ماموریت نشریات ایرانیان پناهنده، تضعیف اسلام سیاسی است
اشاره:
استاد قاسم تبریزی سلسله گفتگوهایی با کارشناس خبرنگار خبرگزاری رسا در موضوع پنج جریان تاریخ نگار در ایران معاصر داشته اند که چهارمین جریان تاریخ نگاری معاصر مد نظر ایشان، تاریخنگاری شرقشناسان در ایران است. ایشان در یازدهمین قسمت از گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری رسا، مروری گذرا به زندگی برخی از شخصیت های تاریخ نگار دارای آثار تاریخ نویسی و کارنامه برخی از نشریات تاریخ نویسی ایرانیان پناهنده به غرب دارد و از شخصیت هایی مانند یروان آبراهامیان، شجاعالدین شفا، مصطفی الموتی، باقر مؤمنی، بهرام چوبینه و نشریاتی مثل مجله رهاورد، فصلنامه ایراننامه، مجله روزگار نو، مجله آرش و مجله میهن نام می برد.
سخنان شیوای این چهره مطالعات تاریخ معاصر در گفتگوی اختصاصی با کارشناس خبرنگار خبرگزاری رسا بدین قرار است.
در اینجا برخی از شخصیتهایی که در تاریخنگاری (شرق شناسان در ایران معاصر) فعالیت داشتند و آثار تاریخی منتشر کردند، نام میبریم و توضیح مختصری میدهیم.
- یروان آبراهامیان
اگر بخواهیم از نویسندگان این طیف بگوییم یکی از اینها یروان آبراهامیان است. باید درباره او به صورت مستقل بهعنوان یک ایرانشناس بپردازیم. آبراهامیان از ارامنهای است که نه درکی از اسلام دارد و نه اعتقادی به اسلام. مضافاً اینکه کمونیست هم هست؛ بنابراین طبیعی است ضد دین باشد. او برای آمریکاییها بهعنوان یک محقق کار میکند. سال گذشته کتابی از ایشان خواندم. این کتابِ 108 صفحهای درباره شکنجه در ایران بود. حدود 20 صفحه آن درباره شکنجههایی است که چپیها در زندان رژیم پهلوی متحمل شدند و بیش از هشتاد صفحه از آن، درباره شکنجه در جمهوری اسلامی است. او مدعی است این کتاب بر اساس اسناد آمریکاییها و اروپاییان تدوین شده است. از همه مهمتر اینکه این کتاب دو سال در یک دانشگاه آمریکایی و یک سال در یک دانشگاه اروپایی تدریس شده است. این را در مقدمه کتابش با افتخار نقل میکند. طبیعی است که بخشی از کار را چنین فردی به عهده بگیرد. حوزه کار او با ناخدا انور یا حمید احمدی که عضو حزب توده بود، است و بودجه او را مؤسسه مطالعات اجتماعی هلند میدهد. اینها تفاوتهایی با هم دارند، ولی هیچ کدام از اینها به آمریکا، غرب و صهیونیسم کار ندارند. رژیم شاه را مستقیم و غیر مستقیم تبرئه میکنند یا انتقادات پیشپاافتاده دارند. عمده مطالبشان علیه جمهوری اسلامی است. سعی میکنند نخبگان آنها را برجسته و شخصیتهای ما را تحقیر کنند.
- شجاعالدین شفا
یکی از نویسندگان شجاعالدین شفا است. او بین سالهای 1357 تا 1380 کتابهای زیادی علیه اسلام، مرجعیت و روحانیت و انقلاب اسلامی نوشت و از آن طرف از رژیم پهلوی تعریف و تمجید کرد. او پسر ناظمالاطباء کاشانی است. پدرش در قم پزشک بود. برخی میگویند پدر او مرحوم آقانجفی اصفهانی را در قم با تزریق آمپولی به شهادت رساند. این را باید از آقای دکتر موسی نجفی پرسید که ایشان از آن خانواده است و بهتر میداند.
شجاعالدین شفا در سال 63 مطالبی علیه اسلام منتشر کرد. برخی از سلطنتطلبها که با او بد بودند در خارج از کشور نوشتند شجاعالدین شفا بهایی است. او در کیهان لندن یک مطلب پنجشش سطری - مانند یک آگهی- نوشت مبنی بر اینکه برخی میگویند من بهایی هستم، در حالی که اینگونه نیست. پدر من ناظمالاطباء از پزشکان قم است. وقتی آیت الله خمینی دچار بیماری شد، پدر من او را درمان کرد. از ایشان بپرسید، ایشان شهادت میدهد که من مسلمان هستم؛ در حالی که شجاعالدین شفا همان موقع علیه امام چند کتاب نوشته بود. اما جالب است که او احتمال دروغ به امام نمیدهد.
