ضرورت تدریس استعمارشناسی در دانشگاه ها
اشاره
استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است.
استاد قاسم تبریزی در سومین جلسه از گفت و گوهای تاریخ معاصر تاریخ نگاری مستشرقان در ایران، راه اندازی مراکز ایرانشناسی، شرقشناسی، ترکشناسی و عربشناسی را مقدمه ای برای غربزدگی، غربگرایی، غربپذیری، غربشیدایی، غربخواهی و سایر گرایش های ملت های مسلمان به غرب، نفوذ فکری و تربیت جاسوس می داند. وی تلاش شرق شناسان در تحریف تاریخ و وقایع ایران را بر اساس راهبرد تغییر هویت ملی ایرانیان ارزیابی کرده و معتقد است مراکز شرق شناسی با تزویر و حیله پردههای زخیمی بر چهره نورانی اسلام کشیدند. پژوهشگر تاریخ معاصر ایران جریان ملی گرایی و باستان پرستی در کشورهای منطقه را توطئه سازمان های جاسوسی غرب برای مقابله با اسلام و ایجاد تفرقه در کشورهای اسلامی می داند.
با هم ادامه گفتگو با پژوهشگر تاریخ معاصر ایران را می خوانیم.
مراکز شرقشناسی منظومه تاریخنگاری ما را تغییر دادند
ماهیت مراکز شرقشناسی، استعماری است و اهداف آن، شناسایی موضوع برای برنامهریزی است. حال ایرانشناسی باشد و چه اسلامشناسی، عربشناسی و ترکشناسی. این حرکت، همانطور که قبلاً نیز اشاره کردیم حرکت علمی یا دانشگاهی نبوده است، بلکه یک حرکت استعماری زیر نظر امور خارجه بود. اینکه آنها در این روند با برنامهریزی آمدند یا در ادامه کار به این برنامه رسیدند، باید گفت که در نقطه شروع، زاویه خیلی کم است و محدود به نظر میآید؛ یعنی ابتدا مرکز ایرانشناسی، شرقشناسی، ترکشناسی و عربشناسی است، ولی وقتی جلو میآیند، فعالیتهایشان ابعاد وسیع و شاخههای مختلف پیدا میکند. شما وقتی این حرکت را ارزیابی کنید، میبینید آنها منظومه تاریخنگاری ما را تغییر دادند و هویت اسلامی ما را به ایرانی تبدیل کردند؛ که قبلاً درباره سرجان ملکم اشاره کردیم؛ همانطور که جامعه اسلامی عثمانی را به تمدن ترک، و مصر را به تمدن فراعنه تبدیل کردند؛ که حتی در اوایل افراد برجسته و اندیشمندی مانند طه حسین فریب اینها را میخورَد و به تمدن باستان هند که همان فراعنه است افتخار میکند.
درباره اینکه اینها چگونه شخصیتهای ما را تربیت میکنند، باید گفت که صرفاً از راه مالی نیست. اشتباه است که علل انحطاط و انحراف و کجروی و حرکت به طرف غرب را، صرفاً مقام و پول و احیاناً دو سه مشخصه اینگونه ذکر میکنیم؛ چون در مسئله گرایش به غرب، ما غربزدگی، غربگرایی، غربپذیری، غربشیدایی و غربخواهی داریم که هر کدام از اینها نیاز به تحلیل مستقل دارد؛ بنابراین وقتی به مصادیق میپردازیم ممکن است در برخی نه بحث از پول باشد نه مقام، نه ثروت و نه چیز دیگری؛ فقط شیفته و شیدای غرب هستند.
