می‌کنند و تا زمانی که آنها در آن سرزمین باشند ما بدان وارد نخواهیم شد. تلاش موسی‌(ع) و قلیلی از مومنان همراه او برای مجاب کردن این قوم بی‌فایده است و آنها با بی‌ادبی بزرگ‌تری خطاب به موسی می‌گویند تو و خدایت بروید و بجنگید، ما همین‌جا نشسته‌ایم. این‌گونه سخن گفتن با ولی خدا همان و گرفتاری 40ساله در تیه همان. قرآن کریم نقل می‌کند که موسی‌(ع) به خدا فرمود من جز خودم و برادرم کسی را ندارم و سپس قومش را نفرین کرد. این نفرین سبب شد تا بنی‌اسرائیل برای مدت 40سال دچار تیه و سردرگمی شوند. همان بلایی که ماجرای سقیفه بر سر مسلمانان آورد و با خانه نشینی ولی‌خدا، انتظار برای فرج تا کنون نیز ادامه یافته است.

این امر به‌خوبی نشان می دهد که هیچ قومی در نزد خدا گارانتی ندارد. اگر نصرت الهی در زمانی شامل حال یک قوم شد، این قوم باید سپاسگزار این نصرت باشند و با استقامت در راه خدا، عزت خود را تحکیم و تمدید کنند. در این‌صورت نصرت الهی باز هم شامل آنها خواهد گردید. «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُون» (فصلت/30) تاریخ انقلاب اسلامی ایران نشان می‌دهد، یاران خمینی پس از پیروزی دربرابر طاغوت پهلوی همچنان در رکاب ولی خدا مانده و به دعوت جهاد او طی هشت سال جنگ تحمیلی لبیک گفتند و ثمره استقامت آنها و خون شهدا، عزت و استقلال مملکت اسلامی گردید. امام خمینی(ره) در بیان خود ملت ایران را بهتر از ملت حجاز و کوفه می‌داند. «من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله و کوفه و عراق در عهد امیرالمومنین و حسین بن علی صلوات‌الله و سلامه علیهم می‌باشند. آن حجاز که در عهد رسول الله صلی‌الله‌علیه‌و‌آله مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی‌کردند و با بهانه‌هایی به جبهه نمی‌رفتند، که خداوند تعالی در سوره «توبه» با آیاتی آنها را توبیخ فرموده و وعده عذاب داده است و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرین فرمودند و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمومنین آن‌قدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهدا‌(ع) آن شد که شد. و آنان که در شهادت دست آلوده نکردند، یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. اما امروز می‌بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه‌ها و مردم پشت جبهه‌ها، با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاری‌ها می‌کنند و چه حماسه‌ها می‌آفرینند. و می‌بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمک‌های ارزنده‌ای می‌کنند و می‌بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب‌دیدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره‌های حماسه آفرین و گفتار و کرداری مشتاقانه و اطمینان بخش با ما و شما برخورد می‌کنند.» (صحیفه امام، ج21، ص 410) با‌این‌حال، ابتلا و امتحان الهی پایان نیافته است و ملت ایران اگر به دنبال عزت و استقلال خود است، راهی جز چنگ زدن به ریسمان محکم الهی که در دست ولی خدا در هر زمان است، نخواهد داشت.

منابع:
قرآن کریم، نهج‌البلاغه، دروس تفسیر آیت‌الله جوادی‌آملی
صحیفه امام خمینی(ره)

پی‌نوشت‌ها:
۱. منظور از مذهب، بت‌پرستی است.
۲. عبارت أرسِل معنا به معنی آزاد کردن است در مقابل أرسل الینا که به معنی فرستادن است.

ارسال نظرات