شجاعالدین شفا ذهن و حافظه عجیبی در فراگیری زبان داشت. او هفت زبان میدانست؛ ایتالیایی، آلمانی، فرانسه، عربی، انگلیسی و... . قلم خیلی زیبایی داشت. مجموعه آثار ویکتور هوگو، لامارتین، گوته و... را ترجمه کرده است که در مجموع 27 جلد میشود. هر جلد آن چهارصد تا هفتصد صفحه است. کتاب انقلاب سفید و به سوی تمدن بزرگ به قلم ایشان است که به نام شاه چاپ شد. در اسناد نیز داریم که هر بار این کتاب چاپ میشد از شاه تقاضای حقالتألیف میکرد و شاه دستور میداد به او بدهید. از نظر اخلاقی و سیاسی آدم بیشخصیتی است. حتی در بین خود سلطنتطلبها بهعنوان آدم بیشخصیتِ کلاش شناخته میشود. از این جهت آدم نادرستی است، ولی پر کار است. دو جلد کتاب ایرانشناسی دارد. در این کتاب مراکز ایرانشناسی را بررسی کرده است. هر کدام از آنها نهصد تا 1500 صفحه دارد. این کتاب را در سال 53 نوشته است. او از طرف دربار مسئول ایرانشناسی شد. زیر نظر اسدالله اعلم بود و برای آنها نیز مینوشت و کار میکرد.
قبل از انقلاب با هجرت امام به پاریس، او از طرف دربار مأموریت پیدا میکند به پاریس برود تا در روزنامههای ایتالیا، آلمان، فرانسه و انگلیس مقالاتی به نفع شاه و علیه امام بنویسد. به آنجا میرود و اقداماتی نیز انجام میدهد، ولی مثل حباب روی آب هیچ اثری نمیکند. پس از سقوط رژیم پهلوی اینکه بودجه چاپ کتابهایش را از چه راهی تأمین میکند، چیزی نمیدانیم. او کتابهای دو سه جلدیِ دوهزاروپانصد صفحهای نوشته است. عمده کتابهایش قطور است؛ مثلاً کتاب کارنامه هزار ساله روحانیت، 1008 صفحه است. سه جلد کتاب «جنایات و مکافات» که علیه انقلاب نوشته بیش از دو هزار صفحه است. او در این کتاب علیه اسلام، مرجعیت، روحانیت، تشیع و انقلاب و نظام مینویسد. این کتاب را در پاریس مینویسد و همان جا نیز به فارسی چاپ میشود.
شجاعالدین شفا روزنامهای منتشر میکند به نام ایرانشهر. این روزنامه مانند مجله بود و با حروف ریز سی یا چهل صفحه میشد. همه مطالبش را نیز خودش مینوشت؛ چون نه کسی با او همکاری میکرد و نه او میتوانست کسی را جذب کند؛ اما همانطور که گفتیم اینکه او بودجه انتشار کتابها و روزنامهاش را از کجا میگرفت هیچ چیزی نمیدانیم. این فعالیتهای او بین سالهای 58 تا 80 است.
شجاعالدین شفا کار ترجمه را از سال 16 یا 17 شروع کرده است. او متولد (تقریبا) سال 1290 است. قبل از انقلاب در مطبوعات مینوشت و بیست و هفت جلد کتاب او نیز برای قبل از انقلاب است. کتابهای ویکتورهوگو، گوته و لامارتین که گفتیم ترجمه کرده است، مربوط به قبل از انقلاب است. او قبل از انقلاب مأموریت پیدا میکند به پاریس برود و به نفع رژیم و علیه امام مقاله بنویسد و دیگر برنمیگردد. او یکی از افراد خیلی فعالِ در غرب است که علیه اسلام و به نفع رژیم پهلوی فعالیت میکند.
- مصطفی الموتی
یکی دیگر از این افراد مصطفی الموتی است. او از روزنامهنگاران دهه 20 تا دهه 50 است و در مسیر اهداف رژیم پهلوی حرکت میکرد. او داماد ابوالحسن عمیدنوری است، که در کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد نقش برجستهای داشت. ابوالحسن عمید بعد از انقلاب اعدام شد. مصطفی الموتی روزنامهنگار بود. همسرش، عفت عمیدنوری نیز نویسنده بود و روزنامهنگاری میکرد. الموتی مدتی عضو حزب ایران نوین و بعد عضو حزب رستاخیز میشود. او از چهرههای برجسته فراماسون است. تا پایان دوره پهلوی و در دورههای متوالی او نماینده مجلس بود.