تلاش گام به گام استعمار برای تربیت جاسوس
بر این اساس، تغییر هویت اسلامی شکل میگیرد؛ بهطوری که هنوز فرد بین ایران و اسلام میماند که آیا بین آنها تعارض است یا نوعی التقاط بین ایران و اسلام وجود دارد؛ بنابراین گاهی ایران را میپذیرد و اسلام را نفی میکند. یعنی وقتی جلو میآییم میبینیم تغییر هویت، ابعاد وسیعتری پیدا میکند و گاهی از همین افراد، جاسوس میسازند. برخی مانند تقیزاده خیلی آگاهانه فعالیت میکنند. همه کسانی که برای جاسوسیِ انگلیس، آمریکا یا روسیه رفتند، این شیفتگی و شیداییِ به تمدنِ آنها، باعث شد خودشان را حقیر و کوچک و آنها را بزرگ ببینند. حتی آنها برای رسیدن به یک جایگاه بالا، خودشان را محو شخصیت غربیها کردند و فکر میکنند دارند خدمت میکنند.
هر کدام از اینها قابل بررسی است. اینکه از ما یکسری جاسوس میگیرند، در آن مدیریتها معنی و تعریف میشود؛ یعنی اینگونه نیست که یک انگلیسی آمده و سید ضیاء را دیده و گفته است تو جاسوس ما بشو. سید ضیاء (طباطبائی) یک دورانی را گذرانده تا جاسوس اینها شده است. تقیزاده یک دورانی را گذرانده تا جاسوس اینها شده است. علی اصغر حکمت و هر کدام از اینها یک دورانی را گذراندهاند. همانطور که اردشیرجی میگوید ما رضاخان را در سال 1296 پیدا کردیم و مرتب با او جلسه داشتیم. پسزمینههایی را در همین قزاقی که فاقد سواد بود، دیدند. اردشیرجی میگوید رضاخان درباره برخی مطالبی که ما میگفتیم، مقداری نگران بود؛ اتفاقاً آن متن برای روانشناسی و شناخت بحران درونی رضاخان چیز خوبی است.
برخی از اینها نیز همینطور هستند، اما گاهی آمیخته میشود؛ مثلاً تقیزاده در سال 1305 یا 5 به شهید مدرس میگوید شما اینقدر با انگلیسها مبارزه نکن، اینها زیرک، فهیم، مدیر و مدبر و آدمهای بزرگی هستند. آیت الله مدرس میگوید آنها زیرک و فهیم و بزرگ نیستند، بلکه تو احمق هستی که تحت تأثیر آنها قرار میگیری. این عین جمله آیتالله مدرس است که در کتاب دوجلدیِ شهید آیت الله مدرس چاپ بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی است.
بازگشت به تمدن گذشته؛ راهبردی برای تغییر هویت ملتها
آنها هر کشور و منطقهای را به تمدن گذشتهشان بردند. در مصر، تمدن فراعنه و در عثمانی، تمدن ترکها (که نمادشان گرگ است) را مورد توجه قرار دادند.
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، خاطرات دوماش، رئیس سرویس اطلاعاتی فرانسه را چاپ کرده است. او از ساواک ماهی 50 هزار دلار حقوق میگرفت. خودش سند ساواک است و این گزارشی که نقل میکنم از اوست و ادعای کسی نیست. او میگوید ما حدود سال 53 به این فکر افتادیم که صدام و عراق را جذب کنیم تا به طرف شوروی نرود. ما به مأمور اطلاعاتی صدام در فرانسه (اسم او را نیز میگوید) گفتیم ما میخواهیم رئیس سرویس شما را ببینیم؛ اگر ما را دعوت کنید به عراق میرویم. میگوید به عراق و بعد به اتاق رئیس سرویس رفتم و صحبت کردم و گفتم شما چرا اینقدر خود را در منطقه ذلیل کردهاید؟ هیچکدام از کشورها مانند شما تمدن و گذشته ندارند. میگوید به او توپیدم بهطوری که روحیه خود را از دست داد. میگوید همینطور که در اتاق قدم میزدم، میکروفنشان را که روی پرده گذاشته بودند با نخ پایین کشیدم و میکروفن افتاد. او گفت ببخشید که گفتم عیبی ندارد. اینگونه میخواست قدرتنماییِ اطلاعاتی کند. اینکه آیا قبلاً توسط نفوذی میکروفن را دیده بود یا نه باید تحقیق شود.
میگوید به او گفتم اگر اسلحه و امکانات میخواهی به تو میدهیم؛ روسها قابل اعتماد نیستند، سرنوشتتان را با آنها گره نزنید. به اضافه اینکه تولیدات اینها از نظر صنعتی قابل مقایسه با اروپا و آمریکا نیست. بعد به او گفتم من میخواهم صدام را نیز ببینم. یک قراری گذاشت و نزد صدام رفتیم. من حرفهای خود را تکرار کردم و گفتم شما تمدن بزرگی دارید و در منطقه هیچ کس قدمتِ تمدن شما را ندارد. به گذشته خود فکر کنید. شما چرا خود را ذلیل و کوچک میکنید و به طرف روسیه میروید؟ بعد به صدام گفتم ما میخواهیم به شما اسلحه بدهیم. میگوید با اینکه با صدام تند صحبت کردم خیلی خوشحال شد. بعد گفتم ما در خدمت شما هستیم و امکانات میدهیم. بهتدریج او را از روسیه جدا و با خودمان و آمریکا وصل کردیم. بعد به سرویس اطلاعاتی ایران، ترکیه، عربستان، مصر، تونس (و شاید یکی دو جای دیگر) را به نیز متصل کردیم تا یک وحدت حرکت اطلاعاتی در منطقه داشته باشیم.
طبیعی است که رئیس سرویس مسائل اطلاعاتی بگوید. اگر هم پول گرفته باشد عادی است؛ اما اینکه چرا به آن تمدن اشاره میکند، این یک شیوه و شگرد در کار است. شما این شیوه را در مورد ایران نیز میبینید. همه اینها نزدیکیهای جشن دوهزاروپانصدساله کتاب نوشتند. پولش را ایران داد، ولی در فرانسه و... ایرانشناسان هر کدام یکی دو کتاب درباره تمدن ایرانِ قبل از اسلام، درباره هخامنشی و تمدن دوران داریوش و کوروش نوشتند. این شیوهای برای تغییر هویت است.
کتابی است با عنوان یادداشتهای زندان. یادداشتهای شهید مطهری، شهید سعیدی، شهید غفاری و کسانی است که در سال 42 و پانزده خرداد دستگیر شدند. هر کدام از آنها در زندان یادداشتهایی مینویسند. شهید مطهری مینویسد مشکل آینده ما مسئله پانهاست. البته ایشان چون در زندان بوده است در ادامه چند نقطه میگذارد و دیگر پانترکیسم، پانعربیسم، پانهندوئیسم و پانایرانیاش را نمینویسد.
جریان ناسیونالیسم به ما سه ضربه زد. یک، یک ایدئولوژی در برابر اسلام شد. دو، جهان اسلام را دچار شقاق و اختلاف کرد، که اقبال لاهوری نیز در اشعارش به این مسئله اشاره میکند و میگوید این ملتپرستی را لرد فرنگ (منظورش انگلیس است) به مسلمانها آموخت، که این عرب است، این ترک است، ما آریایی هستیم و آنها سامی هستند و خرافات اینطوری. سه، در درون کشورها نیز ایجاد نفاق و اختلاف کرد؛ این قوم لر، آن قوم عرب، این قوم کُرد و آن قوم فلان است. این شقاق را در درون کشورها آورد و تبدیل به معضل امنیتی کرد، که هنوز نیز یک معضل است و شاید در آینده شدیدتر شود. نشریات پانها بیشتر در آمریکا و انگلیس و اسرائیل است.