در تشکیلات لاینز، روتاری و تصلیح اخلاقی و ... شاهد حضور زنان هستیم، ولی در تشکیلات فراماسونری زن نداریم. مصطفی الموتی در زمان پیروزی انقلاب، جزو تشکیلات فراماسونری انگلیسی بود. به انگلستان میرود و در روزنامه کیهان لندن به سردبیری مصباحزاده بود، مقاله مینویسد. در کنار آن، تاریخنگاری دوران رضاشاه را آغاز میکند. شانزده جلد تاریخ عصر پهلوی مینویسد و در لندن چاپ میشود. دو جلد کتاب با عنوان «سیاستمداران عصر پهلوی، از مشروطه تا پهلوی» و دو جلد نیز کتاب «بازیگران سیاسی» مینویسد. در مجموع بیست جلد کتاب در تاریخ معاصر مینویسد. این کتابها چاپ انگلیس است و هنوز ترجمه نشده است. الموتی در روزنامه کیهان لندن نیز درباره تاریخ مینوشت. عمده هدفش در مرحله اول تبرئه انگلیس است. البته انتقادات خیلی ظریف و ضعیفی به بعضی از رجال دارد، ولی آنها را نفی نمیکند. او تا دهه هشتاد در لندن فعالیت میکرد و اواسط دهه هشتاد فوت میکند.
- باقر مؤمنی
یکی دیگر از این افراد باقر مؤمنی است. او از اعضای حزب توده بود و با تودهایها کار میکرد. در سال 32 دستگیر میشود و به زندان میرود. بعد آزاد میشود و زیر نظر احسان نراقی در مؤسسه مطالعات علوم اجتماعی فعالیت میکند. چون به زبان روسی مسلط بود بیشتر تاریخ روسها را ترجمه میکرد. بعد از انقلاب او منتقد حزب توده بود. در واقع مارکسیسم و حزب توده را قبول داشت، ولی کیانوری و برخی از رهبران را قبول نداشت. بنابراین از سال 57 تا 60 به عنوان یک فرد مستقل فعالیت میکرد و در روزنامههایی مانند بهآزین مقاله مینوشت. اینکه مخفیانه با چه جریاناتی کار میکرد اطلاعی ندارم. سال 60 به فرانسه پناهنده میشود. فکر میکنم هنوز زنده است. در فرانسه، هم در مطبوعات چپ درباره تاریخ چپ و هم کتابهایی در رد جریانات اسلامی مینویسد. معمولاً علیه شخصیتهایی مانند سید جمالالدین اسدآبادی و شیخ فضلالله نوری مینویسد یا جریان مذهبی در مشروطه را نفی و جریانهای سوسیال دموکراتها یا چپگراها را برجسته میکند.
- بهرام چوبینه
یکی دیگر از فعالان این عرصه بهرام چوبینه است. او در آلمان است و انتشاراتی دارد. شخص دیگری هست به نام شهرام چوبینه که نمیدانم با این برادر است یا نه. شهرام بیشتر در دانشگاه سوئیس تدریس میکند، ولی با اسراییلیها ارتباط دارد و در کنفرانسهای اسراییلیها (یا انگلیسی اسراییلی) شرکت میکند. با توجه به نام آنها به نظر میرسد شهرام و بهرام برادر باشند.
بهرام چوبینه علیه ائمه اطهار و اسلام کتابهای تاریخی مینویسد. او سه جلد کتاب علیه ائمه اطهار نوشت و در انتشاراتش کتابهایی که ماهیت ضد اسلام دارد چاپ میکند. او کتابهای دشتی و کسروی را چاپ کرد؛ مثلاً کتاب «23 سالِ» دشتی (که منظور 23 سال پیغمبریِ پیامبر اسلام است)را با مقدمه مفصل و حروفچینی خیلی خاص چاپ کرد یا کتاب پیرامون اسلام و پیرامون شیعة کسروی را چاپ کرد. او از فعالان در آلمان است و در آنجا آثاری از خود منتشر میکند. البته درباره فعالیتهای قبل از انقلاب او اطلاعی ندارم.
نمونه ای از نشریات تاریخ نگاری عناصر پناهنده
در اینجا به چند نمونه از مجلات تخصصی که در خارج از کشور با محتوای تاریخی منتشر میشد، اشاره میکنیم.