اگر استعمار را پشتِ پرده سیاست نبینید، پهلوی خدومترین حکومت بود
محمدرضا حکیمی معتقد است ما در دانشگاههایمان باید رشته استعمارشناسی داشته باشیم تا دانشجو، سیاستمدار و طیفهای دیگر ما با مقوله استعمار و حرکت استعماری آشنا شوند؛ چون بدون شناخت استعمار آدم به دام میافتد. الان یکی از مشکلات تاریخنگاری ما همین است. فرد ده جلد نطق شاه را میخواند و میگوید شاه این را گفت و حرفهای خوبی هم زده است. راست هم میگوید. اگر پشت سر شاه، آمریکا، انگلیس و اسرائیل را نبیند بهترین نطقها برای محمدرضا پهلوی است. یا اگر فراماسونری، بهاییت و صهیونیسم را نبیند، هویدا یک آدم متین و خیلی مؤدب است؛ او یک گل روی میز کارش است و یک عصا در دستش و به قول خودش نگذاشت کبریت از یک قران به دو زار برسد یا پپسی از پنج زار به شش زار برسد؛ ولی اگر پشت پرده را ببینید در آن دوره ایران با 29 میلیون جمعیت، روزی شش میلیون بشکه نفت میفروختند، که ما امروز با هشتاد و پنج میلیون جمعیت هنوز فروش تفتمان به چهار میلیون بشکه نرساندهایم. ندیدن پشت قضایا این است.
تاریخ ما تا دوره صفویه و قبل از صفویه یک تاریخ محلی بود؛ یک حاکم ظالم و ستمگر یا خوب داشتیم و او هر کاری دلش میخواست میکرد؛ گاهی تعامل داشت، گاهی تعامل نداشت. ولی از موقع پیدایش استعمار در جهان و ایران، و به تدریج حضور، نفوذ و سلطه حاکمیتها، سیاستگذاریها و سیاستمداران ما تغییر کردند.
مهاتما گاندی دو نامه دارد. این دو نامه در کتاب هند ترجمه محمود تفضلی آمده است. او نامه را در سال 1917 به سازمان ملل متفق مینویسد (با این مضمون) «من از مملکتی صحبت میکنم که بیش از 700 هزار دِه در آنجا وجود دارد. روزگار دوری نبود که در این روستاها مردم زندگی با آرامش و خوبی داشتند. با دست لباسهایی میبافتند که امروز عالیترین ماشینها نیز از ارائه مانند آن عاجزند. زندگی بسیار خوب و شرافتمندانهای داشتند. در کنار خانواده خود آرامش داشتند. هیچ نیازی نیز به کسی نداشتند؛ ولی از موقعی که پای استعمار انگلیس در اینجا باز شد، انگلیس از همین مردم، افرادی فقیر، بیچاره و ذلیل ساخت و زندگی اینها را به فلاکت انداخت؛ بهطوری که برخی از اینها بیش از شش ماه در سال بیکار بودند. استعمار از اینها بیشترین سود برد و محیط را فاسد کرد. بعد میگوید افراد را به مشروبات الکلی معتاد کردند، به طوری که جامعه فلج شد. البته در جامعه ما زنان غیور برجستهای بودند که تلاش کردند آن زنها را از آنجا نجات دهند و مردها را از اعتیاد.
ما مقوله استعمار را نادیده میگیریم. در کشور خودمان تا سال 1338 ما واردات گندم، برنج، گوشت و دام نداشتیم. نمیگویم با آنچه داشتیم، همه وضعشان خوب بود، ولی واردات نداشتیم. مردم قناعت داشتند و در حد توانشان میخوردند. کشاورزیمان ایدهآل نبود، ولی پاسخگوی نیازمان بود؛ اما با طرح اصلاحات ارضی در سال 1342 واردات گندم شروع شد و سالانه با 29 میلیون جمعیت، پنجاهوپنج یا شش میلیون تن گندم وارد مملکت میکردیم. گوشت یخزده ما از استرالیا و گوشت تازه ما از فرانسه میآمد. مرغ و جوجه و پرتقال و تخم مرغ از اسرائیل میآمد. این روند تا سال 55 ادامه داشت و تقریباً سال 56 جلوی این چیزها گرفته شد.
گفتگو از: محمد مهدی زارع