- مجله رهاورد
مجله رهاورد برای حسن شهباز است. او کارمند سفارت آمریکا بود. قبل از انقلاب چند کتاب ادبی ترجمه کرده بود. شهباز این مجله در آمریکا چاپ میکند و علیه اسلام، قرآن، تشیع و روحانیت مینویسد. بعضی از مطالب شجاعالدین شفا نیز در آن چاپ میشد. بیشتر هم طیف سلطنتطلب بودند. ما در اینها چپ نداریم. حسن شهباز تا اواسط دهه 70 که زنده بود خودش مجله را اداره میکرد. بعد از اینکه او مرد دخترش همچنان مجله را منتشر میکند و هنوز هم منتشر میشود. به اصطلاحِ خودشان یکی از مجلههای تاریخی و فرهنگی است. انتشار این مجله را از سال 60 شروع کردند و بیش از سیوپنج سال است که منتشر میشود. تعدادی از این مجله را در موزه عبرت داریم. از اول نیز در خارج از ایران چاپ میشود.
- ایراننامه
ایراننامه یک فصلنامه یا مجله است که قبلاً درباره آن صحبت کردیم.
- روزگار نو
مجله روزگار نو در فرانسه چاپ میشد. مسئول آن اسماعیل پوروالی بود. او از روزنامهنگاران ضد دین در دهه بیست، سی و چهل بود. او در ایران فعالیت میکرد و بعد به فرانسه میرود. جعفر راعد، یکی از رجال سیاسی فراماسون و مدافع سیاست انگلستان بود. او در زمان شاه مدتها سفیر ایران در عربستان بود. جعفر راعد در فرانسه مجله روزگار نو را منتشر، و مدیریت و همه اختیارات آن را به اسماعیل پوروالی واگذار میکند. در جشن دو هزار و پانصد ساله یک شورای تاریخنگاری داشتند که ایرج افشار، پوروالی و مرتضی راوندی از اعضای آن بودند. اینها به اصطلاح مرکزیت تاریخنگاری جشن دو هزار و پانصد ساله بودند. بعد از آن نمیدانم کجای دستگاه دولتی بوده یا فعالیت داشته است.
روزگار نو، یک مجله سیاسی تاریخی و بیشتر مدافع غرب بود. مقالاتش تا حدی به ادبیات امروز میخورد؛ چون تحلیل سیاسی داشت. پوروالی، علیرضا نوریزاده و افراد این طیف را جمع کرده بود. این از مجلات فعال بود. ما سابقه «مجله روزگار نو» را در سالهای نوزده و بیست در رادیو بیبیسی داشتیم. رادیو بیبیسی مجلهای داشت به نام روزگار نو که در جنگ جهانی دوم منتشر میشد. عمده مطالبش نیز تبرئه و ترویج غرب بود. این مجله روزگار نو که پور والی منتشر میکرد نیز در جهت منافع غرب و علیه انقلاب اسلامی بود. مشخص بود که از داخل اطلاعاتی دارد و سعی میکرد در مطالبی که مینوشت گاهی مسائل محرمانه داخل را نیز بنویسد.
- مجله آرش
مجله آرش در هلند چاپ و در فرانسه پخش میشود. هنوز هم چاپ میشود. شش سال قبل شماره 104 این مجله که فصلنامه است را دیدم. این مجله به زبان فارسی منتشر میشود. بعضی از شمارههایش ششصد صفحه دارد و بعضی دویست صفحه. مجله برای پرویز قلیچخانی است. مدیرش گرایش چپ دارد؛ چپِ غیر تودهای یا به اصطلاح خودشان چاپ نو. چریکهای فدایی خلق، سازمان فدائیان خلق یا سازمان پیکاریها که در راه آزادی طبقه کارگر بودند مانند تراب حقشناس و پوران بازرگان و... در آن مجله مقالاتی مینوشتند. مجله آرش، یکی از مجلات قوی چپ در خارج از کشور است.
- مجله میهن
مجله میهن زیر نظر کشتگر یا سازمان فدائیان منتشر میشد. در گذشته مقالاتی سیاسی با گرایش چپ منتشر میشد. یک دوره توقف داشت، دوباره از دو سال قبل فعال شده است؛ حتی با برخی از ایرانهایی که طی سالهای اخیر پناهنده شدهاند مانند یوسفی اشکوری و از این طیفها مصاحبه میکند. مطالبش الآن بیشتر درباره مبارزه سیاسی یا در چارچوب قانون آمده است. سعی میکند درباره اسلام، حاکمیت اسلامی، قوانین اسلامی، فرهنگ اسلامی یا نهایتاً فرهنگ سیاسی شبهه ایجاد کنند.
گفتگو از: محمد مهدی زارع
ویرایش: سید مجتبی رفیعی اردکانی